فهرست مطالب این مقاله را ببینید
محبت خداوند جایگاه ویژهای در آموزههای اسلامی دارد. قلب انسان باید سرشار از محبت خدا باشد تا انسان بتواند قلههای کمال را طی کند. گاهی در این زمینه سوالاتی به ذهن میآید از جمله:
- رابطه بین محبت خدا و ایمان چیست؟
- راهکارهای کسب محبت خدا چیست؟
- محبوبین خدا چه کسانی هستند؟
در این مقاله ضمن پاسخ به سوالات ذکر شده به بررسی جایگاه محبت خدا در اخلاق اسلامی و دینی میپردازیم و راههای کسب محبت خدا از دیدگاه قرآن و روایات را بیان میکنیم.
چکیده
- معرفت خدای سبحان اوّلین قدم در اخلاق اسلامی و زیربنای امور دیگر است. به میزانی که معرفت ما به خداوند بیشتر شود محبت ما به او شدیدتر خواهد شد. در واقع محبّت نتیجۀ معرفت است.
- هنگامی که محبت خداوند در دل شکل گیرد انسان در پی کسب رضایت محبوب برمیآید که طلب رضای او نشانه محبت است.
- در روایات بسیار توصیه شده که قلب را جایگاه محبّت خداوند و محبت برای او قرار دهید و جز او را در آن راه ندهید؛ چراکه قلب، حرم خداوند است.
- بر اساس احادیث، دین چیزی جز حبّ و بغض نیست؛ حبّ به خداوند و دین و حجّتهای او و بغض نسبت به دشمنان او.
- زهد نسبت به دنیا، کار برای خدا، یاد مرگ، تنفّر از گناه و پیوستن به محبوبان خداوند، از جمله راهکارهایی است که سبب ایجاد محبّت نسبت به خداوند در دل میشود.
1. اهمیت محبت خدا
از محبت خدا در متون دینیِ ما به فراوانی سخن رفته است. اکنون بپرسیم که محبت خدا چیست؟ واقعاً این امکان هست که انسان خدا را دوست بدارد؟ در جواب باید گفت: بله، به همان شکل که عالِم، علم را دوست دارد، حال آن که جاهل ممکن است از این محبت هیچ بهرهای نبرد. بالاتر از نور علم، نور خدا است. اگر نور معرفت در قلب مؤمن بتابد، بدون تردید به خدا دل میبندد. این است که در روایات، به فراوانی توصیه شده است که قلب خود را جایگاه محبت خدا سازید و نگذارید در آن بیگانهای راه بیابد.
دستیابی به اصل محبت و مهرورزی به خدای سبحان یک ضرورت انکار نشدنی است. اهل ایمان بایستی خدا را دوست بدارند. این فرمان و امرِ قطعی طبعاً در احکام دینی و شریعت نیز راه یافته و جایگاه ویژهای برای خود اختصاص داده است. چنان که مهرورزی به خدا با عنوانِ «تولّی» و نیز بیزاری جستن از دشمنانِ خدا با عنوانِ «تبرّی» طرح شده است. معنای آشکار تولّی آن است که بایستی به حکم وظیفۀ دینی خدا و دوستدارانِ خدا را دوست بداریم و به آنها مهر بورزیم. تبرّی نیز به این معناست که بایستی از دشمنانِ خدا بیزاری بجوییم.
اکنون این سؤال مطرح میشود که مگر عملکرد دل در اختیار ماست و آیا ما میتوانیم در امرِ مهرورزی با ارادۀ خود عمل کنیم؟ مثلاً آیا میتوانیم به دل فرمان دهیم که از صحنه گناه بیزار باشد؟ در پاسخ میگوییم که اگر در این حالت نتوانیم فرمانروای دلِ خود باشیم، دست کم میتوانیم مقدمات ورود موضوعات منفی به دل را در اختیار داشته باشیم و نگذاریم وارد دل شوند تا دچار مشکل مهرورزی شویم.
مثلاً میتوانیم از رفتن به جایی که مسألهای حرام هرچند دلربا دارد خودداری کنیم. میتوانیم نگهبانِ دلِ خود باشیم. بگذارید مثال دیگری بزنیم: اگر ما ظرف بلورینی را از لجن پر کنیم، بیتردید و ناخواسته آن ظرف اثرهایی از آن لجن را به خود میگیرد. رنگ آن عوض میشود، بوی نامطبوع و زنندهای به خود میگیرد و نمایی نازیبا و زشت مییابد. حال میگوییم که پر کردن آن ظرف بلورین از لجن در اختیار ماست و میتوانیم از آن خودداری کنیم. میتوانیم آن را پر از لجن نکنیم، و بدینترتیب از بدی دوری گزیدهایم.
