دیدگاه شیعه در مسأله جبر و اختیار

اختیار یکی از نعمتهای بزرگی است که خداوند سبحان به انسان‌ها عنایت کرده و سبب رسیدن انسان به مقاماتی است که حتی فرشتگان مقرّب الهی نمی‌‌‌توانند به آن دست‌یابند. چرا که انسان با اینکه مختار است و می‌‌تواند گناه کند عمل صالح انجام می‌‌دهد و این ارزش بالاتری دارد. گل زیباست، الماس ارزشمند است، اما اینگونه خلق شده اند. در مقابل، انسان با اختیار خود می‌‌تواند خوبی‌ها را انتخاب کند و به بالاترین مقامات دست یابد، این نزد خداوند ارزش بیشتری دارد. گاهی در مسأله اختیار سوالاتی به ذهن می‌‌آید بعنوان مثال:
• اگر ما مختاریم پس باید قدرت بر انجام فعل داشته باشیم آیا قدرت ما با قدرت خداوند منافات ندارد؟
• اگر ما اختیار هر کاری را داریم آیا خدا برای گناه هم به ما اجازه داده که جلوی ما را نمی‌‌گیرد؟
همین سوالات و مشابه آن باعث گرایش به دیدگاههای باطلی مثل جبر و تفویض شده است. در این مقاله قصد داریم بطور اجمالی ادله جبر و تفویض را بررسی کرده و قول صحیح در مسأله را بیان کنیم. نوشته را با چکیده مطالب آغاز می‌‌کنیم:

چکیده

در اسلام دو دیدگاه جبر و تفویض به طور جدی مطرح بوده و ائمه (ع) در پاسخ به سؤال از درستی آن دو فرمودند: «لَا جَبْرَ وَلَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ الْأَمْرَيْن.‏» یعنی قدرت انسان، در طول قدرت خداوند است و انسان می‌تواند با اختیار خود فعلی را در سلطنت خدا انجام دهد و خدا هم می‌تواند جلوی آن را بگیرد.

گناهی که انسان مرتکب می‌شود با اجازۀ تکوینی است، نه با اجازۀ تشریعی یعنی تشریعاً خدا راضی نیست که گناهی انجام شود، اما تکویناً اجازه می‌دهد و جلوی انسان را نمی‌گیرد. بنابراین نه جبر است و نه تفویض، بلکه امر بین الامرین یا همان اختیار است.


اختیار ، قول صحیح در مسأله جبر و تفویض

در مقابل نظریه اختیار دو نظریه جبر و تفویض در جهان اسلام مطرح می‌‌شود. طبق نظریه جبر در واقع خدا فاعل همه اعمال ماست و انسانها مجبورند. که در مقاله «مسأله جبر» بطور مبسوط به آن پرداخته‌ایم. در مقابل دیدگاه تفویض است که می‌‌گوید خدا جهان را خلق کرد و اداره امور را کاملا به انسان واگذار کرد. و در مقاله «تفویض امور به انسان» آن را بررسی می‌‌کنیم.
البته قبل از اسلام نیز این دو دیدگاه مطرح بودند. اما در اسلام نیز این دو دیدگاه به طور جدی مطرح شد و وقتی از ائمه (ع) می‌پرسیدند: کدام یک از این دو نظریه درست است؟ ائمۀ هدی (ع) هریک در جواب‌های متعدد می‌فرمودند: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ الْأَمْرَيْن‏» 1 (یعنی همان اختیار) حتی در بعضی روایت است که اصحاب پرسیدند:

﴿هَلْ بَيْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَة﴾ 2

آیا بین جبر و تفویض منزلتی هم هست؟

ائمه (ع) می‌فرمایند:

﴿نَعَمْ أَوْسَعُ‏ مَا بَيْنَ‏ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ‏﴾

بله بین جبر و تفویض فاصله‌ای است بیشتر از فاصلۀ بین زمین و آسمان (و آن اختیار است).

و در بعضی از روایات این را اضافه کردند که:

﴿لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُ‏ أَوْ مَنْ‏ عَلَّمَهَا إِيَّاهُ‏ الْعَالِمُ‏﴾

[بله منزلتی است]، اما این را کسی نمی‌داند مگر «العالم» [امام معصوم] یا کسی که این عالم به او آموخته باشد.

