فهرست مطالب این مقاله را ببینید
سیره به معنای رفتار، هیئت و روش معصومین (ع) است. بنا بر نظر شیعیان سیره معصومین (ع) برای همگان حجت است و الگو و راهنمایی برای انسانها است. برخی از مباحث مهم که در این مقاله به آنها پرداخته میشود عبارتند از:
- معنای لغوی و اصطلاحی «سیره» و «سنت»
- ضرورت شناخت سیره معصومین (ع)
- ادلۀ اثبات حجیّت سیره معصومین (ع) در آیات و روایات
همچنین در این مقاله به سوالات زیر پاسخ داده میشود:
- با گذشت چهارده قرن و پیشرفت جهان آیا همچنان میتوان معصومان را الگوی زندگی خود قرار داد؟
- حضرات معصومین (ع) انسانهای برتر و عرشی هستند و سطح بشر خیلی پایینتر از آنهاست. بنابراین چگونه ایشان میتوانند الگوی ما باشند؟
- اگر تقلید و پیروی، امر نامطلوب و مذمومی است، چگونه به پیروی از اهلبیت (ع) توصیه میکنید؟
- با وجود تفاوتِ عملکرد در روش اهلبیت (ع) و شیوۀ زندگی آنها، آیا میتوان به سیره ایشان عمل نمود؟
چکیده
- قرآن کریم در آیات متعدّدی اسوههایی را برای مؤمنین معرفی می کند که دلالت بر ضرورت شناخت سیره معصومین (ع) دارد. مقصود از معصومین (ع)، رسول خدا (ع) و اهل بیت ایشان هستند که پیامبر اکرم (ص) به مناسبتهای مختلف ایشان را به مردم معرفی کردند.
- «سنّت» چند معنا دارد از جمله: سنن الهی، طریقه، روش و عمل مستحب. در این مقاله، سنّت به معنای روش و طریقه مراد است. بنابراین سنّت با سیره مترادف است؛ البته کلمۀ «سنّت» بیشتر دربارۀ راه و روش رسول اکرم (ص) به کار میرود.
- ضرورت شناخت سیره معصومین (ع) عبارتاند از:
- فهم مباحث اعتقادی
- کشف احکام عملی
- فهم قرآن
- اقتدا و اسوه قراردادن
- آیاتی که در قرآن بر حجّیت سیره پیامبر (ص) دلالت میکنند به چند دسته تقسیم میشوند:
- آیاتی که آن پیامبر اکرم (ص) را الگو و لازمالإتّباع معرفی میکنند.
- آیاتی که برای مخالفت با پیامبر (ص) وعدۀ عذاب و جهنم دادهاند.
- آیاتی که بر اطاعت از پیامبر (ص) به صورت مطلق تأکید دارند.
- آیاتی مثل آیۀ 59 سورۀ نساء: أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنكُم؛ و آیۀ 119 سورۀ توبه: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كونوا مَعَ الصَّادِقينَ؛ بر حجیّت سیره معصومان (ع) دلالت دارند.
- احادیث ثقلین، سفینه، امان، یوم الدار و … حجیّت سیره معصومین (ع) و عصمت ایشان را اثبات میکنند.
- معصومین (ع) برای همۀ دورانها الگو هستند زیرا:
- ادلۀ نقلی (قرآن و روایات) در حجّت بودن تمسک به سیره اهل بیت (ع) اطلاق دارند و حجّیّت تمسک به سیره ایشان را مقیّد به زمان خاصی از جمله زمان خود ایشان نکردهاند، بلکه بعضی از دلایل بر فرا زمانی بودن آن صراحت دارند.
- دلیل عقلی: اصول حاکم بر زندگی همۀ انسانها مشترک است و زمان و مکان در آن تغییری را ایجاد نمیکنند.
- دلیل فطری: سیره اهل بیت منطبق با فطرت آدمی است و زمان و مکان بر فطرت انسان اثری نمیگذارند.
- مطلق بودن امر خداوند به الگوگیری از معصوم حاکی از این است که الگوگیری از ایشان ممکن است. الگوگیری از معصومین و شبیه به ایشان زیستن مراتبی دارد. مساوی نبودن مراتب اصحاب ائمه نیز علاوه بر اینکه حاکی از عمل آنها به الگوگیری از اهلبیت (ع) است، بر تأیید تفاوت در مراتب اقتدا به ایشان دلالت دارد.
- تقلید عاقلانه و منطقی (مانند رجوع به متخصص) را هیچ کس مذمّت نمیکند و بلکه به آن توصیه مینمایند. قرآن کریم در آیۀ 35 سورۀ یونس به تبعیت از هادیان الهی دعوت میکند.
- اختلاف روش در سیره معصومین در برخی موارد به عرصۀ ابزارها بر میگردد و در برخی دیگر تابع شرایط حاکم بر زمان بوده است که موجب اتخاذ یک موضعگیری خاص گردیده است. اما آنها در همۀ شرایط و زمانها در اصول هیچ اختلافی با یکدیگر نداشتهاند.
الف- درآمدی بر شناخت سیره معصومین (ع)
بحث سیره معصومین (ع) از شمار موضوعاتی است که از دیرباز برای مورخان و پژوهندگان حوزۀ تاریخ، قرآن و حدیث و علوم دینی اهمیت ویژهای داشته است. سیره معصومین (ع) برای اندیشهوران علوم فقهی و شریعت از حیث حجیّت نقش مهم و اساسی دارد. دانشمندان اخلاق و معارف دینی نیز این بحث را با جدیّت دنبال میکنند.
معصومین نور واحد هستند و از حیث الگو بودن یکساناند، لذا برای رسیدن به این هدف بایستی سیره حیات آنان را کاوش، تحلیل و تبیین نماییم و سنّت آنان را در زندگی خود بکار گیریم. لفظ معصومین به معنای چهارده معصوم، از پیامبر تا امام زمان (ع) میباشد. سیره معصومان نیز به معنای رفتارها و تقریرها و پسندها و دیدگاههای آنان است. سیره معصومان از دوازده سال پیش از هجرت آغاز و تا سال 260 هجری قمری – پایان دورۀ امامتِ ظاهری و آشکار- ادامه دارد.
1. معرفی اسوه در قرآن
قرآن کریم در آیات پرشماری به معرفی الگو و اسوه پرداخته است، که یکی از آنها در سورۀ احزاب است:
«لَقَد كانَ لَكُم فی رسولالله أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجُو اللَّـهَ وَاليَومَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثيرًا»[1]
قطعاً و بیتردید در [زندگی] رسول خدا الگوی نیکویی است برای آنها که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را به فراوانی یاد میکنند.
در این آیه ادات تأکیدی مثل قد و لام تأکید به کار رفته که نشانِ قطعیت و تأکید است. لفظ کان نیز نشانۀ دوام و استمرار و زوالناپذیری است. یعنی الگو بودن رسولالله (ص) پایان ندارد و دائمی است. همچنین به کار بردن عبارت في رَسولِ اللَّهِ – نه عبارت رَسولُ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ – بیانگر عدم امکان تشابه و همانندی کامل با آن حضرت است. زیرا اصل عصمت و نبوّت اکتسابی و دست نایافتنی است اما میتوان در زندگی ایشان الگوهایی برای زندگی خود یافت.
آیۀ دیگر دربارۀ حضرت ابراهیم (ع) است:
«قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ»[2]
بیتردید در ابراهیم و همراهانش برایتان اسوۀ نیکویی وجود دارد.
این الگوی نیکو در موضوع توحید و مبارزه با بت و بت پرستان و بیزاری از مشرکان است که او و همراهانش به خوبی توانستند این راه توحیدی پرخطر را با صبر و شکیبایی به سرانجام برسانند. همچنین امیر مؤمنان (ع) میفرمایند:
وَ لَقَد كَانَ فِی رسولالله كَافٍ لَكَ فِی الأُسْوَةِ[3]
و در اسوه بودن، رسولالله (ص) برایت کفایت میکند و الحق که بهترین اسوه و الگوست.
نیز در جای دیگر فرمودهاند:
فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ [4]
پس، از پیامبر خود که پاکترین و مطهرترین است، پیروی کن.
این آیات و آنچه گفته شد، حاکی از ضرورت شناخت سیره رسول اکرم (ص) و اهلبیت آن حضرت است.
2. معنای سیره
سیره اسم مصدر است و از سِیَر مشتق شده و بر وزن فِعلهَ و به معنای نوعی حرکت و گونهای سیر است که مصدرش از باب تفعیل (تسییر) به معنای راه انداختن و واداشتن است. واژۀ سیره به معنایِ سنّت و طریقه و روش و حتّی توسّعاً به معنی عادت کاربرد دارد. «سار زیدٌ الی النجف» یعنی زید به سوی نجف رفت. این حرکت و انتقال است، امّا سیره بر وزن فعله، شیوه و روش و رفتار و عادت و طریقۀ حرکت است که عادتاً زید در سیر خود رعایت میکند، و غالباً تمامی سیر و حرکتهای زید به آن روش و گونه و شیوه میباشد.
پس سیره زندگی یعنی روش زندگی، و جمع سیره، سِیَر است. از دیرباز کتابهای فراوانی دربارۀ روش زندگی و سیره پیامبر اکرم (ص) تألیف شده است. در برخی از این آثار تعبیر سیره یا سِیَر به کار رفته است. سیرة النبی، افضلُ السِیَر، سیرة الرسول الاعظم، النبی الاکرم: سیرتُهُ و کلامه، نام کتابهایی است که دربارۀ تاریخ و سیره آن حضرت نگارش یافتهاند.
روشن است که پسوندی که پس از سیره به عنوان صفت و نوعِ سیره به کار میرود نشانگر آن است که این سیره در کدام موضوع میباشد؛ مثل سیره سیاسی، سیره عبادی، سیره اجتماعی، سیره خانوادگی. امیر مؤمنان (ع) در وصف رسولالله (ص) میفرمایند:
سيرَتُهُ القَصدُ[5]
روش زندگیاش اعتدال و میانهروی بود.
نیز آن حضرت در خطبهای فرمودهاند:
لَكُم عَلَينَا العَمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سيرَةِ رسولالله[6]
و بر شماست که به دستورهای کتاب خدای متعال و سیره پیامبر خدا عمل نمایید.
ما در اینجا به سیره و روش معصومین (ع) که از رسولالله (ص) آغاز و به حضرت امام زمان (عج) میانجامد، میپردازیم.
3. معنای سنّت
پس از بیان معنای سیره اکنون به بررسی و شناخت واژۀ سنّت میپردازیم. سنّت گاه به معنای سنّت الهی و قوانین طبیعی خداوند است که در عالم هستی جریان دارند.
«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبديلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحويلًا»[7]
پس هرگز برای سنّت خدا تبدیلی نمییابی و برای سنّت خدا دگرگونی و تغییری نمییابی. نیز این آیه از سنّت یاد میکند:
«سُنَّةَ مَن قَد أَرسَلنا قَبلَكَ مِن رُسُلِنا وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحويلًا»[8]
[مهلت نیافتن دشمنان جز مدتی اندک] شیوه ای است که همواره دربارۀ [امت های] پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم [جاری] بوده است، و برای شیوۀ ما هیچ دگرگونی و تغییری نخواهی یافت.
بنابراین، سنّت در این آیات به معنای قوانین حاکم بر جهان آفرینش است و قطعاً مورد نظر و بحثِ ما نیست.
اما معنای دیگر سنّت: «سَنَّ» فعل و «السُّنَّة» مصدر آن است که به معنای راه و روش میباشد. بنابراین سنّت پیامبر به معنی راه و روش آن حضرت است. سیره پیامبر نیز به معنای راه و روش است اما با این تفاوت که غالباً سنّت فقط دربارۀ رسول اکرم (ص) به کار میرود و برای سایر معصومین این تعبیر به کار برده نمیشود. امّا اصطلاح سیره اهلبیت کاملاً معمول است.
نکتۀ دیگر اینکه وقتی میگوییم سنّت حجّت است یعنی احادیث؛ ولی باید توجّه کرد که در اصطلاح فقها و عالمان اصولی به مجموعِ قول و فعل و تقریر اطلاق میشود. یکی از تفاوتهای ما با برادران اهل تسنن نیز در همین جاست. وقتی که آنها لفظ سنّت را استعمال میکنند منظورشان فعل، قول و تقریر پیامبر اکرم (ص) است، امّا ما علاوه بر آن حضرت، فعل و قول و تقریر بقیۀ معصومین را نیز در نظر میگیریم.
