ارتباط با خدا و اخلاق بندگی

ارتباط با خدا رکن اصلی در آموزه‌های اخلاقی اسلام است. ارتباط صحیح با خداوند سبب ایجاد صفات نیکو در انسان می‌شود و ارتباط انسان با دیگران را بهبود می‌بخشد. در این مقاله به سوالات زیر پاسخ می‌دهیم:

  • چرا در اخلاق به ارتباط با خدا پرداخته می‌شود؟
  • چرا در حُسن ارتباط با خدا باید از معرفت خداوند شروع کرد؟
  • آیا معرفت الله، فطری است؟
  • نقش انسان در رشد معرفت خداوند چیست؟

چکیده

  • حُسن ارتباط با خدا موجب ایجاد شدن ملکه تقوا و صفات نیکو در انسان است که موجب حُسن ارتباط با دیگران و نیز خویشتن می‎شود؛ از این رو است که حسن ارتباط با خدا‌‌‌ از اهمیت بالایی برخوردار است.

  • در سوره لقمان نیز مباحث تربیتی از حسن ارتباط با خدا‌‌‌ شروع می‌شود و بعد مسائلی همچون حُسن ارتباط با والدین، آخرت و سایر مباحث اخلاقی را مطرح می‌کند.

  • چگونگی حُسن ارتباط ما با خداوند در دو بخش قابل بررسی است: بخش نخست: ارتباط با ذات احدیت و بخش دوم: ارتباط با محبوبین خداوند مانند قرآن و اهل‌بیت (ع).

  • نخستین گام در حُسن ارتباط با خدا‌‌‌، معرفت به اوست؛ چراکه ارتباط با کسی که هیچ شناختی از او نداریم امکان ندارد. بنابراین، معرفت زیر بنای تمام امور بعدی مثل محبت، اطاعت، عبادت و نظیر آن است.

  • فطرت توحیدی دارای سه شاخه است: معرفت، محبت و عبادت.

  • برای افزایش معرفت باید همت داشت؛ چون معرفت دارای درجات است؛ بالا بردن درجات معرفت کار خداوند است، اما انسان باید برای آن زمینه‌سازی کند.

  • آیات و روایات فراوانی دربارۀ معرفت خداوند نقل شده است. بر اساس فرمایش امیرالمؤمنین (ع) معرفت خداوند والاترین معرفت است و با شناخت خداوند است که معرفت انسان کامل می‎شود.

ارتباط با خدا رکن اصلی اخلاق اسلامی

آموزه‌های اخلاقی اسلام را در یک نگاه می‌توان به سه قسمت تقسیم کرد:

قسمت اول دربارۀ ارتباط با خدای رحمان و سلوک راه اوست، قسمت دوم در ارتباط با خویشتن است و قسمت سوم در ارتباط با دیگران. در بین این سه دسته ارتباط با خدا اصلی‌ترین و محوری‌ترین رکن اخلاق اسلامی است.

ارتباط با خدا و حجت‌های او

حُسن ارتباط با خدا‌‌‌ رابطۀ مستقیم با حُسن ارتباط با بندگان خدا دارد، یعنی انسانِ خداجو نسبت به بندگان خدا ظلم نمی‌کند و نگاه الهی او به بندگان خدا سبب می‌شود معاشرتی نیکو با آن‌ها داشته باشد. بر همین اساس پیامبر اکرم (ص) درباره شوهر دادن دختران به امام مجتبی (ع) چنین سفارش می‌کردند که:

زَوِّجها مِن رَجُلٍ تَقِيٍّ فإنّهُ إن أحَبها أكرَمَها و إن أبغَضَها لَم يَظلِمها.[1]

دخترت را به ازدواج مردی با تقوا درآور؛ زیرا اگر دخترت را دوست داشته باشد، گرامی‌اش می‌دارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ظلم نمی‌کند.

دایرۀ اخلاق در اسلام وسعت بسیاری دارد. در اخلاق تنها سخن از نحوۀ ارتباط شایسته با دیگران نیست. حُسن ارتباط با خدا‌‌‌ و ارتباط شایستۀ انسان با خودش نیز جزئی از اخلاق دینی است. اولین گام در اخلاق اسلامی داشتن حُسن ارتباط با خداست. در تفکر توحیدی همۀ امور از خدا آغاز می‌شود. حتی عشق ما به پیامبراکرم (ص) و اولیای خدا، زاییدۀ نگاه توحیدی است.

