نقش‌آفرینی اعضای خانواده در تربیت

در تربیت فرزند پدر و مادر نقش محوری دارند. سایر اعضای خانواده نیز در تربیت فرزند موثرند. نقش‌آفرینی آنها به شرطی مفید است که حول محور والدین باشد. در این مقاله نقش اقوام نسبی و همچنین نقش برادر و خواهر را در تربیت فرزند بررسی می‌کنیم. عناوین مطرح شده در این مقاله عبارتند از:

  • نقش‌آفرینی اعضای خانواده در تربیت
  • اقوام نسبی
    • مشاوره و مشورت
    • آسیب‌های چندگانگی در تربیت
    • لزوم هم‌سویی اعضای خانواده با والدین
  • خواهر و برادر فرزند
    • حرکت کردن دیگر اعضای خانواده در راستای والدین
    • پدر، عاملِ شکل‌گیری هم‎‌سویی
  • جلوگیری از دست به دست شدن فرزند بین اعضای خانواده

چکیده

  • پدر و مادر باید توانمند باشند، دانش‌ها و مهارت‌های خود را در حد نیاز و برای به کارگیری در عرصه تربیت افزایش دهند.

  • سایر اعضای خانواده مثل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها در تربیت فرزند باید نقش هم‌افزایی و مشورت در راستای هدف‌گذاری والدین داشته باشند. تصمیم نهایی باید با والدین کودک باشد.

  • یکی از آسیب‌هایی تربیت، وجود چندگانگی در تربیت است. چندگانگی تربیتی به وسیله رفتارهای علنی و مداخلات پنهان در نقش‌های تربیتی والدین به وجود می‌آید که سبب ایجاد حس منفعت‌طلبانه در فرزندان می‌شود.

  • محوریت تربیت با پدر و مادر است، دیگران باید همسو و هم‌جهت با پدر و مادر و فرزند عمل کنند.

  • والدین در محیط خانه باید نقشه راهی داشته باشند تا فرزندان بزرگ‌تر بدانند، مسئول تربیت در محیط خانه، پدر و مادر هستند.

  • پدر و مادر نباید نسبت به رفتارهای فرزندان خود قضاوت کنند و حکم صادر کنند. نقش والدین در اختلافاتِ بین فرزندان، نقش یک میانجی‌‌گر و کاتالیزور است.

  • پدر خانواده، باید هم‌سویی بین اعضای خانواده را با مشورت و گفتگو با همسر و استفاده از نقش اقتداری خود شکل دهد.

  • تربیت باید یک متولی داشته باشد و در رأس آن پدر و مادر هستند که باید مدلِ تربیتی خود را با منطق، مشورت، مطالعه، مهارت‌آموزی و دانش‌افزایی پیاده‌سازی کنند.

نقش‌آفرینی اعضای خانواده در تربیت

خانواده به عنوان خانواده می‌تواند یک نقش بسیار ارزنده و مؤثری را در تربیت فرزندان ایفا کند. نقش مادر، یک نقش مؤثرِ میدانی در تربیت و نقش پدر به عنوان یک مدیر می‌تواند بسیاری از زیرساخت‌های مناسب تربیت را فراهم کند. امّا در کنار پدر و مادر دیگران هم هستند که می‌توانند نقش‌آفرینی کنند، چون خانواده فقط محدود به پدر و مادر نمی‌شود. در این مقاله ابتدا نقش اقوام نسبی در تربیت فرزند را بررسی می‌کنیم سپس نقش برادر و خواهر را بیان می‌کنیم.

۱. اقوام نسبی

بالاخره پدربزرگ‌ها، مادربزرگ‌ها، عموها، عمه‌ها، دایی‌ها، خاله‌ها به نوعی خانواده محسوب می‌شوند و هر کدام از آن‌ها یک تأثیراتی را روی تربیت به صورت کم یا زیاد دارند. ولی آن چیزی که مهم است این‌که ما درخواست می‌کنیم اولاً خانواده خودِ فرزند، یعنی پدر و مادر باید توانمند باشند، باید دانش‌ها و مهارت‌های تربیتی را در حد نیاز و برای به کارگیری در عرصه تربیت داشته باشند، بقیه اعضای خانواده مثل پدر بزرگ‌ها، مادربزرگ‌ها باید یک نقش هم‌افزایی را در تربیت ایفا کنند، ولی در راستای آن هدف‌گذاری که خود والدین دارند.

