تربیت در قرآن از زبان لقمان

یکی از موضوعت مهم در مباحث خانواده مسأله تربیت فرزند است. قرآن کریم یک منشور تربیتی در سوره لقمان ارائه می‌کند. تربیت در قرآن از زبان حضرت لقمان و در ده بند مطرح می‌شود. در این مقاله ابتدا شیوه تربیتی منشور لقمان بیان شده سپس زیر بنای بحث تربیت در قرآن که دوری از شرک است بررسی می‌شود. برخی از مباحث مهم مطرح شده در این مقاله عبارتند از:

  • منشور تربیتی لقمان
  • معنای درست ایمان، کفر، شرک و اخلاص
  • محدوده و انواع شرک
  • تربیت مبتنی بر پرهیز از شرک در سه بعد اندیشه، احساس و رفتار انسان
  • بسترهای تحقق اخلاص

چکیده تربیت در قرآن:

  • بحث تربیت در قرآن به صورت یک منشور تربیتی، در ده بند از زبان لقمان حکیم در سوره لقمان ارائه شده است.

  • نکاتی پیرامون منشور تربیتی سوره لقمان:
    1. منشور لقمان دیدگاه تربیتی قرآن است که از زبان لقمان حکیم بیان شده.
    2. سیر تربیتی لقمان همراه با عاطفه و محبت است.
    3. سیر تربیتی لقمان از کودکی تا بزرگسالی قابل اجرا است.
    4. لازم است در سیر تربیتی به روند رشد و سن کودک توجه شود.
    5. جریان تربیت از پدر و مادر آغاز می‌شود، لازم است خودشان به این فرامین ایمان داشته و عمل کنند.

  • شروع تربیت در قرآن با دوری از شرک:
    1. ایمان: باور
    2. کفر: نپذیرفتن مبانی دینی
    3. اخلاص: عمل به باور
    4. شرک: پذیرفتن مبانی دینی اما عمل به خواسته‌های نفس یا شیطان

  • درجات شرک عبارتند از:
    1. شرک جلی (آشکار): اعتقاد به وجود رب النوع‌هایی در کنار خدا
    2. شرک خفی (پنهان): وجود محورهایی غیر از خدا در قلب و عمل ما – شرک در اطاعت خدا است نه عبادت خدا (شرک مورد نظر در اولین بند منشور تربیتی لقمان)

  • محورهای اخلاص عبارتند از:
    1. در اعتقاد و تفکر
    2. در محبت‌ها و دلبستگی‌ها (محبت خدا، محبت برای خدا)
    3. در عمل

تربیت در قرآن

بحث تربیت فرزند در قرآن به صورت یک منشور تربیتی، در ده بند از زبان لقمان حکیم در سوره لقمان ارائه شده است. سوره لقمان با این آیه شروع می‌شود:

«بسمِ اللَّـهِ الرَّحمـنِ الرَّحيمِ * الم * تِلكَ آياتُ الكِتابِ الحَكيمِ»

این عباراتی که در پیش رو دارید آیات کتاب حکیم الهی است.

هر چند همه قرآن حکیم است، امّا اینجا روی کلمه حکمت تکیه می‌شود یعنی مباحث این سوره درباره حکمت است. قبل از بیان منشور تربیتی که در این سوره مطرح شده است چند نکته در خصوص این سوره و محتوای آن عرض می‌کنیم.

۱. نکته اول اینکه مباحث تربیتی که در این سوره مطرح می‌شود بحثی حکیمانه است، چون تربیت شکل‌های متفاوتی دارد و راه‌های متعددی نیز برای آن ارائه شده است. به علاوه اهداف مختلفی در تربیت وجود دارد، اما هدف در این سوره ، هدف حکیمانه‌ای است.

