اسماء و صفات الهی
فهرست مطالب این مقاله را ببینید
مباحث مربوط به اسماء و صفات الهی دو دسته اند. یک دسته مباحثی که کلی است و اختصاص به اسم خاصی ندارد، مباحثی مانند:
• معنای اسم و صفت چیست؟
• اسم و صفت چه تفاوتی با هم دارند؟
• آیا میتوان اسماء و صفات الهی را شناخت؟
• اسماء و صفات الهی چه تقسیمبندیهایی دارد؟
• و…
دسته دیگر مباحثی که به اسم و صفت خاصی اختصاص دارد. مانند: علم، قدرت، خالقیت، رازقیت، رحمانیت، رحیمیت و صفات دیگر.
در این مقاله به دسته اول پرداخته شده است. یعنی بررسی مباحث کلیِ اسماء و صفات الهی . در ابتدا برای استفاده راحتتر چکیدهای از مطلب ارائه میشود:
چکیده
معنای اسماء و صفات الهی
این واژه هم به صورت مفرد یعنی اسم و صفت ، هم به صورت جمع آن ؛ یعنی اسماء و صفات الهی، هم به صورت فعلی مثل «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون»1 در قرآن و روایات به کار رفته است.
اسم و صفت اصطلاحات متعدد، متنوع و بعضاً متناقضی دارد. مثلاً در علم نحو اسم کلمهای است که معنای مستقلی دارد و همراه با یکی از سه زمان گذشته، حال و آینده نیست. مانند فعل نیست، که زمان ماضی، مضارع، حال و آینده داشته باشد.
صفت، معنای خاصی نسبت به اسم دارد و
آن این است که در جمله تابع قرار میگیرد. مثلاً کلمهٔ «علم» اسم است، معنای
مستقلی دارد و زمان را در برنمیگیرد. کلمهٔ «عالم» در نحو صفت گفته میشود. چرا
که تابع قرار میگیرد و یک شخصی را با صفت عالم توصیف میکنیم. در حالی که با
«علم» این کار را نمیکنیم، مگر به صورت مجاز. مثلاً اگر گفته شود «زید علم است»
این مَجاز است. منظور زیدی است که دارای علم است، زیدی که عالم است. عالم صفت زید
قرار میگیرد، تابع آن میشود و آن را توصیف میکند.
اما
در علومی مثل فلسفه و عرفان و کلام درست عکس است. عالم اسم و علم صفت است. چرا که
در اصطلاح این علوم اسم را این گونه تعریف میکنند:
«ذاتٌ متصفٌ بالکمال»
ذاتی که به کمالی وصف شده باشد.
و صفت را به خود کمال تعریف میکنند.
اسم ذاتی است که متصف به کمال شده است. مثلاً عالم یعنی ذاتی که علم دارد. این اسم
است. و «علم» که خود کمال است را صفت میگویند. پس بنابراین ما میبینیم که دو
اصطلاح کاملاً متفاوت و بلکه متناقض است.
در
نحو، «عالم» صفت است و در فلسفه، کلام و عرفان، اسم است. در نحو «علم» اسم است و
در فلسفه صفت است.
در بیان اسماء و صفات الهی در این
مقاله هیچ یک از این اصطلاحات علوم مختلف مورد نظر نیست. ما بیشتر با قرآن و
روایات کار داریم و لغتی که قرآن و روایات با آن لغت با ما صحبت کرده است یعنی لغت
عربی. ما میخواهیم ببینیم که در لغت عرب اسم و صفات الهی به چه معناست و در قرآن
و روایت به چه معناست؟
این
مطلب را مطرح کردیم تا از اصطلاحات مختلف اطلاع داشته باشیم. ولی اینها مورد بحث
ما نبوده و جایز نیست که ما براساس اصطلاح خاصی قرآن و روایات را معنا و تفسیر
کنیم. چون این اصطلاحات بعدها به وجود آمده است.
