فهرست مطالب این مقاله را ببینید
قرآن کریم برای زندگی انسان در دنیا برنامه ویژهای دارد. برنامه قرآن بر پایه شناخت استعدادهای درونی انسان است. لذا ابتدا استعدادهای درونی بشر را ترسیم نموده و بنا بر آن زمینه امتحان و رشد انسان را فراهم مینماید. برخی از سوالاتی که در این مقاله به آنها پاسخ داده میشود عبارتند از:
- این که قرآن میفرماید انسان در ابتدای خلقت مذکور نبود یعنی چه؟ آیا به این معناست که وجود نداشته؟
- انسان دارای استعداد نورانی و ظلمانی است. چرا استعدادهای ظلمانی در وجود انسان قرار داده شده است؟
- ملائکه فقط استعداد نورانی دارند؟
- گرایش به دنیا خوب است یا بد؟
ابتدا چکیدهای از مطالب ارائه شده است:
چکیده
زندگی انسان در دنیا
جایگاه زندگی انسان دنیا با توجه به عالم قبل از آن (عالم ذر) روشن می شود. در ابتدای خلقت خود ما قبول کردیم که خداوند حکیم ما را به دنیا فرستد و چون در زندگی دنیا حجاب های زیادی از حقایق وجود دارد، یک معرفت توحیدی بالایی در وجود ما قرار دادهاند که در حال حاضر این معرفت در وجود ما هست.
لازم است دربارهٔ زندگی دنیا ابتدا خلقت انسان را بیان کنیم. قرآن کریم دوران قبل از دنیا و دوران دنیا را با دقت مورد توجه قرار میدهد و میفرماید:
﴿ هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾ [1]
آیا بر انسان برههای از روزگار گذشته است که چیزی ذکر شده نباشد. همانا ما انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم که او را بیازماییم و برای همین او را شنوا و بینا قرار دادیم. قطعاً ما انسان را به راه مستقیم هدایت کردیم، این انسان است که بعد از این یا شکرگزار خواهد بود و یا کفر پیشه میکند.
در اینجا قرآن کریم دو دوره را مطرح میکند. یک دورهای که انسان مذکور نبوده است. این به معنای نیستی نمیباشد چرا که نمیفرماید چیزی نبوده است، چیزی بود لکن مذکور نبود. همچنین نمیفرماید قابل ذکر نبود، اگر قابل ذکر نبوده است بعداً هم نباید مذکور بشود.
بنابراین ظاهراً مراد آیه این نیست که انسان بی ارزش بوده یا وجود نداشته است، بلکه از سیاق آیات این گونه استفاده می شود که او همچون موجودات دیگر وجود داشت لکن در این نظام خاص تربیتی از او یاد نمیشد، تا این که او را به صورت نطفهای امشاج قرار دادند و وارد این محیط تربیتی کردند.
برای مثال، کودک قبل از این که به مدرسه برود، در نظام آموزشی از او هیچ یادی نمیشود و مذکور نیست، کسی به او کاری ندارد. همین که وارد مدرسه میشود مذکور میشود. اسم او را در کلاس مینویسند. در دفتر مدرسه مینویسند، در منطقه ثبت میشود، در کامپیوتر وزارت وارد میشود، به نام او دفتری و کتابی، صندلی و سرویسی تنظیم میشود. به نام او کارنامهای تشکیل میشود.
بنابراین از زمانی که وارد نظام آموزشی شد مذکور میشود، دائماً برای او برنامه دارند. به نام او امتحان تشکیل میشود، سؤال امتحانی به او میدهد، بعد وضعیت او را اعلام میکنند، در شورای آموزشی در مورد او تصمیم میگیرند. انسانها تا قبل از این که به دنیا بیایند، در قالب طینت موجود بودند لکن مذکور نبودند. از چه زمانی مذکور میشوند؟ از موقعی که به یک نطفهٔ حیاتی تبدیل میشوند، از آن زمان مذکور میشوند که میفرماید:
﴿ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ﴾ [2]
سپس آن را نطفهاى در قرارگاهى استوار [چون رحم مادر] قرار داديم.