محبت خدا به محبت پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) منتج می‌شود. از آنجا که پیامبر (ص) عبد شایستۀ خدا و مطیع محض اوست، چنین تمایل زاید الوصفی نسبت به او در دل‌های ماست، در کل اگر محبتی از اولیاء خدا در دلِ ماست و ناخودآگاه نسبت به ایشان مهر می‌ورزیم، ریشه در تمایلات توحیدی ما دارد.

 البته خداوند عاطفه‌ای انسانی در فطرت ما قرار داده است، اما همین عاطفه هم می‌تواند به او بسته گردد و از طریق او این محبت بروز یابد. با این نگرش، محبت کردن رنگ و بوی دیگری پیدا می‌کند. بنابراین هم به لحاظ این که محور موضوعات اخلاقی خداست، و هم این که نگاه ما ابتدا باید از خدا شروع شود، بعد به بندگان خدا برسد، قدم اولِ مسائل اخلاقی دربارۀ رابطۀ انسان با خدا مطرح می‌شود.

قرآن سراسر حکمت است. بارها در خود قرآن به حکیمانه بودن آن اشاره شده است، نظیر: «يس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکيمِ».[2] با این همه خداوند متعال تأکید ویژه‌ای بر حکیمانه بودن آیات سورۀ لقمان دارد. در این سوره می‌خوانیم: «تِلک آياتُ الکتابِ الحَکيمِ؛ این است آیات کتاب حکمت‌آموز».[3] در چند آیۀ بعد لقمان را به عنوان حکیمی الهی معرفی می‌کند. «وَ لَقَد آتَينا لُقمانَ الحِکمَةَ؛ و به راستی به لقمان حکمت دادیم».[4] حکمت از والاترین درجه‌های تربیتی است که به راحتی دست‌یافتنی نیست. از لقمان حکیم در این سوره این آموزه‌ها یاد شده است:

«وَ إِذ قالَ لُقمانُ لِابنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشرِك بِاللَّـهِ إِنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٌ».[5]

و [به یاد آر] هنگامی را که لقمان به پسرش درحالی‌که او را پند می‌داد گفت: ای پسرم، برای خدا شریک و همتا قرار مده؛ زیرا شرک ظلمی بس بزرگ است.

نکات مطرح شده در نصیحت لقمان به فرزندش حاکی از اهمیت آن‌ها است. شروع سخن لقمان از حسن ارتباط با خدای رحمان است. عموماً مردم به فرزندان خود نصایحی می‌کنند از قبیل: فرزندم، درست صحبت کن، به دیگران سلام کن، آداب و رسوم معاشرت را رعایت کن، و مواردی از این دست. اما لقمان آموزش را از حسن ارتباط با خدا آغاز می‌کند. بر این اساس نخستین چیزی که باید از خردسالی به فرزندان خود بیاموزیم تحکیم ارتباط آن‌ها با خدا و آبیاری نهال باور خداشناسی در آنان است.

 برای مثال این‌گونه آنان را راهنمایی کنیم: فرزندم، این کار گناه است از آن پرهیز کن. فلان کار را خدا دوست ندارد، آن را انجام نده. به عبارتی در رهنمودهایمان به آنان، پسند و ناپسند خدا را دخیل کنیم تا از همان سنین ابتدایی باورشان را به خدا استوارتر گردد. البته باور به خدا در فطرت آن‌ها هست. دلیل آن هم سؤال‌هایی است که ذهن کودکان را دستخوش خود می‌سازد، بی‌آنکه کسی پیش‌تر چیزی در این باره به آنان بگوید.

 پس بهترین شیوه آن است که تربیت را با چگونگی حُسن ارتباط با خدا آغاز کنیم. با وجود آن، ارتباط خوب با بندگان به خودی خود حاصل می‌شود. طبیعی است کسی که می‌داند خداوند متعال چه چیز را دوست دارد و چه چیز را ناخوش می‌دارد و هدف او در زندگی صرفاً تحصیل رضای الهی باشد، با بندگان خدا هرگز بدرفتاری نمی‌کند.

