تاریخ حضرت یوسف (ع)

داستان حضرت یوسف (ع) یکی از داستانهای بسیار آموزنده قرآنی است. قرآن کریم از آن به احسن القصص یاد می‌کند و در سوره‌ای از قرآن که به نام ایشان است داستان کاملی از حضرت یوسف بیان می‌شود. شاید این تنها موردی است که در قرآن یک داستان کامل در یک سوره می‌آید. برخی از نکات جالب از سرگذشت حضرت یوسف عبارتند از:

  • معنای احسن القصص قرآن
  • رویای صادقه حضرت یوسف
  • توطئه برادران
  • حمایت‌های الهی از حضرت یوسف
  • ماجرای یوسف و زلیخا
  • تعبیر رویای کودکی

در این مقاله به بررسی تاریخ زندگی حضرت یوسف (ع) در آیات قرآن کریم می‌پردازیم. ابتدا چکیده مطالب را مشاهده می‌فرمایید:

خلاصه زندگی نامه حضرت یوسف (ع):

قبل از حضرت موسی برهه بسيار مهمّی در تاريخ بنی‌اسرائيل و در تاريخ انبيا وجود دارد و آن دوران زندگی حضرت يوسف (ع) است.

قرآن کریم از داستان حضرت یوسف با عنوان «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» یاد می‌کند.

احسن القصص دو معنا می‌تواند داشته باشد:
۱- بهترین قصه‌ها
۲- بهترین داستان سرایی

حضرت یوسف در کودکی خوابی می‌بیند که در آن یازده ستاره و خورشید و ماه بر او سجده می‌کنند. این خواب در آینده تعبیر می‌شود و همه بر او سجده می‌کنند.

به نظر می‌رسد معنای خورشید و ماه، پدر و مادر حضرت یوسف نباشند. گفته‌شده که خورشید به سلطان و مَلَک برمی‌گردد، ماه به رئیس الوزرا و ستارگان به وزرا.

اسرائیل لقب حضرت یعقوب بود که در عبری به معنای بنده خدا است.

بنی‌اسرائیل در اوّلین نسل، آلوده به برخی گناهان کبیره و بزرگ شدند و این تاریکی در نسلهای بعدی اثر گذاشت.

شیطان برادران یوسف را فریب داد و آنها یوسف را به چاه افکندند. خداوند در درون چاه به یوسف وحی کرد.

یوسف به کاخ عزیز مصر راه یافت و در آنجا بزرگ شد و خداوند به او حکم و علم الهی داد.

یک آزمون بزرگ برای ایشان به وجود آمد. همسر عزیز مصر (زلیخا) دلباخته حضرت یوسف شده بود. او در خلوتی حضرت یوسف را به سوی خود دعوت می‌کند اما حضرت یوسف با قاطعیّت جواب رد می‌دهد.

از تعابیر قرآن برداشت می‌شود که حضرت یوسف صاحب مقام نبوت و رسالت الهی بودند.


مقدمه

قرآن، تاريخ را بر محور انبيای الهی و شريعت‌ها پيگيری می‌كند. لذا داستان تاریخ انسان را از آدم ابوالبشر آغاز می‌کند. سپس دوران حضرت نوح (ع) و پس از آن دوران حضرت ابراهيم (ع) بازگو می‌شود. بنابر آيات قرآن‌كريم خداوند به حضرت ابراهيم دو فرزند عنايت نمود. فرزند اوّل اسماعيل ذبيح الله و فرزند دوم حضرت اسحاق (ع) بود.

بنی‌اسماعیل در سرزمين حجاز، و بنی‌اسحاق در فلسطين ساکن بودند. تاريخ اين دو نسل، از جهاتی با هم متفاوت است. درباره نسل حضرت اسماعیل در قرآن به صراحت مطلب زيادی را نمی‌بينيم. تنها برخی گفته‌اند كه احتمال می‌رود حضرت شعيب از بنی‌اسماعيل باشد كه در مَديَن و نزديك سرزمين حجاز ساکن بودند.

