فهرست مطالب این مقاله را ببینید
- 1 ویدیو: من که خدا را دوست دارم چه نیازی هست که نماز بخوانیم؟
- 2 خدا را دوست داریم ولی نماز نمیخوانیم
- 3 آیا عبادت خدا بدون اینکه نماز بخوانیم ممکن است؟
- 4 بی اعتنایی به دعوت خداوند
- 5 نماز سفره پذیرایی الهی
- 6 چرا برخی افراد نماز میخوانند ولی گناه هم میکنند؟
- 7 سه ویژگی نماز
- 8 هر کسی به اندازه خودش از نماز بهره میبرد
- 9 وضعیت کسی که احکام خدا را قبول ندارد
- 10 نماز، عامل سلامت روح و روان
آیا میشود کسی بگوید من خدا را دوست دارم اما به شیوه خودم با او سخن میگویم و نیاز به نماز خواندن نیست؟ امروزه دیدهایم بعضی از کسانی که حس روشنفکری دارند و نسبت به برخی عبادات شبهه ایجاد میکنند. آنها می گویند من که رابطه خوبی با خدا دارم پس چه نیازی هست که نماز بخوانیم؟ در ادامه پاسخ این سوال را از زبان دکتر میرباقری خدمت شما ارائه خواهیم کرد. ابتدا ویدیوی استاد میرباقری و سپس متن بیانات استاد را مشاهده میفرمایید:
ویدیو: من که خدا را دوست دارم چه نیازی هست که نماز بخوانیم؟
خدا را دوست داریم ولی نماز نمیخوانیم
سوال: اگر واقعا رابطه ما با خدای خودمان خوب است و من میدانم رابطه ام با خدا خوب است چه لزومی دارد حتما ما بایستیم با آن آداب و هیئت خاصه نماز بخوانیم؟ مهم عبادت خدا است. پرستیدن خدا مهم است. مهم این است که ما به خدا بگوییم خدایا من عبد تو هستم، بندگی تو را پذیرفتم. آن خلوص من مهم است. حالا ممکن است یک اتفاق دیگر بیافتد. به این شکل که کسی بایستد نماز هم بخواند به همین هیئت و مقید هم باشد به همین چهارچوبهایی که اسلام به ما گفته و فقه ما به ما میگوید اما خلوص آن آدم اولی را هم نداشته باشد. این چطور است؟
آیا عبادت خدا بدون اینکه نماز بخوانیم ممکن است؟
استاد: آیا واقعا اینطوری میشود؟ یعنی خود این جای سوال است. انسان در غفلت است. یعنی ما به هر چیزی که سرگرم بشویم طبیعتا به او وابسته میشویم. پنج بار به ما گفتهاند که بیاید با خدا سرگرم بشوید. در حضور خدا بایستید و با او صحبت کنید. حال اگر کسی میگوید من میخواهم مقید بشوم که پنج بار در شبانه روز در راه رفتن با خدا ارتباط داشته باشم؛ خب طبق دستور بیاید عمل کند همانگونه که خدا از او دعوت میکند. نماز اولا دعوت خداست و عدم اجابت بی اعتنایی به دعوت است.
اگر پدر کسی فرزندی را بیاید دعوت کند برای یک میهمانی یا یک بزرگی، یک مقامی، یک عظمتی انسان را دعوت کند، اگر نامه دعوت را پاره کند بعد بگوید من همینطوری با او حال میکنم؛ این اهانت است.
سوال: اگر اینگونه فرض کنیم که دعوت میکند و من دعوت را جواب نمیدهم اما میروم به او تلفن میزنم و عذرخواهی میکنم. میگویم فلانی من وظیفه داشتم بیایم، اگر کریم باشد میپذیرد. در همین مثالی که گفتید اگر یکجا میهمان هستید دعوتتان میکنند و شما نمیتوانید بروید زنگ میزنید عذرخواهی میکنید؛ او میپذیرد. این طور نیست؟
بی اعتنایی به دعوت خداوند
استاد: نه این طور نیست. نکته اول این است که نمیتواند برود یا نمیرود؟ یا بی اعتنایی میکند؟ این شخص میتواند و نمیرود این یعنی بی ادبی و بی اعتنایی. میتوانسته برود ولی نمیرود. در نماز هم میتواند برود، ولی بی اعتنایی میکند به دعوت خدا و به دعوت رسول الله. میتوانیم نماز بخوانیم و نمیخوانیم. خداوند به بزرگترین سفیر خودش و بزرگترین شخصیت عالم بشر دعوت نامه داده. او هم آمده از من دعوت میکند برای نماز. حال اگر من نروم آیا بی ادبی نیست؟ بعد میخواهم با خدا حال کنم! چطوری؟! باید خدا هم قبول داشته باشد.