گرچه مسأله اختیار یک امر وجدانی است، اما اهل بیت (ع) با تذکرات خود ما را متوجه آن وجدان می‌کنند و دیگران که مخاطب اهل بیت (ع) قرار نگرفته‌اند، متوجه نمی‌شوند، یا جبری می‌شوند یا تفویض.
متأسفانه بعد از این که ائمۀ هدی (ع) این قدر بر اختیار تاکید کردند که: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ بَلْ‏ أَمْرٌ بَيْنَ‏ الْأَمْرَيْن‏» انسان وقتی نگاه می‌کند به فرمایشات کسانی که این روایت را تفسیر کرده‌اند، باز هم می‌بیند که بعضی تفسیرها جبری است و بعضی تفسیرها هم تفویضی است، یعنی مثل این است که بشر می‌خواهد یا جبری باشد یا تفویضی، گویی که انسان بیشتر درحال افراط است و یا تفریط و از راه اعتدال فاصله دارد.

دلیل عدم جبر

ائمۀ هدی (ع) در مسأله جبر و اختیار بیشتر با بیان ساده و مثال و تشویق خواستند ما را متوجه این مطلب کنند. اما آن چیزی که اجمالاً می‌توانیم بیان کنیم، این است که از یک طرف ما مجبور نیستیم. چرا که انسان قدرت دارد، آن هم قدرت واقعی، قدرت تأثیرگذار، قدرتی که با آن می‌تواند اراده خود را محقق کند. مراد از قدرت این است، نه قدرت بی‌خاصیتی که فقط احساسی در درون باشد. قدرتی که منشأ اثر است و آدمی‌ می‌تواند تصمیم بگیرد که سخنی را به زبان بیاورد و یا کاری را انجام دهد و یا ترک کند و بعد توانایی تحقق آن را داشته باشد، به تعبیر متکلمان قدرت یعنی «صحَّة الفعل‏ و التّرك‏، فالقادر هو الّذي يصح أن يفعل و يصح أن يترك» 3. قدرت یعنی توانایی بر انجام کاری و ترک کاری پس قادر، کسی است که بتواند کاری را انجام دهد و یا ترک کند و اختیار دارد.
قادر کسی است که می‌تواند هم فعلی را انجام دهد و هم ترک کند، نه فقط یکی، اگر من فقط بتوانم فعل را انجام دهم قادر نیستم. قادر این است که هم بتوانم فعل را انجام دهم و هم ترک را، هر دو را می‌‌توانم انجام دهم و خود من با اختیار یکی از آن‌ها را انتخاب می‌کنم. بنابراین اگر ما بگوییم که انسان قادر است، اینجا از جبر رها شدیم، چون جبریها می‌گویند که انسان قادر نیست و این قدرت را انسان ندارد، قدرتی که با او می‌تواند آزادانه فعلی را انجام دهد یا ترک کند.

دلیل عدم تفویض

از آن طرف در مسأله اختیار می‌‌گوییم «لا تفویض»، تفویض هم نیست. اگر تفویض باشد، یعنی خدا قادر نیست، یعنی تفویض به گونه‌ای باشد که قدرت دست انسان باشد و دیگر خدا قدرتی نداشته باشد.
برای رد تفویض می‌گوییم: درست است که انسان قدرت دارد لکن خدای متعال این قدرت را به من داده است و قدرت من در طول قدرت خدا است. بنابراین خداوند در این قدرتی که به ما داده است قادر است و اراده و خواست او فوق اراده ما می‌باشد. این طور نیست که مثلاً من به شما کلید دربی را بدهم و خودم بدون کلید بمانم به صورتی که اختیار آن درب فقط به دست شما باشد. بلکه من کلیدی دارم که مهمتر از آن است و می‌توانم با آن، درب را به نحوی قفل کنم که دیگر کلید شما آن را باز نکند.
پس اگر ما قادر هستیم و بر اساس آن قدرت کارهای خود را انجام می‌دهیم، خداوند به ما قدرت داده است و قدرت او فوق آن چیزی است که به ما عطا کرده است. سلطنت خدا محدود نشده است، قدرت او از بین نرفته است و این با اختیار انسان منافات ندارد. در روایت است که:

﴿هُوَ الْقَادِرُ عَلَى‏ مَا عَلَيْهِ‏ أَقْدَرَهُم‏﴾ 4

او کسی است که بر آنچه دیگران را برآن چیز قادر کرده، قادر است.