عمده مباحث قرآن در ادامه تاريخ به دوران زندگی بني‌اسرائيل تا زمان پيغمبر اكرم اشاره دارد. اما در نسل حضرت اسماعيل تحول عظيمی ايجاد می‌شود. نبّوت و رسالت به اين نسل منتقل مي‌شود و خاتم پيامبران از نسل حضرت اسماعيل ظهور می‌یابند. حضرت موسی‌بن‌عمران، حضرت عيسی‌بن‌مريم، حضرت داوود، حضرت سليمان، حضرت زكريا و‌ حضرت يحيی از  پيامبران بنی‌اسرائیل می‌باشند. البته پیامبران بسیاری در نسل حضرت یعقوب که ملقب به اسرائیل بود به وجود آمدند که مجال پرداختن به همه آنها نیست.

دوران حضرت یوسف (ع)

قبل از حضرت موسی برهه بسيار مهمّی در تاريخ بنی‌اسرائيل و در تاريخ انبيای الهی وجود دارد و آن دوران زندگی حضرت يوسف (ع) است. حضرت يوسف از پيامبران الهی و فرزند حضرت يعقوب بود. ایشان برادران متعددی داشتند. از بین آنها بنيامين برادر مادری حضرت يوسف بود.

اوصاف حضرت یوسف (ع)

حضرت یوسف در قرآن

در سوره يوسف،‌ قرآن كريم با مقدمه كوتاهی به بيان داستان زندگی يوسف پيامبر  و برادرانش می‌پردازد.

«الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ * إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلينَ »[1]

«الر ـ این است آیات کتاب روشنگر.  ما آن را قرآنی به زبان عربی نازل کردیم تا شما [درباره حقایق، مفاهیم، اشارات و لطایفش] تعقّل کنید. ما بهترین داستان را با وحی کردن این قرآن بر تو می‌خوانیم و تو یقیناً پیش از آن از بی خبران [نسبت به این بهترین داستان] بودی».

 در ابتدای این سوره در مورد آیات، نشانه‌ها و حقیقت قرآن سخن می‌گوید. سپس می‌فرماید که ما این نشانه‌ها را در قرآن قرار دادیم و این قرآن را نیز به زبان عربی نازل کردیم تا آن را بخوانید و بفهمید و در آن تعقل کنید. 

احسن القصص

در آيه سوم آمده است که ما با وحی کردن آيات قرآن بر تو، بهترين داستان‌ها را بيان می‌نماییم. علاوه بر این از داستان حضرت یوسف با عنوان «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» یاد می‌کند. اين عبارت را دو گونه معنا كرده‌اند:

1- بهترين قصّه‌ها: در اینجا قصّه به معنای پيگيری است. مانند ماجرایی كه پيگيری می‌شود.
در داستان حضرت موسی در سوره كهف مي‌فرمايد: «فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً»[2] وقتی كه حضرت موسی فهميد كه مجمع البحرين همان جايی بوده است كه ماهی زنده شد گفت که بايد برگرديم؛ لذا جای پای خود را دنبال کردند. «قَصَصاً» در اینجا به این معنی است که با پيگيری جای پا، رفتند تا به جايگاه قبلی رسيدند. پس یک معنای قصه پيگيری است. برای همين است كه قصه برای طبع بشر شيرين است، چون در طبع بشر جستجوگری وجود دارد.

2- بهترين داستان‌سرایی: یعنی بهترين نوع بيان و پردازش يك داستان؛ كه اولاً بايد در آن حق‌گویی شود، ثانياً بايد درس‌آموز باشد و در آن به مسائل تربيتی پرداخته شود. در این آیه خطاب به پیامبر می‌فرماید ما برای تو قصه كرديم، بهترين نوع قصّه كردن و داستان گفتن را. برخی از ترجمه‌ها هر دو معنا را در ترجمه این عبارت لحاظ كردند و گفته‌اند: ما بهترين قصه‌ها را با بهترين شيوه داستان‌سرایی، برای تو بيان كرديم.

شايد در نظر گرفتن هر دو معنا صحیح باشد. از آنجا که مشهور این است که «أَحْسَنَ الْقَصَص» داستان حضرت یوسف (ع) است، پس این داستان، یا بهترین داستان است یا بهترین شیوه داستان‌گویی در آن لحاظ شده است.

رویای صادقه

حضرت یوسف در زندگی چند برهه مهم را پشت سرگذاشتند. اوّلین بحثی که در داستان حضرت یوسف مطرح می‌شود ماجرای رؤیای حضرت یوسف است:

«إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي‏ ساجِدينِ»[3]

«[یاد کن] آن گاه که یوسف به پدرش گفت: پدر! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند».