مشاوره و مشورت

یکی از نکاتی که معمولاً ما در تربیت می‌شنویم این است که گاهی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها انتظار دارند که فرزندان خود گوش به فرمان باشند، هر چه می‌گویند گوش کنند و به نوعی بر مرام آن‌ها فرزندان یا نوه‌ها را تربیت کنند؛ ما می‌گوییم نه، اگر واقعاً پدر و مادر در عرصه تربیت قابل اعتماد هستند یعنی توانمند هستند، باید پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها بیشتر یک نقش مشورتی را داشته باشند.

معنای مشورت هم یعنی شما راهنمایی می‌کنید، اگر طرف مقابل صلاح دانست عمل می‌کند، اگر هم نه، هیچ. لذا تعریفی که ما در مشاوره داریم این است می‌گوییم مشاوره یک فرآیندی است که مشاور به مراجع کمک می‌کند که بهتر تصمیم بگیرد، حالا بر عهده خود او است که تصمیم می‌گیرد که آن کار را انجام بدهد یا نه.

آسیب‌های چندگانگی در تربیت

لذا نباید ناراحت شویم، اصلاً مشورت همین است. ما به طرف مقابل خود مشورت می‌دهیم ولی حق انتخاب و اختیار را به او می‌دهیم و از آن طرف هم اعتماد داریم که او با یک اصول و روش‌هایی، با یک مهارت‌هایی پایبند و توانمند است و لذا نباید زیاد در تربیت مداخله کرد؛ چون یکی از آسیب‌هایی که معمولاً در تربیت وجود دارد، چندگانگی در تربیت است.

به عنوان مثال حتی نسبت به پدر و مادر می‌گوییم پدر و مادر دارند بر اساس یک شیوه‌ای بچه را تربیت می‌کنند، حالا یک جاهایی هم خطا دارند. مثلاً سر سفره نشستند، بچه یک ظرف غذایی را می‌ریزد، پدر هم پشت دست بچه می‌زند، این کار خوبی نیست. ولی می‌گوییم کار بد این است که در حضور بچه مادر، پدر را توبیخ کند که چرا پشت دست بچه زدی؟!

 این اصول و روش تربیتی غلطی است. می‌گوییم این غلط است و به تربیت آسیب بیشتری می‌رساند. اگر شما می‌خواهید یک نکته‌ای را بگویید، یک راهنمایی بکنید اجازه بدهید در یک فرصتی که بچه‌ها نیستند با همدیگر به گفتگو بنشینید و به یک تفاهمی در این عرصه دست پیدا کنید؛ نه این‌که شخصیت همدیگر را خرد کنید، به همدیگر انتقاد کنید و اشکالات همدیگر را در معرض بچه‌ها بیان کنید.

حالا این رفتار علنی است، یک موقع می‌بینید یک سری مداخلات، مداخلات پنهان است. ممکن است ما به کلام چیزی را نمی‌گوییم، ولی خلاف رأی عمل می‌کنیم. مثلاً مادر بچه قرار است خوراکی‌های نامناسب به بچه ندهد، روش تربیتی او هم این است، بعد می‌بینید پدربزرگ دست این نوه را می‌گیرد به پارک می‌برد، اتفاقاً همان خوراکی نامناسب را می‌خرد و به بچه می‌دهد.

ممکن است پدربزرگ هم نگوید مادر تو، اشتباه کرده است یا من دارم اشتباه می‌کنم، ولی این دوگانگی تربیت روی بچه اثر می‌گذارد. یعنی حس می‌کند مادر یک روشی را دارد، پدربزرگ یک روشی دارد. معمولاً بچه‌ها در این مواقع بر اساس منافع فردی خود عمل می‌کنند، منفعت طلب بار می‌آیند. هر جا که ببینند رفتار مادر به نفع آن‌ها است، به سمت مادر می‌روند، هر جا ببینند رفتار پدربزرگ یا مادربزرگ به نفع آن‌ها است، به سمت پدربزرگ و مادربزرگ می‌روند. البته در این زمینه نکات دیگری هم است که تقدیم شما خواهم کرد.