۲. نکته دوم اینکه این اهداف حکیمانه و این تربیت حکیمانه در این سوره از زبان لقمان حکیم مطرح می‌شود. لقمان یک حکیم الهی بود. در همین سوره، لقمان را این‌گونه معرّفی می‌کند:

«وَ لَقَد آتَينا لُقمانَ الحِكمَةَ أَنِ اشكُر لِلَّـهِ»[1]

ما به لقمان حکمت آموختیم و آن حکمت این است که شاکر خدا باش و خدا را سپاسگزاری کن.

پس بیان این مسائل تربیتی از زبان لقمانی است که خدا به او حکمت آموخته است و می‌دانیم حکمت به همه داده نمی‌شود. در سوره بقره می‌فرماید:

«يُؤتِي الحِكمَةَ مَن يَشاءُ وَ مَن يُؤتَ الحِكمَةَ فَقَد أوتِيَ خَيرًا كَثيرًا »[2]

خدا به آن کسانی که بخواهد [کسانی که شایسته باشند] حکمت می‌دهد و اگر به کسی حکمت داده شود،‌ خیر فراوان به او داده شده است.

بنابراین معلوم می‌شود لقمان شخصیّت شایسته و وارسته‌ای بود که مقام والایی نزد خدای متعال داشت.  

۳. و امّا نکته سوم که از این آیات استفاده می‌شود این است که می‌فرماید: ما به لقمان حکمت آموختیم و خلاصه آن حکمت این است که خدا را شکرگزاری کن «أَنِ اشكُر لِلَّـهِ»[3]. شکرگزاری در اصطلاح قرآن برای خداوند معادل با بندگی تلقّی شده است که «و َمَن يَشكُر فَإِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ»؛ هر کس شکرگزاری کند، به نفع خودش کار کرده است. خدا چیزی به دست نمی‌آورد.

پس لقمان، حکیم است و به او حکمت عطا شده است و این حکمت در مسیر بندگی خدا است. تربیت لقمان حکیم یک تربیت حکیمانه در خط بندگی خدا است و این قابل توجّه است که در ادامه می‌بینیم که لقمان چگونه و با چه ظرافتی مسائل تربیتی را بیان می‌کند و با یک چینشی که کاملاً هدفمند و غیر تصادفی است شروع می‌کند. باید بیاموزیم که تربیت فرزند خود را از کجا آغاز کنیم.

نکاتی پیرامون منشور تربیتی لقمان

قرآن کریم از زبان لقمان حکیم یک منشور تربیتی ده بندی را بیان می‌کند. قبل از اینکه به توضیح این ده بند بپردازیم باید به چند نکته در خصوص آن توجّه کنیم. باید بدانیم که این منشور تربیتی چه ویژگی‌هایی دارد که آن را از سایر مکاتب تربیتی متمایز می‌کند.

1- هدف: اندیشه‌یابی از قرآن

ابتدا باید این نکته را یادآور شویم که در مباحث مطرح شده، هدف ما اندیشه‌یابی از قرآن کریم است. به این معنا که ما باید دقیقاً بدانیم که در تربیت فرزند چگونه می‌اندیشیم، و یا اینکه فرزند خود را به کجا هدایت می‌کنیم. تربیت را از کجا آغاز کنیم و چه موضوعاتی را محور تربیت قرار دهیم. گرچه در ضمن بحث ممکن است روش کار نیز مطرح ‌شود، امّا فعلاً می‌خواهیم ببینیم قرآن به ما چه می‌آموزد. در بخش‌های بعدی به دنبال پاسخ به سؤالات و حل چالش‌ها خواهیم بود.

2- تربیت در قرآن، از زبان لقمان

نکته دوم اینکه قرآن کریم این ده منشور را از زبان لقمان بیان می‌کند ولی در مقام تأیید مباحث است. اینگونه نیست که لقمان مسائلی را مطرح نموده باشد و اکنون قرآن یک گزارش تاریخی ارائه دهد. بلکه سیاق بحث به گونه‌ای است که مخاطب حس می‌کند خود قرآن در حال حاضر این نکات تربیتی را بیان می‌کند.