در نوشتاری به نام “نگاهی به تاریخ انبیا در قرآن” که از مرحوم استاد محمّدباقر بهبودی به جای مانده، نکات بسیار ارزشمندی در خلال داستان حضرت یوسف و رؤیای ایشان آمده است که در اینجا به ذکر چند نکته مهم می‌پردازیم.

اول اینکه خواب حضرت یوسف را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول آن می‌فرماید: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» من یازده ستاره و ماه و خورشید را دیدم. در بخش دوم مجدداً واژه «رَأَيْتُهُمْ» تکرار می‌شود و می‌فرمایند: «رَأَيْتُهُمْ لي‏ ساجِدينِ» دیدم آنان را که بر من سجده می‌کنند. گفته می‌شود بخش دوم خواب به بخش اوّل ارتباطی ندارد. ماه و ستارگان که سجده نمی‌کنند. جمعی در برابر حضرت یوسف سجده کردند.

تعبیر رویا

 معمولاً این رؤیا را اینگونه تعبیر می‌کنند که پدر و مادر و برادران، برای حضرت یوسف سجده کردند. اما این رؤیا به این معنا نیست که آنها بر حضرت یوسف سجده کردند که آنگاه در تأویل آن دچار مشکل شویم. در تأویل رؤیا براساس اینکه رؤیای سجده ستارگان، خورشید و ماه را دیده باشند، گفته‌اند پدر و مادر و برادران یوسف (ع) بر او سجده کردند. ولی با این نگاه که سجده‌کنندگان خودِ ماه و خورشید نیستند، تأویل رؤیا هم متفاوت می‌شود.

طبق آیات قرآن حضرت یوسف پدر خود را بر عرش، یعنی بر تخت بالا بردند و خود در جایگاه عزیز مصر و مقام دوم کشوری نشستند. آنگاه جمعی از حاضران که کارکنان و مقامات و وزرا بودند، طبق آیین مصر در برابر حضرت یوسف به سجده افتادند. نه اینکه پدر و مادر، او را سجده کرده باشند زیرا این با متن آیه چندان سازگار نیست. چون می‌فرماید: «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ»[4].

گفته‌شده که خورشید به سلطان و مَلَک برمی‌گردد، ماه به رئیس الوزرا و ستارگان به وزرا. حضرت یوسف خود را در جمع آنها می‌بینند و بعد براساس قانون مصر، عدّه‌ای در برابر او سجده می‌کنند.

در ملاقات حضرت یوسف با پدر، مادر و برادران دو مرحله وجود داشت. یک مرحله، بیرون از شهر مصر بوده که حضرت یوسف خود به استقبال آنها می‌آید و آنها را دعوت می‌کند تا به شهر بیایند. در قرآن آمده است:

«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى‏ يُوسُفَ آوى‏ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ»[5]

وقتی که پدر و مادر و برادران وارد مصر شدند، پدر و مادر را در نزد خود جای داد. برخی تعبیر کردند که آنها را در آغوش گرفت و به آنها گفت که با امنیت وارد مصر شوید.

سجده بر یوسف

در مرحله دوم وقتی وارد شهر می‌شوند و به جایگاه حضرت یوسف می‌آیند پدر و مادر خود را بر تخت بالا می‌برد. در اینجا می‌فرماید که «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» برای حضرت یوسف سجده کردند. «خَرُّوا» با صیغه جمع آمده است. اگر پدر و مادر منظور بودند باید می‌گفت «خَرّا» و اگر برادران مورد نظر بودند باید اسمی از آنها به میان می‌آمد.

پس در عبارت «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» پدر و مادر یا برادران در برابر یوسف سجده نکردند بلکه به رسم آیین مصر همین ‌که حضرت یوسف پدر و مادر خود را بر تخت می‌نشاند و مورد احترام قرار می‌دهد و خود بر جایگاه مستقر می‌شود، جمعی از حاضران، در برابر حضرت یوسف به سجده می‌افتند و این آیینی بوده است که در مصر برقرار بوده است.