از آن موقع، مقدرات او رقم میخورد و مورد توجه است. بنابر روایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) موقعی که طفل در جنین است، ملائکه مقدرات او را بین دو چشم او حک میکنند. برای او پروندهٔ عمل تشکیل میشود. برای او دفتر سرنوشت تشکیل میشود. در شب قدر به نام او مقدراتی رقم میخورد. بنا بر این انسان بعد از ورود به دنیا مورد توجه قرار می گیرد و به اصطلاح قرآن مذکور میشود.
1. استعدادهای نورانی و ظلمانی
﴿ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ﴾
همانا ما انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم.
بهترین معنایی که برای امشاج شده است این است که در همان مرحله نطفه دو دسته از استعدادهای نورانی و ظلمانی در انسان قرار داده می شود. با مجموعهای از این استعدادها نطفهٔ انسان منعقد میشود که در مدت زمان زندگی همراه او هستند.
از یک طرف فطرت توحیدی، عواطف انسانی، لذت بردن از اعمال خیر و دیگر استعدادهای خیر و از طرف دیگر هوسها، شهوت، غضب یا صفات منفی مثل حرص، کینه و امثال اینها با انسان همراه است. ما باید با تربیت نفس کاری بکنیم که موقع خروج از این دنیا مثبت باشیم و گرایشهای منفی از وجود ما رخت بربسته باشد. این وظیفهٔ ما است، اصلاً برای همین به دنیا آمدیم.
﴿ إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً﴾
قطعاً انسان را از نطفهای آمیخته {مجموعه ای از مثبت ها و منفی ها } خلق کردیم تا او را بیازماییم پس او را شنوا و بینا قرار دادیم.
تفاوت انسان با ملائکه همین است که آن ها امشاج نیستند. همیشه گرایشهای نورانی دارند، امتحانی برای آنها نیست. لذت آن ها در عبادت است، وظیفهٔ ایشان نیز در عبادت است. مثل فوتبالیستی که به دنبال توپ میدود؛ وظیفهٔ او این است که گل بزند، تمام شهوت نفس او هم این است که گل بزند. بنابراین هیچ وقت معصیت نمیکند. چون تمنّا و هوسِ معصیت در او نیست.
معصیت او این است که به دروازهٔ خودی گل بزند که هیچ وقت این کار را نمیکند، ولی اگر با یک فوتبالیست معامله کردند، به این که اگر کاری کنی که تیم تو ببازد اموال گران قدری به تو خواهیم داد. در این صورت او دو انگیزهای میشود، در معرض آزمون قرار میگیرد. هم تمایل مثبت در او است که به نفع تیم خود تلاش بکند و به ملیت خود پایبند باشد. هم تمایل رسیدن به آن مال در او است. قابل جمع هم نیست، باید یکی از آنها را فدا بکند، یکی از آنها را انتخاب بکند.
وضعیت انسان در دنیا مثل فوتبالیست دوم است. از یک طرف همهٔ دل ما این است که خدایی بشویم، از یک طرف شهوات و غضب همهٔ وجود ما را تحت تأثیر قرار میدهد. چه کار باید بکنیم؟ مجبور هستیم انتخاب بکنیم. این معنای ابتلاء است. آیا این عبادت را فرشتگان دارند؟ نمیگویم ما از آنها بالاتر هستیم ولی معلوم نیست آن ها این نوع عبادت را در حال حاضر داشته باشند. ما انسانها در معرض این عبادت هستیم، این نکتهٔ مهمی است.