3- تلطیف زبان تربیت در قرآن

نکته سوم اینکه لقمان حکیم توصیه‌های تربیتی خود را با عبارت «يا بُنَيَّ» شروع می‌کند. از این نکته می‌توان دریافت که اولاً تربیت باید با عاطفه همراه باشد. از لفظ «بُنَیَّ» نیز یک حس عاطفی لطیف برداشت می‌شود. ثانیاً شاید بتوان نتیجه گرفت که لفظ «يا بُنَيَّ» با سن فرزند لقمان ارتباط دارد. ممکن است که او در دوران کودکی یا نوجوانی بوده و سیاق بحث نیز همین را می‌رساند. چرا که مثلاً از مسأله زکات سخنی گفته نمی‌شود، چون یک کودکی و نوجوان هنوز تکلیفی در خصوص زکات ندارد.

4- بیان اصول دائمی

نکته چهارم اینکه قرآن عبارات خود را اینگونه آغاز می‌کند: «وَ إِذ قالَ لُقمانُ لِابنِهِ». ممکن است در نگاه اوّل اینگونه به نظر بیاید که یک بار حضرت لقمان فرزند خود را مقابل خود نشاندند و این بحث‌ها را گفتند و رفتند. امّا وقتی دقّت می‌کنیم، می‌بینیم سیاق بحث چنین نیست. قرآن یک سیر تربیتی را از زبان لقمان حکیم مطرح می‌کند. زیرا تربیت یک فرایند لحظه‌ای و مقطعی نیست. معلوم می‌شود که این روش همیشگی لقمان بوده و او این ده مسأله را به تناسب زمان و سن، به فرزند خود می‌آموخته است. بنابراین این دستور العمل‌ها و روش‌ها، اصولی همیشگی برای تربیت هستند.

5- اهمیت ترتیب در تربیت

نکته پنجم که بسیار مهم است ترتیب مباحث تربیتی است. توضیح اینکه معمولاً پدر و مادرها و حتّی متدیّنین تربیت فرزند خود را از خدا شروع نمی‌کنند، معمولاً در ابتدا آداب اجتماعی را به آنها می‌آموزند. مثلاً می‌گویند با بزرگتر درست حرف بزن، دست بده، احترام کن. ولی اوّلین سخن لقمان این است که «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّـهِ»؛ پسرم با خدا صاف و خالص باش، در برابر خدا گناه نکن و امثال اینها.

6- تربیت در قرآن گام به گام است

 نکته ششم آن است که این ده فرمان روند منظمی از یک روش تربیتی ساختارمند از دوره کودکی تا جوانی است. بنابراین در تربیت، هر سنی اقتضایی دارد. مثلاً اگر بحث نماز است باید بدانیم که از چه سن و سالی آموزش آن را شروع کنیم. یا اینکه در هفت سالگی فرزند ما در تربیت دینی یا اجتماعی باید به کجا رسیده باشد، در ده سالگی باید به کجا برسد و الی آخر. امّا در اینجا تنها کلیاتی گفته می‌شود و جزئیّات مباحث به طور مفصل در دوره مجازی مستقلی با عنوان «تربیت فرزند» توسط استاد تراشیون ارائه خواهد شد.

7- عملکرد والدین عامل اصلی تربیت

و نکته آخر اینکه درست است که این ده فرمان در خصوص فرزندان بیان شده، امّا در درجه اوّل برای والدین است. یعنی خود والدین ابتدا باید با خدا خالص باشند و با نماز رابطه خوبی داشته باشند آنگاه این مسائل را به فرزندان خود نیز آموزش دهند. چرا که آموزش در خانواده در درجه اول توسّط پدر و مادر به صورت عملی و الگو برداری است، بعد با بیان و تذکر. چرا که اثر عمل بیشتر از اثر بیان است.