به این ترتیب، شبهه سجده بر غیر خدا توسط یک پیامبر یا افراد دیگر منتفی می‌شود. گرچه بعضی گفته‌اند به خاطر عظمت یوسف که پیامبر خدا بود، خدا را سجده کردند. ولی ظاهر عبارت معنای دیگری را می‌رساند. در هر حال این سجده به پدر و مادر نسبت داده نمی‌شود، و گرنه باید در بدو امر این کار انجام می‌شد. اما بعد از اینکه آنها را به تخت بالا برده است، دیگر سجده کردن، معنایی ندارد.

آنگاه حضرت یوسف پس از آنکه جمعیّتی در برابرش به سجده افتادند، رو به پدر کرد و فرمود:

«يا أَبَتِ هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا»[6]

«این تعبیر رویای من است که پیش‌تر دیدم، خداوند این رؤیا را رؤیای صادقه و حقّی قرار داد».

نسل اوّل بنی اسرائیل

اسرائیل لقب حضرت یعقوب بود که در عبری به معنای بنده خدا است. نکته قابل تأملی که در داستان حضرت یوسف وجود دارد، مسأله برادران و نسل اوّل بنی‌اسرائیل است.

حضرت یوسف و برادرانش، پیغمبرزاده بودند یعنی نسل اول حضرت یعقوب و نسل سوم حضرت ابراهیم بودند و از همین جهت موقعیّت اجتماعی بسیار بالا و باعظمتی داشتند. اما نفس انسان در هر موقعیت و در هر مقامی با او همراه است و هیچ انسانی نیست که از دست نفس و شیطان در امان باشد.

توطئه برادران حضرت یوسف

حضرت یعقوب وقتی خواب فرزندش حضرت یوسف را شنید به او گفت:

 «قالَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى‏ إِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبينٌ»[7]

یعقوب به فرزند خود گفت که پسرم خواب خود را برای برادران خود نگو که برای تو نقشه شیطانی خواهند کشید. چرا که شیطان دشمن سرسختی برای انسان است. او دست به کار می‌شود، حسد را در قلب انسان شعله‌ور می‌کند تا آنجا که او را به یک عمل شیطانی وادار ‌کند.

پس انسان‌ها همه در معرض آزمون هستند، همه در خطر نقشه‌های شیطان هستند. برای همین است که باید دائماً به خدای رحمان متوسل شویم و از او کمک بخواهیم و گرنه پیغمبرزادگان هم سخن از قتل برادر به میان آوردند و در نهایت برادر را به چاه افکندند.

به چاه انداختن حضرت یوسف توسط برادرانش

تاثیر گناه نسل اول بنی اسرائیل

نکته بعدی این است که بنی‌اسرائیل در اوّلین نسل، آلوده به یک گناه کبیره و بزرگ شدند. به نظر می‌آید که این گناه در وجود آنها و در روحیّات آنها چنان اثری گذاشت که نسل‌های بعدی آنها نیز همیشه دست به شیطنت‌هایی می‌زدند که قرآن به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کند. به عنوان مثال گاهی انبیا را به ناحق می‌کشتند «وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ»[8]. یا اینکه گزارش آنها را به سلاطین و حاکمان زمان می‌دادند و باعث مرگ و قتل آنها می‌شدند. دیگر آنکه رباخواری می‌کردند یا به گناهان کبیره‌ای آلوده می‌شدند و در کل نقاط ضعف فراوانی داشتند.

 تمام اینها به آن دلیل بود که بنی‌اسرائیل در اوّلین نسل خود گرفتار چنین آلودگی و گناهانی شدند که این اعمال آنها، آثاری را در نسل‌های بعدی داشته است. البته این به معنای جبر و سلب اختیار از آنان نیست. امّا آثار ظلمتی که پدرانشان به جا گذاشتند در رفتار آنها بی تأثیر نیست و آنها را از درون به کارهای زشت دعوت می‌کند.

وحی الهی در کودکی

نکته مهم دیگری که در زندگی حضرت یوسف وجود دارد، این است که در کودکی، هنگامی که او را به چاه افکندند مورد وحی الهی قرار گرفت. قرآن کریم عمل برادران و وحی خداوند به حضرت یوسف را اینگونه بازگو می‌کند:

«فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَـٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ » [9]

«پس هنگامی که وی را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه آن چاه قرارش دهند [تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند] و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهی ساخت در حالی که آنان نمی فهمند [که تو همان یوسفی]».

