عصمت معصومین (ع)

خداوند متعال انبیای الهی و ائمه معصومین (ع) را به عنوان الگو برای بشریت معرفی می‌کند. آنها دارای ویژگیهایی هستند؛ از جمله عصمت و دوری از گناه. در موضوع عصمت شبهات فراوانی مطرح می‌شود. چند پرسش اساسی در این مقاله بررسی می‌شود که مهمترین آنها عبارتند از:

  • آیا طلب استغفار معصومین (ع) با عصمت آن‎ها ناسازگار است؟
  • آیا فرد غیر معصوم نیز می‌تواند الگو باشد؟
  • حدود الگو بودن غیر معصوم چیست؟

چکیده

  • یکی از شبهات در ارتباط با الگو بودن معصومین (ع)، طلب مغفرت ایشان از خداوند است که می‌گویند با عصمت و حجیت سیرۀ ایشان سازگار نیست. در پاسخ به این شبهه باید گفت که استغفار معصومین (ع) برای رفع گناه نبوده بلکه برای ارتقای درجه، دفع وسوسه‎های شیاطین و نفس امّاره و همچنین به عنوان عاملی برای بهره‌مندی از الطاف خداوند است.

  • توبه و استغفار مراتبی دارد و معصومین (ع) که فانی در خداوند هستند، گاهی در اثر مجالست با مردم این حالت را از دست می‌دهند و به همین علت از خداوند طلب استغفار می‌کنند.

  • سؤال دیگری که دربارۀ سیرۀ معصومین مطرح شده، این است که در کلمات ائمه (ع) دستور داده شده است که به فقها و علما مراجعه کنید. آیا با توجه به این توصیه و دستور، سیرۀ غیر معصوم حجت است؟

  • سیرۀ غیر معصوم همچون سیرۀ معصوم به طور مطلق حجت نیست، بلکه در الگو قرار دادن غیر معصوم باید ملاک تعیین کرد و اگر مطابق با ملاک بود، حجت است.

 منافات داشتنِ طلب مغفرت با عصمت

یکی از شبهاتی که درباره معصومین پرسیده می‌شود، استغفار معصومان (ع) است. قائلان این شبهه می‌گویند اگر سیرۀ اهل‌بیت عصمت و طهارت حجت است، پس چرا این بزرگواران بسیار استغفار می‌کردند، حتی گاهی به گناه خود اعتراف کردند. به این ترتیب استغفار و اعتراف به گناه در لسان اهل‌بیت (ع) چگونه با عصمت و حجیتِ سیرۀ ایشان سازگاری دارد؟

در پاسخ به این سؤال، نخست باید توجه داشت که ما معتقدیم ائمه (ع) معصوم هستند. این یک اصل کلی است. در ادامه دلایلی را برای عصمت ائمه (ع)  برخواهیم شمرد. بنا به آن دلایل، ایشان معصوم هستند و سیرۀ آن‌ها به صورت مطلق برای ما حجت است.

اما استغفار آن‌ها برای چیست؟ باید گفت که استغفارِ ائمه (ع)  برای رفع گناه و خطا نیست. یک دلیل آن ارتقا است. توبه و استغفار راهی برای دفع نفس اماره و وسوسۀ شیطانی است. پیشگیری است، به عبارت دیگر رفع نیست دفع است. در روایات ما آمده است:

 إِنَّ مِن أَجمَعِ الدُّعاءِ الاِستغفارَ [1]

قطعاً استغفار از جامعترین دعاهاست.

 قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

«استَغفِرُوا رَبَّکم إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً * يُرسِلِ السَّماء عَلَيکم مِّدراراً * وَيُمدِدکم بِأَموالٍ وَبَنينَ»[2]

از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است تا بر شما از آسمان بارانِ پی در پی فرستد و شما را به اموال و پسران، یاری کند.

در همین راستا در آستانۀ فتح مکه به پیغمبر خود چنین می‌فرماید:

«إِذا جاء نَصرُ اللَّهِ وَالفَتحُ * وَرَأَيتَ النَّاسَ يَدخُلونَ فی دينِ اللَّهِ أَفواجاً * فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک وَاستَغفِرهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»[3]

هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرا رسد و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا شوند * پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه‌پذیر است.

تردیدی نیست که پیغمبر مرتکب معصیتی نشده است که بابت آن استغفار کند. استغفار پیامبر (ص) عامل ارتقای اوست و با عصمت منافات ندارد. استغفار درجۀ علّیّین است. استغفار عامل بهره‌مندی از لطف الهی است. حدیث زیر تا حدودی از اهمیت استغفار پرده برمی‌دارد. حضرت می‌فرماید:

ثَلاثَةٌ مَعصومونَ مِن إبلیسَ وَ جُنودِهِ: الذّاکِرونَ للهِ، وَ الباکونَ مِن خَشیَةِ اللهِ، وَ المُستَغفِرونَ بِالاسحارِ[4]

سه گروه از شیطان و لشکریانش در امان‌اند: کسانی که از بیم خدا اشک می‌ریزند، و کسانی که [پیوسته] خدا را یاد می‌کنند، و نیز کسانی که سحرگاهان استغفار می‌کنند.