لزوم هم‌سویی اعضای خانواده با والدین

همان‌طور که بیان شد؛ دایره خانواده یک مقداری وسیع‌تر از پدر و مادر می‌تواند باشد و دیگران هم می‌توانند روی تربیت فرزند ما تأثیرگذار باشند و لذا توصیه کردیم که محوریت تربیت با توجه به آن صلاحیت پدر و مادر، در اختیار پدر و مادر است و دیگران باید همسو و هم جهت با پدر و مادر و آن فرزند عمل کنند؛ نه این‌که ساز مخالف بزنند، نه این‌که مسیر مخالف را حرکت کنند، نه این‌که جملات مخالف را بگویند. یعنی بدانند اگر ما بخواهیم روی تربیت، تأثیر منفی نبینیم این هم سویی و هم جهتی می‌تواند خیلی مهم باشد.

بچه‌ها باید همان حرفی را که از پدر و مادر می‌شنوند، همان را از پدربزرگ و مادربزرگ بشنوند، همان حرف را از دایی و عمه و خاله و عمو بشنوند، نباید خلاف آن را بشنوند. اگر خلاف آن را شنیدند، دچار یک تضاد می‌شوند، دچار یک پارادوکس می‌شوند، دچار دوگانگی یا چندگانگی می‌شوند و در نهایت چون بچه‌ها هنوز به آن دوره تحلیلی نرسیدند بیشتر منفعت طلبانه عمل می‌کنند.

به عنوان مثال ما در مشاوره‌های خود داشتیم که در یک خانواده‌ای یا در یک خانه‌ای پدر و مادر و فرزند زندگی می‌کنند و مثلاً پدربزرگ و مادربزرگ هم زندگی می‌کردند. مثلاً می‌دیدیم مادر می‌گوید؛ من برخی برنامه‌های تلویزیونی را برای فرزند خود مناسب نمی‌دیدم که ببیند، ولی می‌دیدم که این بچه وقتی زمان آن برنامه می‌شود، از واحد آپارتمانی ما به واحد آپارتمانی پدربزرگ و مادربزرگ خود می‌رود، چون آن‌ها به او اجازه می‌دهند که آن برنامه را ببیند. یعنی این‌جا آن دوگانگی به وجود می‌آید.

فرزند هم بر اساس منفعتِ خود عمل می‌کند، ولی اگر آن پدربزرگ و مادربزرگ، هم رأی با پدر و مادر فرزند باشند، بگویند اگر پدر و مادر تو می‌گویند این فیلم خوب نیست، ما هم می‌گوییم خوب نیست، تو نباید ببینی، قطعاً اثرات تربیتی بهتری روی این بچه خواهد گذاشت و فرزند در مسیر تربیت بهتر گام خواهد برداشت.

پس ما خانواده را در مسیر تربیت، به عنوان یک رکن می‌دانیم. مادر را بزرگ‌ترین و نقش‌آفرین این عرصه می‌دانیم و بقیه را مؤثر می‌دانیم و می‌گوییم باید بقیه افراد هم آن تبعیت را از خانواده اصلی یعنی پدر و مادر داشته باشند.

۲. خواهر و برادر فرزند

امّا این‌جا نکته دیگری هم باقی می‌ماند که باید به این نکته هم حتماً اشاره جدی را داشته باشیم. گاهی اوقات ممکن است در محیط خانواده خواهر و برادرهایی هم وجود داشته باشند، یعنی کودک خواهری دارد، برادری دارد، نوجوان هستند، جوان هستند، سن آن‌ها بالاخره بالاتر از این فرزندی است که مورد خطاب ما در تربیت است. اینها هم در تربیت فرزند می‌توانند نقش داشته باشند.

حرکت کردن دیگر اعضای خانواده در راستای والدین

ما در محیط خانه هم باید یک نقشه راهی داشته باشیم و آن نقشه راه این است که بچه‌های بزرگ‌تر بدانند که مسئول تربیت در محیط خانه، پدر و مادر هستند. آن‌ها حق ندارند خود رأساً مداخله کنند؛ چون گاهی اوقات پیش آمده است و ما این مسائل را در مشاوره‌های خود می‌دیدیم که فرزند یک خطایی می‌کند؛ خواهر بزرگ‌تر مثل این‌که قاضی است و یک دادگاهی را تشکیل می‌دهد، او را محاکمه می‌کند و حکم هم اجرا می‌کند.