برادران، یوسف را با اصرار به بهانه اینکه او را بگردانند و تفرّجی برای او باشد از پدر جدا کردند. و همه اجماع کردند، یعنی هم‌صدا شدند که او را در قسمت تاریک چاه قرار دهند. یعنی آنجایی که از شدت تاریکی هیچ چیز پیدا نیست. البتّه در آیه واژه «يَجْعَلُوهُ» آمده است نه «یَلقُوهُ» و ظاهراً افکندن در کار نبوده و فقط با طنابی او را به پایین چاه فرستادند، وقتی در جایی مستقر شد، طناب را رها کردند یا بریدند و حضرت یوسف در تاریکی چاه ماند.

در آنجا بود که به حضرت یوسف وحی شد روزی تو این ماجرا را به رُخ آنها خواهی کشید، در حالی که آنها نمی‌دانند که تو برادر آنها هستی؛ نمی‌فهمند که تو همان یوسفی هستی که آنها با او اینگونه رفتار کردند.

برخورد حضرت یعقوب با برادران یوسف

نکته دیگری که در این داستان وجود دارد، این است که وقتی برادران آمدند و پیراهن حضرت یوسف را با خون دروغینی آغشته کردند و به پدر نشان دادند و گفتند که گرگ یوسف را خورده است، حضرت یعقوب باور نکردند و فرمودند:

«وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ وَاللَّـهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ»[10]

«و بر پيراهن وى خونى دروغين آوردند، [يعقوب‌] گفت: [نه‌]، بلكه نفس شما كارى را براى شما آراسته است. پس اينك صبرى نيكو [بهتر است‌]، و بر آنچه توصيف مى‌كنيد از خداوند يارى مى‌خواهم».

 حضرت یعقوب مرگ یوسف را باور نکرد و به آنان گفت: نفس شما، گناهی بزرگ را در نظر شما آراسته است، و برای شما آسان جلوه داده است. من در راه خدا صبر می‌کنم، صبری جمیل و خداوند نیز کمک من خواهد بود در این داستانی که شما ساختید. علّت اینکه حضرت یعقوب سخنان آنان را باور نکردند این بود که می‌دانستند خواب یوسف، قطعاً محقق خواهد شد، پس یوسف به این زودی از دنیا نخواهد رفت.

نکته دیگری که درباره حضرت یوسف در این داستان مطرح است، مقام و موقعیتی بود که به حضرت یوسف داده شد. قرآن کریم می‌فرماید:

« وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ»[11]

«بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين تمكّن بخشيديم، و تا به او تأويل رؤياها را بياموزيم».

برنامه خداوند برای حضرت یوسف

خداوند برای حضرت یوسف برنامه‌ریزی کرده بود و از این برنامه‌ریزی سه هدف را دنبال می‌نمود. از این سیر داستان که برادران یوسف را به چاه انداختند آنگاه کاروانیانی آمدند و حضرت یوسف را از چاه در آوردند، در مصر او را فروختند، عزیز مصر او را خریداری کرد و به خانه خود آورد، اولین هدف این بود که یوسف را به موقعیّت بالایی برساند.

دومین هدف خداوند از این برنامه‌ آن بود که حضرت یوسف از پدر جدا شود و به دیار غربت بیاید و اینگونه ساخته شود.

سومین هدف این بوده که در این سیر زندگی و با این پیش‌‌آمدها تأویل احادیث به یوسف آموخته شود.

 احادیث جمع اُحدوثَه به معنای خبر و ابتلای جدید است. تأویل احادیث یعنی تأویل خبرها، خبرهایی که در خواب با اشاراتی گفته می‌شود. خداوند می‌خواست تأویل احادیث را به یوسف بیاموزد؛ به این دلیل بود که او را مدّتی در تاریکی چاه نگه‌داشت تا در آن تاریکی، درس‌هایی را فرابگیرد و زمینه‌هایی برای فهم رویا در او به وجود آید. زیرا تاریکی آن چاه می‌توانست برای حضرت یوسف، زمینه فراگیری بخشی از علوم الهی باشد.

دریافت حکم و علم الهی

حضرت یوسف در منزل عزیز مصر نشو و نما کردند و زمانی که به سن «أشُدّ» رسید و آراسته شد، یعنی رشد او در همه جهات جلوه‌گر شد و جوانی زیبا و بلندبالا و هوشمند گردید و مورد توجّه همه قرار گرفت دو چیز به او عطا کردیم ، یکی حکم و دیگری علم.