با این توصیف استغفار نوعی مصونیت از وسوسه‌های شیطان است. حفاظی است در برابر وسوسه‌های ابلیس و نیز عامل ارتقای درجه است.

عصمت و مراتب استغفار

نکتۀ دیگر اینکه توبه و استغفار مراتبی دارد. هر توبه‌ای توبه از گناه و معصیت نیست، بلکه ممکن است از آنچه موجبِ عدمِ حضور محب نزد محبوب می‌گردد به شمار رود، یعنی ائمۀ معصومین (ع)  همیشه فانی در خدا بودند. حالا این پیغمبر عرشی و این موجودِ برتر و بهترین مخلوق خدا، با مقام فرازمندش گاهی به بازار می‌آمد و در مجالس دور ایشان می‌نشستند.

 حال مردم گاهی با هم دعوا می‌کنند، گاهی حرف‌های دنیوی می‌زنند، گاهی خانوادۀ او ممکن بود مطالبی بگویند. پیامبر (ص) در این جلسات این سخنان را می‌شنید. این جلسات گاهی از حضور قلب او در نزد خدا که موجب فنای محضِ او در خدای متعال می‌شد به‌ناچار می‌کاست. لذا با این کار هرگز به گناهی دچار نمی‌شد، تنها امر مهم‌تری صرف چیز کم‌اهمیت‌تر می‌شد.

مکرر نزد پیغمبر (ص) می‌آمدند و نجوا می‌کردند و سخن می‌گفتند. به هر حال اینها وقتِ شخصِ ملکوتی پیامبر (ص) را می‌گرفت. استغفار برای از دست دادن این حالت است، نه برای گناه، ازاین‌رو امام صادق (ع) فرمودند: رسول‌خدا از هر مجلسی -هر چند کوتاه- که بلند می‌شد پس از آن بیست و پنج مرتبه استغفار می‌کرد.[5] این بدان معنی نیست که در آن مجلس -نستجیر بالله – معصیتی کرده باشد، بلکه کفارۀ مطالبی بوده است که ممکن بود بسیاری از آن‌ها با جایگاه و شأن فرازمند پیامبر (ص) منافات داشته باشد.

مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمّه می‌نویسد:

«انبیا و ائمۀ اطهار (ع)  انسان‌هایی بودند که دائماً در یاد و نام خدا به سر می‌بردند و در بالاترین مراتب قرب الهی سیر می‌کردند. پیوسته مراقب بودند که لحظه‌ای از یاد و نام او غافل نشوند. پس هرگاه اندکی از این مرتبۀ عالی تنزّل می‌کردند و برای حفظِ حیات و بقا به مسائلی همچون خوردن و آشامیدن و روابط زناشویی و حل و فصلِ مسائل اجتماعی روی می‌آوردند، اینها را بزرگترین گناه برای خویش به شمار می‌آوردند».

زن و شوهری دعوا می‌کردند. پیغمبر باید میانجی می‌شد و دعوای آنان را حل و فصل می‌کرد. طبیعی است که در آنجا خانم چیزی می‌گفت و آقا سخنی می‌گفت. اینها، همه مسائل سادۀ دنیوی است. پیامبر (ص) به اقتضای مسئولیتش اینها را می‌شنید و ناخواسته در این فضا قرار می‌گرفت.

استغفار و توبۀ آن بزرگواران ناشی از چنین اعمالی بوده، که ترک آن، مقتضای مقامِ محبت و قرب الهی است و با عصمت منافاتی ندارد. از همین روست که رسول گرامی خدا (ص) می‌فرماید:

حَسَناتُ الأبرارِ سَيئاتُ المُقرَّبين[6]

خوبی‌های نیکوکاران، لغزش‌های مقربان [درگاه الهی] است.

عبارتی شبیه این، از حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب (ره) با این تعبیر در دست است:

«پیامبراکرم (ص) در عین حال که یک موجود الهی بود به ایشان نسبت می‌دهند این عبارتی که بر قلب من هم گاهی چیزهایی القاء می‌شود و من روزی هفتاد مرتبه استغفار می‌کنم. همین معاشرت کردن با این اشخاص که ناباب بودند موجب کدورتی می‌شود که باید پیش محبوبش دائم الحضور باشد».[7]

سپس امام در کتاب تفسیر سورۀ حمد خود مثال زیبایی در این خصوص می‌زند. ایشان می‌گوید:

«یک نفر که [در حضور پیامبر (ص)] آمده باشد، اگرچه خیلی آدمِ صحیح و خوبی باشد و می‌خواهد مسئله‌ای از پیغمبر بپرسد، لیکن این کار به همین مقدار حضرت را از آن مرتبه‌ای که در آن می‌خواهد باشد باز می‌دارد.»