شروع تربیت در قرآن با دوری از شرک

با این مقدمه به بیان تعابیر زیبای قرآن کریم از زبان لقمان حکیم در مقام تربیت فرزند می‌رسیم که در قالب بندها یا فرمان‌هایی مجزا اما مرتبط بیان شده‌اند و حاکی از ارزش‌گذاری قرآن در مسأله تربیت فرزند است:

در اولین بند از منشور تربیتی سوره لقمان این پیام آمده است که:

«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّـهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[4]

لقمان در روش مورد تأیید قرآن اوّلین دستور العمل تربیتی خود را چنین به فرزند خود بیان می‌کند که فرزندم! به خدا شرک نورز که شرک ظلمتی بزرگ است. چه خوب است اوّلین چیزی که به فرزندان خود می‌آموزیم، خدا، حُسن رابطه با خدا و صادق بودن با خدا باشد. مثلاً به او بگوییم که فرزندم با خدا صاف و صادق باش.

البته در اینجا جهت تشریح و تکمیل بحث چند نکته را باید مطرح کنیم و چند اصطلاح را تعریف نماییم تا بتوان مفهوم این فرمان تربیتی را به طور دقیق دریافت:

الف- معنای شرک

در دین اسلام دو مفهوم اصلی وجود دارد که عبارتند از:

 1-مفهوم ایمان و 2-مفهوم اخلاص. ایمان یعنی باور. اخلاص یعنی به آنچه که باور داریم صادقانه عمل کنیم و غیر خدا را در اعمالمان مخلوط نکنیم. در برابر ایمان، کفر قرار می‌گیرد. کافر کسی است که مبانی ایمانی را نپذیرد. در برابر اخلاص، شرک قرار می‌گیرد و مشرک کسی است که خدا را قبول دارد، امّا چیزهای دیگری را هم مستقل از خدا قبول دارد. برخی کارها را برای خدا عمل می‌کند امّا یک کارهایی را هم برای دل خود یا برای شیطان می‌کند که اینها شرک می‌شود.

اساس تربیت در قرآن

ب- درجات شرک

مفهوم شرک درجاتی دارد. درجه بسیار بد و ناپسند شرک که ما را از ایمان بیرون می‌برد شرک جلی و آشکار است. مانند مشرکین که رسماً اعلام می‌کردند رب النوع‌هایی در کنار خدا هستند که عالم را با همدیگر اداره می‌کنند و آنها را می‌پرستیدند. این شرک جلی و آشکار است که خروج از دین را به دنبال دارد. ولی یک مرحله پایین‌تری هم در شرک وجود دارد که شرک خفی و پنهان است. فردی ممکن است معتقد باشد که همه کاره خدا است، خالق کل خدا است. امّا در کنار خدا یک چیزهای دیگر هم برای او محور می‌شود. ما اگر خدا را خالق خود می‌دانیم صرفاً باید در اعتقادات و قلب و عمل ما خدا محور باشد، اما اگر چیزهای دیگری هم باشند آنگاه شرک محسوب می‌شود.

نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم فراگیر بودن محدوده شرک به خصوص شرک خفی است. مؤمنین که إن‌شاء‌الله شرک جلی ندارند ولی آیا از شرک خفی هم کاملاً مبرّا هستند؟ در سوره یوسف قرآن نکته‌ای را اعلام می‌کند و می‌فرماید: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ[5]؛ بیشتر کسانی که به خدا ایمان می‌آورند مشرک هم هستند». منظور از این شرک، شرک جلی نیست.

در روایتی از امام رضا (ع) در ذیل این آیه چنین نقل شده است که این شرک، شرک در طاعت است «و لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ؛ شرک در عبادت نیست».[6] یعنی بیشتر مؤمنین غیر خدا را نمی‌پرستند امّا از غیر خدا اطاعت می‌کنند. وقتی که شیطان در قلب ما ایجاد وسوسه می‌کند و ما را به گناه دعوت می‌کند و ما از وسوسه‌های شیطان پیروی کنیم در واقع از شیطان اطاعت کردیم. مثلاً زمانی که ما با وجود علم به احکام الهی، عمداً تن به گناه می‌دهیم، آیا در آن زمان ما در خط بندگی خدا هستیم یا خط بندگی شیطان؟ واقعیت این است که در آن لحظه ما از اطاعت خدا خارج شدیم و به اطاعت شیطان و نفس درآمدیم و این، همان شرک خفی است.