ملاکی نیست تا بتوانیم، این اصطلاح را و یا آن اصطلاح دیگر را مبنای تفسیر قرآن و روایات قرار دهیم. هر اصطلاحی باید برای علم خودش به کار رود که آنجا بتوانیم با هم صحبت کنیم و منظور همدیگر را در آن علم بفهمیم، نه برای این که بر اساس آن اصطلاح، قرآن و روایاتی که هزار سال قبل آمده است، را معنا کنیم. اگر کسی بخواهد بر اساس یک اصطلاحی که سالهای بعد درست شده است و برای علم خاصی هم میباشد، قرآن را تفسیر کند و بفهمد، چیزی جز تفسیر به رأی نیست که نادرست است.
معنای اسم و صفت در لغت
در لغت اسم به معنای علامت است و صفت به معنای علامتی با بیان یک ویژگی است.
مثلاً واژه زید را اسم برای یک شخصی قرار میدهیم؛ یعنی علامت میگذاریم. واژهٔ زید علامت است برای وجود زید. پس اسم به معنای علامت است.
صفت نیز علامت و نوعی اسم است. علامتی که با بیان یک ویژگی همراه است. مثلاً واژهٔ زید، علامت و نشانهای برای یک انسان و صفت «عالم» نیز علامت برای شخصی است. لکن همراه با بیان ویژگی «دانایی» است؛ یعنی عالم به شخصی اشاره میکند، لکن فقط اشاره نبوده بلکه اشارهای است که همراه با بیان یک ویژگی و صفت است. بنابراین رابطهٔ اسم و صفت رابطهٔ عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر صفتی اسم است و اما هر اسمی صفت نیست بلکه بعضی از اسمها صفت هستند و بعضی صفت نیستند؛ مثل اسم عَلَم [اسم اشخاص و شهرها و…]، اسم جامد2 ، خلاصه اسم، مطلق علامت و صفت علامتی است که همراه با بیان یک ویژگی باشد.
معنای اسماء و صفات الهی در روایات
در روایات دربارهٔ خداوند، اسم و صفت
مرادف هم به کار رفته است، مثلاً به کلمه «عالم» هم اسم گفته شده است و هم از صفات
الهی است. به کلمه «علم»، هم اسم و هم صفت گفته شده است. این طبیعی است چون اینها
با هم تباین ندارند. و چنین استعمالی درست است، چرا که هر دو هم اسم و هم صفت
هستند و یک ویژگی را بیان میکنند.
در بعضی روایات نقل شده است که اسمهای خدا همه از نوع صفات
هستند. مثلاً محمد بن سنان میگوید:
از امام رضا (علیه السلام) دربارهٔ اسم خداوند سؤال کردم که به چه معنا است؟ فرمودند: صفتی است که او را توصیف میکند.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
اسماء خدا همه از نوع صفات الهی هستند. صفاتی که خداوند خود را به آنها وصف کرده است.
از این روایات استنباط میشود که اسماء خدا همه از نوع صفات الهی هستند. «إنَّ الاَسماءَ صِفاتٌ»؛ اگر به اسماء خدا توجه کنیم این موضوع روشن است که اسماء خدا همه از نوع صفات هستند؛ یعنی خدا اسم غیر صفتی ندارد. عالم، قادر، رحمان، رحیم، رازق، هیچ یک از این اسمها این طور نیستند که صرفاً علامتی باشد و هیچ معنایی نداشته باشد و عَلَم باشد، عَلَمی که هیچ معنایی نداشته باشد، همهٔ آنها یک ویژگی را بیان میکند.
عالم یعنی کسی که علم دارد. قادر یعنی کسی که قدرت دارد. رازق یعنی کسی که رزق دارد. رحمان، کسی که رحمت میکند. شافی، کسی که شفا میدهد. همهٔ این اسامی یک ویژگی از خداوند را بیان میکنند پس به نوعی از صفات الهی هستند.
معنای اسم «الله»
یکی از مباحث مطرح شده در اسماء و صفات الهی معنای اسم «الله» است. ممکن است به نظر برسد که اسم « الله» اسمِ عَلَم و جامد است و صرفاً علامت است که گفته میشود، این اسم برای ذات خدا و بدون معنا است. «الله» یعنی آن ذات خدا است. مثل واژهٔ “خدا” در زبان فارسی، که این واژه اسم برای ذات او است و ویژگی خاصی را بیان نمیکند.