سنّت گاهی به معنای مستحب است. مثلاً وقتی میگویند که فلان کارِ عبادی سنّت است، یعنی مستحب است. امّا در اینجا سنّت را هم معنا و مترادفِ سیره میگیریم،به همان معنایِ طریقه و روش که جمع آن «سنن» است. واژۀ «اسوه» هم، معنای آشنا و روشنی دارد و به معنای الگوست. اسوه یعنی کسی که از او پیروی میکنیم و برای ما الگوست. روش زندگی او را دنبال میکنیم و میکوشیم که رفتارهای ما مانند رفتارهای او باشد.
4. مصادیق معصومین
از واژگان که بگذریم، لازم است بدانیم مراد از معصومان چه کسانی هستند. با دقت در چند نکته در مییابیم که به تحقیق مصادیق معصومان همان اهلبیت عصمت و طهارت (ع) هستند؛ یعنی شخص رسول خدا، حضرت زهرا و دوازده امام معصوم (ع). ابتدا با نگاهی به آیۀ 33 سورۀ احزاب که به آیۀ تطهیر مشهور است، ملاحظه میکنیم که واژۀ اهلبیت در آن به کار رفته است:
«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيراً»
جز این نیست که همواره خدا میخواهد هرگونه پلیدی را از شما اهلبیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همۀ گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند.
در این مجال قصد آن را نداریم که این آیۀ شریفه را به تفصیل مورد بحث و دقت قرار دهیم. اما لازم است بدانیم منابع فریقین بر این نقل اتفاق نظر دارند که مقصود از اهلالبیت در این آیه فرزندان رسول خدا (ص) هستند. نقل است که پیامبر خدا (ص) حدود شش ماه، مقابل درب خانۀ امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (ع) میآمدند و ابتدا این آیه را خوانده و سپس میفرمودند: «السَّلامُ عَلَيكُم يا أَهلَ البَيتِ». ابن عباس روایت می کند که ما شاهد بودیم که رسول خدا (ص) نه ماه، هر روز پنج نوبت در هنگام نمازهای واجب بر در خانۀ علی (ع) میآمد، و در کنار درب می فرمود: «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اهلالبیت، انما یرید الله لیذهب….»[9]
دانشپژوهانی که اهل تحقیق هستند، میتوانند ذیل عنوان روایات تسلیم- یعنی سلام دادن پیامبر – این واقعه را مورد دقت قرار دهند. همچنین با مراجعه به شأن نزول این آیه در تفاسیر مختلف میبینم که مقصود از واژۀ اهلالبیت در این آیۀ شریفه، پیامبر گرامی اسلام، امیر المؤمنین، حضرت زهرا و یازده تن از فرزندان ایشان (ع) هستند.
شایان ذکر است که کلمۀ اهلبیت سه مرتبه در قرآن به کار رفته است؛ یک بار در آیۀ 12سورۀ قصص:
«فَقالَت هَل أَدُلُّكُم عَلى أَهلِ بَيتٍ يَكفُلُونَهُ»
پس [خواهرش پیش آمد و] گفت: آیا می خواهید شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما به عهده گیرند و خیرخواه او باشند؟
این آیه اشاره به داستان حضرت موسی دارد، وقتی که او را نزد فرعون آوردند. خواهر حضرت موسی خطاب به آنها گفت: آیا مایل هستید من شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که دایۀ این کودک باشد؟ نکتۀ درخور توجه اینکه کلمۀ اهلبیت در اینجا بدون الف و لام ذکر شده و این به معنای نکره بودن کلمه است. بنابراین به بحث ما مربوط نمیشود.
دومین جایی که کلمۀ اهلبیت به کار رفته در آیۀ 73 سورۀ هود، است. قرآن کریم میفرماید:
«أَ تَعجَبينَ مِن أَمرِ اللَّهِ رَحمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيكُم أَهلَ البَيتِ»
گفتند: آیا از کار خدا شگفتی می کنی؟ [در حالی که] رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است.
این آیه در مورد حضرت ابراهیم (ع)است آنگاه که همسر او از مژده دادن فرشتگان مبنی بر ولادت اسحاق و پس از او یعقوب شگفتزده شد. فرشتگان به همسر ابراهیم گفتند: از کار خدا تعجّب میکنی؟! عجیب مدار که رحمت و برکات خدا شامل شما اهلبیت شده است. بر خلاف آیۀ قبل، کلمۀ اهلالبیت در اینجا با الف و لام است و ملاحظه میکنید که با توجه به خطاب آیه مراد از آن، خاندان حضرت ابراهیم است.
حال با در نظر داشتن این نکات، به آیۀ ابتدایی مورد بحث یعنی آیۀ 33 سورۀ احزاب بازمیگردیم. این آیه در میان آیات مربوط به همسران پیامبر آمده است. در آیات پیشین این سوره با بیش از بیست ضمیر جمع مؤنّث مواجه میشویم امّا یک مرتبه لحن آیه عوض میشود و ضمایر در آیۀ 33 به ضمیر جمع مذکر تبدیل میشود. به این قرینه معلوم میشود که این آیه با آیات مربوط به زنان پیغمیر تفاوت دارد.
به دیگر سخن، هر کسی بدون هیچ پیش داوری به محض شنیدن این آیه متوجّه میشود که این آیه به هیچ وجه ارتباطی با آیات قبلی خود ندارد. از طرفی هم واژۀ اهلالبیت در این آیه نیز با الف و لام ذکر شده است. پس اشاره به اهلبیتی خاص دارد. حال با در نظر داشتن عملی که رسول خدا (ص) حدود شش ماه مستمراً انجام میدادند، مراد از اهلالبیت در این آیه واضح میگردد.
ب- ضرورت شناخت سیره معصومین (ع)
چه ضرورتی دارد که سیره معصومین (ع) را بشناسیم؟ از آن مهمتر حجّیت سیره معصومان چیست و چگونه ثابت میشود؟ در اسلام هیچ موضوعی به اندازۀ مسألۀ امامت مورد اختلاف نبوده است. پس از رسول اکرم (ص) امّت بر سر مسألۀ جانشینی و امامت دچار اختلاف فراوانی شد و چنان که معروف است شمشیری در اسلام به اندازۀ این شمشیر کشیده نشده است. تمام کشتارها و جنگهای پس از پیامبر اعظم (ص) به گونهای مستقیم یا غیر مستقیم به موضوع امامت و جانشینی مربوط است.
این اختلاف در طول تاریخ ادامه داشت و تا اکنون جهان اسلام، درگیر همین اختلافِ بزرگ است. امروز و دیروز، همۀ مسلمانان نه به پیامبر شک و تردیدی دارند و نه به حقانیّت قرآن و توحید و صفات خداوند متعال و وجود معاد و حسابرسی پس از مرگ در عالمی دیگر و نیز وجود بهشت و جهنّم. در این امور تردیدی نیست، هر چند در چگونگی و جزئیات این مباحث تفاوت دیدگاه هست، امّا در اصل موضوعات وحدت نگرش وجود دارد.
ممکن است مثلاً مسألۀ عصمت پیامبر اکرم (ص) در نگاه ما شیعیان با نگاه اهل سنّت تفاوت وجود دارد. آنها دایرۀ عصمت را محدود در وحی و رساندن آن به مردم میدانند ولی ما معتقدیم که عصمت در تمامی زندگی آن حضرت وجود دارد و آن حضرت هرگز حتی دچار نسیان و فراموشی نیز نمیشود. آنچه مایۀ اختلاف بوده و هست، امامت و جانشینی رسول اکرم (ص) است، که از بستر تاریخ بسی فراتر بوده و ریشه در اصول اساسی اعتقادی ما دارد.
آنکه امامت را موضوع و مسألهای تاریخی بداند یا خواب است یا خود را به خواب زده است، زیرا هر مسألۀ تاریخی روزی به پایان رسیده و به خاطرهها پیوسته است، امّا امامت دم به دم نو میشود و چون در اعتقادات ما ریشه دارد و به فلاح و سرنوشت آدمی مربوط است مایۀ انواع نزاعها و درگیریها بوده است. ضرورت شناخت سیره در اینجا نمایانتر میشود که مثلاً بندۀ مسلمان این روزگار میخواهم خدا را بندگی کنم، لذا باید روش وضو گرفتن و نمازگزاردن را بدانم.
چگونه روزه بگیرم و حج را چگونه ادا کنم؟ قرآن را چگونه و تا چه سطحی بفهمم و منابع من در فهم قرآن چیست؟ در عقاید و احکام و مسائل جاری دیگر چه اندازه آزادی عمل دارم؟ آیا خدا پس از پیامبر مرا رها کرده و مرا در عمل به فهم و عقل خود آزاد گذاشته است، یا آنکه برای من راهنما و یاوری فرستاده تا در زندگی فردی و اجتماعی و باورهایم نلغزم؟
باری، رسول خدا (ص) از دنیا رخت بربستند و پس آن حضرت سخنان و رفتارشان به وسیلۀ دو جریان معرفی و تبیین و تفسیر شد: یکی جریان امامت و دیگری جریان خلافت؛ در جریان خلافت قاعده آن است که پس از رسول اکرم (ص) اصحاب آن حضرت مرجعاند و هر آنچه بگویند برای ما حجیت دارد، چرا که آنها تحت تعلیم آن حضرت بودهاند، لذا همگی عادل و نیکوکار بودهاند.
با این حال اوّلاً دیدیم که در قرآن برخی از این صحابه با عنوان منافق و یا بیمار دل معرفی شدهاند و آنقدر پر جمعیّتاند که حتّی سورهای به نام آنان نازل شده است و تعداد فراوانی از آیات قرآنی در بیان و معرفی همین صحابۀ بدکردار و منافق است. ثانیاً در تاریخ دیدیم که همین صحابۀ عادل در برابر همدیگر شمشیر کشیدند و یکدیگر را کشتند. آنقدر این کشتار ادامه داشت که فقط در یک جنگ قریب بیست هزار نفر کشته شد که دستکم نیمی از آنان مشمول تعریف معروف صحابه هستند.
ثالثاً پس از آن نیز اختلاف میان صحابه هرگز به صلح و یکدلی نرسید و حتّی یک هفته از این سالهای طولانی شاهد صلحِ فراگیر نبودهایم. نیز مکتب خلافت، ابوهریره -با پنج هزار حدیث- و اُبَیّ بن کعب و انس بن مالک و مانند اینها را طرح کرده و گفته که هر چه بگویند حجّت است. امروز منابع روایی اهل سنّت مالامال از چنین روایاتی است. از سوی دیگر شیعه با طرح این روایت – که به صورت اصلی مسلّم و گریزناپذیر است- وجود امام معصوم را ضروری و بایسته میداند:
مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً [10]
هر که بمیرد در حالی که نداند امام زمان او کیست، با مرگ جاهلی مُرده است.
ما بر این باوریم که بعد از رسول اکرم (ص) امام، معصوم و با مردم رابطه دارد و آنها را هدایت میکند. او هدایت تکوینی و تشریعی دارد. هموست که سنّت پیامبر را بیان و قرآن را تفسیر میکند. از سویی امام بهتر از دیگران، که غریبهاند، میداند که در خانۀ جدّشان چه گذشت و چه سخنانی فرمود. دیگران در آغاز دوران پس از پیامبر سنّت و روایات را آتش زدهاند و برای این کارشان استدلالی وهمی بافتهاند و میگویند که مبادا سنّت با قرآن آمیخته شود. گویی آنها داناتر از پیامبرند و -نستجیر بالله- بهتر از او میدانند که برای حفظ قرآن چه کنند.
ما معتقدیم که امام به سبب عصمت و هدایتهای تشریعی و تکوینی، نگهبان دین و معلّم حکمت و اصلاح و شریعت است. همین نمازی که میخوانیم با نمازی که اهل سنّت میخوانند متفاوت است، هر چند در اصول آن همسانی وجود دارد. ما نماز را از تعالیم امام صادق (ع) فرا گرفتهایم و آنها از ابوحنیفه. مثلاً ما میگوییم که امام صادق (ع) برای حماد بن عیسی عملاً به نماز ایستاد و حماد با دقّت به آن حضرت و نماز خواندنش نگریست به گونهای که حتّی جزئیات را هم ثبت و نقل کرد. تکبیر را بلند گفت یا آهسته؟ دستها را روی ران رها کرد یا نه؟ یکیک رفتارها و گفتارها را دید و اکنون ما همان نماز را میخوانیم.