از سوی دیگر اگر آن ظرف زیبا و بلورین را از گلاب پر کنیم چه؟ آیا بوی دلربای گلاب نمیگیرد؟ بوی خوش گلاب حتی پس از خالی کردنِ آن، باز هم میماند. باری اگر دلِ ما از گناهان و سرکشیها و عصیانگریها پر شود، حتی پس از خالی کردن آن از همان معصیتها، باز هم بوی عصیان و رنگ سرکشی را در خود خواهد داشت.
همۀ ما این را آزمودهایم که تا وقتی گناه خاصی را مرتکب نشدهایم، از آن هراسانیم و ورود به آن برایمان دشوار است. اما پس از عصیان و تکرار، برایمان عادی میشود. مثلاً تا وقتی که یک مسلمان به مشروبات الکلی لب نزده است، هیبت و نفرت و هراسِ آن گناه در دلش وجود دارد، اما پس از آن که دو سه باری گناه میخوارگی را مرتکب شد، حتی پس از توبه، هیبت و نفرت و هراسِ از آن را در دل نخواهد داشت و اصطلاحاً برایش عادی میشود.
انسان آدمکش یا سارق، بیتردید در اولین باری که گناه قتل یا سرقت را انجام داد، هراسان و مضطرب بود اما پس از مدتی، آن عمل پلید و گناه بزرگ برایش عادی و دمِدستی میشود و هیبت و هراسِ از آن را در دل ندارد.
حاصل اینکه اگر محبت ورزیدن و بیزاری جستن یک امر دلی و قلبی است و از ارادۀ انسان خارج است، مقدمات ورود به آن گناه و زمینههای انجام دادنِ آن در اختیار آدمی است و میتوان از آن پرهیز کرد. این است که به ما گفتهاند: «نگهبان دل خود باشید» یا میگویند: «جلوی درِ دل به پاسبانی بنشین مبادا دیگری جز خدای سبحان در آن وارد شود».
اگر به جای محبت خدا غیر خدا در ظرف گوهرین دل جای گیرد، رنگ و بوی آن میگیرد، و به عکس، اگر سرای دل تنها حریم و حرم خدای عزّ و جلّ شود، رنگ و بویش مقدس و خدایی و ملکوتی میگردد. خدای متعال میفرماید: «وَلاَ تَقرَبُوا الفَواحِشَ؛ به گناهان نزدیک نشوید».[1] زیرا همین نزدیک شدن به گناهان، پل و کشش ایجاد میکند. اگر هم گرفتار گناه شویم وابستگی را به دنبال دارد.
بنابراین بهترین راه چاره پیشگیری است. پیشگیری به معنای نزدیک نشدن به رفتارهای پرخطر و گناهآلود است. خداوند در قرآن از ما میخواهد که همواره مواظب گامهای شیطان باشیم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّيطانِ».[2] امام صادق (ع) نیز میفرمایند: «القَلبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلا تُسكِن حَرَمَ اللَّهِ غَيرَ اللَّهِ؛ دل حرم محترم خداست، مبادا کسی جز خدا را در آن جای دهی!».[3]
در فرهنگ روایی اهلبیت این آموزه بسی پربسامد و به گونههای مختلف بیان شده است. مثلاً در تعالیم علوی به این گزارش برمیخوریم که شخصی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) سؤال کرد که چگونه توانستید به این مقام برسید؟ فرمودند: «درِ خانۀ دل به نگهبانی نشستم و جز خدا، نگذاشتم کسی واردِ آن شود».[4] آری، اگر جز خدا در قلب انسان بنشیند، خدایی که شریکی برنمیتابد، وارد آن نمیشود. و طبیعی است که قلب تهی از خدا مالامال آلودگیها خواهد بود.
ناگفته نگذاریم و نگذریم که مهرورزیدن به خویشان و خانواده به معنای آن نیست که جای خدا را میگیرند، بلکه به امر او و برای جلب رضای اوست که آدمی به خانوادۀ خود مهر میورزد، و چنین محبتی در مسیر الهی است و رنگ خدایی دارد. مهرورزیدن به خانواده، خود، داشتههای خود، بایستی به امر خدا و برای خدا باشد. نشانه و آزمونِ این اخلاص و خداخواهی آن است که آدمی دوست دارد خود و خانواده و داراییهای خود را در راه خدا به کار بَرَد و تمامی محبوبها و خواستنیهایش را فدای او کند.