یعنی این استغفار بازماندن از آن مقام والاست. حضرت باید در مقام والای خود باشد، اما گاهی گفتگوی با یک زن و شوهر، حل یک اختلاف، سؤال کردن در بازار و بسیاری موارد دنیایی دیگر او را مشغول می‌کرد و از حضور و مقام والا بازمی‌داشت. بسیار پیش می‌آمد که برخی از اصحاب بی‌دعوت به خانۀ پیامبر (ص) می‌رفتند. در این مجالس چه بسا گاهی حرف‌های بی‌ربط و بی‌اساس نیز در حضور پیامبر (ص) زده می‌شد؛ استغفار پیامبر (ص) بابتِ فقدانِ آن حالتِ حضور است.

6. اسوه بودن غیرمعصوم

یکی از مطالب مورد سوال در موضوع عصمت این است که آیا فردی غیر از معصوم نیز می‌تواند الگو باشد؟ تا ائمۀ معصومین (ع) بارها فرموده‌اند که در پاره‌ای امور به فقها و علما مراجعه کنید یا اینکه علمای امت مانند انبیای بنی‌اسرائیل هستند.[8] با این توصیف آیا اسوه بودن غیرمعصوم می‌تواند ملاک قرار بگیرد و حجت باشد؟

برای پاسخ دادن به این سؤال ابتدا باید حدود اسوه بودن در غیرمعصوم تعریف شود. در مباحث پیشین دانستیم که سیرۀ معصوم مطلقاً حجت است که البته برخی از آن‌ها هم سیرۀ شخصی است که فقط از آن برای اولویت‌گزینی در کارها می‌توان استفاده کرد. مواردی از قبیل اینکه معصوم در این ساعت از شب می‌خوابید. این دست امور حتماً لازم الاجرا نیست، ولی به کار بردن آن، مُجاز و حتی بر دیگر شیوه‌ها اولویت دارد.

 یا اینکه معصوم چهارشنبه حمام می‌رفته است. با این حساب اگر کسی دوشنبه به حمام برود اشکالی دارد؟ قطعاً خیر، اما بخشی از سیرۀ معصوم توصیه نیست، بلکه ترجیح شیوه‌ای بر شیوه‌های دیگر است، این سخن که فلان کار را انجام بدهید، حاوی باید و نباید است. شکی نیست آنچه معصومین (ع)  انجام می‌دهند دلیل بر جواز آن است. حال این جواز ممکن است جواز وجوب باشد، یا استحباب و یا اباحه.

 اما دربارۀ غیرمعصوم مثل علمای گذشتۀ ما، همچون حضرت امام خمینی، علامه طباطبایی، قاضی طباطبایی (ره) تا چه اندازه می‌‌توان آن‌ها را الگو قرار داد؟ بی‌تردید در الگو قرار دادنِ غیرمعصوم باید ملاکی مشخص شود، و آنچه را منطبق با ملاک هست می‌توان الگو گرفت. برای مثال در سیرۀ آیت‌الله العظمی بهجت (ره) می‌بینیم که ایشان حرف لغو نمی‌زدند یا اینکه نماز خود را در اول وقت می‌خواندند، مقید به نماز شب بودند، به حضور در مسجد در همۀ نمازها مقید بودند. الگو قرار دادنِ این قبیل امور اشکالی ندارد.

از طرفی در روایات ما بسیار سفارش شده است که شما در دوران غیبت به فقها مراجعه کنید. در تعبیری ایشان را مُرابطون، یعنی مرزدارانِ کشور دین خوانده‌اند. با این توضیحات حدود اسوه بودنِ غیرمعصوم روشن شد و معلوم شد که مطلق نیست. در روایت مفصلی ویژگی‌های علمایی که در خور پیروی و اسوه بودن هستند را برمی‌شمارد. پاره‌ای از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:

مَن كانَ مِن الفُقَهاءِ صائناً لنفسِهِ، حافِظاً لِدينِهِ…[9]

 اگر کسی از فقها وجود داشت که خود نگه‌دار و محافظ دین خود بود [پس از او پیروی کنید[.

با این توصیف اگر عالمی از عدالت خارج شد، دیگر نمی‌توان از او تبعیت کرد، حتی نمی‌شود به او اقتدا نمود.

برای مطالعه بیشتر در موضوع عصمت می‌توانید به مقالات زیر مراجعه نمایید:

Cinque Terre

سبک زندگی

این مقاله بخشی از دوره سبک زندگی با موضوع اخلاق و سیره معصومین (ع) است که در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. دوره سبک زندگی توسط اساتید ارجمند دکتر سید محسن میرباقری، دکتر رفیعی و حجه‌الاسلام حسینی قمی تدریس شده است. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این دوره به اینجا مراجعه کنید.


[1]. بحارالأنوار، ج90، ص283.

[2]. سورۀ نوح، آیات 10 تا 12.

[3]. سورۀ نصر، آیات 1 تا 3.

[4]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص147.

[5]. الكافی، ج2، ص504.

[6]. کشف الغمة، ج3، ص45 و بحارالأنوار، ج25، ص203.

[7]. تفسیر سورۀ حمد، ص35.

[8] . وَ قَالَ (ص)‏ عُلَمَاءُ أُمَّتِی‏ كَأَنْبِيَاءِ بَنِی إِسْرَائِيلَ؛ بحار الأنوار، ج‏2، ص22

[9]. بحارالأنوار، ج2، ص88.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.