لکن در روایات خلاف این مطلب آمده است. روایاتی بیان کردهاند که «الله» از واژهای دیگری مشتق شده است، که آن معنا را به عنوان یک ویژگی برای خداوند بیان میکند؛ مانند «رازق» که از «رزق» مشتق شده و دلالت بر ویژگی «روزی رسانی» خداوند میکند. بنا بر روایات «الله» از یک کلمهٔ دیگری ساخته شده است و معنای خاصی را میفهماند و نه یک معنا، بلکه چندین معنا برای «الله» بیان شده است.
این مطلب بین اهل علم واضح و بدیهی بوده است، مثلاً هشام ابن حکم، که از اصحاب خاص امام صادق و امام باقر (ع) بوده است، از امام سؤال میکند: ﴿اللَّهُ مِمَّا هُوَ مُشْتَقٌ﴾5 . کلمه “الله” از چه چیزی مشتق شده است؟ نمیپرسد که آیا «الله» مشتق یا جامد است؟ بلکه میپرسد که این معنا چیست؟ چرا که میدانسته است قطعاًً «الله» مشتق است؛ یعنی از یک کلمه و معنایی ساخته شده است. و این طور نیست که این لفظ را برای ذات او وضع کرده باشند و جز دلالت بر ذات او معنای دیگری نداشته باشد. چون لغویون دربارهٔ معنای الله و این که از چه کلمهای ساخته شده است اختلاف نظر داشتند. معانی مختلفی را از ائمه (علیهم السلام) سؤال کردند و جوابهای متعددی در روایات بیان شده است.
دانسته است قطعاًً «الله» مشتق است؛ یعنی از یک کلمه و معنایی ساخته شده است. و این طور نیست که این لفظ را برای ذات او وضع کرده باشند و جز دلالت بر ذات او معنای دیگری نداشته باشد. چون لغویون دربارهٔ معنای الله و این که از چه کلمهای ساخته شده است اختلاف نظر داشتند. معانی مختلفی را از ائمه (علیهم السلام) سؤال کردند و جوابهای متعددی در روایات بیان شده است.
معنای «إله» در روایات و کتب لغت
در مورد «إله»6 حداقل چهار معنا در کتابهای لغوی و همینطور در روایات بیان شده است:
اول: به معنای عبادت است. «ألِهَ، یَألَهُ» یعنی «عَبِدَ، یَعبُدُ» پس «إله» یعنی معبود و به معنای موجودی که باید او را عبادت کرد.
دوم: «ألِهَ» از سَتر و پوشش است. و«إله» به معنای موجودی که نمیتوان ذات او را شناخت و پوشیده است. ذات او از این که به آن احاطه شود، مستور است یعنی ذات او مستور از قوای ادراکی ما است.
سوم: «إله» به معنای موجودی که همه در آن متحیر هستند. چون خدا برتر از ماست. موجوداتی که مشابه ما هستند، اینها را میتوانیم بشناسیم، اما عظمت و جبروت او به قدری است که ما در آن تحیر داریم و هر چه معرفت ما نسبت به او زیاد شود تحیرمان نیز بیشتر میشود، چنان که عکس آن نیز میباشد، کسی که خدا را نمیشناسد و از او غافل است هیچ تحیری هم نسبت به او ندارد.
چهارم:
«إله» به معنای موجودی است که همه به او مراجعه میکنند و
همه به او نیاز دارند، اما او به کس دیگری نیاز ندارد و به کسی مراجعه نمیکند و
تقریباً معنایی مثل معنای قیوم دارد که یکی از اسماء و صفات الهی است؛ یعنی همه به
او قائم هستند ولی او به کسی قائم نیست. همه از او بهرهمند میشوند ولی او از کسی
بهرهمند نمیشود.
قرآن کریم میفرماید:
اى مردم! شماييد نيازمندان به خدا، و فقط خدا بىنياز و ستوده است.
ما فقیر هستیم چون از خود چیزی
نداریم، پس به خدا نیاز داریم. اما خدا غنی و حمید است؛ یعنی خدا نیاز ندارد. چیزی
از شخص دیگری نمیگیرد.