اگر چنین باوری در انسان به وجود بیاید، و به هنگام عَمَل واقعاً خدا را بخواهد، بیتردید قلب او یکسره مالامال از محبت خدا میگردد: «إِلَهي لَم يَكُن لي حَولٌ فَأَنتَقِلَ بِهِ عَن مَعصِيَتِكَ إِلَّا في وَقتٍ أَيْقَظتَنِي لِمَحَبَّتِكَ؛ خداوندا، برایم توان و نیرویی نیست تا خود را از عرصۀ نافرمانیات بیرون بَرَم مگر آنگاه که به محبت بیدار و هشیارم سازی».[5]
اگر محبت خداوند فراگیر شود و قلب آدمی یکسره مهرورزی به پروردگار باشد، در آن صورت توان ترکِ معصیت و دوری از گناه نیز به انسان عطا میشود. بدون محبت به خدا ترک گناه بسیار دشوار میشود. بنابراین باید در لحظههای خوش نیایش و به هنگام دعا همواره از خدا بخواهیم محبتش را در قلبهای ما افزون کند و اگر چنین محبتی در دل و جان ما هست آن را نهادینه و مستقر و فراوانتر کند.
2. محبت خدا و ایمان
نخستین گام برای ایجاد محبت در دل و جان، آن است که به شناخت و معرفتِ حقیقی و باور قلبی دست یابیم. اگر ایمان و معرفت به پروردگار یکتا پدید آید طبعاً آدمی کارهایی انجام میدهد تا اُنس و اُلفتش با او بیشتر شود، و این یعنی افزایش محبت. امام باقر (ع) میفرمایند:
الإِيمانُ حُبٌّ وَ بُغضٌ.[6]
ایمان همان مهرورزیدن و نفرت داشتن است.
بنابراین، ایمان یعنی محبت ورزیدن به خدا و آنچه به او مربوط است، مانند محبت به پیامبر و اوصیای پیامبر و سایر اولیاء خدا و نیز محبت به قرآن و دین. و تمامی آنچه به خدا مرتبط است در دایرۀ محبت الهی قرار میگیرد و به عکس آن، تمامی آنچه مخالف خداست باید مورد نفرت قرار گیرد.
حال این سؤال طرح میشود که مگر آیا محبت ورزیدن و دوست داشتن در اختیار ماست؟ مگر نه این که دل آنچه از دریچۀ چشم میبیند بیآنکه در انتخابش نقشی داشته باشیم میپسندد و پس از آن محبت و عشق به وجود میآید؟ در پاسخ میگوییم محبت میتواند در اختیار ما باشد. آدمی میتواند با تفکر و تمرین بر محبت و نفرتِ خود مسلط شود. چنین محبتی سالم و پاکیزه است زیرا عقلِ سالم جهتدهندۀ آن است، بر عکس عشق کور که احساس محض است و از خرد و اندیشه ریشه نگرفته است.
پس باید همواره با تفکر و اندیشه نعمتهای بیکرانۀ خداوند سبحان را در ذهن و باور خویش مرور کنیم و به محبتی که خدا به ما دارد و به این همه لطف و عنایت او توجه کنیم، تا از این رهگذر، محبت خدا در دل ما عمیق شود. امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند:
الإِنسانُ عَبدُ الإِحسَان.[7]
انسان اسیر کسی است که بدو احسان میکند.