این جمله هم رد تفویض است و هم رد جبر. بلکه امر بین الامرین و اختیار را اثبات می‌کند. «هُوَ الْقَادِرُ» پس تفویض نیست و خدا همچنان قادر است. «عَلَى‏ مَا عَلَيْهِ‏ أَقْدَرَهُم» بر آن چیزی که ما را بر آن قادر کرده است، پس هم ما قادر هستیم و هم خدا قادر است. هیچ کدام از جبر و تفویض درست نیست. جبر نیست چون من قادر هستم و تفویض نیست چون خدا هم قادر است و قدرت خدا بر من مسلط است، چون قدرت من در طول قدرت خدا است.

ثمره بحث اختیار

ثمرۀ بحث اینجا است که اگر تعارضی شد مثل آن چیزی که احمدبن حنبل می‌گفت که اگر انسان چیزی را اراده کند و توان انجام آن را داشته باشد در حالی که خدا چیز دیگری می‌خواهد، نتیجه این می‌شود که خدا مغلوب می‌شود، پس معلوم می‌شود که انسان مجبور است. در جواب می‌گوییم نه، انسان آزاد است و اختیار دارد و هر کاری که بخواهد می‌تواند انجام دهد، لکن اگر خداوند بخواهد جلوی آن را می‌گیرد، کما این که فرعون اراده کرده بود که تا حضرت موسی (ع) و آیین او را به طور کامل از زمین برچیند و تمام نیرو و قوهٔ خود را به کار گرفت، لکن نتوانست و خودش هلاک شد. خداوند تا حدی به انسان قدرت و اختیار داده است، این طور نیست که او هر کاری خواست بتواند انجام دهد.
چنانکه ما خیلی از چیزها را می‌خواهیم انجام دهیم و نمی‌شود، مثلاً می‌خواهم که در ساعت معینی به جایی برسم و نمی‌رسم. مگر ما هر کاری را که اراده می‌کنیم می‌توانیم انجام دهیم؟! خیلی کارها را می‌خواهیم ولی نمی‌شود و از طرف دیگر خیلی کارها را هم می‌خواهیم و می‌شود، یعنی ما اختیار و آزادی داریم و مجبور نیستیم. ما مسئول آن کارهایی که انجام دادیم، هستیم. گناه را که انجام دادیم خود ما گناه کردیم لکن می‌توانستیم که جلوی خود را بگیرم و اگر جلوی آن را نگرفتیم به این معنا نیست که خدا ما را مجبور کرد. مثلاً پدری به فرزند خود می‌گوید: این کار را نکن و فرزند او گوش نمی‌دهد. بعد پدر پسر را رها می‌کند. پسر این کار را انجام می‌دهد. آیا اینجا پدر نسبت به پسر بی‌تفاوت نبود، به او گفت که انجام ندهد. اما وقتی رها کرد آیا پدر پسر را به آن کار بد مجبور کرد؟ نه، اولاً پدر پسر را رها نکرد و به او گفت که این کار را انجام نده. به او تذکر داد و او را موعظه کرد اما گفت حالا که انجام نمی‌دهی من شما را رها می‌کنم. این با اختیار منافات ندارد.