نماز سفره پذیرایی الهی
دوم اینکه وقتی شخصیت کریمی دعوت میکند، سفره پذیرایی میچیند، آن موقعیت و در سر آن سفره یک پذیرایی از انسان میشود که در غیر از او نمیشود. من اگر نرفتم آنجا بعد همین طوری میخواهم با خدا حال کنم آن پذیرایی قطعا نخواهد شد. در احادیث ما چیزهای عجیبی هست. مثلا وقتی که نمازگزار الله اکبر نماز را میگوید هالهای از نور از نوک قدم او تا عالم بالا، او را احاطه میکند. یعنی از الله اکبر تا سلام نماز، بدون وقفه به اصطلاح امروزی انرژی نورانی به او القاء میشود.
چرا برخی افراد نماز میخوانند ولی گناه هم میکنند؟
سوال: آیا همه کسانی که نماز میخوانند همین شأن را دارند؟ ما خیلی از آدمها را داریم که نماز میخوانند، اما دروغ هم میگویند. آدمهایی را داریم که نماز میخوانند، اما کلاه سر دیگران هم میگذارند. میشود نماز بخوانیم و مرتکب خلاف شویم؟
استاد: همه میتوانند این شأن را داشته باشند. اما آن طرف قضیه هم هست. خیلی ها هم هستند نماز نمیخوانند و دروغ میگویند، کلاه سر دیگران هم میگذارند. این حرف دومی است. یعنی انسان هم باید نماز بخواند هم باید اعمال خودش را درست بکند، ما به یک مجموعهای موظف هستیم. هم موظف به ترک گناه هستیم هم حضور در محضر پروردگار. مجموعه اینها است. آدم هر کدامش را که انجام ندهد یک قسمتی از کار او لنگ است و یک قسمتی از لیوان خالی خواهد شد. ما باید لیوان بندگی، لیوان سازندگی نفس خود را پر کنیم. بله خیلی ها ممکن است نماز نخوانند ولی گناه هم میکنند، شرب خمر هم میکنند، غیبت هم میکنند، خیلی کارها میکنند. این یک حرف دومی است.
سه ویژگی نماز
در نماز سه امر مطرح است. اول اینکه دعوت خدا است. دعوت باید اجابت بشود. دوم اینکه وقتی دعوت کردند سفره پذیرایی میاندازند. در حدیث داریم: «لَوْ عَلِمَ الْمُصَلّى ما يَغْشاهُ مِن رَحْمَةِ الله …»[1] : اگر نمازگزار بداند که در مدت نماز چه عنایتی از طرف خداوند بر او میشود، هیچ دوست ندارد که نمازش تمام شود. چون این دعوت را اجابت کرده است خدا به او احترام میگذارد. سوم اینکه ما در نماز اعمالی را انجام میدهیم که خود اینها موجب قرب به خدا است. مثلا ما در نماز رکوع بجا میآوریم یعنی در برابر خدا خضوع میکنیم. حال اگر در غیر نماز میخواهم رکوع کنم که همان نمازم را بخوانم. یا در نماز سجده میکنیم. ولی یکی بگوید من همینطوری سجده میکنم بدون نماز؛ چرا باید چنین کند؟! اگر میخواهی رکوع کنی یا سجده کنی خب بیا همین دستور خدا را اجرا کن و نماز بخوان.
نزدیکترین حالات بنده به خدا سجده است. رکوع یعنی تواضع در برابر خدا. من باید اظهار بندگی کنم. این اثر روانی روی خود من خواهد داشت. در سجده بالاترین قسمت بدن را به خاک میگذاریم. بالاترین قسمت بدن انسان صورت است و قسمت بالای صورت پیشانی است. ما پیشانی را با اعتقاد در برابر خدا برخاک میگذاریم. پس وقتی من نماز خواندم اطاعت خدا در ترک گناه برای من معنا دارد. من که اینقدر خضوع دارم در برابر او طبیعی است که باید فرمان او را در پرهیز از گناه بپذیرم. نماز آثاری دارد.