«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا  وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[12]

«و هنگامی که یوسف به سنّ کمال رسید، حکم و دانش به او عطا کردیم و ما نیکوکاران را این گونه پاداش می‌دهیم».

البته به نظر می‌آید منظور از حکم در اینجا یک حکم موقّتی است، نه حکم نبوت. چرا که حکم نبوت حضرت یوسف بعدها به او داده شده است.  به علاوه نظیر همین عبارت که برای حضرت یوسف آمده، در سوره قصص برای حضرت موسی با یک کلمه اضافه آمده است. در آنجا می‌فرماید:

«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا  وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»[13]

«و چون حضرت موسی به رشد و كمال خويش رسيد و برومند شد، به او حكم و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى‌دهيم».

کلمه «وَ اسْتَوى» در این آیه اضافه شده است. وقتی که به سن «أَشُد» رسید و کاملاً مستوی القامة یعنی از لحاظ جسمی برومند گردید ما حکم و دانشی به او دادیم. منظور از حکم در اینجا نیز حکم نبوت نیست؛ چون حضرت موسی بعد از فرار از مصر، ده یا هشت سال، برای حضرت شعیب شبانی می‌کنند و در بازگشت به مقام رسالت می‌رسند.

به نظر می‌آید که منظور از این حکم، حکمی برای خدمت‌رسانی به ضعفا است که حضرت یوسف این کار را انجام می‌دادند و حضرت موسی نیز مأموریت داشتند که به ضعفای بنی اسرائیل رسیدگی کنند. قرآن می‌فرماید این یک عنایت الهی است که به محسنین می‌دهیم و بار مسئولیّتی را بر دوش آنها می‌گذاریم.

جریان حضرت یوسف و زلیخا

یک ابتلای بزرگ و گرفتاری عظیم نیز برای یوسف (ع) به وجود آمد. همسر عزیز مصر زلیخا دلباخته حضرت یوسف شده بود. او در خلوتی حضرت یوسف را به سوی خود دعوت می‌کند اما حضرت یوسف با قاطعیّت جواب رد می‌دهد و می‌فرماید:

«قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»[14]

یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت، [من هرگز به پروردگارم خیانت نمی کنم] به یقین ستمکاران رستگار نمی‌شوند.

ضمناً به او هشدار می‌دهد و یا با اشارتی به او می‌‌فهماند که عزیز مصر، مرا خریداری کرده است، او جایگاه مرا بزرگ داشته است و من به او خیانت نمی‌کنم. من به خدا پناه می‌برم. اما اتفّاق دومی که می‌افتد این است که:

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ٰ بُرْهانَ رَبِّهِ»[15]

«و آن زن آهنگ وى كرد، و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او مى‌كرد».

هرچند حضرت یوسف جواب رد قاطعی به زلیخا دادند اما باز زلیخا اهتمامی به سوی یوسف کرد. این اهتمام، غیر از تقاضای اوّل است. در ابتدا زلیخا گفت: «هَيْتَ لَكَ»[16]. اگر اهتمام دوم ادامه همان تقاضای اول بود، باید باز با همان تعبیر می‌آمد. اما می‌بینیم که سیاق آیات قرآن اینگونه است که وقتی زلیخا از جواب مثبت حضرت یوسف مأیوس شد، به سوی او اهتمام کرد و اگر یوسف نیز برهان رب را نمی‌دید به او اهتمام می‌ورزید.

البته این اهتمام، به معنای تصاحب نیست. «هَمَّتْ بِهِ» را برخی اینگونه معنا کرده‌اند که زلیخا چون یوسف را برده خود می‌دانست، تصمیم گرفت که با اجبار و کتک زدن او را وادار به کاری کند که خود می‌خواست. حضرت یوسف هم تصمیم گرفت مقابل به مثل کند، اما آنگاه که برهان پروردگار خود را دید از این کار منصرف شد و فرار کرد.

درهای بسته باز شد

برخی گفته‌اند منظور از برهان این بود که قفل درهای بسته باز شد. این دلیلی بود برای اینکه حضرت یوسف متوجه شود خدا می‌خواهد او را نجات دهد و از درگیری با او برحذر دارد. این همان چیزی بود که در فیلم حضرت یوسف ساخته مرحوم سلحشور دقیقاً نشان ‌داده می‌شد که حضرت یوسف از درگیری با زلیخا اجتناب نمودند و زمانی که فرار می‌کردند قفل‌ها برای او باز می‌شد.

