حدیث قرطاس
حدیث قرطاس یا کاغذ و قلم یکی از احادیثی است که در رد عمر بن خطاب مطرح میشود. پیامبر اکرم (ص) در اواخر عمر شریفشان کاغذ و قلمی درخواست کردند تا توصیهای برای جانشینی خود داشته باشند. اما عمر بن خطاب ایشان را متهم به هذیان گویی کرد لذا حضرت از این کار منصرف شدند و آنها را به حال خود واگذاشتند. در این مقاله به بررسی ماجرای حدیث قرطاس میپردازیم.
چکیده
- بعد از جریان غدیر برخی از جاهلان به مخالفت با پیامبر (ص) پرداختند و جانشینی امیرالمومنین (ع) را تاب نیاوردند.
- پیامبر (ص) برای اینکه در هنگام رحلت، مدعیان قدرت و خلافت، مزاحمتی برای امیرالمؤمنین (ع) ایجاد نکنند تدابیری اندیشیدند. ایشان کاغذ (کتف) و قلم خواستند تا توصیه مهمی را بیان کنند تا بعد از ایشان مردم گمراه نشوند. این جریان به حدیث قرطاس معروف شده است.
- عمر بن خطاب در این هنگام به پیامبر اکرم (ص) جسارت کرد و ایشان را متهم به هذیان گویی نمود. با کلام توهینآمیز عمر، این تصمیم مهم عملی نشد.
- اما پیامبر (ص) در لحظات آخر امیرالمومنین (ع) را طلبیدند و او را حبیب و برادر خود خطاب کردند.
- پیامبر اکرم (ص) همه را بیرون کردند و در مجلسی خصوصی درهای علم را به روی حضرت علی (ع) گشودند.
مقدمه:
برای ورود به بحث حدیث قرطاس ابتدا لازم است مقدمهای را بیان کنیم. بعد از جریان غدیر و معرفی امیرالمومنین (ع) به عنوان وصی و جانشین پیامبر (ص) بسیاری از مردم این اتفاق را تاب نیاوردند و به مخالفت با پیامبر اکرم (ص) پرداختند. پیامبر اکرم (ص) برای تثبیت ولایت دو کار عمده انجام دادند که در نمودار زیر بیان شده است:

جریان حدیث قرطاس
اما عمر و ابوبکر از فرمان پیامبر (ص) سرپیچی کردند و برای جهاد اسامه را همراهی نکردند. اینگونه سرپیچیها بهروشنی از وقوع یک توطئه حسابشده حکایت میکرد.
بنابراین رسول خدا (ص) فرمود: «کتف (بهعنوان کاغذ) و دواتی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که هرگز گمراه نشوید». این جریان به حدیث قرطاس معروف شده است. عبدالرحمن پسر ابوبکر برخاست که کاغذ و قلمی بیاورد، ولی عمربنخطاب مانع شد و جملهای بیسابقه بر زبان آورد. او گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَهْجُرُ»؛ 1 این مرد، یعنی رسول خدا (ص) هذیان میگوید. یعنی ـ نعوذ باللهـ بیماری موجب شده که او چیزی بگوید که متوجه معنایش نیست؛ بنابراین حرفش اعتباری ندارد.
با این سخن بین حاضران مشاجره شد؛ عدهای مخالف نوشته شدن بودند و عدهای موافق. پیامبر (ص) از هوش رفت و پس از مدتی که به هوش آمد و اصحاب را در آن وضع دید، فرمود: «شایسته نیست در حضور رسول خدا صدای خود را اینطور بالا بیاورید».
قرآن کریم میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، صدای خود را بالای صدای پیامبر نبرید.
انصراف پیامبر (ص) از نوشتن
شخصی گفت: «کاغذ و قلم بیاوریم؟». پیامبر (ص) فرمود: «بعد از این حرفی که زدید؟! اما همه شما را سفارش میکنم که به اهلبیت من نیکی کنید». یعنی پس از آنکه نسبت هذیانگویی به من دادید، دیگر لزومی ندارد؛ زیرا در آن صورت اگر رسول خدا (ص) چیزی هم مینوشت، همانطور که در زمان حیات و حضور آن حضرت به ایشان نسبت هذیانگویی دادند، پس از رحلت نیز میگفتند که پیامبر (ص) این را در حال بیماری نوشته و کلامش اعتبار ندارد.