هر
چهار معنا در یک روایت، بیان شده است. در کتاب توحید صدوق از امام علی (علیه
السلام) نقل شده است که در مورد معنای «الله» فرموده اند:
اللَّه معنایش معبودی است كه خلق در او متحيرند و به او پناه میبرند و خدا همان است كه از دريافتن ديدها مستور و پوشیده و از خيالها و انديشهها در حجاب است.
به طور خلاصه تفاوت اسم و صفت و این که اسماء خدا همه از نوع صفات الهی هستند مشخص شد. یکی از علامت های این که اسماء خداوند از نوع صفت الهی هستند این بود که در روایت اسم و صفت، مرادف هم به کار رفته است و دلیل اصلی آن صراحت بعضی از روایات به این مطلب بود. پس قطعاً آن اصطلاحات فلسفی و نحوی و… درباره تعریف اسم و صفت منظور نیست. بلکه منظور همان معنای لغوی است، با این قید که خدا اسم غیر صفتی ندارد و در هر اسمی از اسماء خدا یک معنایی وجود دارد و از صفات الهی است. عَلَمی که صرفاً اشاره باشد و هیچ معنای خاصی در آن نباشد نیست.
گرچه ممکن است به قول سیبویه عالم نحوی، بعضی از اسمهای خدا مانند الله، مانند رب، جاری مجرای اسمِ عَلَم شوند لکن در واقع عَلَم نیست وصرفاً برای ترکیبات نحوی جاری مجرای عَلَم میشوند. خود سیبویه دربارهٔ «الله» دو مورد از چهار معانی را گفته و میگوید «الله» مشتق و صفت است، اما جاری مجرای عَلَم میشود؛ یعنی مثل عَلَم با او برخورد میکنیم. آن واژه را موصوف قرار میدهیم. مثلاً میگوییم: «الله عالمٌ» در واقع او را به منزلهٔ اسمِ عَلَم قرار میدهیم.
نکته: واژهٔ «خدا» در زبان فارسی
واژهٔ «خدا» در زبان فارسی نیز همین اینطور است؛ یعنی «خدا» از «خود» و «آینده» ترکیب شده است. خدا یعنی از «از خود آینده»، «از خود آمده» یعنی کسی او را ایجاد نکرده است؛ یعنی به اصطلاح فلسفی واجب الوجود، کسی که وجود برای او ضروری است و از کسی وجود نگرفته است. برخلاف موجودات دیگر که از خودشان نیامدهاند بلکه علتی دارند که در نهایت این سلسلهٔ علل به خدا منتهی میشود.
اقسام اسماء و صفات الهی
اسماء و صفات الهی دارای اقسامی هستند که به چند مورد اشاره می کنیم:
صفات ثبوتی و صفات سلبی
صفات الهی به اعتبارِ ایجاب یا سلب آن از خداوند به ثبوتی و سلبی تقسیم می شوند. صفات ثبوتی برای اثبات کمالات و خوبی ها برای خداوند است. مثل اینکه بگوییم خدا عالم است و مهربان است و مشابه اینها. در مقابل صفات سلبی برای سلبِ هر گونه نقص و محدودیتی از خداوند بیان می شود مثل آنچه در سوره توحید آمده که خدا فرزند نیاورده و ندارد و خودش هم زاده کسی نیست و هیچ شبیهی ندارد.
البته برای آشنایی بیشتر با صفات ثبوتی و سلبی می توانید به مقاله «صفات سلبی» مراجعه کنید.
صفات ذات و صفات فعل
تقسیم دیگری که برای اسماء و صفات الهی مطرح است، تقسیم به صفات ذات و صفات فعل است. صفات ذاتی مثل «عالم بودن» و صفات فعلی مثل «خالق بودن» است.