ج- شرک مورد نظر لقمان

در اینجا باید به این نکته توجّه کرد که وقتی لقمان به فرزند خود می‌گوید به خدا شرک نورز، کدام شرک مد نظر اوست؟ آیا فرزند لقمان در معرض بت‌پرستی بوده است، قطعاً نباید این‌طور باشد. چرا که او در یک خانواده پاک و مطهر پرورش یافته که همه آموزش‌ها و رفتارها الهی است، شرک جلی در آنجا وجود ندارد.

پس در حقیقت می‌خواهد به پسر خود بگوید فرزندم! شرک خفی نداشته باش، معصیت خدا را مرتکب نشو. چون شرک عملی و شرک خفی گناه است و تو با گناه کردن از حوزه اخلاص خارج می‌شوی. پس مواظب باش در رفتارهای خود هرگز دچار شرک به خدا نشوی، طبق رضای خدا عمل کن، نه طبق رضای نفس و شیطان.

ما نیز در برنامه تربیتی خود می‌توانیم این نگاه را داشته باشیم و به بچّه‌های خود بگوییم فرزندم! اگر حق برادر خود را ضایع کنی، اگر حرمت پدر و مادر را نگه نداری گناه است و گناه خلاف رضای خدا است یعنی گرفتار شرک خفی می‌شوی، پس مواظب باش از اخلاص در پیشگاه خدا خارج نشوی.

د- بسترهای تحقق اخلاص با توجه به مبانی تربیت در قرآن

اگر بخواهیم نکاتی را که درباره شرک خفی گفتیم بهتر روشن شود باید اخلاص را هم بهتر بشناسیم. اخلاص را در سه مرحله می‌توان اجرایی کرد:

 1- اخلاص در اعتقاد و اندیشه

مرحله اول این است که ما خدا را یکتا بدانیم و برای او شریکی قائل نباشیم تنها او را محور ارزش بدانیم و همه ارزش‌ها را از او بدانیم.

در قرآن آیات و عباراتی وجود دارد مانند «ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الْحَقُّ»[7]؛ یعنی حق خدا است. حق مطلق او است و بقیّه امور تنها در ارتباط با خدا حقانیّت پیدا می‌کند. در احادیث نیز آمده است که «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»[8] علی (ع) حق است چون حجّت خدا است. پیامبر اکرم (ص) حق است چون حجّت خدا است. قرآن حق است چون کلام خدا است. حالا اگر ما در مقابل خدا یا در کنار خدا یک چیز دیگری را مستقلاً دارای ارزش بدانیم شائبه شرک خفی در آن است.

یکی از مثال‌های نورانی دیگر علم و دانش است. ما علم و دانش را مستقلاً دارای ارزش نمی‌دانیم بلکه تنها زمانی با ارزش است که چراغ راه خدا باشد. به همین دلیل در برخی روایات، بعضی دانش‌ها را بی‌خاصیّت می‌دانند. یا در دعا درخواست می‌کنیم «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ»[9] دانسته‌هایی که حتی قدمی ما را به خدا نزدیک نمی‌کند، هیچ نفعی برای ما ندارد و گاهی ممکن است مضر هم باشد. مثلاً اگر دانش تسلیحات شیمیایی و میکروبی در جهان بشریّت وجود ‌نداشت، بهتر نبود؟! پس ما دانش مضر هم داریم. اگر دانش خدایی باشد و ما را به خدا نزدیک کند، این دانش مفید است.