حبیب و برادر پیامبر (ص) در حدیث قرطاس
سپس پیامبر (ص) فرمود: «همگی جز زنانم خارج شوید». همه خارج شدند و فقط زنها ماندند. دقیقاً مشخص نیست که این ماجرا برای همان روز است، یا فردای آن. رسول اکرم (ص) در جمع زنانشان فرمودند: «حبیب و برادرم را خبر کنید».
عایشه از خانه بیرون آمد و گفت: «پیامبر (ص) ابوبکر را میطلبد». ابوبکر وارد شد و رسول خدا (ص) روی خود را بازگرداند. ابوبکر هم بیرون آمد و گفت: «رسول خدا با من کاری نداشت. اگر نیازی داشت به من میفرمود». دوباره پیامبر (ص) فرمود: «میگویم حبیب مرا خبر کنید». این بار حفصه بیرون آمد و گفت: «پیامبر (ص) عمربنخطاب را میطلبد». او هم وارد شد و پیامبر (ص) از او روی گردانید.
بار سوم فرمود: «گفتم برادر و حبیبم را خبر کنید». در این مرتبه، امّسلمه که به اعتقاد شیعه، پس از حضرت خدیجه (س) برترین همسر پیامبر (ص) است فریاد برآورد: «بهخدا، او علی را میخواهد، ولی شما میروید و پدران خود را میآورید». با اصرار امّسلمه امیرالمؤمنین (ع) توانست وارد خانه پیامبر بشود و درپی آن حضرت، فاطمه زهرا و حسنین (ع) هم وارد شدند. در این وقت پیامبر (ص) فرمود: «همه زنان من بیرون بروند».
گشودن درهای علم بر امیرالمومنین (ع)
زنها بیرون رفتند و پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «سر مرا در آغوش بگیر». رسول خدا (ص) مدتی طولانی به راز با امیرالمؤمنین (ع) سخن گفت. بعدها از امیرالمؤمنین (ع) سؤال شد که رسول خدا (ص) درباره چه مطلبی سخن میگفت. ایشان فرمود: «هزار باب از علوم و معارف گوناگون به روی من گشود که از هر باب آن هزار باب دیگر گشوده میشد».
در حقیقت پیامبر (ص) علم خود را به امیرالمؤمنین (ع) منتقل کرد؛ چراکه آن حضرت پس از رسول خدا (ص) امامت و رهبری امت را بر عهده میگرفت. ظاهراً در همین موقعیت است که پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) خبر داد که پس از من حوادثی پیش میآید و اگر مردم برای رهبری جامعه گرد تو جمع شدند، به خواست آنها عمل کن، اما اگر همراهی نداشتی، دیگر تکلیفی نداری.
نکته مهم در جریان حدیث قرطاس
در جریان حدیث قرطاس باید به این نکته دقت شود که چگونه شرایط بهگونهای پیش رفت که برخی به خود جرأت دادند که به ساحت مقدس پیامبر (ص) در هنگام حیات آن حضرت جسارت کنند و مانع تحقق دستور ایشان بشوند؟
زمانی که رسول خدا (ص) در خانه عایشه بودند، عایشه با سخنی بهظاهر دلسوزانه، همسران دیگر را مجاب کرد که اجازه بدهند پیامبر (ص) در خانه او بستری باشد. زنان قبول کردند و رسول خدا (ص) در روزهای آخر عمر شریفش، در خانه عایشه بود. امر و نهی این خانه در دست عایشه بود؛ از اینرو امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) نمیتوانستند بهراحتی وارد خانه بشوند.
در چنین شرایطی میتوان تصور کرد که وقتی پیامبر (ص) می فرماید «کاغذ و قلمی برایم بیاورید»، فرزندش، امیرالمومنین (ع) در آنجا حضور ندارد، بلکه عبدالرحمنبنابیبکر، برادر عایشه آنجاست. او قصد دارد که کاغذ و قلم بیاورد و عمربنخطاب جلوی او را میگیرد.
بنابراین اگر برخی از حاضران به خود اجازه میدهند که فرمان آن حضرت را نادیده بگیرند و به پیامبر خدا (ص) جسارت کنند، به این دلیل است که امیرالمؤمنین (ع) و خویشان نزدیک پیامبر (ص) نتوانسته بودند در مجلس حاضر شوند. فقط کسانی در آنجا حاضر بودند که مورد تأیید عایشه قرار داشتند.

پی نوشت ها
- بحارالانوار، ج30، ص535؛ و نیز نک: صحیح البخاری، کتاب العلم، باب کتابه العلم، ج١، ص٩٧.
- سوره حجرات، آیه 2.
دیدگاه ها
۲ دیدگاه
بسیارعالی بود
کاش شهریه ی دوره هاکمتربود
برای افرادی که شرکت در درس های دیگری هم داشته اندتخفیف داشت
مثلاشرکت درهردوره تخفیفی برای دوره های بعدی داشت
با سلام و احترام
در این زمینه طرحهایی وجود داره برای اطلاع بیشتر میتوانید با پشتیبانی تماس بگیرید.
۰۲۵۹۱۰۰۲۵۲۵ داخلی ۱۹
ممنون از توجه جنابعالی
ارسال دیدگاه