2. دنیا محل امتحان و رشد انسان
بنا بر آنچه مطرح شد معلوم میشود چرا به دنیا آمده ایم و دنیا چقدر اهمیت دارد؟ دنیا محل تجارت و رشد معنوی و معرفتی انسان است. در این مدت کوتاه انسان در دنیا با عبادت خدا و مخالفت با هوای نفس میتواند هم چون سلمان و ابوذر رشد کند و مقامات عالیه به دست بیاورد. پس دنیا دورهٔ بسیار با عظمتیی است.آن چه بد است، تمام خواسته خود را دنیا قرار دادن و دنیامداری میباشد، وگرنه به تعبیر روایات دنیا مزرعهٔ آخرت است، دنیا تجارت خانهٔ اولیای خدا است
پس ما در یک دورهٔ بحرانی و با عظمتی هستیم. قرآن میخواهد نکتهٔ مهمی را به ما بفهماند، که خداوند برای چه شما را به دنیا آورده است. همهٔ لطف این خلقت در این است که ما فرصت پیدا کنیم، تا در معرض انتخاب قرار بگیریم و خدا را بر نفس ترجیح بدهیم. همهٔ لطف آفرینش همین است که ملائکه هم این را ندارند
برای نماز شب خود را از بستر جدا کنیم که کار سختی است. مصیبتی پیش میآید، برای خدا صابر باشیم. از مال حرام اجتناب کنیم و برای کسب روزی حلال تلاش کنیم، در راه خدا جهاد کنیم ، از مظلوم دفاع کنیم ، حق و عدالت را اقامه کنیم و… برای همین خداوند انبیاء را برای هدایت و دستگیری از انسان فرستاده است
میگویند ما انسان را از نطفهٔ آمیخته آفریدیم که او را بیازماییم. «فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً» پس به او چشم و گوش دادیم که زرق و برق دنیا را ببیند ولی مواظب باشد دل نبندد، از این امکانات استفاده بکند ولی شیفته نشود. به او دل دادیم که وابسته بشود ولی بعد به او میگوییم خود را جدا کن که اوج خواهی گرفت
ای یک دلهٔ صد دله، دل یک دله کن وز هرچه به غیر دوست خود را یله کن
آدم باید دل خود را به خدا بسپارد تا بتواند این راه را طی بکند. خداوند میفرماید «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ» یعنی راه را به او نشان میدهیم. هم عقل را به او میدهیم، هم انبیاء میآیند، هم گرایشهای نورانی در وجود او است. از آن طرف گرایشهای ظلمانی هم در او است، حال خود انسان است که باید انتخاب بکند.
انسان در دنیا چه میکند: «اما شاكِراً وَ اما كَفُوراً» تا اینجا کار خدا بود که نطفهٔ ما را امشاج قرار داد، به ما امکانات داد، چشم و گوش و اعضا و جوارح ما را سمیع و بصیر قرار داد، از اینجا به بعد کار ما است. «اما شاكِراً وَ اما كَفُوراً» بنا بر این در زندگی دنیا ما لحظه به لحظه در معرض آزمون هستیم. می توان گرایش ها و استعدادهای انسان را به سه دسته تقسیم کرد و مورد بررسی قرار داد.
وجود استعدادهای دسته اول در انسان مطلقاً خیر است. مثل فطرت توحیدی، عواطف انسانی میل به کمال و تعالی و همچنین به کار بردن آن ها خوب است. هر چه انسان از این استعداد ها بیشتر استفاده کند، باعث قوی تر شدن استعداد و رشد بیشتر انسان می شود.
وجود استعدادهای دستهٔ دوم نیز برای انسان در دنیا لازم و ضروری است، اگر نبودند نظام زندگی مختل میشد. اما این استعدادها همانند ابزاری در اختیار انسان هستند، میتواند از آنها در راستای خیر و بندگی خدا و یا در راستای بندگی شیطان استفاده کند.
در بعضی از کتاب های اخلاقی عقل را به عنوان سلطان بیان کردند که باید خودش و استعدادهای دیگر را مدیریت کند و آن ها را در راستای خیر و نیکی به کار گیرد. شهوت را به وزارت دارایی تشبیه کردند یعنی سرمایههای مختلفی در اختیار انسان است که باید در مسیر رضای خدا و در راستای کمال خود از آنها استفاده کند. غضب را به نیروی انتظامی تشبیه کردند که باید در برابر ظلم و ظالم و در مسیر حق از آن استفاده کند.