ما این نماز را نماز پیامبر اکرم (ص) میدانیم، زیرا امام صادق (ع) معصوم است و خداوند او را به امامت نصب کرده و هرگز اشتباه نمیکند. سیره امام صادق (ع) را حجّت میدانیم و سند هم نمیخواهیم. با دو قرن فاصله امام هادی یا امام عسکری (ع) میفرمایند: قال رسولالله (ص) و ما نیز بیچون و چرا میپذیریم چون معصوم است، امّا دیگران میگویند که نمیتوان پذیرفت و باید دید که صحابه چه گفتهاند و نظرشان چیست.
امروزه مسلمانان بایستی از کدام یک پیروی کنند؟ برای پاسخ دادن باید به مبدأ اعتقادی خود برگردند و ببینند که پس از پیامبر اکرم (ص) به نظام امامت معتقد هستند یا نظام خلافت؟ آیا امام معصومِ دور از هرگونه خطا را حجّت و مرجع خود بدانیم یا صحابه را؟ عدالت صحابه یا عصمت امام؟ بنابراین، ضرورت سیره از حیث اعتقادات و فهم دین و قرآن و یافتن صراط مستقیم و سرانجام برای رسیدن به رستگاری میباشد.
اهمیت و ضرورت سیره از آن جهت روشن میشود که از رهگذر آن اعمال عبادی و شرعی و نیز عقاید صحیح و ناب را بشناسیم و راه به خطا نپوییم. مثلاً وضوی پیامبر اکرم (ص) چگونه بود؟ میدانیم که آن حضرت هر روز وضو میگرفتند و در ده سال حضورشان در مدینه حدوداً سه هزار مرتبه جلوی چشم صحابه وضو گرفتهاند امّا با این حال امروزه دربارۀ چگونگیِ آن اختلاف داریم. امام معصوم فصلالخطاب و پایان دهندۀ نظرها و دیدگاههاست.
امامت یکی از مهمترین موضوعاتی است که آدمی در زندگی خود دارد، زیرا از رهگذر امامت به شناخت خدا و هدایت و سعادت این جهانی و آن جهانی میرساند. حدیث پیش گفته که در آن از ضرورت امام سخن رفته است، علاوه بر اسناد معتبر شیعی در مجموعههای روایی و (صحاح) اهل سنّت آمده و مورد قبول همۀ محدثان سنّی بوده است. احمد بن حنبل هم در مُسند و تفتازانی در شرح المقاصدآوردهاند و آن را متواتر میدانند. البتّه در الفاظ روایت با طرق مختلفی که دارد اندکی تفاوت است امّا از جهت معنا همانند هستند. از نقلهای آن حدیث همین است: «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ» یا: «مَنْ مَاتَ وَ لَيسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[11] یعنی هر که امام معصوم خود را نشناسد، مرگ او مرگ جاهلی است.
امام رضا (ع) در سفر معروف خود در نیشابور با آن گردهمایی پرشکوه و پر جمعیّت با قلمدانهای طلایی و انبوه محدثان و راویان توقف کردند و حدیث معروف سلسلة الذهب را بیان کردند. پس از آنکه چند قدم فاصله گرفتند و به همگان فهماندند که حدیث تمام شده است، توقفی اندک نمودند و فرمودند:
بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِها [12]
با شرطهایی که دارد، و من از آن شرطها هستم.
یعنی هر چند قول لااله الا الله حصن و دژ مستحکم خداوند است و هر که در آن وارد شود از عذاب الهی ایمن خواهد بود، و توحید مایۀ نجات آدمی است، امّا با این حال شرطهایی دارد و ولایت از شروط اساسی آن است. بنابراین اوّلاً: اگر ما به ولایت و امامت اعتقاد داریم و به سیره معصوم استناد میکنیم، برای آن است که عقایدمان صحیح و ناب باشد. خدایی که در نهج البلاغه و صحیفه سجّادیّه و روایات ائمّه (ع) تبیین شده است با خدایی که دیگران معرفی کردهاند و تصویر آن را در تورات مییابیم، بسیار متفاوت است.
نه دیدنی است و مثل نوجوانی با موهای مجعد و کفش طلایی است، و نه در قیامت پای خود را در جهنّم فرو میکند تا سیر شود. صفاتی که در منابع روایی ما برای خدا بیان کردهاند دقیقاً مانند صفاتی است که قرآن بیان نموده است. امام مثل پیامبر کتاب خدا را تعلیم میدهد و حکمت را بیان میکند و جانها را تهذیب مینماید و انسانها را به سعادت جاودان میرساند. این است ضرورت فهم سیره معصومین (ع) که گریز ناپذیر است.
ثانیاً: احکام دین و شریعت مقدس اسلامی و برنامه زندگی سالم و دینی اعم از اخلاق و تبیین فضایل و رذایل اخلاقی و دستور العملهای متنوع دیگر بایستی از مجرایی صحیح و سالم دریافت شوند. شریعت را نمیتوان با قیاس و عقلِ خطاپذیر پیش برد، زیرا احکام بایستی براساس مقتضیات زمان و امور نوپدید طرح شوند و هر چه زندگی بشر پیش رود و امور جدیدی در زندگی به وجود بیاید احکام شرعی نیز بروند و همگام با زمان ارائه شوند. این امور مهم تنها با وجود امام معصوم و مرتبط با غیب و برخوردار از عصمت، عملی و شدنی است، و الا باید مانند اهل سنّت به اموری مانند قیاس و غیره پناه جست، که در آن صورت عقل آدمی که طبعاً خدشهپذیر و خطا کننده است؛ محور و اصل خواهد بود.
ثالثاً: هدایت امّت پس از رسولالله (ص) به استناد روایت پربسامد ثقلین به عهدۀ قرآن و عترت است و این دو از هم جدا نمیشوند. بنابراین، قرآن پر از ابهام و پیچیدگی است و قطعاً مبیّن نیاز دارد تا از معانی بلند آن پردهبرداری و رازگشایی کند. میدانیم که آیات قرآن لایههای معنایی و بطون فراوانی دارد و هر چه در معانی آیات جلوتر رویم به عمق و گستردگی و شمول بیشتری میرسیم.
پس از رسولالله (ص) اهل بیت هستند که قرآن را تفسیر و تبیین میکنند. هم نمیتوان بدون قرآن زیست و هم نمیتوان گفت که با رفتن رسولالله (ص) اشکالی ندارد که قرآن در ابهام بماند؛ همین ما را بس است و ما را نیازی به بیش از این ظاهر نیست. پس ضرورت سیره پژوهی و فهمیدن سیره اهلبیت (ع) آن است که قرآن را برای ما تفسیر میکنند و ما را با این کتاب مقدس و حیاتبخش آشنا میکنند.
در این راستا تاکنون بیش از چهاردههزار روایت تفسیر شناسایی شده است که همۀ آنها در مسیر فهم قرآن میباشند. مثلاً امام صادق (ع) میفرماید اولوا الامر ما هستیم، امّا اهل سنّت دربارۀ چیستی اولوا الامر اقوال مختلف و متنوعی گفتهاند: برخی گفتهاند که فرمانروایاناند و برخی گفتهاند فرماندهان جنگی، برخی گفتهاند قاضیان و صاحبان حکم و رأی هستند و برخی دیگر گفتهاند که اولوالامر فلان و بهماناند. امّا منِ مسلمان برای فهم درست قرآن سراغ ترجمان قرآن و مفسران او که در واقع قرآن ناطق هستند میروم تا آبِ زلالِ دانایی را از سرِ چشمه بنوشم؛ نه از پایین دست که آلوده و ناگوار است.
رابعاً: ضرورت استفاده از سیره معصومین (ع) و شناخت آن به ضرورت اسوه داشتن است. بدیهی است که باید در زندگی خود اسوهای داشته باشیم. خداوند ما را امر کرده که پیامبر را اسوۀ خود بگیرید، ما نیز همۀ چهارده معصوم را اسوه میدانیم چون سیزده معصوم دیگر مثل رسولالله (ص) معصوم و در همه چیز مانند اویند جز اینکه پیامبر و نبی نیستند.
باری، به این چهار دلیل ضرورت دارد که سیره اهلبیت (ع)را بشناسیم و دربارۀ آن کاوش کنیم. از این راه بهتر میتوانیم عقایدمان را اصلاح کنیم و خدایی را بپرستیم که در قرآن معرفی شده است. همچنین شریعت و برنامۀ پرستش خدا و یافتنِ راهِ زندگی بهتر را به دست میآوریم. فهم قرآن که کتاب هدایت است از راه شناخت سیره معصومین تحقق مییابد. و راه عمل به امر الهی که رسول اکرم (ص) را اسوۀ خود بدانیم نیز از همین راه است.
ج- دلایل حجیت سیره پیامبراکرم (ص) در قرآن
در این بخش به دلایل حجیت سیره معصومین (ع) میپردازیم. به چه دلیل امروز ما باید این باور را داشته باشیم که سیره پیامبر و ائمۀ معصومین (ع) حجت است؟
1. اسوه بودن
ابتدا حجیت سیره پیامبراکرم (ص) در قرآن را مورد دقت قرار میدهیم. فرض این است که ما مسلمان هستیم، قرآن را قبول داریم و با اعتقاد به قرآن میخواهیم به محتوای آن عمل کنیم. آیاتی که حجیت سیره پیامبراکرم (ص) را میرسانند به چند دسته تقسیم میشوند:
دستۀ نخست آیاتی است که آن حضرت را اسوه و لازم الإتّباع معرفی میکنند، که در واقع این اسوه بودن بدان معناست که بایستی در همۀ جوانب و بسترهای زندگی، هم در رفتار و هم در گفتار از آن حضرت پیروی کرد؛ مانند:
«لَقَد كانَ لَكُم فی رَسولالله أُسوَةٌ حَسَنَةٌ…»[13]
یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است.
یا آیۀ شریفۀ:
«قُل إِن كُنتُم تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی…»[14]
بگو: اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید.
که در این آیه امر شده است که از پیامبراکرم (ص) تبعیت و پیروی کنیم. گاهی هم در بعضی از آیات مدح تبعیت از آن حضرت طرح شده است، که این مساوی با حجیتِ گفتار و رفتار آن حضرت است.
«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّی…»[15]
کسانی که از پیامبر امّی پیروی میکنند…
اینها مجموعۀ آیاتی است که پیامبر را الگو و اسوه معرفی میکنند و به پیروی از پیامبر فرمان میدهند، یا این تبعیت را مدح و ستایش میکنند.
2. نکوهش نافرمانی
دستۀ دوم آیاتی هستند که برای مخالفت با پیامبراکرم (ص) سرانجام دردناکی وعده میدهند، بهگونهای که اگر کسی با آن حضرت مخالفت کند گرفتار عذاب و جهنم میشود. از این آیات نیز حجیتِ گفتار و رفتار پیامبر برداشت میشود.
«وَ مَن يُشاقِقِ الرَّسُولَ من بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الهُدى وَ يَتَّبِع غَيرَ سَبيلِ المُؤمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصلِهِ جَهَنَّمَ»[16]
اگر کسی پس از آشکار شدن حق با پیامبر مخالفت کند و راهی را جز این راه بپیماید ما او را به دوزخ میفرستیم.
صریحتر از آیۀ پیشین، آیۀ 13 سورۀ انفال است:
«ذٰلِكَ بِأَنَّهُم شاقُّوا اللَّـهَ وَرَسولَهُ وَمَن يُشاقِقِ اللَّـهَ وَرَسولَهُ فَإِنَّ اللَّـهَ شَديدُ العِقابِ »
اين [كيفر] بدان سبب است كه آنان با خدا و پيامبر او به مخالفت برخاستند و هر كس با خدا و پيامبر او به مخالفت برخيزد قطعا خدا سخت كيفر است.