صفات ذاتی بیانگر یک کمال ازلی و ضروری برای خداوند هستند که نمیشود نقیض آنها را به خداوند نسبت داد. مثل علم که برای خدا ضروری است؛ یعنی نمیشود که خداوند عالم نباشد. در هیچ دورهای نمیشود که عالم نباشد و علم او ازلی و ضروری است. نقیض علم، جهل است و نمیتوان جهل را به خدا نسبت داد. پس صفات ذات، صفاتی هستند که بیانگر یک کمال ضروری و ازلی برای خدا هستند و نمیشود نقیض آن را به خداوند نسبت داد. شاید این بهترین تعریفی باشد که بتوان بیان کرد البته چون این تعریف قابل فهم است و بر اساس آن میشود تعیین مصداق کرد. تعاریف دیگری نیز برای صفات ذات گفتند که مثلاً از ذات خدا انتزاع میشود. لکن آنها تعاریف روشنی نیستند.
تعابیری که در روایت است، مؤید این تعریف است؛ وقتی در مورد یک صفتی میگویند این صفات ذات است، امام میفرماید: نه این که ضروری و ازلی نیست میشود نقیض این را نسبت داد. برای مثال از یکی از ائمه (علیه السلام) در مورد یکی از صفات الهی سؤال شد که «اراده» صفت ذات است یا صفت فعل است؟ امام میفرمایند: اگر صفت ذات بود باید برای خدا ضروری و ازلی بود و نمیشد نقیض آن را یعنی «عدم اراده» را به خدا نسبت بدهیم. در حالی که اینطور نیست، خدا بود، اراده نکرده بود بعد اراده میکند.
بنابراین «اراده نکردن» را میتوانیم
به خدا نسبت دهیم. خدا اراده نکرده است. این کار را اراده نکرده است. بعداً اراده
میکند.
پس
اراده یک فعل است. صفت فعلی است و نبوده و بود شده است. حادث میشود و نقیض آن را
هم میشود به خدا نسبت داد. بنابراین معنای صفات فعل نیز روشن است. صفات فعل،
صفاتی هستند که ضروری و ازلی نیستند و میتوان نقیض آن را به خدا نسبت داد. مثل
صفت شافی، میشود که خدا شفا دهد و یا ندهد، شفا دادن ضروری نیست. میتواند شفا
ندهد و من مریض بمانم و میتواند هم که تا حالا شفا نداده است از این به بعد شفا
دهد، شفا ایجاد میشود یعنی صفت شافی ازلی هم نیست.
اکثر صفات الهی صفات فعل هستند. مثل
رازق، رحمان، رحیم، منتقم، هادی، مذل. هدایت میکند، قبلاً اسلام نیامده بود،
هدایت نیامده بود، حالا هدایت آمد. بنابراین، میتوانیم عدم هدایت را به خداوند
نسبت دهیم به معنای این که اسلام را که هدایت بود به بشریت نداده بود.
بنابراین
صفات فعلی صفاتی هستند که ضروری و ازلی نیستند. حادث هستند. میتوان نقیض آن را به
خدا نسبت داد که اکثر صفات خداوند از همین نوع هستند.
محال بودن معرفت به کیفیت ذات الهی
از آنجا که میدانیم خداوند شبیه به هیچ یک از مخلوقات نیست و از طرفی آنچه ما در ذهن خود داریم از دیدن و بررسی جهان خلقت گرفتهایم؛ چگونه میتوانیم ذات خدا را بشناسیم؟ قطعا شناخت ذات خدا برای ما امری محال است. خداوند در قرآن خود را چنین معرفی میکند:
خداوند منزه و برتر است از آن چیزی که وصف میکنند.
برای آشنایی بیشتر با دلایلِ محال بودنِ معرفت به ذات خداوند میتوانید به مقاله «ذات خدا» مراجعه کنید.
توقیفی بودن صفات الهی
یکی از بحثهایی که هم در علم کلام و هم در روایات مطرح شده توقیفی بودن اسماء و صفات الهی است. از دیدگاههای مختلفی برای این موضوع علت آورده اند؛ از نظر عقل علت این که ما نمیتوانیم برای خداوند اسم بگذاریم. این است که نمیتوان به ذات خدا احاطه پیدا کرد. در مواردی میتوان برای چیزی اسمی گذاشت که بتوان آن را شناخت مثل این که ما یک شیء را میبینیم و برای ذات آن اسمی میگذاریم، در حالی که ذات خدا از دسترس ما خارج است و ما معمولاًً از طرق دیگر از وجود خداوند آگاه میشویم، مثلاً از طریق افعال خدا، از طریق مخلوقات و آیات الهی؛ بنابراین چون بر ذات خداوند احاطه نداریم، نمیتوانیم برای ذات خدا صفتی بیان کنیم.