به عنوان مثال؛ یک مادری می‌گفت ما در خانه چند فرزند داریم، آن‌ها یک خواهر بزرگ دارند. این خواهر بزرگوار مثل این‌که دادگاه است، همه بچه‌ها را روی صندلی می‌نشاند و حرف‌های آن‌ها را مثل یک قاضی می‌شنود؛ بعد هم حکم صادر می‌کند. مثلاً اگر اول او دیگری را زده است، می‌گوید بیا من دست او را از پشت می‌گیرم و تو او را بزن. این کار در محیط خانه غلط است که وقتی پدر و مادر وجود دارند، خواهر و برادرهای بزرگ‌تر ورود به مسئله تربیت فرزندان داشته باشند.

لذا این‌جا ما باید حتماً یک توصیه جدی را به خواهران و برادران بزرگ‌تر داشته باشیم که آن‌ها هم مثل سایرین باید بدانند؛ مسئول تربیت، پدر و مادر هستند. اگر نقدی دارند، اگر صحبتی دارند، اگر حرفی یا مشکلی دارند، آن را حتماً با پدر و مادر در میان بگذارند. با آن‌ها صحبت کنند و مشکلات را به آن‌ها بگویند. پدر و مادر موفق هم، پدر و مادری هستند که به این موضوعات سریع رسیدگی کنند.

الآن من چون این‌جا بحث قضاوت رفتارهای بچه‌ها را گفتم، بد نیست این را به عنوان یک نکته تربیتی عرض کنم. پدر و مادران عزیز، نسبت به رفتارهای فرزند خود قاضی نباشید؛ قضاوت نکنید، حکم صادر نکنید، نقش پدر و مادر در اختلافاتِ بین فرزندان، باید نقش یک میانجی‌گر باشد؛ یعنی نقش یک کاتالیزور را داشته باشد و مشکل را حل کنند؛ نه این‌که یک دادگاهی تشکیل بدهند و حکم صادر کنند.

 بعداً خودِ این‌ها ممکن است منجر به یک لجاجت‌های پنهانی شود. منجر به یک پنهان‌کاری‌ها و رفتارهای انتقام‌جویانه‌ای شود که دیگر فضای تربیت خانه را مخدوش کند. پس به این نکته پایانی هم ما توجه جدی را داشته باشیم.

در این ارتباط داشتیم با شما گفتگو می‌کردیم که نقش خانواده یک نقش مؤثری است. تک تک اعضای خانواده می‌توانند در تربیت، نقش‌آفرینی کنند، ولی وزن هر کدام متفاوت است. امّا آن چیزی که باید در این بخش به آن اشاره بکنیم آن هم‌ سویی و هم‌ جهتی همه اعضای خانواده در مسئله تربیت است. این هم سویی و هم جهتی را باید چه کسی نقش‌آفرینی کند؟

پدر، عاملِ شکل‌گیری هم‎‌سویی

ما معتقد هستیم پدر خانواده، باید این هم سویی را شکل بدهد. همه اعضای خانواده را بر یک مدار تربیتی، گرد همدیگر بیاورد؛ نه این‌که هر کدام رفتار خود را داشته باشند، پدر هم هیچ مداخله‌ای نکند، هیچ ورودی نداشته باشد؛ نه، خانواده، باید بر اساس یک نظام تربیتی منسجمی شکل بگیرد.

امّا چگونه این اتفاق باید بیفتد؟ قطعاً، مرد خانه باید تنگاتنگ با همسر خود مشورت کند، صحبت و گفتگو کند، نقطه نظراتِ همسر را بشنود. گاهی اوقات، از آن نقشِ اقتداریِ خود استفاده کند، برای این‌که بتواند آن رضایت‌مندی تربیتی را در محیط خانواده فراهم کند.