3. فرمان به اطاعت
دستۀ سوم آیاتی است که بر اطاعت مطلق از پیامبر تأکید میکنند و بر این نکته که چنین اطاعتی نباید خدشهای بخورد، اصرار میورزند. اطلاق این آیات سیره و رفتار و گفتار پیامبر را در برمیگیرد، به عنوان مثال:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[17] یا «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا»[18]
نیز:
«وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ احذَرُوا فَإِن تَوَلَّيتُم فَاعلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا البَلاغُ المُبين».[19]
اینها آیاتی است که اطاعت از پیامبر را در ردیف اطاعت مطلق از خدا واجب شمرده است.
اکنون چند نکته دربارۀ این آیات بیان میشود:
فرازهایی از قرآن کریم شامل سورۀ نساء، آیۀ 59؛ سورۀ تغابن، آیۀ 12؛ سورۀ محمد، آیۀ 33؛ و سورۀ مائده، آیۀ 92 مجموعۀ آیاتی است که تعبیر «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ» دارند. یک پیام این آیات عصمت پیامبر (ص) و مصونیت آن حضرت از هرگونه اشتباه و خطا است. زیرا اگر در رفتار آن حضرت خطا و اشتباه راه مییافت، خداوند از ما اطاعت محض و بیچون و چرا نمیخواست و به چنین اطاعتی امر نمیفرمود.
این بدان معناست که تمامی رفتارهای پیامبر اکرم (ص) حداقل مباح است؛ نه مکروه و حرام. حال تشخیص اینکه کدام یک واجب است و کدام مستحب و کدام مباح، از بحثِ اکنونِ ما خارج است چون کارهایی که آن حضرت انجام میدهند ممکن است از شمار کارهای عادی باشد. برای مثال فرض کنید که پیامبر (ص) ساعت نُه شب بخوابد، آیا خوابیدن در آن ساعت مستحب است؟ نیز فرض کنید که حضرت در دوشنبه شبها شیر بنوشد، آیا خوردن شیر در دوشنبه مستحب است؟
مرحوم شهید صدر در اینباره این بحث را مطرح کرده است که آنچه رسولخدا (ص) انجام میدهد گاهی ممکن است جزو رفتارهای عادیِ زندگی ایشان باشد. در این میان مواردی را همچون وقتی که پیامبر اکرم (ص) دوشنبه روزه گرفته است، یا اینکه قبل از اذان صبح برای نماز بیدار شده، و یا شب با وضو خوابیده است، میتوان از دیگر موارد تفکیک کرد؛ زیرا چندان به بحث ما مرتبط نیست که چه بخشی از کارهای پیامبر (ص) برای ما وجوب، چه بخشی استحباب، و چه بخشی اباحه میآورد.
اما گاهی حضرت میفرماید: مسواک زدن مستحب است، یا اینکه سنتِ من است، نیز فرمود: چند کار است که سنت من است و میخواهم بعد از من انجام شود؛ سلام کردن به کودکان، نشست و برخاست با فقرا، و دیگری غذا خوردن روی زمین؛ یا حتی دوشیدن حیوان با دست خود که گویای آن است که حضرت کارهای خود را شخصاً انجام میداد. در اینگونه احادیث که پیامبر (ص) فرموده است که فلان کار، مستحب است یا دوست میدارم فلان کار سنت شود و پس از من مسلمانان آن را انجام دهند، حاکی از استحباب یا وجوب آن است.
اما در این میان احادیث بسیاری نیز در دست هست که گزارشگر کارهای عادی و روزمرۀ پیامبر (ص) است. لذا باید دقت داشت که از کدام یک استحباب و از کدام یک وجوب، و از کدامین کار اباحه برمیآید. اما آنچه که مسلّم است این افعال و اقوال هرگز مکروه و حرام نیستند. اگر پیامبر فعلی را انجام داد، دلیل بر جوازِ آن کار است. پیامبراکرم (ص) در تمامی امور اسوه است اما وجوبِ اطاعت از او و حرمتِ مخالفت با او ممکن است در امور مستحب و مباح مطرح نباشد. برای مثال اگر کسی مسواک نزد آیا با پیامبر (ص) مخالفت کرده است؟ خیر، چون آنجا وجوبی در کار نیست. رسولخدا (ص) فرمود:
صَلُّوا كَمَا رَأَيتُمُونِی أُصَلِّی [20]
همانسان که من نماز میخوانم، نماز بخوانید.
این عمل واجب است. یا همانطور که من حج انجام میدهم شما نیز حج به جای آورید. اما در اموری مانند اینکه پیامبر (ص) لباس زردرنگ پوشید، یا فرمود: من از شیر گوسفند استفاده نمیکنم، و شیر گاو مینوشم، یا اینکه گوشت گوسفند استفاده میکنم؛ آیا اگر کسی خلاف این کارها را انجام داد به معنی اطاعت نکردن از پیامبر (ص) است؟ ـ البته چنین نیست.
دو نکته را نباید از نظر دور داشت: نخست آنکه تبعیت، حجت است. یعنی اگر کسی از پیامبر (ص) اطاعت کرد، قطعاً خلاف فرمان خدا انجام نداده است. با این حال اگر کسی در بخش دومی که بیان شد، مخالفت کرد، مخالفتِ او نافرمانی بهشمار نمیآید که عذاب خدا را در پی داشته باشد. از منظر دیگر میتوان فرمودۀ امیرالمؤمنین را باز گفت:
السُّنَّةُ سُنَّتَانِ سُنَّةٌ فِی فَرِيضَةٍ الأَخذُ بِهَا هُدًى وَ تَركُهَا ضَلَالَةٌ وَ سُنَّةٌ فی غَيرِ فَرِيضَةٍ الأَخذُ بِهَا فَضِيلَةٌ وَ تَركُهَا إِلَى غَيرِ خَطِيئَةٍ [21]
سنت بر دو گونه است: سنتی که در عمل واجب است. انجام دادنِ آن، مایۀ هدایت و ترکِ آن، موجب گمراهی است. دیگری سنتی است غیر واجب که انجام دادنِ آن، فضیلت است و وانهادنِ آن و پرداختن به دیگری، خطا.
دستۀ نخست سنن فریضه یا همان واجب است. پیامبر در حج در رمی جمره هفت سنگ زد، ما نیز هفت سنگ میزنیم، در طواف هفت دور چرخید، ما نیز هفت دور میچرخیم. هرگونه که نماز خواند ما نیز همانگونه میخوانیم که این سنت فریضه و واجب است. در برابر آن، سنت فضیلت است که وجوب ندارد، ولی خالی از استحباب نیست. حضرت به کودکان سلام کرده است، حالا اگر به کودکان سلام نکنیم با پیامبر مخالفت کردهایم؟ خیر. برای انسان فضیلت است که مانند پیامبر (ص) لباس بپوشد، و مثل پیامبر به عطر و مسواک و مهربانی و خوشاخلاقی مقید باشد. لذا باید این دو سنت را از یکدیگر تفکیک کرد.
بخش اول که دربارۀ حجیت سنت پیامبراکرم (ص) بود به پایان رسید، و حاصل آنکه سنت پیامبر حجت است. برای مطالعۀ بیشتر میتوان موضوع را در کتابهای اصولی مانند حلقات شهید صدر (ره) پی گرفت. بحوث فی العلم شهید صدر، یا کتاب سیری در سیره نبوی مرحوم شهید مطهری نیز برای کسب آگاهیهای بیشتر سودمندند.
د- دلایل حجیت سیره اهلبیت (ع) در قرآن
موضوع بحث ما در این مقاله فقط سیره پیامبراکرم (ص) نیست بلکه دربارۀ سیره معصومان (ع) نیز سخن میگوییم. به همین خاطر اکنون لازم است به بررسی حجیت سیره معصومان (ع) بپردازیم.
1. آیۀ أولوا الأَمر
چند آیۀ قرآن، مانند آیۀ «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنكُم»[22] اطاعت أُولُوا الأَمر را قرینِ اطاعت خدا و پیامبر (ص) دانسته و پیروی مطلق از ولیّ امر را لازم برشمردهاند. گفتنی است که یکی از بسترهای فهم قرآن سخنان پیامبراکرم (ص) است.
در روایتی جابر بن عبدالله انصاری میگوید: از رسولخدا (ص) پرسیدم: اطاعت خدا را میفهمم، اطاعت شما را هم میفهمم، اما اطاعت أُولُوا الأَمر یعنی چه؟ پیامبراکرم (ص) فرمودند:
منظور از «أُولُوا الأَمر» فرزندان من، اهلبیت من هستند.[23]
در حدیث دیگری رسولخدا (ص) میفرماید:
مَن أَحَبَّ أَن يَركَبَ سَفِينَةَ النَّجاةِ وَ يَستَمسِكَ بِالعُروَةِ الوُثقى وَ يَعتَصِمَ بِحَبلِ اللَّهِ المَتينِ فَليُوالِ عَليّاً وَ ليَأتَمَّ بِالهُداةِ مِن وُلدِه [24]
هر که دوست میدارد که بر کشتی نجات سوار شود و به دستگیرۀ مستحکم و ریسمان محکم الهی چنگ زند، پس از علی (ع) پیروی کند و هدایتگرانی را که از فرزندان او هستند امام خود برگزیند.
یک منبع مهم برای مطالعه دربارۀ این آیه، تفسیر المیزان است.علامۀ طباطبایی در ذیل این آیه به خوبی ثابت کرده است که این آیه وجوب اطاعت محض از ائمه را میرساند. حاصل بحث ایشان این است که امام أُولوا الأَمر است. فخر رازی برای أُولُوا الأَمر چند معنا بیان کرده است. در تفسیر فخر رازی أُولُوا الأَمر به معنای فرماندهان جنگی، قاضیان، و افرادی که پیامبر (ص) آنها را برای مسئولیتهایی منصوب میکرد آمده است.
از معانی مختلفی که فخر رازی بیان کرده است هیچکدام برگردان مناسبی برای أُولوا الأَمر نیست. برای مثال آیا فرماندۀ جنگی، أُولوا الأَمر مطلق است؟ به دیگر سخن اطاعت از او، عین اطاعت از پیامبر (ص) است؟ خیر، تردیدی نیست که آنها گاهی در کار خود اشتباه و خطا دارند. کتاب تفسیر تطبیقی آیات ولایت، تألیف دکتر نجارزادگان نیز مرجع خوبی برای مطالعات مفصلتر دربارۀ این آیه و حجیت قول معصوم (ع) است. در این کتاب به تفصیل این آیه و آیات و روایات مرتبط با آن بحث و بررسی شده است.
2. آیۀ کونوا مَعَ الصَّادِقين
آیۀ دیگری که بیانگر حجیت سیره معصومان (ع) است از این قرار است:
« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکونُوا مَعَ الصَّادِقينَ »[25]
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و با صادقان باشید.
نکتۀ در خور تأمل اینکه خداوند متعال در این آیه نفرمود: مِنَ الصَّادِقين (از صادقان باش) بلکه فرمود: مَعَ الصَّادِقينَ (با صادقان باش).
فخر رازی در تفسیر این آیه بسیار زیبا بحث کرده، اما نتیجهگیریِ خوبی نداشته است. او میگوید: صادقین باید معصوم باشند، در غیر این صورت خدا نمیگفت: کونُوا مَعَ الصَّادِقين؛ همیشه با اینها باشید، یعنی هر چه میگویند گوش فرا دهید و اطاعت کنید. پیداست که اگر صادق خطا میکرد عبارت کونُوا مَعَ الصَّادِقين اقراء به جهل و اشتباه میبود. در آن صورت خدا باید میگفت تا هنگامی از آنان پیروی کنید که درست عمل میکنند. در آن صورت ممکن بود افراد غیرمعصوم نیز جزو «صادقین» قرار گیرند.
هر شخصی با هر مسئولیتی که در جامعه دارد ممکن است اشتباه کند، حتی مرجع تقلید هم ممکن است اشتباه کند. پس «صادقین» نمیتوانند غیر معصوم باشند. خداوند متعال در این آیه پس از سفارشِ اهل ایمان به رعایت تقوا میفرماید: با راستگویان باشید. این معیت، معیت جسمی و مکانی نیست؛ بدین معنی که کنار پیامبر (ص) زندگی کنید یا اینکه برای مثال منزل شما در کنار حرم امام رضا (ع) باشد. بلکه این معیت و همراهی، معیتی است که:
فَمَعَكُم مَعَكُم لَا مَعَ غَيرِكُم[26]
با شما هستم با شما و نه با کسی جز شما.