به این ترتیب حضرت یوسف عصمت خود را نشان دادند و زلیخا نیز در مجلس بانوان مصر اعتراف کرد:

«قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذي لُمْتُنَّني‏ فِيهِ ۖ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ»[17]

«گفت: اين همان است كه در باره‌ او ملامتم مى‌كرديد. آرى، من از او كام خواستم و او خويشتن نگاه داشت، و اگر آنچه را دستورش مى‌دهم نكند، قطعا زندانى خواهد شد و حتما از حقيران خواهد گرديد».

 این همان شخصیّتی است که شما برای دلدادگی من به او، مرا ملامت ‌کردید. حالا دستان خود را با دیدن او بریدید. البتّه من برای کامجویی به دنبال او بودم، ولی او راه عصمت پیشه کرد و طالب پاکی و قداست شد. ولی من از او دست برنخواهم داشت تا آنکه به امری که می‌گویم عمل کند، وگرنه حتماً به زندان مبتلا خواهد شد و از ذلیل‌شدگان خواهد بود.

دعای حضرت یوسف

حضرت یوسف دست به دعا بلند کرد و فرمود:

«قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‏ إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ»[18]

«[يوسف‌] گفت: پروردگارا! زندان براى من از آنچه مرا به آن مى‌خوانند محبوب‌تر است، و اگر مكرشان را از من بازنگردانى به سوى آنان ميل خواهم كرد و از نادانان خواهم شد».

معلوم می‌شود که دیگر فقط زلیخا نبوده، دیگران هم بعد از این ماجرا شروع به مکر وحیله کردند. حضرت یوسف با خداوند نجوا می‌کند که پروردگارا اگر تو نقشه‌های این زنان را از من دور نکنی آن وقت من گرفتار خواهم شد. خداوند نیز دعای او را مستجاب می‌کند:

 «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»[19]

«پس پروردگارش دعاى او را اجابت كرد و مكر زنان را از او بگردانيد. آرى او شنواى داناست».

نکته دیگری که در این داستان وجود دارد، این است که قرآن در مورد حضرت یوسف می‌فرماید:

 «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ»[20]

«چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، او از بندگان خالص شده ما بود».

در این آیه آمده است که ما سوء و فحشا را از یوسف دور کردیم نه اینکه یوسف را از سوء و فحشا دور کنیم. به عبارت دیگر سوء و فحشا به سراغ حضرت یوسف آمد، ولی ما آن را از او دور کردیم، چون او از بندگان مخلص ما بود. پس این نشان می‌دهد که اگر بنده‌ا‌ی راه اخلاص در پیش گیرد، خداوند او را از بدی‌ها و مهلکه‌ها نجات خواهد داد و مانع گرفتاری او می‌شود.

نکاتی از زندگی حضرت یوسف (ع) :

تمام داستان حضرت یوسف از ابتدا تا انتها پُر از نکات تربیتی و درس آموز است اما در اینجا مجال پرداختن به همه آنها نیست. تنها برای تکمیل بحث به چند نکته اساسی و مهم در زندگی حضرت یوسف بر اساس آیات قرآن اشاره می‌کنیم:

نبوت حضرت یوسف

نبوت و رسالت حضرت یوسف در قرآن کریم در چندین آیه مطرح شده است.[21] منزلت حضرت یوسف در پیشگاه خداوند، بسیار بالا بوده است و حضرت یوسف، روح ایمانی عظیمی داشتند که قرآن او را از بندگان مخلص قلمداد می‌کند.

عصمت حضرت یوسف

عفت و عصمت حضرت یوسف در قرآن به صراحت بیان شده است. حضرت یوسف برای پاکدامنی خود زندان را بر آن موقعیّت بالای دربار مصر، ترجیح دادند و این نشانه ایمان و عظمت توحیدی ایشان است.

به خاطر این ویژگی‌ خاص، خداوند به ایشان، علم تأویل رویا را عطا کردند و با این علم توانست خواب پادشاه را تعبیر کند و به مقام با عظمت عزیزی مصر برسند و این در تاریخ انبیای الهی گویا یک پدیده جدیدی بود که یک پیامبری به چنین مقام با عظمت ظاهری و شکوه حکومتی برسد.