و الحق که چنین است؛ همچنان که وقتی والدین به فرزند خود خدمت میکنند، او نیز به آنها دلبسته میشود و محبت آنها در دلش عمیق میشود. در این میانه، کار شیطان ایجاد فاصله میان آدمیان و خداست. او میکوشد که فاصلۀ انسان با پروردگارش عمیق شود تا راه برگشتی نماند. مثلاً گاه با فربه کردنِ مشکلات در ذهن ما چنین القا میکند که اگر خداوند رحمان و رحیم است، چرا زندگی دنیا را همراه با مشکلات قرار داده است؟
در این باره باید توجه داشته باشیم که مشکلات به سان داروی تلخی است که مادری دلسوز و دانا در گلوی نوزاد خود میریزد و با این که علم به تلخی دارد بر خوراندن آن اصرار میورزد. البته بسیاری از مشکلات هم، محصول رفتارهای مستقیم و غیرمستقیم خود آدمیان هستند که طبق قواعد علت و معلول و سنتهای حاکم بر جهان روی میدهند. به هر روی مشکلات نبایستی موجب شوند که محبت خدا از دل ما خارج شود، یا آن که این مهرورزیها کم شوند. به این روایت گهربار دقت کنیم:
سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الحُبِّ وَ البُغضِ، أَ مِنَ الإِيمانِ هُوَ؟ فَقالَ: «وَ هَلِ الإِيمَانُ إِلَّا الحُبُّ وَ البُغضُ». ثُمَّ تَلا هَذِهِ الآيَةَ «حَبَّبَ إِلَيكُمُ الإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلوبِكُم وَ كَرَّهَ إِلَيكُمُ الكُفرَ وَ الفُسوقَ وَ العِصيانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدونَ».[8]
فضیل بن یسار میگوید: از امام صادق (ع) از حب و بغض سؤال کردم که آیا این دو از نشانههای ایماناند؟ فرمود: مگر ایمان چیزی غیر از حب و بغض است؟ آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «خداوند ایمان را محبوب شما ساخت و آن را در دلهای شما بیاراست، و کفر و نافرمانی و عصیان را ناپسند شما کرد، که آنان هدایتیافتگاناند».
باری، در این حدیث شریف ایمان را همسنگ حب و بغض گرفتند، زیرا ایمان یک مرحلۀ عقلانی دارد که در آن انسان حقیقتی را قبول میکند و مرحلهای قلبی دارد که در آن به این حقیقت دل میبندد. اگر این حقیقت، خدا و دین و حجت او بود و به آن دل بست، دیگر نسبت به هر چه در برابر خدا قرار میگیرد بغض پیدا میکند. جلوۀ حقیقی ایمان، همین است. مؤیدی دیگر این فرمایش امام باقر (ع) است که میفرماید:
فَالدّينُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدِّينُ.[9]
دين همان محبت و محبت همان دين است.
3. راهکار افزایش محبت خدا
بعد از این که معلوم شد محبت به خدا، همان متجلّی شدن ایمان در قلب مؤمن است این پرسش مطرح میشود که چه راههایی برای ایجاد و افزایش این محبت وجود دارد؟ خداوند در حدیث معراج میفرماید: «اگر بندهای مرا دوست بدارد، من نیز او را دوست خواهم داشت و افزون بر آن، محبت او را در دل مخلوقم میافکنم».[10] همه ما خدا را به طور فطری دوست داریم و میخواهیم این محبت را حفظ کنیم و همواره بر آن بیفزاییم. راهکارهایی را برای این مهم بیان کردهاند که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
– زهد به دنیا
عدهای از حضرت عیسی (ع) خواستند تا عملی را به آنها نشان دهد که موجب افزایش محبت خدا در دل گردد. حضرت عیسی (ع) در پاسخ فرمود:
أَبْغِضُوا الدُّنْيَا يُحْبِبْكُمُ اللَّه.[11]
دنیا را دشمن بدارید، خدا شما را دوست خواهد داشت.
مراد حضرت عیسی (ع) از دشمنی با دنیا این نیست که به نعمتهای دنیا بغض بورزیم. بلکه بغضمان باید نسبت به چیزی باشد که میخواهد دل ما را برباید و ما را از خدا جدا کند؛ به این خاطر است که بزرگان مراقب بودند تا نه تنها از حرام بلکه از هر چه شبههای در جهت حرمت و یا عدم رضای خدای رحمان داشته باشد پرهیز کنند.