در کتاب محجة البیضاء اثر فیض کاشانی و نیز در کتاب میزان الحکمة، در ذیل کلمۀ «صدق» این روایت آمده است که صدق بر شش قسم است: صدق اعتقادی، صدق گفتاری، صدق در عمل، صدق در وفا، صدق در وعده و صدق کامل. در این مجال فرصت پرداختن بدان نیست، کافی است بدانیم که گونهای از صدق، صدق در وفاست.
«مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ»[27]
از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند.
گونۀ دیگر، صدق اعتقادی است که در سورۀ حجرات بدان اشاره شده است.[28] صدق عملی نیز گونۀ دیگری از صدق است که به صداقت در عمل برمیگردد:
«رَبِّ أَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ وَ أَخرِجنی مُخرَجَ صِدقٍ»[29]
پروردگارا، مرا [در هر کار] با صداقت وارد کن و با صداقت خارج ساز.
پس در مجموع، صادق کسی است که در همۀ این موارد صادق باشد، یعنی قول و سخنِ حق داشته باشد. علامۀ طباطبایی دربارۀ آیۀ وَ کونُوا مَعَ الصَّادِقين میفرمايد: «کلمۀ صدق در اصل به معنای این است که گفتار یا خبری که داده میشود با خارج مطابق باشد».[30]
از باب مثال اگر بگویم الان شب است، واقعاً شب باشد، و اگر وعده دهم که فردا ساعت 8 صبح سرقرار خواهم آمد، سر قرار بیایم. به این، صدق در وفا میگویند. اما این باور که میگویم پیامبر معصوم است و به آن اعتقاد دارم، صدق در عقیده است.
صدق یعنی مطابقت یک گفتار با واقع، و به کسی که خبر او مطابق با واقع و حقایق عالم خارج باشد، صادق میگویند. اما از آنجا که بهطور استعاری و مَجازاً اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیدهاند، صدق را در آن موارد نیز به کار بردهاند و انسانی را که عمل او با اعتقادش مطابق باشد، یا کاری که انجام میدهد با اراده و تصمیم او مطابق باشد و شوخی نباشد، صادق خواندهاند. مرحوم علامه میفرماید: «صدق فقط در قول نیست، در عقیده و اراده هم هست؛ «صِدقٌ فِی العَزم». وقتی من میگویم که بعد از این، تصمیم میگیرم که دیگر دروغ نگویم، صدق این سخن در آن است که به آن عمل کنم. این، نمونهای از صدق در تصمیم است ».
اطلاق امرِ به تقوا -اینکه خداوند متعال بهطور مطلق فرموده است: با صادقین باشید – و اطلاق کلمۀ صادقین، قرینههایی است بر اینکه مقصود از صدق، معنای مجازی و وسیع آن است نه معنای لغوی آن. بنابراین، آیۀ شریفه به مؤمنان دستور میدهد تقوا پیشه کنند و از صادقین در گفتار و کردارشان پیروی نمایند. این، غیر از آن است که شما نیز مانند صدیقین به صفت صدق آراسته شوید؛ زیرا اگر چنین بود میبایست میفرمود: مِنَ الصَّادِقِينَ، نه اینکه بفرماید: مَعَ الصَّادِقين. مراد مرحوم علامه از این سخن این است که فعل و گفتار و کردار صادقین حجت مطلق است.
مرحوم سیدهاشم بحرانی در جلد هفتم کتاب غاية المرام و حجة الخصام فی تعیین الإمام، صفحۀ پنجاه، هفت روایت از طریق اهل سنت و ده روایت از طریق شیعه، که جمعاً 17 روایت است، مبنی بر اینکه مقصود از صادقین ائمۀ معصومین هستند نقل کرده است. شایستۀ تأکید است که هفت روایتِ آن از طریق اهلسنت روایت شده است.
مرحوم آیتالله العظمی مرعشی (ره) در شرح احقاق الحق، جلد سوم، صفحۀ 298 نیز این روایات را آورده است. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به تفسیرهای نورالثقلین و البرهان که در آنها روایات مربوط به آن نیز آمده است، مراجعه نمایید.
هـ – دلایل حجیت سیره اهلبیت (ع) در روایات
دلیل سوم برای حجیتِ قولِ معصومان (ع) حدیث ثقلین است. به این بیان که وقتی اطاعت از پیامبر خدا (ص) به استناد آیۀ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول لازم شد، خود پیامبر (ص) طبق منابع متعدد شیعه و سنی فرمود:
إِنِّی تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِترَتِی مَا إن تَمَسَّكتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا بَعدِی[31]
بیتردید دو چیز گرانبها را در میان شما به جای گذاشتم، کتاب خدا و عترتم؛ پس از من تا هنگامی که به آندو تمسک جویید گمراه نمیشوید.
یکی از اساتید مجموعهای را گرد آورده است که البته هنوز منتشر نشده است. ایشان در آن مجموعه میفرماید: «من 210 منبع اهل سنت را پیدا کردم که همه کلمۀ عِترَتی[32] را در این حدیث ذکر کردهاند.»
حدیث ثقلین دلیلی روشن بر حجیت سیره اهلبیت پیامبر (ع) است.
یکی از علمای فاضل قم که خدمت آیتالله بروجردی (ره) نیز میرسید مرحوم آقای قوام وشنوهای بود. بنده اواخر عمر ایشان به خدمتشان رسیدم. ایشان کتابی دربارۀ سند حدیث ثقلین نوشت -که اکنون در بازار موجود است- این کتاب را به دانشگاه الأزهر فرستاد و آنجا آن را چاپ کردند. خود او میفرمود: آیتالله بروجردی من را خواست و این کتابی که در الأزهر چاپ شده است را به من نشان داد و گفت: «ببین، این، معجزه است. کتاب شما را با هزینۀ خودشان چاپ کردند». این نشانهای بر قوت استناد این حدیث شریف در نگاه شیعه و سنی است.
جز این، ادلۀ فراوان دیگری برای حجیت سنت پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) در دست است، منتها در این مجال به ارائۀ چند مورد بسنده میکنیم. یکی از آنها «حدیث سفینه» است:
مَثَلُ أهلِ بَيتی مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ[33]
همانا مثل اهلبیت من همانند کشتی نوح است؛ هر که بر آن سوار شود نجات یابد و هر که از آن کناره گیرد غرق میشود.
این حدیث را سیوطی[34] در تاریخ الخلفاء با اندکی تفاوت آورده است:
مثلُ أهلِ بَيتی مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ، مَن رَكِبَ فيها نَجا، وَمَن تَأَخَّرَ عَنها هَلَكَ[35]
مثال اهلبیت من چون کشتی نوح است. هر که بدان سوار شود نجات یابد و هر که از عقب افتد هلاک گردد.
در امالی شیخطوسی و نیز در منابع دیگری هم این حدیث بیان شده است. معنی این سخن اطاعت محض و تبعیت محض است؛ بویژه عبارت مَنْ تَخَلَّفَ عَنهَا تأکید میکند که تخلف از آنها جایز نیست. از میان مجموعه روایاتی که در دست داریم، میتوان حدیث زیر را نیز در منابع فریقین یافت:
عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلیٍّ يَدورُ حَيثُما دَارَ [36]
علی با حق است و حق نیز با علی است. حق همواره به دور علی میگردد.
در این موضوع احادیث فراوان دیگری همچون «حدیث امان» و «حدیث یوم الدّار» وجود دارد که به دلیل مجال اندک، دیگر به این موارد نمیپردازیم. پایان بخشِ این قسمت حدیثی از پیامبر (ص) است که فرمود:
مَن سَرَّهُ أَن يَحيا حَياتی وَ يَموتَ مَماتی وَ يَسكُنَ جَنَّةَ عَدنٍ الَّتی غَرَسَها رَبّی، فَليَتَوَلَّ عَليّاً بَعدی، وَ ليُوالِ وَلِيَّهُ، وَ ليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ، فَإِنَّهُم عِترَتی، خَلَقَهُم اللَّهُ مِن لَحمی وَ دَمی، وَ حَباهُم فَهمی وَ عِلمی، وَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم مِن أُمَّتِی، لا أَنالَهُمُ اللَّهُ شَفاعَتی [37]
هر که از آن شاد میشود که زندگیاش، همچو زندگیِ من باشد، و مرگ او همانند مرگ من گردد و حیات و ممات او، همسان حیات و مماتِ رسولخدا (ص) شود و در بهشت جاودانی که پروردگارم آن را آباد کرده ساکن گردد، پس باید علی (ع) را داشته باشد و همچنین دوستداران او را؛ و بعد از من به علی (ع) و ائمۀ بعد از او اقتدا کند. زیرا اینان خاندان من هستند. خداوند آنها را از گوشت و خون من آفریده است و فهم و علم من را به آنها عطا کرده است. وای بر کسانی از امّتم که فضل آنها را تکذیب کنند که شفاعت من شامل آنها نخواهد شد!
از مجموع روایات و آیاتی که مطرح شد علاوه بر حجیت سیره معصومان (ع) عصمت آنان -یعنی مصون بودن آنان از خطا- نیز آشکار میگردد. همراهیِ همیشگی با صادقین و اطاعت محض از أُولُوا الأَمر و تبعیت بیچون و چرا از رسولخدا (ص)، همگی دلایلی آشکار بر عصمت ایشان است.
دربارۀ حضرت زهرا (س) نیز این موضوع به قوت خود مطرح است؛ چرا که از ائمه (ع) نقل شده است: «مادر ما، الگوی ماست[38]، نیز: مادر ما، حجت خدا بر ماست».[39]
از طرفی الگوی محض بودن آن هم برای معصوم، جز با عصمت و حجیتِ سیره ممکن نمیگردد. در این بخش حجیتِ سیره پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) بررسی شد. در ادامه بحثهایی کاربردیتر از سیره، از قبیل روایاتی که در خصوص اسوه بودن معصوم است را مطرح میکنیم.
و- پرسشهایی دربارۀ سیره
اسوه بودن معصوم (ع) نیازمند اثبات است. حال اینکه قولِ غیرمعصوم، از قبیل علمای ربانی تا چه اندازه میتواند حجت باشد در این بخش بدان پرداخته خواهد شد.
یکی از آسیبهای مهمی که در موضوع سیره مطرح است این است که کسی سیره معصوم (ع) را به خطا نقل نکند و داعیهدار مطالب بیاساس نباشد. به هر حال هر مطلبِ صحیحی آسیبهایی به همراه دارد که به پارهای از این آسیبها اشاره خواهیم کرد:
1. تغییر سبک زندگی با گذر زمان
شبههای که طرح میشود آن است که آیا الگو بودن اهلبیت (ع) منحصر به زمان خاصی است؟ به عبارت دیگر، ممکن است افرادی بگویند: ما قبول داریم که اهلبیت (ع) الگو هستند، امّا این موضوع به زمان خود آنها مربوط است. ائمه در آن زمانی که میزیستند الگوی مردم زمانۀ خود بودند. امّا با گذشت چهارده قرن و تحوّلاتی که در ابزار، روشها، سبک زندگی و اصولاً نحوۀ تعامل مردم با هم صورت گرفته است، اکنون باید دنبال الگوهای امروزی بگردیم؛ الگوهایی که در دسترس باشند و با ویژگیها و شیوههای زندگی کنونی مطابقت دارند.
امروز عصر پیشرفت تکنولوژی و ماشین است؛ روزگارِ جهشِ امکانات و گسترش فضای مجازی و اطلاعاتی است. الگو بودن اهلبیت (ع) به زمان خودشان و سادگیِ آن روزگار مربوط است. در پاسخ به این پرسش و اشکال، صاحبنظران به صورت مفصّل بحث کردهاند. کتابِ انتظار بشر از دین آیت الله جوادی آملی از همین شمار است. ما نیز برای پاسخگویی به این اشکال و پرسش از سه جهت وارد میشویم.
جهت نخست آنکه ادلّهای که پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت (ع) را الگو معرفی میکنند، اطلاق دارند. بدین معنا که در آیات و روایات مذکور بیان نشده که پیروی از ایشان محصور به زمان آنهاست، بلکه فرازمان و فرامکان است. مانند آیۀ زیر:
«لَقَد كانَ لَكُم فی رَسولِ اللَّـهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ»[40]
بیگمان برای شما در رسول خدا سرمشقی نیکوست.