نخستین درس تربیتی لقمان برای فرزندش برقراری ارتباط سالم و مستحکم با خداست. آسیب این رابطه، شرک است. البته شرک صورت‌ها و سطوح متفاوتی دارد. مراد از شرک در آیۀ مذکور بت‌پرستی نیست، زیرا فرزند لقمان بت نمی‌پرستیده، غرض از شرک، نوع خفی (پنهان) آن است. به زبانی ساده لقمان به فرزندش این آگاهی را می‌رساند که همواره خدا را در زندگی‌اش محور قرار دهد و مراقب سلامت و پاکی رابطه‌اش با خدا باشد که به شرک آلوده نگردد.

در آیات بعدی با تکیه بر آموزۀ بنیادینی که ذکر شد، معارف تربیتی دیگری مطرح می‌گردد. مطالبی همچون حسن ارتباط با والدین که به نظر می‌رسد ملحق به رابطه با خداست. قرآن کریم در چهار جا پس از بیان ویژگی ارتباط درست با خدا، حسن ارتباط با والدین را مطرح می‌کند. شاید یک دلیل آن، لطف و عنایت فراوان پدر و مادر است که قطره‌ای از دریای بی‌کران لطف الهی است.

باورداشتن آخرت موضوع دیگری است که لقمان به فرزند خود بر آن تکیه می‌کند. آموزه‌های عملی همچون نماز و امر به معروف و نهی از منکر نیز از آموزه‌هایی است که در ادامه لقمان بدان اشاره کرده است. دربارۀ حُسن ارتباطش با دیگران تأکید ویژه‌ای دارد، با این تعبیر که «وَ لَا تُصَعِّر خَدَّک لِلنّاسِ؛ متکبرانه از مردم روی برمگردان».[6] در نهایت هم سخن از تعامل صحیح با نفس و خویشتن به میان آمده است. در کل برای کسب اخلاق و تربیت قرآنی ناگزیر باید این سیر را مرحله مرحله پیمود و تک تک موارد فوق را اجرا کرد.

بنر 40روز تمرین بندگی

ارتباط با خدا

حُسن ارتباط با خدا‌‌‌ چگونه محقق می‌گردد؟ چگونه می‌توان ارتباطی شایسته با خدا داشت؟ برای ارتباط با خدا‌‌‌، دو دسته بحث مطرح است. یک دسته دربارۀ ارتباط مستقیم با خداوند است، و دستۀ دوم دربارۀ ارتباط با آنچه خدای رحمان برای ما قرار داده است، که شامل قرآن، دین و شریعت الهی، رسول‌خدا (ص)، اهل‌بیت (ع) و … می‌شود. یعنی اگر به دنبال داشتن رابطه‌ای شایسته با خدا هستیم، می‌باید با دین خدا و اولیاء او و با احکام الهی و با حلال و حرام آن رابطۀ خوبی برقرار کنیم. در این قسمت به حسن ارتباط با خدای رحمان می‌پردازیم.

معرفت الله

اولین گام در حُسن ارتباط با خدا‌‌‌، معرفت الله است. البته بحث معرفتِ خداوند، به تفصیل در مباحث توحید مطرح می‌شود، اما در این قسمت در خصوص ارتباط معرفت الهی با بحث اخلاق نکاتی را مطرح می‌کنیم.

1. اصل و مبنا

معرفت زیربنای تمام امور است، به عبارتی تا معرفت نباشد محبت، اطاعت، عبادت، دعا، و راز و نیاز تحقق نمی‌یابد. عادتاً ما با کسانی که هیچ‌گونه شناختی نسبت به آن‌ها نداریم ارتباط برقرار نمی‌کنیم. هر ارتباطی مستلزم شناختی هر چند اندک است. برقراری ارتباط با خدا و قوت بخشیدن به آن، مستلزم کسب معرفت به خداست. اگر معرفت به خدا حاصل شود در پی آن، محبت او نیز در دل نقش خواهد بست. البته این امری کلی است، معرفت به هر جلالت و زیبایی موجب محبت انسان به آن می‌شود.

 در امور دنیا هم چنین است به این معنا که محبتِ دنیا که در دلِ اکثر انسان‌ها هست نیز ناشی از آگاهی و شناخت ما نسبت به دنیاست. زیبایی‌های دنیا و جلوه‌گری‌های آن‌ که با آن آشنایی دیرینه‌ای داریم، موجب دل‌بستن ما به دنیا می‌شود. پس دور از انتظار نیست که اگر خدا و اهل‌بیت (ع) را بشناسیم -هر چند محدود- به آن‌ها دل ببندیم. طبیعت انسان به گونه‌ای است که به زیبایی‌ها و عظمت‌ها گرایش دارد. پس هر امری ناشی از معرفت است. معرفت بستر و پیِ هر چیزی است.