حکایتی از اهل معنا: نقل می کنند مرحوم شیخ انصاری (ره) به همراه برادر خود از کاشان به مشهد مقدس مسافرت نمود، پس از آن به تهران آمد، در مدرسۀ مادر شاه در حجره یکی از طلاب منزل گرفت. روزی شیخ به همان محصّل مختصر پولی داد، تا نانی خریداری کند، وقتی برگشت شیخ دید، حلوا هم گرفته، و بر روی نان گذاشته است، به او گفت: پول حلوا را از کجا آوردهای؟! جواب داد: حلوا را نسیه خریدم. شیخ از آن قسمت نان که حلوایی نبود برداشت و فرمود: من یقین ندارم برای اداء نسیه زنده باشم. روزی همان طلبه بعد از سال ها به نجف آمده بود و خدمت شیخ عرض کرد: چه عملی انجام دادید که به این مقام رسیدید؟! اینک در رأس حوزه علمیه قرار گرفته، و مرجع شیعیان جهان شدید؟! شیخ فرمود: چون جرأت نکردم حتی نان زیر حلوا را بخورم، ولی تو با کمال جرأت نان و حلوا را خوردی. (علی اکبر صداقت، یکصد موضوع، پانصد داستان،ج ۱، ص ۱۴۵). |
– کار برای خدا
در روایتی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است:
إنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ سَألَ رَبَّهُ فِي لَيْلَةِ الْمِعْراجِ فَقالَ: يا رَبِّ! أيُّ الاْعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَيْسَ شَيْءٌ عِنْدِي أفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَيَّ وَ الرِّضا بِما قَسَمْتُ. يا مُحَمَّدُ! وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَحابِّينَ فِيَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَواصِلِينَ فِيَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِي لِلْمُتَوَکِّلِينَ عَلَیَّ وَ لَيْسَ لِمحَبَّتِي عَلَمٌ وَ لا نِهايَةٌ.[12]
پیامبراکرم (ص) در شب معراج از پروردگارش پرسید: پروردگارا، برترین و شریفترین کارها کدام است؟خداوند عزّوجلّ در پاسخ فرمود: هیچ عملى نزد من بالاتر از توکل بر من و راضى بودن به آنچه من قسمت کردهام نیست. ای محمد، محبّت من شامل کسانى میگردد که به خاطر من محبّت میکنند و برای من عطوفت و مهربانى مىکنند و بر اساس خشنودی من ارتباطات خود را شکل میدهند و نیز محبّت من شامل کسانى میگردد که بر من توکّل مىکنند و محبت من نه نشانۀ مخصوصى دارد و نه پایان و نهایتى.
در حدیثی از امام صادق (ع) درباره محبت خدا نقل شده است که خداوند متعال میفرماید: «هیچ بندهای محبّت من را نمیجوید مگر از طریق انجام دادنِ آنچه بر او واجب کردهام».[13] پس اگر بر انجام واجبات مراقب باشیم و از گناهان که ترک گناه آنها هم واجب است دست بشوییم. اینگونه است که میتوان خدا را دوست داشت. حضرت امام صادق (ع) در حدیث دیگری فرمود:
إِنَّ أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ وَ اسْتَضَاءَ بِهِ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اللُّطْف فَإِذَا نَزَلَ اللُّطْفُ صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائد فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَة … .[14]
خردمندان کسانی هستند که با تفکّر و اندیشه عمل میکنند، تا از این طریق محبّت خدا در قلب آنها پدیدار شود. اگر قلبی محبّت خدا را دریابد و از او نور بگیرد، لطف خدا شتابان بر آن دل فرو میریزد. و چون در منزل لطف قرار گیرد از گروه و اهل فوائد (صاحبان بهرههای وافر) میشود. و چون از اهل فوائد گشت با حکمت سخن میگوید ….
چگونه میتوان با تفکّر به خداوند محبّت پیدا کرد؟ شاید به این صورت که هر کاری میخواهیم انجام دهیم اندکی پیش از آن فکر کنیم و با خود بگوییم آیا خدا به انجام دادن این کار راضی است یا خیر؟ اگر راضی است انجام دهیم و اگر نه، آن را ترک کنیم. اگر بهطور مستمر این شیوه را ادامه دهیم، چندی نخواهد گذشت که محبّت خدا را در دل خود احساس میکنیم.
– یاد مرگ
رسول اکرم (ص) فرمود:
مَنْ أَكثَرَ ذِكرَ المَوتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ.[15]
اگر کسی مرگ را زیاد یاد کند خداوند او را دوست خواهد داشت.
اگر خدا کسی را دوست داشت، محبّتش را در دل او میافکند. این امر طبیعی است، زیرا محبّت دوسویه است؛ بنابراین زیاد به یاد مرگ بودن باعث میشود محبت انسان به خدا زیاد شود.
– تنفر از گناه
حضرت امام جعفر صادق (ع) درباره محبت خدا فرمود:
وَ طَلَبتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدتُهُ فِي بُغضِ أَهلِ المَعاصِي.[16]
و دوستى خدای عزوجل را طلب کردم و آن را در دشمنی با اهل معصیت یافتم.