از آیۀ بعدی میتوان چنین نتیجه گرفت که هر کس سه ویژگی در او باشد، پیغمبر (ص) برای او الگوست:
«لِمَن كانَ يَرجُو اللَّـهَ وَاليَومَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثيرًا»[41]
برای کسی که به خدا اعتقاد داشته باشد، و روز قیامت را باور کند و خدا را بسیار یاد کند.
پس هر کس این سه ویژگی را دارا باشد، در هر زمان و مکان که به سر برد، پیامبر (ص) را سرمشق خود قرار داده است. در حدیث ثقلین[42] که سفارش به پیروی از این دو نور (قرآن و عترت) شده است، نیز اشارهای نشده که مختص به زمانۀ پیامبر (ص) و امامان (ع) باشد. بلکه تأکید فرمود که هر کس پس از من به اینها تمسک جوید گمراه نمیشود.
اما پاسخ دوم، پاسخ عقلی است. هنگامی که سخن از سیره اهل بیت (ع) به میان میآید، گاهی ممکن است سخن از ابزار و روش و سبک زندگیِ آن بزرگواران باشد. البته در این بخش از زندگی ایشان با گذر زمان تغییر میکند و نمیتوان عیناً از آن الگوبرداری کرد. برای مثال مرکب زمان ائمه (ع) اسب و شتر بوده که امروزه کاربرد چندانی در نقل و انتقالات ندارند و به جای آن ابزارهایی همچون هواپیما و ماشین جوابگوی نیازهای نقل و انتقال امروزی بشر است.
نیز خانههای آن روزگار گِلی بوده است، فرشها از جنس حصیر بودند. قرآن را روی پوست گاو و آهو مینوشتند و ظرفها و کاسهها گلی بود. حال آیا منظور از الگوبرداری این است که اینها همه بومیسازی شوند؟ آیا خانههای گِلی جوابگوی زندگیهای نوین بشر هست؟ و آیا سازمانهایی که مجوز ساخت خانهها را صادر میکنند، زیر بارِ این سبک ساختنِ خانه میروند و مجوز ساخت میدهند؟ البته نه.
چهره و ظاهر زندگی بشر امروزی با روزگارهای قدیم بسیار متفاوت شده است. موضوع بحث ما در اینجا الگوبرداری از ابزار و روش و سبک نیست چرا که اینها همگی تحولپذیرند. بلکه مراد، اصول حاکم بر زندگی سیره اهلبیت (ع) است؛ اصولی که به هیچوجه تغییر نمیپذیرند و در همۀ ادوار به کار میآیند. اصلِ صداقت، چه عصر اسب باشد و چه عصر ماشین، خواه ارتباطات در آن عصر به صورت نامه و مکاتبه باشد، یا ارتباط از طریق فضای مجازی. صداقت، صداقت است؛ اصلی مفید و بنیادی در زندگی بشر. همچنانکه دروغگویی در فضای واقعی و غیر مجازی ممنوع است در فضای مجازی نیز نارواست.
همچنین اصل امانتداری، اصل عزم و اراده، اصل اعتماد به یکدیگر، اصل همبستگی؛ همۀ اینها اصولی تغییرناپذیر در زندگی بشر است. عقل این را میپذیرد که اصول حاکم بر زندگی اهلبیت (ع) با ابزارها و روشها تغییر نمیکند. ابزار و روشهای زندگی در زمان خود ائمه (ع) نیز یکسان نبوده و تفاوتهایی داشته است.
برای مثال امیر المؤمنین (ع) با لباس وصلهدار بیرون میآمد، اما امام صادق (ع) با لباس فاخر. حتی در نحوۀ زیستن و مسئولیتها نیز تفاوتهای چشمگیری دیده میشود. امام حسین (ع) با حادثۀ کربلا و شهادت روبرو میشود، امام حسن (ع) صلح میکند، امام رضا (ع) ولایتعهدی را قبول میکند و حضرت موسی بن جعفر (ع) به زندان میرود. در مجموع دویست و پنجاه سال حضور یازده امام در جامعه با 12، 13 نوع اقتضای ویژه به همراه بوده است.
اما پاسخ سوم اینکه قوانین اسلام در واقع با سرشت آدمی منطبق و گره خورده است و از این رو جاودانه است. مگر ما امروز نماز نمیخوانیم؟ مگر ما امروز حج نمیرویم؟ خمس نمیدهیم، زکات نمیدهیم؟ چرا کسی نمیگوید اینها برای صدر اسلام بود؟ مطابق آنچه که در زمان صدر اسلام بود اکنون نیز این کارها را انجام میدهیم. پس به هیچوجه قوانین اسلام به زمان و مکان خاصی منحصر نیست. پس نمیتوان به دلیل پیشرفتِ روابط بانکی ربا را جایز دانست.
برای مثال ممکن است امروزه وسائلی یا داروهایی کشف شده باشد که ضرر گوشت خوک را از بین میبرد، آیا گوشت خوک حلال میشود؟ یا اینکه اگر پزشکی روز بگوید شراب مفید است؛ آیا نوشیدن شراب حلال میشود؟ نه، اینها همه حرام است؛ زیرا حلال پیامبر (ص) و حرام او تا قیامت حلال و حرام است. سیره اهلبیت (ع) که تجسم عینی ارزشهای اسلامی و عِدل قرآن و ارزشهای تغییرناپذیر و همیشگی است، زمان و مکان بر نمیدارد؛ چون مطابق با فطرت پاک و تبدلناپذیر آدمی است. چیزی که مطابق با فطرت است مثل توحید، زمان و مکان روی آن اثری نمیگذارد. بت پرستی خلاف فطرت است، خواه چهارده قرن قبل باشد، خواه امروز.
جوابی از علامه طباطبایی (ره)
به این مناسبت مرحوم علّامۀ طباطبایی (ره) دربارۀ جاودانگی تعالیم اسلام مینویسند:
«ما طبعاً تازه را بیشتر از کهنه دوست داریم و هر چیز نو را به کهنۀ آن ترجیح میدهیم، ولی این موضوع کلیّت ندارد -خیلی عبارت زیبایی است- و این قانون در همه جا قابل اجرا نیست. برای مثال نمیتوان گفت: دو ضرب در دو، مساوی چهار، که هزاران سال بشر از آن استفاده کرده است، دیگر کهنه شده است و باید از این پس تغییر یابد. چرا کسی در قوانین ریاضی این حرف را نمیزند؟ چرا کسی در قوانین منطق این حرف را نمیزند؟
نمیتوان گفت: پیروی از قوانین مدنی که به مقدار زیادی آزادی فردی را پایمال میکند، کهنه شده است و مردم را به ستوه آورده است و باید از این پس انفرادی زندگی کرد و در چنین دورهای که بشر به تسخیر فضا پرداخته است، باید راهی تازه باز کرد و از قید قانونگذار و مجریان قوانین نجات یافت. اساساً مسئلۀ کهنه و تازه در موردی میتواند مطرح باشد که قلمروی آن، تحوّل است و برای تبدّل و تغییر آمادگی داشته باشد».[43]
بعضی چیزها تحوّلپذیر نیست؛ مثل قانون ریاضی. دو ضربدر در دو چهار است. این تحوّل نمیپذیرد. H2O ، یعنی دو واحد هیدروژن، و یک واحد اکسیژن همیشه و از قدیم تا به امروز، فرمول آب بوده و هرگز کهنه نمیشود و نمیتوان آن را با چیز دیگری عوض کرد. این فرمول، ترکیب اجزای آب است و همیشه ثابت.
مرحوم علامۀ طباطبایی میفرماید که مقرّرات و آیین اسلام از مواردی است که منطبق با فطرت و طبیعت انسان است. بدیهی است که طبیعت و فطرت انسان همواره یکسان است و به مکان و زمان و موقعیت اجتماعی و اقتصادی او وابسته نیست. در حقیقت معنای سؤال این است که اگر انسان از راهی که طبیعت و فطرت به وی نشان میدهد برود، آیا خوشبختی طبیعی خود را درمییابد؟ این پرسش بدیهی است. پاسخ آن در سه بخش روشن شد؛ یکی اطلاق ادلّه، دوم حکم عقل به تفاوت میان مسائل تحولپذیر و مسائل ثابت و تحولناپذیر، و سومی منطبق بودنِ قوانین دینی و سیره اهل بیت با فطرت.
در روایت زیبایی امام حسین (ع) میفرماید: از پدرم، امیر المؤمنین (ع) چند سؤال دربارۀ سیره پیامبر (ص) کردم. روایت بلندی است. بخشی از آن این گونه آغاز میشود: قالَ الحُسَينُ سَأَلتُ أَبی عَن مَدخَلِ رَسولِ اللَّهِ. مضمون و سؤالات حضرت از پدر بزرگوارش چنین است: سیره پیغمبر در خانه چطور بود؟ بیرون از خانه چگونه بود؟ جلسات ایشان چطور بود؟ سیره او با همنشینانش چطور بود؟ و دیگر اینکه سکوت او چگونه بود؟ این پنج سؤال اساسیِ امام حسین (ع) از امیرالمؤمنین (ع) خلق و خوی پیامبر اکرم (ص) را ترسیم میکند.
در آنجا امیرالمؤمنین (ع) شمهای از سیره مقدس رسول اکرم (ص) را بیان میکنند. اصلِ این روایت از حضرت امام رضا (ع) نقل شده است. به همین جهت کل روایت به تفصیل در کتاب عیون اخبار الرّضا (ع) آمده است[44]. جناب آقای محمّد حکیمی کتابی به نام سیره پیامبر (ص) به روایت امام رضا (ع) نوشته است، این حدیث را به تمامی در آنجا شرح داده است. آنجا مینویسد: حسین جان، پیغمبر وقتی وارد خانه میشد، وقت خود را مدیریت نمود. آن را به سه بخش تقسیم میکرد؛ بخشی را برای عبادت میگذاشت، بخشی را برای خود و بخشی را به خانوادۀ خود اختصاص میداد.
حال آیا کسی میتواند بگوید این کار زمانبر است؟ روشن است که با مدیریتِ خانه انسان هم به خانوادۀ خود میرسد و هم به خود، و هم به عبادت خود. پس این کار زمانبر نیست. سپس فرمود: حسین جان، پیغمبر از خانه که بیرون میآمد، برنامۀ او اینطور بود که همیشه خندان بود. آسانگیر و نرمخو بود. خشن و عیبجو نبود، و از کسی تملّق نمیکرد. روایت زیبایی است. نیز فرمود: مجلس پیامبر (ص) چهار ویژگی داشت: مجلسِ حلم و بردباری، شرم و حیا، و صداقت و امانتداری بود.
در ادامه روایت نیز چنین آمده است: به هر مجلسی که وارد میشد، برای خود جای خاصی معیّن نمیکرد، هر کجا خالی بود همانجا مینشست. سکوت پیامبر (ص) براساس حلم و تقوا بود. گاهی نیز برای پرهیز از ایجاد فتنه بود. قطعاً سکوت هم گاهی اوقات مفید است، و البته گاهی نیز غیر مفید. گاهی سکوت برای توطئه و خُدعه است. سکوت پیامبر (ص) نیز ناشی از حلم او بود.[45]
بیشک هیچیک از این کارها زمانبر نیست. اینها دستورالعملهایی برای زندگی است که در همۀ زمانها کارایی دارد. هر انسان منصفِ سلیمالنّفسی درمییابد که این شیوه منحصر به دوران گذشته نیست و در همۀ دورانها مفید است. از این رو قرآن کریم میفرماید: پیامبر برای همه الگوست. نیز به پیامبر اکرم (ص) هم میفرماید: فَبِهُداهُمُ اقتَدِه[46]؛ تو به انبیای گذشته اقتدا بکن. پس پاسخ این شبهه هم داده شد.