اما ما باید این قوای نفسانی را در راه خدا به کار ببریم. در جایی که او اجازه داده است مانند ازدواج، غذای حلال، تفریحات حلال، غضب داشتن علیه ظالم و … و در مواردی که او حرام دانسته خود را از آن نگه داریم. پس وجودشان در انسان خوب است ولکن به کارگیری آن میتواند خوب باشد و میتواند بد باشد.
استعدادهای دسته سوم که صفات نفسانی انسان است، وجودشان به خودی خود در ما منفی است و باید سعی کنیم تا در وجود کمرنگ شوند و از بین بروند. اما از آن جهت که زمینه انتخاب را برای ما فراهم می سازند مثبت هستند. اگر این ها نبودند مبارزه با نفس برای خدا معنا نداشت.
﴿ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [3]
اگر کسی جلوی بخل نفس خود را بگیرد، به رستگاری میرسد.
بنا بر این وجود آن ها در مجموع خوب است لکن به کار گیری آن ها خوب نیست مانند حسد ورزیدن، کینه توزی کردن، حرص و طمع به دنیا و مال اندوزی داشتن و…
اما وظیفهٔ ما چیست؟ وظیفهٔ ما این است که گرایشهای مثبت را هر چه بیشتر به کار بگیریم، قوهٔ غضبیه و شهویه را محدود بکنیم، فرامین الهی را بجا بیاوریم و هرگز به سوی مواردی که او نهی کرده نرویم و صفات منفی حسد و حرص و اینها را هم تا میتوانیم از وجود خود خارج سازیم. این وظیفهٔ ما است و تهذیب و تزکیه نفس ما در زندگی دنیا همین است.
3. نتیجه زندگی انسان در دنیا
اما خروجی این مدرسهٔ دنیا چیست؟ قرآن فرمود: «اما شاكِراً وَ اما كَفُوراً»[4] انسان در دنیا دو دسته میشود؛ عدهای به سمت خدا میآیند، عدهای به سمت هواهای نفسانی میروند. اما قرآن در آیات دیگری مردم را در سه دسته بیان می کند. گویا شاکرین خود دو دسته هستند. یک دسته شاکران معمولی هستند، یک دستهٔ آنها شکور[5] هستند، آنهایی که خیلی رشد می کنند؛ قرآن کریم میفرماید:
﴿ ثمُ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهْم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سَابِقُ بِالْخَيرَاتِ بِإِذْنِ الله ذَالِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِير﴾ [6]
سپس اين كتاب را به كسانى از بندگانمان كه برگزيديم به ميراث داديم پس برخى از آنها ستمكار بر خويشند، و برخى از آنها ميانهرو، و برخى از آنها به اذن خدا در كارهاى خير [بر ديگران] پيشى مىگيرند، اين است آن فضل بزرگ.
اینها سه دسته خواهند بود: یک دسته خود را دائماً ظلمانی میکنند. دستهای کسانی هستند که در خیرات به اذن خدا بر دیگران پیشی میگیرند. دستهای بین این دو هستند، یعنی همان شاکرانی که متدینین معمولی هستند.
در سوره واقعه میفرماید در قیامت شما سه دسته هستید؛ اصحاب شمال یعنی همان ظالمین بر نفس که جهنمی هستند. اصحاب یمین که ظاهراً همان مقتصدین یعنی میانهروها هستند. دستهٔ سوم عبارتند از سابقون:
﴿ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾ [7]
و پیشگامان پیشگامان، آنها مقربان درگاه الهی هستند.