از نظر اخلاقی استدلالی مطرح میشود که ما مجاز نیستیم برای هیچ موجودی چه خدا و چه غیر خدا اسمی بگذاریم مگر این که مالک یا صاحب اختیار آن باشیم یا خود او اسمی را برای خود مشخص کند. فرض کنید شخصی آش میخورد، ما به او بگوییم آشخور و همیشه به جای این که اسم او را صدا کنیم او را با این لفظ صدا بزنیم. این یک امر خلاف اخلاق انسانی است.
بعضیها برای توقیفی بودن اسماء و
صفات الهی استدلال نقلی، مطرح کرده و گفتهاند قرآن کریم و روایات اهل بیت مارا از
این کار نهی کردند. بنابراین براساس استدلال عقلی یا اخلاقی یا نقلی، مجاز نیستیم
برای خدا اسم بگذاریم.
اما
این که چرا خداوند اسماء و صفات خود را به انسان آموخته است، به این دلیل است که
انسان برای رسیدن به کمال که هدف از خلقت است نیازمند اتصال به کمال الهی است، پس
برای ارتباط با او به اسماء و صفات او نیاز دارد. مثل یک لامپ که اگر بخواهد روشن
شود باید به آن منبع و به آن ژنراتور تولید برق وصل شود. انسان نیز فقر محض است،
نیاز مطلق است و هر چه دارد در وجود و کمال از طریق خداوند دارد و هیچ استقلالی
ندارد.
اى مردم، همه شما به خدا نيازمنديد. اوست بىنياز و ستودنى.
ما فقیر هستیم و در واقع اگر بخواهیم به جایی برسیم باید به آن منبع غنا متصل شویم. پس باید با خدا ارتباط ایجاد کنیم، راز و نیاز کنیم، به تعبیر عامیانه سیممان را به خدا وصل کنیم و این کار از طریق راز و نیاز و صحبت با خدا انجام میشود و برای این که بتوانیم با خدا صحبت کنیم خداوند باید بعضی از اسماء خودش را برای ما مشخص کند و ما با آن اسامی خداوند را بخوانیم، البته متناسب با مشکلات و نیازهای مختلفی که داریم. گاهی اوقات مریض داریم باید بگوییم «یَا شَافی»، گاهی به لطف و کرم خدا نیاز داریم باید بگوییم «یَا کَریم»، گاهی مسأله علم خدا است و این که خدا به ما عالم است و مشکلات ما را میداند باید بگوییم «یَا عَالِمُ، یَا عَلیم»، «یَا عَلَّامُ العُیوب» و…
پس ما باید با خدا ارتباط برقرار
کنیم که لازمهٔ آن اسماء الهی است. اسماء و صفات الهی وسیلهٔ ارتباط ما با خداوند
هستند و خداوند این خاصیت را در اسماء و صفات خود قرار داده است که ما را متذکر
معرفت قلبی خدا کند و بین ما و خدا ارتباط معرفتی و روحی و معنوی برقرار کند.
پس
خداوند اسماء و صفاتی دارد که خواص مختلفی دارند اعم از معرفت خدا، کمک گرفتن از
خدا و آثار دیگری که وجود دارد. بنابراین ما باید از بین اسماء و صفات الهی آنها
را که خداوند مشخص کرده، به جا تبعیت کنیم.
آیات و روایات درباره اسماء و صفات الهی
برای بیان استدلالهای نقلی در باب توقیفی بودن اسماء و صفات الهی چند آیه و روایت بیان میکنیم. قرآن کریم میفرماید:
از آن خداوند است نيكوترين نامها. به آن نامها او را بخوانيد. آنها را كه به نامهاى خدا الحاد مىورزند واگذاريد. آنها به كيفر اعمال خود خواهند رسيد.