2. اسوه بودن معصوم برای غیر معصوم
شبهۀ دوم غالباً از سوی کسانی مطرح میشود که در واقع برای گریز از مسئولیت یا گریز از تمسّک به سیره معصومان (ع) دست به دامنِ آن میشوند. گویندگان این شبهه برتریِ معصومان (ع) را قبول دارند، ولی میگویند که اهلبیت (ع) انسانهای برتری هستند، به عبارتی عرشی هستند، ولی ما فرشی هستیم. سطح بشر خیلی پایینتر از آنهاست. بنابراین چگونه میتوانند الگوی ما باشند؟
از باب مثال امیرالمؤمنین (ع) که شبی هزار رکعت نماز میخواند، معصوم است و در طول حیاتش خطایی از او سر نزده است. خانوادهای که سه شب نان خود را به یتیم و مسکین و اسیر میدهند و خود با آب افطار میکنند، چگونه میتوان شبیه آنان زیست؟ امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: أَلَا وَ إِنَّكُم لَا تَقدِرونَ عَلَى ذَلِكَ؛[47] البته شما توانِ این کار را ندارید، [و نمیتوانید مثل من باشید].
بدین ترتیب این شبهه میخواهد اهلبیت (ع) را از الگو بودن خارج کند. سخنانی همچون: آنها از جنس نور هستند، عرشی هستند، ما از ظلمت هستیم، فرشی هستیم، خاکی هستیم. چه رابطهای بین فرش و عرش وجود دارد؟ یا عالم آب و خاک کجا و عالم نور کجا؟ خلاصه عظمت و برتری معصومان (ع) را قبول داریم، ولی «کار خوبان را قیاس از خود مگیر».
آنها افرادی بودند که از سوی خدا برگزیده شدهاند، لذا تنها کاری که از ما بر میآید اینکه صفات و فضائل آنها را برشماریم و اشک بریزیم. گریه کنیم و بگوییم آنها چقدر خوب بودند و ما کجا و آنها کجا؟ ما چگونه میتوانیم از آنها الگو بگیریم؟ این سخنِ نادرست، گونهای مغالطه است. اوّلاً وقتی خداوند حکیم امر به پیروی کرده است:
«أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه»[48]
آنان کسانیاند که خداوند ایشان را هدایت کرده است. پس به هدایت آنان اقتدا کن.
یا
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ»[49]
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و با صادقین باشید.
به تنهایی روشن است که معصومان (ع) قابل پیروی و قابل الگوگیری هستند. اگر برای انسانهای عادی ممکن نبود که آنها را الگوی خود قرار بدهند، هیچ وقت خدای متعال، پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت (ع) را به عنوان الگو معرفی نمیکرد و ما را به همراهی با آنها دعوت نمینمود. زیرا خداوند امر به محال نمیکند.
نکتۀ دیگری که در پاسخ به این اشکال باید بدان توجه بشود، اینکه این اشکال فرافکنی است. اهلبیت دارای مراتبی هستند. ممکن است در بعضی مراتب یا در همۀ مراتب نتوانیم به مقام شامخ آنها دست یابیم امّا این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که امیر المؤمنین (ع) در این خصوص میفرماید:
إنّکم لَن تَقدِروا عَلَى ذَلِك وَ لَكِن أَعِينونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ [50]
البته شما توانِ [آنچه من انجام میدهم] را ندارید، با این حال با تقوا و تلاشِ خود [در الگو گرفتن و پیروی از من] مرا یاری کنید.
اهلبیتِ عصمت و طهارت (ع) نیز بارها در روایات خود فرمودند که شیعیان ما کسانی هستند که از ما پیروی بکنند و امر ما را اطاعت بکنند، به سخن و قول ما گوش فرابدهند. امیر المؤمنین (ع) فرمود:
أَسعَدُ النَّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنا وَ أَخلَصَ حُبَّنا وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِنا وَ عَمِلَ بِما إِلَيهِ نَدَبنا وَ انتَهَى عَمَّا عَنهُ نَهَينَا فَذَاكَ مِنَّا [51]
سعادتمندترینِ مردم کسی است که فضائل ما را بشناسد، و خالصانه به ما محبت ورزد، و با توسل کردن به ما به درگاه خدا تقرب جوید، و به آنچه گفتیم عمل کند، و از آنچه نهی کردیم دوری گزیند. پس چنین کسی از ماست.
پنج وظیفه را امام (ع) برای سعادتمند برمیشمارد: معرفتِ ما، محبّت به ما، توسّل به ما، عمل به حرفهای ما، و ترک کارهایی که ما از آن نهی کردهایم. این سخن حضرت گویای این حقیقت است که هر کس به اندازۀ همّت و تلاش خود باید در زندگیاش از معصومان (ع) الگو بگیرد. پیشتر اشاره شد که خدای -تبارک و تعالی- برای الگو گرفتن از پیغمبر سه شرط قرار داده است:
«لَقَد كانَ لَكُم فی رَسولِ اللَّـهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كانَ يَرجُو اللَّـهَ وَاليَومَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّـهَ كَثيرًا»[52]
یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می کند.
از این آیه بر میآید که الگوگیری از ایشان امکانپذیر است؛ اما هر کس به فراخور همت و درجۀ خود. اصحاب ائمّه (ع) هم یکسان نبودند. سلمان و مقداد و اباذر یکی نیستند. یکی کاملاً تبعیّت میکند، مثل ابن ابی یعفور، و یکی پایینتر است، مانند مفضّل. ما نمیتوانیم مفضّل و ابن ابی یعفور را نمرۀ یکسان بدهیم؛ این دو قطعاً با هم تفاوت دارند و همدرجه نیستند. این حدیث که میفرماید سَلمَانُ مِنّا أَهلَ البَيتِ[53] ، خود دلیل واضحی است بر اینکه الگوپذیری از معصومان (ع) امکانپذیر و دستیافتنی است. اینکه قرآن کریم میفرماید:
فَمَن تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی[54]
هر که از من (ابراهیم) پیروی کند. بیگمان او از من است.
با به کار رفتن تعبیر فَمَن تَبِعَنی در آیۀ شریفه، کسانی که از ابراهیم (ع) تبعیّت میکنند پیروی او دانسته است. پس امکان پیروی و الگوپذیری وجود دارد.
3. تعارض اسوه داشتن با مذمّت تقلید
مطرحکنندگان سومین اشکال، اسوهپذیری را گونهای تقلید انگاشته و از آنجا که تقلید مذموم است و قرآن مجید نیز مشرکان را برای تقلید از پدران خود مذمت کرده است، پس نتیجه میگیرند اسوه داشتن ناروا و نکوهیده است. به عبارت دیگر این اشکال میخواهد بگوید که اگر تقلید و پیروی، امر نامطلوب و مذمومی است، چگونه به پیروی از سیره اهلبیت (ع) توصیه میکنید؟
پاسخ این شبهه آن است که واژۀ تقلید لفظی مشترک برای معانی گوناگون است. برخی از آن معانی نامطلوب است و اخلاقاً توصیه نمیشود. قرآن کریم هم آنها را نکوهیده است. حال چه مواردی از تقلید مذموم است؟ شماری از موارد مذموم تقلید عبارتاند از:
1. تقلید از آداب و رسوم ناپسند گذشتگان. گذشتگان پارهای آداب و رسوم ناپسند مانند بت پرستیدن یا آدمکشتن داشتند، اگر بنا به تقلید از آنان باشد، ما نیز باید مرتکبِ این خطاها شویم.
2. تقلید از افرادی خاص برای کسب شهرت و اعتبار، که غالباً ناشی از ضعفِ شخصیت و فقدانِ هویت است. بارها میشنویم که کسی از فلان شخص تقلید میکند یا فلان جوان خود را مانند آن هنرپیشه کرده است، یا آرزو دارد شبیه فلان فوتبالیست شود. اغلب این موارد برای کسب شهرت است، نه اینکه واقعاً او را قبول داشته باشد. عمدتاً در پی آن است که از شهرت او استفاده بکند. تقلید برای شهرت هم امری بیهوده و ناستوده است.
3. تقلید کورکورانه در راستای منافع حزبی و جناحی. مبنای این نوع از تقلید همراهی و عضویت در گروه یا حزب خاصی است. گاهی بر اساسِ این همراهی از کسی تقلید میشود که مبنای نادرستی برای تقلید است.
این سه تقلید هر سه مذموم است. امّا دستهای از تقلیدها عاقلانه و منطقی است، برای مثال ما در پزشکی مقلّد هستیم، هر چه پزشک میگوید انجام میدهیم. از مهندسها نیز تقلید میکنیم. به طور کلی در همۀ امور، تقلیدِ به معنای رجوع به متخصّص آن امر یا فن، مذمّت شده نیست، بلکه ضروری و ناگزیر است. این آیۀ قرآن دلیلی آشکار بر این موضوع است:
«أَ فَمَن يَهدی إِلَى الحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لا يَهِدِّی إِلاَّ أَن يُهدى»[55]
آیا کسی که به راه حق هدایت میکند، سزاوار است که از او پیروی بشود یا کسی که راه نمییابد مگر آنکه خود هدایت شود؟
از این رو قرآن کریم در آیۀ «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنكُم»[56] اطاعت شدن را فقط برای خدا و پیغمبر و اولو الامر دانسته است. لذا پیام این آیۀ پیشین-سورۀ یونس، آیۀ35- برای همۀ حوزههای زندگی انسان سودمند است. خدای سبحان در این آیه به کسانی که خواهانِ سعادت و حقیقتاند به پیروی از کسانی که راه حق را میشناسند امر میکند. این پیروی کاملاً عاقلانه است و هیچ ایرادی ندارد. به عبارت دیگر پیروی از اهلبیت (ع)، پیروی از عقل و حقیقت است و این نوع تقلید، تقلید مذمومی نیست.
4. اختلاف روش در سیره معصومین (ع)
شبهۀ دیگر اینکه میگویند: بر فرض که سیره اهل بیت (ع) حجّت است، و نیز پذیرفتیم که باید به آنها اقتدا کرد. آیا عمل به سیره آنها ممکن است؟ در رفتار اهلبیت (ع) تعارض هست. جایی صلح میکنند، اما در جای دیگر میجنگند. یکجا زندان رفتن را تحمل کردهاند، یکجا ولایتعهدی را پذیرفتهاند. در یک جای دیگر زندگی امام صادق (ع) را نسبتاً مرفّه میبینیم، از آن سو زندگی امیر المؤمنین (ع) زاهدانه و فقیرانه بود. این اشکال مهمّی است و همواره مطرح بوده است.
متأسّفانه امروز هم بعضیها از تاریخ استفادۀ ابزاری میکنند. برای مثال حادثهای اکنونی را به داستانی در صدر اسلام تشبیه میکنند. اما همان حادثه را با نگرشی دیگر با عملکردی متفاوت شبیه کرده و نتایجی کاملاً متفاوت از آن به دست میآورند. مثالی ملموس از زندگی خود، قطعنامهای است که ایران در جنگ تحمیلی با کشور متجاوز عراق در سال ۱۳۶۸ پذیرفت. اگر کسی این قطعنامه را به صلح امام حسن (ع) یا صلح حدیبیه تشبیه بکند، درست از آب درمیآید، امّا اگر آن را با پیشنهاد عمر سعد به امام حسین (ع) مقایسه بکند، نتایج نادرستی را میتواند از این مقایسه به دست آورَد.
به عبارتی میشود در زوایای تاریخ گشت و مواردی را مطابق با میل پیدا کرد و از آنها نتیجۀ دلخواه خود را یافت. این کار خیلی هم مشکل نیست. استفادۀ ابزاری از تاریخ امروزه در میان جناحها و گروهها شیوع فراوانی دارد. هر کسی برای توجیه کار خود جریانی را از تاریخ مطرح میکند. کسی ممکن است برای توجیه خودروی گرانقیمت خود بگوید: ابی عبدالله ذو الجناح داشت. یا دیگری بهترین خانه را استفاده بکند و در توجیه آن بگوید: مثلاً زندگی امام صادق (ع) اینگونه بود. کسی نیز ممکن است زهدِ افراطی و دنیاگریزی ناصحیحش را به زندگی زاهدانۀ برخی از امامان نسبت دهد و ادعای پیروی از آنان کند. به هر حال این تفاوت سیره امامان (ع) و پیروان آنها گاهی اعتراض برخی افراد را برانگیخته است.