سابقان و پیشتازانی که مقرب بارگاه قدس الهی هستند که قرآن از این دسته خیلی با عظمت یاد می کند. مردم با انتخاب خود در این دنیا جزء یکی از این سه دسته می شوند. موقع خروج از دنیا حساب این سه دسته از هم جدا میشود. باید ببینیم جزء کدام یک از این سه دسته هستیم؟
قرآن کریم لحظه موت و ترک زندگی این دنیا را بیان میفرماید و حالات این سه دسته را از لحظه مرگ به بعد بیان میفرماید:
﴿ فَلَوْ لَا إِذَا بَلَغَتِ الحْلْقُومَ وَ أَنتُمْ حِينَئذٍ تَنظُرُونَ وَ نحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَ لٰكِن لَّا تُبْصِرُون فَلَوْ لَا إِن كُنتُمْ غَيرَ مَدِينِينَ تَرْجِعُونهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ فَأَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَ رَيحْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ وَ أَمَّا إِن كاَنَ مِنْ أَصحَابِ الْيَمِين فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصحْابِ الْيَمِينِ وَ أَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ﴾ [8]
پس چگونه خواهد بود هنگامی که جان به گلو برسد و شما در آن هنگام (که وی در لحظات آخر زندگی است) او را می نگرید. در آن هنگام ما به او نزدیکتریم، ولی شما بصیرت ندارید ( و آنچه را او می بیند شما نمیبینید). اگر کار به دست شما است و شما را آفرینندهای نیست که به صحنه حساب و کتاب آورد، اگر راست میگویید او را به زندگی بازگردانید. بدانید آن که از مقربان بارگاه ربوبی است، از همین لحظه مرگ در آسایش و نعمت بهشت ابدی است. اما اگر از اصحاب یمین است سلامی برای توست از اصحاب یمین (و باید خاطرت از جهت اصحاب یمین آسوده باشد). و اما اگر از منکران گمراه است، نصیب او حمیم جهنم است و مواجه شدن با آتش دوزخ.
در قرآن کریم فروان این نکته را متذکر میشود که انسان از کجا آمده و زندگی او هدفدار بوده است و در مورد نتیجهٔ زندگی انسان در دنیا بشارتها و هشدارها داده است.
[1].سورهٔ انسان، آیه ۱.
[2].سورهٔ مؤمنون، آیه 13.
[3].سورهٔ حشر، آیه 9.
[4].سورهٔ انسان، آیه ۳.
[5].صیغهٔ مبالغه از شکر: بسیار شکر گزار
[6].سورهٔ فاطر، آیه ۳۲.
[7].سورهٔ واقعه، آیات ۱۰ و ۱۱.
[8]۱.سورهٔ واقعه آیه ۸۳ تا آخر.
خودتون دوباره بخونید این همه صحبت هیچ ربطی به سوال نداشت. ایا قبل از تولد خودمون انتخاب میکنیم کجا متولد شیم تو چه خانواده متولد شیم . الان انسان متولد میشه قبل از مدرسه کارنامه نداره و کار فوتبالیست گل زدنه و خوبی بدی کنیم چ ربطی به سوال داره .
با سلام و احترام
یک مقدار مبحث سنگین است.
مقاله نکته ای را مطرح میکند که شاید پاسخ سوال شما همین باشد. این را فرض کنید که انسان قبل از آمدن به این دنیا هم دارای ادراک و فهم بوده. بعد خیلی از سوالات پاسخ داده میشود.
در مقاله دو لینک بیان شده آن دو مقاله تکمیل بحث این مقاله است حتما به آنها هم مراجعه کنید.
مقاله «عالم ذر» و مقاله «خلقت انسان»
راجبه اصل تولد و مرگ صحبت کردید اینکه چرا به دنیا میایم و هدف از زندگی چیست. اصلا جواب و حرفاتون ربطی به این نداشت ایا ما از قبل زندگی خود را انتخاب کردیم یا نه. این سفسطه همه جا مد شده جواب رونالدینوهی . هیچ کجای جواب شما ربططی به سوال نداره و نداشت
با سلام و احترام
این مقاله بخشی از مباحث معاد است. لذا به تنهایی پاسخگوی تمامی سوالات بزرگواران نمیتواند باشد.
همانطور که در مقاله دو لینک بیان شده آن دو مقاله تکمیل بحث این مقاله است حتما به آنها هم مراجعه کنید.
مقاله «عالم ذر» و مقاله «خلقت انسان»
(برای مراجعه به مقاله روی نام مقاله کلیک کنید)
برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانید به بخش معاد سایت ایمانور از طریق لینک زیر مراجعه نمایید:
https://imanoor.com/blog/category/the-pillars-of-islam/resurrection/