2. فطری بودن

خداوند متعال معرفت خود را در وجود ما به ودیعه گذاشته است. به گونه‌ای که بدون آن، ما نمی‌توانستیم به او راه یابیم و ارتباط با خدا میسر نبود. اگر او راه شناخت را برای ما نمی‌گشود راهی به او نمی‌یافتیم. او خود را به ما معرفی کرده است و این معرفی و شناخت بستری برای محبت او در دل‌ها می‌گستراند. چون او را می‌شناسیم و عظمت او را تا حدودی درک می‌کنیم، به او دلبستگی می‌یابیم و به انجام کاری تمایل داریم که او را خشنود کند. این چیزی است که در وجود همۀ ما هست. پس روح بندگی در وجود ما هست.

در روایتی از حضرت امام صادق (ع)، به نقل از حضرت امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر آیۀ «وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَني آدَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلىٰ أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّكُم»[7] فرمودند:

وَ عَرَّفَهُم نَفسَه وَ أراهُمْ نَفسَه و لَولا ذلِکَ لَم يَعرِف اَحَدٌ رَبَّهُ.[8]

و [خداوند] خود را به بندگانش شناساند و خود را نشانشان داد، و اگر آن [معرفی و نشان دادن] نمی‌بود، هرگز کسی خدایش را نمی‌شناخت.

مراد از نشان دادن در حدیث فوق، نشان دادنِ قلبی است. پس ما با چشم دل خدا را می‌بینیم و او را می‌شناسیم. بر اساس این حدیث و احادیث دیگر درمی‌یابیم که گلِ ما را با آب معرفت خدا درآمیخته‌اند. خداوند معرفت خویش را در ما عجین کرده و ابزار شناخت او درون ما هست. فشردۀ سخن آن‌ که معرفت خداوند در وجود ما هست.

3. رشد معرفت

معرفت خداوند درجاتی دارد و رشد معرفت ما به خداوند، بسته به همت ماست. هر چند خداوند این معرفت را در درون ما قرار داده است، ما نیز بایستی برای رشد آن تلاش کنیم. بسان دانۀ گندمی که خداوند استعداد و اسباب رشد را در درون آن دانه قرار داده، اما کشاورزی نیز می‌باید این دانه را کشت و آبیاری کند و آن استعداد درورنی را به منصۀ کمال برساند. ما نیز بایستی قلب خود را برای افزایش معرفت آماده سازیم تا خدا بر معرفت ما بیفزاید. ذکر خدا، عبادت، ترک گناه، وقت‌گذاری برای نمازهای واجب و نافله، همه و همه زمینه‌ساز رشد معرفت ما هستند.

علما و بزرگان ما برای رشد معرفت خود بسیار تلاش می‌کردند و هر فرصتی را برای این امر مهم مغتنم می‌شماردند. برای مثال به این حدیث رسول گرامی اسلام (ص) توجه کنید:

يقولُ اللهُ تَعالَی: مَن أحدَثَ وَ لَم يتَوَضَّأ فَقَد جَفاني وَ مَن أحدَثَ وَ تَوَضَّأ وَ لَم يصَلِّ رَکعَتَينِ فَقَد جَفانِي وَ مَن أحدَثَ وَ تَوَضَّأ وَ صَلَّی رَکعَتَينِ وَ دَعانِي وَ لَم أجِبه فِيما سَألَني مِن أمرِ دينِهِ وَ دُنياهُ فَقَد جَفَوتُهُ وَ لَستُ بِرَبٍّ جاف.[9]

خداوند متعال می‌فرماید: کسی که حَدَثی از او سر زند ولی وضو نگیرد، بر من جفا کرده است؛ و کسی که حدثی از او سرزند و وضو بگیرد، ولی دو رکعت نماز به جای نیاورد بر من جفا کرده است؛ و کسی که حدثی از او سرزند و وضو بگیرد و دو رکعت نماز بگذارد و مرا بخواند و دعا کند و من دعای او را در خصوص دین و دنیایش اجابت نکنم مسلماً به او جفا کرده‌ام و البته من پروردگار جفاکاری نیستم».

مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی در کتاب المراقبات نقل می‌کنند که استادشان این حدیث رسول اکرم (ص) را می‌خواندند و به شاگردان خود توصیه می‌کردند به این روایت عمل کنید و در سجدهٔ آخر، معرفت الهی را از خداوند بخواهید. باری، کسانی که اهل معرفت بودند این چنین به این موضوع اهمیت می‌دادند. دو رکعت نماز دقایقی بیش وقت ما را نمی‌گیرد، و پس از آن سجده و لحظاتی گفت و گویی شیرین و ارتباط با خدا خویش که از او افزونی معرفت بخواهیم.

جا دارد به مناسبت روایتی که بیان شد این نکته را توضیح دهیم، علمای ما به وضو داشتن اهمیت می‌دادند، چرا که بنده در پیشگاه خدا بایستی طاهر باشد و نفس و تن خویش را از ناپاکی‌ها پاک سازد. حال ما همیشه در محضر خدا هستیم، پس شایسته است که همواره با وضو باشیم. نفسِ با وضو بودن، عبادتی دائمی در پیشگاه ربوبی محسوب می‌شود.

 لحظاتی بیشتر صرف وضو نمی‌کنیم، اما ساعت‌ها که با وضو در محضر خداوند هستیم گویا به عبادت مشغولیم. حتی سفارش شده است که با وضو به بستر برویم و با ذکر خدا بخوابیم؛ چه این کار موجب می‌گردد روح ما با عالم ملکوت و فرشتگان ارتباط داشته باشد. از آن سو اگر بدون طهارت و با ذهنی آغشته به هوی و هوس بخوابیم، زمینۀ ارتباط خود را با شیطان فراهم ساخته‌‌ایم.

اکنون به ماجرای «عنوان بصری» توجه کنید که نمونه‌ای است برای اهمیت کسب معرفت و برخوردار از توصیه‌هایی دقیق درنوع ارتباط با خدا و معرفت الهی است:

در جستجوی حقیقت : سودای حقیقت و رسیدن به سرچشمه یقین، «عنوان بصری» را آرام‌ نمی‌گذاشت. طی مسافت‌ها کرد و به مدینه آمد که مرکز انتشار اسلام و مجمع‌ فقها و محدثین بود. خود را به محضر مالک بن انس، محدث و فقیه معروف‌ مدینه رساند. در محضر مالک، طبق معمول احادیثی از رسول خدا روایت و ضبط می‌شد. عنوان بصری نیز در ردیف سایر شاگردان مالک به نقل و دست به دست کردن و ضبط عبارت‌های احادیث و به ذهن سپردن سند آن‌ها، یعنی نام کسانی که آن‌ احادیث را روایت کرده‌اند، سرگرم بود تا بلکه بتواند عطش درونی خود را به این وسیله فرونشاند. در آن مدت امام صادق (ع) در مدینه نبود. پس از چندی که آن حضرت به مدینه برگشت، عنوان بصری عازم شد تا چندی هم‌ به همان ترتیبی که شاگرد مالک بوده، در محضر امام شاگردی کند. ولی امام به منظور این که آتش شوق او را تیزتر کند از او پرهیز کرد؛ روزی به او فرمود: «من آدم گرفتاری هستم، بعلاوه اذکار و اورادی در ساعات شبانه روز دارم، وقت ما را نگیرید و مزاحم نباشید. همان طور که‌ قبلاً به مجلس درس مالک می‌رفتید حالا هم همان جا بروید». این جمله‌ها که صریحاً جواب رد بود، مثل پتکی بر مغز عنوان بصری فرود آمد. از خودش بدش آمد، با خود گفت اگر در من نوری و استعدادی و قابلیتی می‌دید مرا از خود نمی‌راند. از دلتنگی داخل مسجد پیغمبر شد و سلامی داد و بعد با هزاران غم و اندوه به خانه خویش رفت. فردای آن روز از خانه بیرون آمد و یکسره رفت به روضۀ پیغمبر، دو رکعت‌ نماز خواند و روی دل به درگاه الهی کرد و گفت: «خدایا تو که مالک همه دل‌ها هستی از تو می‌خواهم که دل جعفر بن محمد را با من مهربان کنی، و مرا مورد عنایت او قرار دهی، و از علم او به من‌ بهره برسانی، که راه راست تو را پیدا کنم». بعد از این نماز و دعا بدون این که به جایی برود، مستقیما به خانه‌ خودش برگشت. ساعت به ساعت احساس می‌کرد که بر علاقه و محبتش نسبت به‌ امام صادق افزوده می‌شود. به همین جهت از مهجوری خویش بیشتر رنج می‌برد. رنج فراوان او را در کنج خانه محبوس کرد. جز برای ادای فریضۀ نماز از خانه بیرون نمی‌آمد. چاره‌ای نبود، از یک طرف امام رسماً به او گفته بود دیگر مزاحم من نشو، و از طرف دیگر میل و عشق درونیش چنان به هیجان‌ آمده بود که جز یک مطلوب و یک محبوب بیشتر برای خود نمی‌یافت. رنج و محنت بالا گرفت. طاقتش طاق شد. دیگر نتوانست بیش از این صبر کند، کفش و جامه پوشیده به در خانه امام رفت. خادم آمد، پرسید: «چه کار داری؟» – هیچ ، فقط می‌خواستم سلامی به امام عرض کنم. – امام مشغول نماز است. طولی نکشید که همان خادم آمد و گفت: «بسم الله بفرمایید». عنوان داخل خانه شد، چشمش که به امام افتاد، سلام کرد. امام جواب‌ سلام را به اضافه یک دعا به او رد کرد، و سپس پرسید: «کنیه‌ات چیست؟» – ابو عبدالله – خداوند این کنیه را برای تو حفظ کند و به تو توفیق عنایت فرماید. شنیدن این دعا بهجت و انبساطی به او داد، با خود گفت اگر هیچ بهره‌ای‌ از این ملاقات جز همین دعا نبرم مرا کافی است. بعد امام فرمود: «خوب چه کاری داری؟ و چه می‌خواهی؟» – از خدا خواسته‌ام که دل تو را به من مهربان کند و مرا از علم تو بهره‌مند سازد. امیدوارم خداوند دعای مرا مستجاب فرماید. امام صادق (ع) فرمودند: «ای اباعبدالله، معرفت خدا و نور یقین با رفت و آمد و این در و آن در زدن و آمد و شد نزد این فرد و آن فرد تحصیل نمی‌شود، دیگری نمی‌تواند این نور را به تو بدهد، این علم درسی‌ نیست، نوری است که هرگاه خدا بخواهد بنده‌ای را هدایت کند در دل آن‌ بنده وارد می‌کند. اگر چنین معرفت و نوری را خواهانی، حقیقت عبودیت‌ وبندگی را از باطن روح خودت جستجو کن، و در خودت پیدا کن، علم را از راه عمل بخواه، از خداوند بخواه او خودش به دل تو القا می‌کند … . (شهید مطهری (ره)، داستان راستان، ص ۱۷۵، داستان 71، به نقل از بحارالانوار، ج 1، ص 225).

در حدیث شریفی حضرت امام صادق (ع) دعای ارزشمندی درباره معرفت فرموده‌اند به این تفصیل: زُراره می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود:

مهدی موعود قبل از قیام در غیبت خواهد بود. زراره گويد: عرضه داشتم چرا غیبت می‌کند؟ فرمود: «چون بيم دارد»، و به شكم خود اشاره كرد (کنایه از این که در معرض قتل قرار دارد)، سپس فرمود: «اى زراره، اوست كه بايد انتظارش را كشيد. اوست كه در ولادتش ترديد می‌شود. برخى گويند: پدرش بى‏جانشين مرد. برخى گويند: در شكم مادر بود كه پدرش مرد، و برخى گويند دو سال پيش از مرگ پدرش به دنيا آمد. اوست منتظر. جز اين نیست كه خدا عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد.

 اى زراره در اينجاست كه اهل باطل به شك فرو می‌روند». گفتم: جانم به قربان شما، اگر به اين دوره رسيدم چه بايد كنم؟ فرمود: اى زراره، وقتى به اين دوره رسيدى، اين دعا را بخوان: «اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ‏ نَبِيَّكَ‏ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ‏ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ‏ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِی.