معروف است که دختر ناصر الدین شاه به دیدن شیخ انصاری در نجف رفت. دید شیخ خیلی زاهد است. در خانۀ سادهای زندگی میکند و لباسهای سادهای بر تن دارد. در مجموع زندگیاش بسیار فقیرانه بود. گفت: اگر شما عالم دینی هستید، ملّا علی کنی در تهران چه میگوید؟ او در تهران در خانهای بزرگ و با امکانات و با رفاه زندگی میکند. شما معیار هستی یا او؟ شیخ انصاری بسیار زیبا به او پاسخ داد. فرمود: من مثالِ زهدِ اسلام هستم، ایشان مثالِ جمالِ اسلام است. هر دوی آنها لازم است. پیشِ پدرِ تو در تهران باید آنطور زیست، من هم در نجف باید اینگونه باشم.
به هر حال تفاوتِ عملکرد در روش اهلبیت (ع) و شیوۀ زندگی آنها، شیوۀ مبارزۀ آنها و بسیاری مسائل دیگر از سؤالات عمدهای است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. اینکه مثلاً امام حسین (ع) با یزید وارد جنگ شد، ولی امام سجّاد (ع) سی و چهار سال سکوت کرد، یا نحوۀ معیشت و رفتار آنها و تفاوتهایی که گاهی به چشم میخورد شبهۀ مهمّی است که پاسخ دادن به آن مستلزم پارهای مقدمات است که در ادامۀ بحث بدان میپردازیم.
برای پاسخ به این شبهه چند نکته را باید در نظر داشت: نخست آنکه تفاوت در سیره معصومان (ع) در مواردی به عرصۀ ابزارها باز میگردد. یعنی ظروف، شرایط و امکانات روزگاری که در آن میزیستند، به عبارتی شرایط حاکم بر زمان، ایجاب میکرد که موضعگیریِ خاصی متناسب به آن گرفته بشود. شاید بهترین نمونه، مقایسۀ شرایط زندگی در زمان امام صادق (ع) با زمان امیرالمؤمنین (ع) باشد.
در زمان امام صادق (ع) وضع عمومی مردم خوب بود، لذا آقا هم لباس بهتری میپوشیدند اما در زمان امیرالمؤمنین (ع) که بسیاری از یاران حضرت همچون مقداد و سلمان شرایط اقتصادی دشواری دارند، از این رو ایشان فقیرانه زندگی میکرد. این، به ظروف و شرایط برمیگردد. در روایتی[57] به این موضوع اشاره شده است. هنگامی کسی به پوشش امام صادق (ع) اعتراض کرد و گفت: آقا، چرا لباس شما فاخر است، حال آنکه جدّ شما، امیرالمؤمنین (ع) لباس سادهای بر تن داشت؟ امام صادق (ع) در پاسخ فرمودند:
خَيرُ لِباسِ كُلِّ زَمانٍ لِباسُ أَهلِهِ[58]
بهترین لباس در هر زمانی، لباس مردم همان زمانه است.
بر این اساس اگر کسی صد سال پیش کت و شلوار میپوشید، لباس شهرت به شمار میآمد و چه بسا او را مسخره میکردند، امّا امروز این لباس عادی و مرسوم است. بنده خود به خاطر دارم زمانی که به مدرسه میرفتیم، حدود چهل سال پیش، دانشآموزها اکثراً لباس وصلهدار داشتند. امّا الآن اینطور نیست. چهل، پنجاه سال پیش اکثر خانهها با حصیر و زیلو فرش شده بود، امّا امروز اینگونه نیست.
پس نمیتوان خانههای امروزی را با آن زمان، از نظر امکانات زندگی یکی دانست، در پارهای از موارد، اصلاً قابل مقایسه نیستند. ماشینها، خیابانها و تطور آنها جلوۀ آشکاری از این تفاوت است. مرحوم شهید مطهّری در کتاب سیری در سیره ائمّه (ع) پاسخ زیبایی میدهند. ایشان میگویند:
«هر 20 سال یک بار شرایط عوض میشود. طبیعتاً نحوه و سبک زندگی هم عوض میشود. شرایط زمان امام رضا (ع) را اگر امام حسین (ع) میداشت، ولیعهد میشد. شرایط زمان امام حسین (ع) را اگر امام رضا (ع) داشت میجنگید. لذا رسول خدا (ص) فرمود: الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَو قَعَدَا؛[59] حسن و حسین (ع) امام هستند، چه قیام بکنند، چه قعود (صلح)».
سؤالی که ممکن است به ذهن خطور کند اینکه اینها را به چه شکلی و بر چه اساسی الگو قرار بدهیم؟ این را باید با شرایط زمان سنجید. یعنی اصول ثابت سر جای خود حاکم است. اصل مخالفت با ستمگر در زندگی همۀ ائمّه (ع) مشهود است. شما هیچ کجا پیدا نمیکنید که امامی حاکمِ ستمگری را تأیید بکند. پس استکبارستیزی در سیره همۀ ائمّه (ع) موجود است. سیاسی بودن از ویژگیهای همۀ ائمّه (ع) است؛ مبارزۀ با ظلم در سیره همۀ ائمّه (ع) هست. امّا شیوههای آن متفاوت است.
گاهی کسی مثل امیر المؤمنین (ع) در رأس حکومت است، طبیعی است بنا به شرایط زمانه خیلی زاهدانه زندگی میکند و خود را با فرودستترین افراد جامعه تطبیق میدهد. گاهی نیز شرایطی همچون شرایط زمانۀ امام باقر و امام صادق (ع) پیش میآمد که فقر و تنگی روزی از زندگی اغلب مردمِ آن روزگار رخت میبست و جای خود را به تنعّم و گشادگی روزی میداد. لذا باید شرایط را سنجید و بررسی کرد.
به عبارت دیگر ائمّۀ بزرگوار (ع) برای حفظ اسلام بهترین شیوه را برمیگزیدند و آن را شیوۀ زندگی خود قرار میدادند. گاهی این شیوه، پذیرفتن ولایتعهدی است، مانند حضرت امام رضا (ع)، و گاهی در رفتن به زندان است، مانند امام موسی کاظم (ع). و گاهی هم همچو امام سجاد (ع) باید سیو چهار سال سکوت را برای حفظ اسلام و مسلمانان تاب آورد. لذا وقتی به امام صادق میگفتند: چرا شما قیام نمیکنید؟ میفرمود: «لَیسَ الزَّمانُ زَمانٌ؛ زمانه، زمانِ قیام ما نیست». از این رو امام، ابو مسلم خراسانی را تأیید نکرد.
پس بخشی از تفاوت در سیره معصومان (ع) به موقعیت امام در آن زمان برمیگردد، باید آن شرایط خاص را ملاحظه کرد. برای استفاده از سیره معصومان (ع) یک شرط اساسی وجود دارد: آگاهی از شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر آن عصر و موقعیتی که آن پیشوایان بزرگ در آن عصر داشتند. مرحوم شهید مطهّری میگوید:
«یکی از نقاط قوّت شیعه آن است که دویست و پنجاه سال با امام معصوم (ع) بوده است. اگر تنها بیست سال پیشوای معصوم حضور داشته باشد، آنقدرها تحوّلات و پیچ و خمها و تغییرها و موضوعات مختلف پیش نمیآید که ما عملِ آن پیشوا و طرزِ مواجه شدنِ آن پیشوا را با صورتهای مختلف و شکلهای مختلف موضوعات ببینیم و در نتیجه استاد بشویم و مهارت پیدا بکنیم که ما هم در این دنیای متغیّر چگونه مواجه شویم و در این زندگی متغیّر چگونه اصول کلّی دین را با موضوعات مختلف و متغیّر تطبیق بکنیم».[60]
حرف بسیار زیباست. 250 سال همه گونه ضابطه و شیوهای بر زندگانی معصومان (ع) حاکم بوده است. حضرات معصومان (ع) صلح، جنگ، حاکم خوب، حاکم بد، حاکم سختگیر و حاکم سهلگیر، و بسیاری شرایط دیگر را در طول زندگی خود از سر گذراندند. لذا میشود شیوهها را استخراج کرد و براساس شرایط زمانی آنها را به کار برد.
لُبّ مطلب
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا أَطيعُوا اللَّـهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ وَ أُولِي الأَمرِ مِنكُم
ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهلبیتاند و چون پیامبر دارای مقام عصمت میباشند] اطاعت کنید. نساء، 59
[1]. سورۀ احزاب، آیۀ 21.
[2]. سورۀ ممتحنه، آیۀ 4.
[3]. نهجالبلاغه؛ خطبۀ 160، ص 226.
[4]. همان، ص 227.
[5]. نهجالبلاغه، خطبۀ 93، ص 139.
[6]. همان، خطبۀ169.
[7]. سورۀ فاطر، آیۀ 43.
[8]. سورۀ اسراء، آیۀ 77.
[9]. الدر المنثور، ج5، ص199.
[10]. مستدرک الوسائل، ج 18، ص 187.
[11]. الکافی، ج 1، ص 371. گفته شد که در منابع اهل سنّت به فراوانی و با طرق فراوان نقل شده است.
[12]. بحار الانوار، ج 49، ص 123.
[13]. سورۀاحزاب، آیۀ 21.
[14]. سورۀ آل عمران، آیۀ 31.
[15]. سورۀ اعراف، آیۀ 157.
[16]. سورۀ نساء، آیۀ 115.
2. سورۀ انفال، آیۀ 20.
[18]. همان، آیۀ 46.
[19]. سورۀ مائده، آیۀ 92.
[20]. بحارالأنوار، ج82، ص279.
[21]. الکافی، ج1،ص71.
[22]. سورۀ نساء، آیۀ 59.
[23]. ینابیع المودة، ص494.
[24]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص168.
[25]. سورۀ توبه، آیۀ 119.
[26]. تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص99.
[27]. سورۀ احزاب، آیۀ 23.
[28]. آیۀ پانزدهم این سوره: إِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فى سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئكَ هُمُ الصَّادِقُون.
[29].سورۀ إسراء، آیۀ 80.
[30]. تفسیر المیزان، ج9، ص397.
[31]. كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص647.
[32]. خاندان من، فرزندان من.
[33]. كنزالعمال، ج34، ص151.
[34]. سیوطی از دانشمندان مصر در قرن نهم و دهم است. از کتاب تاریخ الخلفای او در منابع شیعی بهرههای فراوان برده شده است.
[35]. تاریخ الخلفاء، الباب المنصور ابو جعفر عبدالله، ج1، ص201.
[36]. شرح نهجالبلاغۀ لابن أبي الحديد، ج2، ص297.
[37]. أمالی طوسی، ص578.
[38]. امام مهدى(عج): إنَّ لی فی إبنَةِ رَسولِ اللّه اُسوَةٌ حَسَنةٌ؛ الغيبة، طوسى، ص 286 .
[39]. نحن حجّة اللّه على الخلق، و فاطمة حجّة علينا؛ تفسير أطيب البيان، ج13، ص225.
[40].سورۀ احزاب، آیۀ 21.
[41].همان
[42]. إِنِّی تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِترَتِی أَهلَ بَيتِی [مَا إِنْ تَمَسَّكتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا بَعدِی؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج3، ص355.
[43]. ترجمۀ تفسیر المیزان، ج4، ص101.
[44]. عيون أخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 283.
[45] . عیون اخبار الرضا (ع) ج2، ص 283؛ مکارم الأخلاق (طبرسی)، ص 14؛ بحارالأنوار، ج16، ص 148. همچنین برای آگاهی بیشتر دربارۀ این حدیث میتوانید به کتابهای معانی الأخبار صدوق و سنن النبی علامۀ طباطبایی مراجعه کنید.
[46]. سورۀ انعام، آیۀ 90.
[47] . نهج البلاغه، نامۀ چهل و پنجم.
[48] . سورۀ انعام، آیۀ 90.
[49]. سورۀ توبه، آیۀ 119.
[50] . نهج البلاغه، نامۀ چهل و پنجم.
[51]. غرر الحكم و درر الكلم، ص 212.
[52] . سورۀ احزاب، آیۀ 21.
[53]. بحار الأنوار، ج 10، ص 123.
[54]. سورۀ ابراهیم، آیۀ 36.
[55] . سورۀ یونس، آیۀ 35.
[56]. سورۀ نساء، آیۀ 59.
[57] . وسایل الشیعة، ج3، ص348.
[58]. وسایل الشیعة، ج 5، ص8.
[59]. بحار الأنوار، ج 43، ص 291.
[60] . سیری در سیرۀ ائمه اطهار (ع) ص10.