یعنی کسانی که از خودشان اسمهایی را جعل میکردند، رها کنید. به زودی به سزای کار خود میرسند؛ یعنی آنها به خاطر کاری که در خصوص اسماء خدا انجام میدادند، عقاب خواهند شد.
در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) است که فرمودند:
خدا برتر و والا مرتبهتر و عظیمتر از آن است که کسی به کنه و توصیف اصلی او دست پیدا کند. پس او را با آنچه که خودش توصیف کرده وصف کنید و از توصیف به غیر آن خودداری کنید.
این روایت یک استدلال عقلی را بیان میفرماید. اول میفرماید: نمیتوان به ذات خدا رسید و ذات او را توصیف کرد سپس میگوید: هرچه خود خدا در مورد خود گفت همان را بگویید بیشتر از آن را نگویید، چیزی جدای از آن بیان نکنید. این روایت هم توقیفی بودن اسماء و صفات الهی را بیان میکند و هم دلیل آن را که همان دلیل عقلی باشد.
در روایت دیگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید:
ای پرسشگر بنگر، بر هر توصیفی که قرآن تو را رهنمون شد آن را پیشوای خود کن و از نور هدایت آن هدایت جو و هر دانشی که شیطان به تو تحمیل کرد که آن دانش در کتاب خدا برای تو واجب نیست و در سنّت پیامبر وائمه هدی نشانی ندارد علم آن را به خداوند سبحان واگذار کن.
اگر چیزی بیان شد، که در قرآن و روایات نبود آن را بیان نکن؛ یعنی در مورد صفات الهی از قرآن و پیامبر اسلام و اهل بیت او، که آنها ترجمان وحی خدا هستند، تبعیت کن.
قاعدهٔ خروج از حدین
در تفسیر اسماء و صفات الهی و هر واژهای که در مورد خدا به کار میرود و خدا با آن توصیف میشود باید یک اصل و قاعدهٔ عقلی که در روایات برای بحث اسماء و صفات بیان شده رعایت شود؛ آن اصل عبارت است از خروج از حدین، حد تعطیل و تشبیه یعنی باید در توصیف خدا به گونهای عمل شود که نه خدا را تعطیل و نه خدا را تشبیه کرد.
حدِّ تعطیل
منظور از تعطیل دو معنا است؛ یک معنای آن تعطیلِ وجودی است؛ مثلاً میگوییم کلاس تعطیل شد، کلاس نیست، کلاس برقرار نمیشود، این تعطیل وجودی است یعنی نبودن و دربارهٔ خداوند یعنی این که خدا نیست یا این صفت را ندارد. خدا وجود ندارد یا خدا این صفت را ندارد. لذا در روایات گاهی آن دو حد را «نفی و تشبیه» و گاهی هم «تعطیل و تشبیه» گفتهاند. پس یک معنای تعطیل همان نفی است یعنی انکار و تکذیب و نفی وجود خداوند و یا صفات او.
معنای دیگر آن، تعطیل معرفت به خدا است یعنی نفی کردن شناخت خداوند و صفات او؛ یعنی محال بودن معرفت به خداوند و صفات او. باید از این حد خارج شد چون همان گونه که مطرح شد ما هم عقلاً و هم قلباً خدا را میشناسیم؛ هم در اصل وجود خدا، باید بگوییم خدا وجود دارد و ما نسبت به خدا معرفت و شناخت داریم.
برهانهایی که ما برای اثبات وجود خدا آوردیم شناخت نسبت به خدا بود، خدا را به عنوان خالق عالم و ناظم و محدث عالم اثبات کردیم، و هم این که در مورد صفات خدا، خدا را توصیف میکنیم به این که یگانه، عالم، قادر و خالق است. ما این صفات را توصیف میکنیم، انکار نمیکنیم و هم این که نسبت به این صفات معرفت داریم. بنابراین باید در مباحث خداشناسی از حد تعطیل خارج شد، چه به معنای تعطیل وجود و چه به معنای تعطیل معرفت یعنی اولاً خداوند و صفات او وجود دارد و ثانیاً معرفت به خدا و صفات او ممکن است.