هر کسی به اندازه خودش از نماز بهره میبرد
در روایات داریم که اگر خداوند یک نماز را از کسی قبول کند چه آثاری دارد. ممکن است کسی هم بیاید در میهمانی اما نفهمد چهکار بکند، مثلا بهجای غذا، خودش را سرگرم کار دیگری کند، او بهرهاش کم میشود. اما اگر کسی آمد آداب وضو را رعایت کرد، حرمت صاحب خانه را حفظ کرد، توجهش به او بود، آن وقت یک پذیرایی ویژهای از او خواهد شد. هر کسی به اندازه خودش از نماز بهره میبرد. یعنی به یک معنا ما خدا را آنگونه بپرستیم که خود او میخواهد نه سلیقه ما. خصوصا نماز.
سوال: امروزه خیلی باب شده که یک ذره روشن فکر بازی درمیآوریم. میگوییم من که رابطهام با خدا خوب است. من روز گذشته یک مغازه ای رفته بودم یک خانمی آمده بود ایشان به هیچ وجه متظاهر به شأن دینی نبود. به هیچ وجه. بعد موقع اذان که شد آن صاحب مغازه گفت که ببخشید من باید اول نمازم را بخوانم. این خانم به او گفت که آقا این حرفها چیست که میزنید؟ اینها برای قدیم بوده. من اینقدر رابطهام با خدا خوبه که دائم هم با خدا حرف میزنم. شب که میخواهم بخوابم با خدا سخن میگویم و خدا هم از من راضی است.
من از ایشان سوال کردم؛ گفتم خانم شما از کجا میدانید خدا از شما راضی هست؟ آیا مثلا وحیی بین شما هست؟ ارتباط خاصی با خدا دارید که مثلا از جنس ارتباط انبیاء با خدا بوده؟ ارتباط شما از چه جنس است؟ گفت نه من همین که با خدا رابطه دارم میدانم که خدا اینقدر ارحم الراحمین هست که من را میبخشد و حرف من را قبول میکند. این یک اغواست و خیلی وقتها دیدهایم برخی از این جوانها، آدمهایی که یک مقدار متفاوت و دگر اندیش هستند، میزنند. در حالیکه غفلت از این میکنند که ما قرار است خدا را آنگونه پرستش بکنیم که او میخواهد و او دوست دارد.
وضعیت کسی که احکام خدا را قبول ندارد
اگر ما واقعا بنده او هستیم برای او احترام قائلیم باید به فرمان او باشیم. نماز بخوانیم و به احکام الهی مقید باشیم. نه اینکه به سلیقه خودمان عمل کنیم. خداوند فطری انسان است. لذا ایمان به خدا در خیلی ها وجود دارد، بدون اینکه دینی را بپذیرند. ولی همانطور که در قرآن کریم آمده و کلام خود خداوند است؛ خداوند اعلام میکند اگر کسی من را قبول دارد اما آیات من را، احکام من را نپذیرد من او را کافر میدانم. یعنی کفر به آیات من است، کفر به دستورات من است.
چطور او میخواهد به بارگاه خدا حاضر بشود در حالیکه روی دستورات خدا پا میگذارد. آیا این اهانت به پروردگار نیست؟ شما میگویی من رابطه ام با خدا خوب است ولی به دستورات او اعتنا نمیکنم. آیا خدا این رابطه را میپذیرد؟ هیمن سوال بسیار زیبایی است. آیا متقابلا او هم باید قبول داشته باشد؟ یا نه؟ قرآن میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ …» [2]. اگر شما واقعا خدا را دوست دارید حتما میخواهید خدا هم شما را دوست داشته باشد. اگر میخواهید خدا شما را دوست داشته باشد از من تبعیت کنید. از رسول خدا تبعیت کنید.
بنابراین یکطرفه نمیشود. اینها اغواء شیطان است. شیطان انسان را رها نمیکند. هر کسی را یک مدلی سرکار میگذارد. یک کسی را اگر بتواند به معصیت وامی دارد. یک کسی را به ترک نماز وادار میکند. ما میبینیم این همه در قرآن راجع به نماز بحث شده است: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ» [3]. راجع به بندگان خوب اولین حرفی را که قرآن میزند نماز است. این اهمیت نماز را نشان میدهد.