حلم و بردباری و گذشت

حضرت یوسف بسیار اهل حلم و عفو و گذشت بودند به همین دلیل وقتی که برادران، حضرت یوسف را شناختند و گفتند: «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئينَ »[22]؛ به خدا قسم، خدا تو را بر ما برگزید و ترجیح داد و ما بدون شک گناهکار و خطا کار بودیم؛ بلافاصله حضرت یوسف فرمودند: «قالَ لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ»[23] امروز بر شما هیچ گناهی نیست و من شما را سرزنش نمی‌کنم، خدا شما را می‌آمرزد.

حضرت یوسف و یعقوب (ع) به هم رسیدند

بعد از گذشت سالها و بعد از تمام این ماجراها، نهایتاً خداوند حضرت یوسف و یعقوب (ع) را به یکدیگر رسانید. حضرت یوسف پدر و مادر خود را به قصر برد و آنها را بر بالای تخت نشاند و خود در جایگاه عزیز مصر و مقام دوم کشوری نشست.

Cinque Terre

تاریخ انسان

مجموعه‌ای از درس‌های تاریخ انسان توسط استاد ارجمند دکتر سید محسن میرباقری در موسسه نورالمجتبی علیه السلام تدریس شده است. این مجموعه به بررسی تاریخ انبیای الهی از ابتدای خلقت تا کنون می‌پردازد. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.


[1]سوره یوسف، آیات 1 تا 3.

[2]ـ‌ سوره‌‌ كهف،‌ آيه 64.

[3]ـ سوره یوسف، آیه 4.

[4]– همان، آیه 100.

[5] – همان، آیه 99.

[6] – همان، آیه 100.

[7] – همان، آیه 5.

[8]– سوره آل عمران، آیه 181.

[9] – سوره یوسف، آیه 15.

[10] -همان، آیه 18.

[11] – همان، آیه 21.

[12] – همان، آیه 22.

[13] – سوره قصص، آیه 14.

[14] – سوره یوسف، آیه 23.

[15] – همان، آیه 24.

[16]ـ همان، آیه 23.

[17] – همان، آیه 32.

[18] – همان، آیه 33.

[19] – همان، آیه 34.

[20] – همان، آیه 24.

[21] – از جمله در سوره انعام، آیه84 .

[22]ـ سوره یوسف، آیه 91.

[23]ـ همان، آیه 92.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

18 نظرات
  1. مسلم می گوید

    سلام.بنظرمن تاریخی که میگن اشتباهه که حضرت یوسف زمان امن هوتب۴ بوده.چون خیلی از دانشمندان روکتیبهایی که پیداکردن میگن یوسف همان ایمهوتب عزیزمصر فرعون جوزر بوده که درشهر سقاره هست.توکتیبها اومده ایمهوتب مردمو از قهتی نجات میده بعد سیلو یی براذخیره گندم درست کرده بعد قهتی که جوزر میمیره همونجا دفنش میکنن و ازاون زمان به بعده رسم میشه که حرم میسازن

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام
      از پیام شما سپاسگزاریم
      ای کاش منابع علمی برای این نظر که گفتید ذکر می‌کردید که قابل مراجعه و بررسی باشد.

  2. هداوند می گوید

    خیلی کامل و خوب بود ممنون از اطلاعات دقیقی که دادید

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم

  3. امین می گوید

    سلام
    خوب

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام
      از لطف شما سپاسگزاریم

  4. غزال می گوید

    خیلی خوب بود مرسی

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم.

  5. H&S می گوید

    عالی از این بهتر نمی شه

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم.

  6. ناشناس می گوید

    عالی از این بهتر نمی شه

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم.

  7. سعیده می گوید

    عالی

    1. ایمانور می گوید

      از توجه شما سپاسگزاریم

  8. میهمان می گوید

    خیلی عالی بود، جامع و کامل، جالب، مفید، روان و رسا بود. واقعا ممنون

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام
      از لطف و توجه شما سپاسگزاریم

  9. ترنم می گوید

    خیلی جالبه

    1. ایمانور می گوید

      از لطف و توجه جنابعالی سپاسگزاریم.