لذا علم نباید در نگاه ما یک ارزش مستقل داشته باشد، این را باید ابتدا خود ما خوب متوجّه شویم و بعد به زبان بچگانه به کودکانمان بیاموزیم. اگر به این نکته بسیار مهم توجه نکنیم، اعتقادات ما خدشه‌دار می‌شود. همه هستی از آن خدا است، همه ارزش از آن خدا است، انسان به خودی خود ارزش ندارد بلکه ارزش او به خاطر خدا است؟ تفکّر توحیدی این چنین است که اگر بنده خدا باشیم دارای ارزش هستیم. انسان ارزش بالایی دارد، گل سر سبد است ولی به شرطی که خدایی باشد. اگر انسانی ضد خدا شد ضد ارزش می‌شود. و این جزو مبانی اعتقادی ما است.

2- اخلاص در حوزه دلبستگی‌ها و محبّت‌ها

 ما خدا را باید دوست بداریم. خدا هم ما را دوست می‌دارد. در واقع خدا ما را بیش از خودمان دوست ‌دارد، بیش از پدر و مادر به ما محبّت دارد. محبّت ما هم باید خدایی باشد. دو محبّت ارزشمند است:

  • محبّت خدا: که باید خدا را دوست بداریم.
  • محبّت برای خدا. یعنی ما باید مثلاً پدر و مادر را دوست بداریم چون خدا را دوست داریم، خدا آنها را وسیله رشد ما قرار داده است. حدیثی داریم که نگاه فرزند به چهره پدر و مادر از روی محبّت عبادت خدا است. یا اینکه برادر و خواهرهای خود را دوست بداریم، فامیل خود یا بندگان خدا را دوست بداریم و برعکس اگر کسی دشمن خدا بود او را دوست نداشته باشیم. تولّی و تبرّی جزء ارکان عملی دین ما است. یعنی باید خدا و آنچه که خدا او را دوست می‌دارد، دوست بداریم و دشمن خدا را دشمن بداریم. این اخلاص در مقام محبّت است.

3- اخلاص در عمل

تمام کارهای ما باید برای خدا باشد و هرگاه با معصیت خدا مواجه شدیم به خود بگوییم که خدا این را دوست ندارد، پس من نیز روی دلم پا می‌گذارم و این کار را انجام نمی‌دهم. مثلاً گاهی حس خودخواهی در انسان به وجود می‌آید که می‌خواهد بر دیگران برتری بجوید، خدا این را دوست ندارد پس من سراغ این کار نمی‌روم.

 پس «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّـهِ»[10] به این معنی است که مواظب باش کاری را نکنی که خدا دوست ندارد یعنی گناه نکن. چیزی که دشمن خدا است تو هم آن را دوست نداشته باش. برعکس خدا را دوست بدار، بندگان خدا را، مردم را، انسانها را و آنچه که خداوند به آنها توجّه دارد و در زندگی فقط خدا را محور ارزش بدان و بقیّه ارزش‌ها را از او ببین.

این توضیحی برای آیه «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّـهِ» است. حالا بیندیشید که چگونه می‌توانیم این حرف‌ها را  به بچّه‌های خود بیاموزیم؟ باید روی آن فکر کنیم و در هر دوره متناسب با سن او، خدا ، اعتقاد به خدا، محبّت به خدا و عمل کردن طبق دستور خدا را به بچّه‌های خود یاد بدهیم و این محور تربیت ما باشد. اینگونه است که وقتی فرزندمان بزرگ شد و به سن جوانی رسید، یک جوان مؤمن و خداترس می‌شود.

Cinque Terre

قرآن و خانواده

این مقاله بخشی از درس‌ قرآن و خانواده است که توسط استاد ارجمند دکتر سید محسن میرباقری در موسسه نورالمجتبی علیه السلام تدریس شده است. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.


[1]– همان، آیه 12.

[2]– سوره بقره، آیه 269.

[3]– سوره لقمان، آیه 12.

[4]– سوره لقمان، آیه 13.

[5] – سوره یوسف، آیه 106.

[6]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2، ص 397.

[7]– سوره حج، آیه 62.

[8]– بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏10، ص 432.

[9]– كنز الفوائد، ج ‏1، ص 385.

[10]– سوره لقمان، آیه 13.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.