نماز، عامل سلامت روح و روان
در سالهای اخیر، بسیاری از اندیشمندان غیرمسلمان به بررسی و تحقیق در زمینه برخی از عبادات اسلامی، از جمله نماز و دعا پرداختهاند. این تحقیقات نشان دادهاند که انجام عبادات خاص، بهویژه نماز و مناجات با خدا، نقش بسیار مؤثری در بهبود مشکلات روحی و روانی انسانها دارد.
به عنوان مثال، دکتر توماس هایس لوپ، پزشک معروف، میگوید: «با این که من یک پزشک هستم، باید بگویم که نماز بهترین وسیلهای است که برای تقویت اعتماد به نفس، تسکین اعصاب و رسیدن به آرامش، شناخته شده است. و زمینهی بیخوابی را برطرف میکند.»
همچنین نورمن وینسنت پری، روانشناس مشهور، در این باره میگوید: «دعا و نماز بزرگترین نیرویی است که برای مقابله با مشکلات روزمره و دستیابی به آرامش روحی شناخته شده است.»
اگرچه این یافتههای علمی از نظر برخی جدید به نظر میرسند، اما حقیقت این است که خداوند متعال سالها پیش در قرآن کریم این اصل را مطرح کرده است. در آیه شریفه «الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آمده است که «آنهایی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، بدانید که تنها یاد خداست که دلها را آرام میکند.»
نماز، بهعنوان یاد خداوند، نقش حیاتی در حفظ نشاط روحی و روانی انسانها دارد. تأثیر آن بر روح و روان انسانها همانند تأثیر ورزش و تغذیه سالم بر سلامت جسم است. همانطور که دوری از ورزش و تغذیه مناسب باعث ضعیف شدن جسم میشود و بدن را مستعد ابتلا به بیماریهای مختلف میکند، دوری از نماز و ارتباط مؤثر با خدا نیز میتواند روح انسان را ضعیف کرده و او را به مشکلات و ناهنجاریهای روانی دچار کند.
به عبارت دیگر، هدف از واجب بودن نماز در دین اسلام، تنها عبادت و پرستش خداوند نیست، بلکه آرامش قلبی و سلامت روح و روان انسانهاست. نماز به مسلمانان کمک میکند تا از فشارهای مادی زندگی و آشفتگیهای دنیا و مادیات عبور کنند و به آرامش قلبی و روحی دست یابند.
[1] امام على (ع): لَوْ يَعْلَمُ الْمُصَلّى ما يَغْشاهُ مِنَ الرَّحْمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ. [غرر الحكم، ح ۷۵۹۲].
[2] سوره آلعمران، آیه ۳۱.
[3] سوره حج، آیه ۴۱.
در نمازم خم ابروي با ياد امد
حالتي رفت كه محراب به فرياد امد
هر عبادتي ظاهري هست وباطني
باطن نماز ولايت امير المومنين عليه سلام وفرزندان معصوم شان است .
حضرت ميفرمايند:
أنا صلاة المؤمن، أنا حی على الصلاة
اين كه گفته شده ، الصلوهُ عمود الدّین» و حدیث «اِنْ قُبلت قُبِلَ ما سواها و اِنْ رُدّت ردَّ ما سَواها»
قبل ظاهر نماز به باطن ان توجه داشته اندوالا نماز از كسي كه از ولايت بي بهره است قبول نمي شود
با سلام و احترام
در مورد احکام الهی به این نکته توجه داشته باشید که:
هم ظاهر مهم است و هم باطن چون راه رسیدن به باطن از همین ظاهر و پوسته است.
راه رسیدن به مغز گردو این است که از پوست گردو باید عبور کرد تا به مغز آن برسیم.
احکام الهی هم همینطور است. کسی نمیتواند بگوید من چون ولایت دارم پس نیاز نیست نماز بخوانم.
نماز و ولایت در کنار هم باید باشد.
ممنون از پیام شما
خیلی عالی فقط اگر در نشر این مطالب بیشتر کار بشه عالی تر میشه
با سلام و احترام
از لطف شما سپاسگزاریم
بسیارعالی
از لطف شما سپاسگزاریم