رابطۀ انسان و خداوند نیز چنین رابطه‌ای است؛ خداوند توسط 124 هزار پیامبر در طول تاریخ می‌فرماید که از انجام این کارهای ناشایست بپرهیزید. ولی می‌بینید که ما می‌خواهیم، انجام دهیم و ما را رها می‌کند، یعنی جلوی ما را نمی‌گیرد. وقتی جلوی ما را نگرفت و ما انجام دادیم می‌توان گفت که خدا این کار را انجام داده است؟! خدا ما را مجبور کرده است؟! نه، خدا ما را مجبور نکرده است. ما اختیار داریم. گرچه خدا می‌توانست دست ما را ببندد. پدر هم می‌تواند یک جایی تشخیص دهد که واقعاً نباید این کار انجام شود، دست و پای بچه را ببندد و او را حبس کند. خدا می‌تواند این کار را انجام دهد و بعضی اوقات انجام می‌دهد، ولی اگر خدا این کار را انجام نداد، به این معنا نیست که خدا ما را مجبور کرده است.
خدا ما را مجبور نکرده است و نیز رها نکرده است و هیچ چیزی در عالم اتفاق نمی‌افتد، مگر این که خدا اجازه دهد که آن انجام شود و همه چیز در سلطنت الهی است. یعنی ما که گناه می‌کنیم اجازۀ تکوینی می‌‌دهد نه اجازۀ تشریعی که خدا تشریعاً راضی نیست که گناهی انجام شود، اما تکویناً اجازه می‌دهد و امکان انتخاب را فراهم می‌کند. پس بنابراین نه جبر است و نه تفویض است امر بین الامرین است، یعنی من با اختیار و آزادی این کار را در سلطنت خدا انجام می‌دهم و خدا هم می‌تواند جلوی من را بگیرد چنانکه گاهی می‌گیرد.

برای کسب اطلاعات بیشتر به درس ” توحید در قرآن” از سلسله دروس دوره “عقاید قرآنی” مراجعه کنید.


پی نوشت ها

  1. شرح أصول الكافي، ترجمه و شرح جواد مصطفوی، ج ‏4، ص 308.
  2. الكافی، ج ‏1، ص 159.
  3. حسن محمّد مکی عاملی؛ الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، (محاضرات شیخ جعفر سبحانی) ج ‏1، ص 134.
  4. بحار الأنوار، ج ‏5، ص 41.
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

4 نظرات
  1. عفت فاتح می گوید

    سلام استاد گرامی . من مقاله رو خوندم تا حدود هم به این درک رسیدم که ما اختیار داریم و قدرت ما در طول قدرت خداست. ولی یه سوالی که بعضاذهنم رو درگیر میکنه اینه که اگه من تصمیم میگیرم یه عملی رو انجام بدهم یا ندهم ، هم به خواست خداست یعنی خواست قلبی من منوط به خواست خدا است. ممکنه در این خصوص توضیح بدید.ممنونم

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام خدمت شما
      بله همه چیز منوط به خواست خداوند است یعنی خدا خواسته که من اختیار داشته باشم چرا که اختیار باعث تکامل و رشد انسان می‌شود.
      یعنی خداوند اراده کرده که من بتوانم هم کار خوب کنم و هم کار بد.
      از طرفی همه عالم جلوه رحمت خداست. گاهی بچه ای یک وسیله را خراب می‌کند ظاهر این اتفاق بد است اما انسان در آینده می‌بیند که خیری در آن بوده که آن موقع به آن توجه نداشته.

      1. حسن می گوید

        سلام. به نظر من شکستن وسایل توسط بچه مثال مناسبی نیست چون با اون استدلال یعنی من هر کار بدی را انجام بدهم حتما خیری در آن است پس کار بد را هم انجام بدیم که خیری دارد و….

      2. ایمانور می گوید

        با سلام و احترام
        همونطور که درپایان مقاله هم مشاهده می‌فرمایید مقاله چنین چیزی رو نمیگه.
        اتفاقا در پایان مقاله اومده که پدر و مادر به فرزند اخطار میدهند و توبیخ می‌کنند اما نمیتونند بچه رو ببندند و یا کتک بزنند. یعنی نمیتونند بچه رو مجبور کنند. اما باید اخطار رو بدهند. خدا هم همینطور برخورد می‌کنه درسته که ما رو آزاد گذاشته اما هم قبلش به ما اخطار میده و هم بعدش مارو سرزنش می‌کنه.
        ولی در هر صورت به ما اختیار داده و ما رو مجبور نمی‌کنه.
        این اصلا تشویق به کار بد نیست.
        این نمیگه که کار بد بچه‌ها خیری توش هست.