لذا، این‌جا که ما می‌گوییم پدر باید نقش‌آفرینی و هم‌سویی را شکل بدهد، نه به معنای این‌که یک رفتار خودرأیانه داشته باشد؛ یعنی خودش همه رفتار و همه حرف‌ها و همه ترسیم‌ها را برای ترسیم داشته باشد؛ نه، گاهی اوقات ممکن است او سخنگوی خانواده باشد، با همسر خود مشورت کند، ولی بقیه اعضای خانواده را همراه کند. اگر دختر بزرگی در خانه دارند، اگر پسر بزرگی در خانه دارند، چون معمولاً حرف شنوی آن‌ها از پدر بیشتر است، پدر باید این‌جا ورود پیدا کند و این جهت‌دهی و هم سویی تربیت را ایجاد کند.

به عنوان مثال اگر در این خانواده دیدند؛ برادر بزرگ یا خواهر بزرگ دارد روی سایر بچه‌ها اثر منفی می‌گذارد، این پدر خانواده است که باید این پسر یا دختر بزرگِ خانواده را کنار بکشد، با آن‌ها صحبت کند، به آن‌ها آن درخواست‌ها و انتظاراتی که وجود دارد را انتقال بدهد و اتفاقاً پیگیری و نظارت هم داشته باشد. قطعاً فرزندان بزرگ از پدر، نسبت به سایرین تبعیت بیشتری را در این زمینه خواهند داشت.

 البته نسبت به سایرین، ما قائل به تفکیک می‌شویم. به عنوان مثال؛ می‌گوییم اگر پدربزرگ و مادربزرگ پدری دارند یک نقشی را در تربیت ایفا می‌کنند که این نقش مورد پسند اعضای خانواده نیست، این‌جا چه خوب است که پدر خانواده آن موضوع را به آن پدربزرگ و مادربزرگ در میان بگذارد.

اما یک موقع ممکن است این‌گونه نباشد و این اثرگذاری منفی را پدربزرگ و مادربزرگ مادری دارند انجام می‌دهند، این‌جا چه خوب است که مادر خانواده با آن‌ها صحبت و گفتگو کند؛ چون بالاخره شناخت بیشتری هم دارند؛ راحت‌تر می‌توانند مسائل را با آن‌ها در میان بگذارند و مباحث را به آن‌ها طرح کنند که بتوانند آن‌ها را همراه‌تر کنند.

پس این همسوییِ خانواده، باید بر اساس یک نظام شکل بگیرد. به صورت کلی، پدر باید با مشورتِ با همسر، این نظام را برقرار کند و نسبت به سایر خانواده‌ها هم مرد نسبت به خانواده خود و زن نسبت به پدر و مادر خود، نکاتی را مطرح کند که آن‌ها هم این هم‌سویی و هم جهتی تربیت را داشته باشند.

جلوگیری از دست به دست شدن فرزند بین اعضای خانواده

امّا در پایان این بحث من این نکته را هم عرض کنم که باید خیلی دقت داشته باشیم در تربیت بچه‌ها را خیلی دست به دست نکنیم. به عنوان مثال یک روز هفته، مادر بچه را تربیت می‌کند، یک روز پدر تربیت می‌کند. یک روز خواهر بزرگ‌تر، یک روز مادربزرگ مادری، یک روز مادربزرگ پدری تربیت می‌کند. در انتها، بچه تربیت خوبی نخواهد داشت.

و لذا باید بچه در تربیت، یک متولی داشته باشد و در رأس متولی تربیت خانواده است. یعنی همان هسته مرکزی پدر و مادر باید آن‌جا نقش‌آفرینی خود را داشته باشند و آن مدلِ تربیتی که با منطق و با مشورت و با مطالعه و مهارت‌آموزی و دانش‌افزایی به دست آورده‌اند را روی فرزند خود پیاده‌سازی کنند.

قطعاً، این مدل و این روش می‌تواند خیلی مؤثر باشد و در اصل، بچه‌ها در یک مدار، در یک مسیر و در یک خط سیر کنند و إن‌شاء‌الله نتیجه تربیتی آن‌ها هم روز به روز بهتر از قبل باشد.

حجت‌الاسلام والمسلمین سید علیرضا تراشیون

Cinque Terre

درس تربیت فرزند

این مقاله بخشی از درس‌های تربیت فرزند است که توسط استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین تراشیون در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. درس تربیت فرزند مباحثی پیرامون تربیت فرزند اسلامی است. در این درس عوامل موثر در تربیت فرزند بررسی می‌شود. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.