حدِّ تشبیه
حدّ تشبیه این است که خدا و صفات الهی را تشبیه نکنیم. نباید بگوییم علم خدا مانند علم ما است، اما بیشتر است، وجود خدا از نوع وجود ما، منتها بیشتر است. وجود خدا وجود خالق است، از سنخ خالقیت. وجودی است که خلق میکند یا به تعبیر فلاسفه وجودی است از سنخ واجب الوجود. وجود مخلوقات از سنخ مخلوق است و از سنخ ممکن الوجود است.
بنابراین مثل هم نیستند که بگوییم اصل آنها مثل هم هستند اما شدید و ضعیف دارند. دو شکل وجود دارد دو شکل علم. بگوییم علم من، یعنی من هم الان با چشم خود اینها را میبینم ولی خدا هم با چشم خود میبیند ولی چشم خدا قویتر است؛ اینطور نیست. من با گوش خود میشنوم، خدا هم با گوش خود میشنود اما گوش خدا قویتر است و دامنهٔ شنوایی خدا از من بیشتر است. اینها غلط است.
از ائمهٔ هدی (علیهم السلام) در روایات متعدد پرسیدهاند که آیا ما میتوانیم خدا را توصیف کنیم و با کلمهٔ «شیء» از او تعبیر کنیم، مثل توصیف او بگوییم خدا چیزی است که ازلی بوده و ابدی، او چیزی است چنان و چنان، آیا میتوانیم به خدا بگوییم چیز؟ ائمهٔ هدی فرمودند:
بله این تعبیر او را از حدّ تعطیل و تشبیه خارج میکند.
یعنی به شرطی میتوانی از خدا تعبیر به شیء کنی که با این تعبیر او را از این دو حد خارج کنی؛ یعنی خدا معدوم نیست و شیء یعنی خدا مثل اشیاء دیگر نیست.
در روایت دیگری آمده است خداوند «شَيْءٌ لَا كَالْأَشْيَاءِ»14؛ «شَيْءٌ» یعنی چه؟ یعنی معدوم نیست، خروج از حدّ تعطیل. «لَا كَالْأَشْيَاءِ» یعنی شبیه اشیاء دیگر نیست.
در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) است که میفرماید:
برای مردم در توحید سه مذهب وجود دارد یکی مذهب نفی کردن و یکی مذهب تشبیه کردن و دیگری مذهبی که خدا را اثبات میکند بدون تشبیه کردن؛ مذهب نفی درست نیست، مذهب تشبیه نیز درست نیست به دلیل این که چیزی شبیه خداوند نیست راه درست همان راه سوم است اثبات بدون تشبیه.
برای کسب اطلاعات بیشتر به درس ” توحید در قرآن” از سلسله دروس دوره “عقاید قرآنی” مراجعه کنید.
پی نوشت ها
- سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 91؛ سورهٔ صافات، آیهٔ 159.
- جامد اسمی است که از چیزی مشتق نشده است، واژهای است که اسم و علامت برای کسی قرار داده شده است. عَلَم شده است بدون این که معنای خاصّی داشته باشد.
- محمّد بن یعقوب ، کلینی ؛ الکافی، ج 1، ص 113.
- همان، ص 88.
- محمّد بن یعقوب ، کلینی ؛ الکافی، ج 1، ص 87.
- «الله» عبارت است از «الف و لام» به اضافهٔ «إله»، که بعد ادغام شده است و تبدیل به “الله” شده است.
- سورهٔ فاطر، آیهٔ 15.
- ابوجعفر محمّد، الصدوق؛التوحید (للصدوق)، ص 89.
- سورهٔ انعام، آیهٔ 100.
- سورهٔ فاطر، آیهٔ 15.
- سورهٔ اعراف، آیهٔ 180.
- نهج البلاغة، ص 125.
- محمّدبن یعقوب، الکلینی؛الکافی، ج 1، ص 82.
- ابوجعفر محمّد، الصدوق؛التوحید (للصدوق)، ص 107.
- همان.
روان و مفید بود، متشکر
از لطف شما سپاسگزاریم
روش ارائه مقاله خیلی خوب و جذاب بود
ممنون از توجه شما