 بار خدايا، خودت را به من بشناسان، زيرا اگر تو خود را به من نشناسانى، من رسولت را نخواهم شناخت. بار خدايا، رسول خود را به من بشناسان، زيرا اگر رسولت را به من نشناسانى حجت تو را نشناسم. بار خدايا حجت خود را به من بشناسان، زيرا اگر تو حجت خویش را به من نشناسانى از دينم به در شوم و گمراه گردم».[10]

4. اهمیت معرفت

اهل‌بیت (ع) در روایات بسیاری دربارۀ اهمیت و فضیلت معرفت سخن گفته‌اند و جایگاه ویژه‌ای برای ارتباط با خدا از طریق معرفت الهی قائل شده‌اند. از جمله حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند:

مَن عَرَفَ اللَّهَ كَمُلَت مَعرِفَتُهُ.[11]

هر كه خدا را بشناسد، معرفتش كامل می‌گردد.

نیز فرموده‌اند:

مَعرِفَةُ اللَّهِ سُبحانَهُ أَعلَى المَعارِفِ.[12]

شناخت و معرفت خداوند والاترين و برترين شناخت‌هاست.

انسان‌ها تلاش می‌کنند تا عالم خلقت را بشناسند، از کهکشان‌ها باخبر شوند و با کشف مسئله‌ای جدید لبریز از شادی می‌شوند. این‌ها بالاتر است یا معرفت یافتن به خدا؟ شکی نیست این نوع شناخت‌ها هم خوب است؛ زیرا این‌ها در راستای شناخت آیات خداست اما بالاترین معرفت، معرفت الله است. همواره باید بکوشیم تا شناخت ما نسبت به جلالت و زیبایی و جمال و عظمت خداوند بیشتر شود. حضرت امام صادق (ع) می‌فرماید:

لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ به الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ، وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بها تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ. إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْم.[13]

اگر مردم می‌دانستند که معرفت خدا چه ارزشی دارد، هيچ‌گاه به نعمت‌هايی که خداوند به دشمنان، از شكوفايى زندگانى دنيا و نعمت‌‌های آن داده است چشم نمی‌دوختند، و دنياشان در نظرشان از آنچه گام بر آن می‌نهند فروتر می‌شد، و هر آينه به شناختنِ خدای عزوجل کامجو می‌شدند، به مانند كسى كه در گلستان‏هاى بهشت با دوستان خدا به سر برد. به‌راستى که معرفت خدای عزوجل از هر هراسی آرامش، و در هر گونه تنهائى يار و همدم، و در هر تاريكى چراغِ فروزان، و از هر ناتوانى نيروبخش و براى هر دردى درمان است.

نخستین درگاه ارتباط ما با خدا معرفت اوست، در این معنا که باید خدا را بشناسیم، با او اُنس بگیریم و به او توجه کنیم. اگر به خدا شناخت پیدا کردیم، بدون شک به او دل خواهیم بست و شیفتۀ او خواهیم گشت.

Cinque Terre

سبک زندگی

این مقاله بخشی از دوره سبک زندگی با موضوع اخلاق و سیره معصومین (ع) است که در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. دوره سبک زندگی توسط اساتید ارجمند دکتر سید محسن میرباقری، دکتر رفیعی و حجه‌الاسلام حسینی قمی تدریس شده است. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این دوره به اینجا مراجعه کنید.


[1]. مکارم الأخلاق، ص204.

[2]. سورۀ یس، آیات 1 و 2.

[3]. سورۀ لقمان، آیۀ 2.

[4]. همان، آیۀ 12.

[5]. همان، آیۀ 13.

[6]. سورۀ لقمان، آیۀ 18.

[7]. و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم. اعراف، آیۀ 172.

[8]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج2، ص148.

[9]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص130.

[10]. الکافی، ج1، ص337.

[11]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم،  ص: 81، ح  1269.

[12]. همان، ح1270.

[13]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏8، ص: 247

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

12 نظرات
  1. ناشناس می گوید

    خوب

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم

  2. ۳۱۳ می گوید

    خداوند حفظتان کند و برکت در زندگی شما جاری باشد الهی🙏🌹

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام
      از لطف شما سپاسگزاریم

  3. دینا می گوید

    اجرتان با خدا

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم

  4. ناشناس می گوید

    ده صلوات هدیه به شما برای مطلب خوبی ک دراختیار ما گذاشتید

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم
      صلواتها برای ظهور امام زمان عج ان شا الله

  5. مهرداد می گوید

    خداوند صد در دنیا وهزار درآخرت به شما دهد

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم

  6. سعیده می گوید

    عالی بود

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم

انس با قرآن