انسان باید از کسانی که اهل گناهان کبیره هستند، انزجار داشته باشد. منظور انزجار از شخص آنها بلکه از عمل آنهاست. البتّه کسانی که اهل معاصی هستند اگر توبه نکنند و به عمل خود ادامه دهند، آرام آرام معصیت در آنها پایدار و ماندگار خواهد شد و وجودشان ظلمانی میشود که در این صورت مورد بغض اهل ایمان قرار میگیرند. حضرت امام صادق (ع) در حدیث دیگری میفرماید:
إِذَا تَخَلَّى المُؤمِنُ مِنَ الدُّنيا سَما وَ وَجَدَ حَلاوَةَ حُبِّ اللَّه.[17]
اگر بندهای از دنیا فاصله بگیرد، محبّت خدا را در مییابد.
یعنی آن هنگام که انسان وابستگی خود را به دنیا کم کند یا آن را به کل از بین ببرد شیرینی محبت پروردگارش را در دل خویش میچشد. شاید ما نتوانیم از محبّت همۀ شئون دنیا فارغ شویم، زیرا کار مشکلی است، ولی میتوانیم از خدا بخواهیم که در این راه ما را یاری کند و حداقل محبّت گناه و دنیای حرام را از دلمان بیرون کند. اگر این را از خدا بخواهیم و بر آن تمرین کنیم، قطعاً این اتّفاق خواهد افتاد. اندک نیستند افرادی که از گناه نفرت دارند و نفرتشان از آن روست که ظلمت گناه را درک میکنند. پیمودن این مسیر با تمرین و بذل توجّه ممکن است.
– پیوستن به محبوبین خدا سبب جلب محبت خدا
اگر ما خود را در دستۀ افرادی قرار دهیم که خداوند آنها را دوست میدارد، خدا نیز محبّتش را در دل ما قرار خواهد داد. قرآن کریم انسانهای متقی را که صفات برجستهای در خود پدیدار کردهاند محبوب خدا میداند که از جمله محبوبین خدا موارد زیر است:
محسنین
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ».[18]
بیتردید خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
بسیار توبه کنندگان
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ».[19]
مسلّماً خداوند کسانی را که زود و زیاد توبه میکنند و کسانی را که در پاکی کوشا هستند دوست دارد.
آیا زیاد توبه کردن به معنی مداومت در شکستن توبه است؟ و توّاب کسی است که مدام توبه میشکند؟ البته خیر، به این معنا صحیح نیست، بلکه انسان توّاب کسی است که ممکن است ناخودآگاه اشتباه کند و خطایی از او سربزند. امّا به سرعت متوجّه اشتباه خود شود و بگوید: خدایا اشتباه کردم، عذر میخواهم! به عبارتی به محض آن که خطا میکند متوجه خطای خود میشود و برمیگردد.
یا اگر اشتباهی در حقّ کسی کرد، با یک عذرخواهی خود را از آن، پاک میکند، البتّه خداوند به چنین کسی عزّت میدهد. به هر حال نباید اجازه دهیم اشتباهاتمان باقی بمانند. غبارِ روی شیشۀ ماشین را باید فوراً پاک کرد. اگر این غبار زیاد شود، جلوی دید انسان را میگیرد. قلب هم همینطور است. «اغْتَسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَة؛ قلب خود را با آب توبه شستشو بده».[20]
اگر ما توّاب شویم و دائماً به سوی خدا برگردیم، خدا ما را دوست خواهد داشت همان گونه که متطهّرین را دوست میدارد. «مطهّر» کسی است که پاک شده ولی «متطهّر» کسی است تلاش میکند قلب و عمل خود را از آلودگیها پاک کند. خدای رحمان چنین کسی را دوست دارد. همین که بنده راه نزدیک شدن به خدا را آغاز کند و از شیطان دور شود، خدا نیز او را دوست خواهد داشت.
با تقوایان
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ».[21]
بیتردید خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.
تقوا یعنی چه؟ تقوا از ماده «وَقَیَ» و به معنای نگهداری است تقوا این است که همواره و در تمام امور جانب خدا را نگه داریم؛ به گونهای که در برخوردها و مسائل زندگی هر گاه میان نفس و خدای رحمان تعارض آمد خدا را برای خواستۀ نفس خود از دست ندهیم. بلکه باید خدا را نگه داریم و خواستۀ نفس را فدا کنیم.
پس تقوا فقط به معنای پرهیزکاری نیست بلکه امور ایجابی نیز میتوانند عملی بر حسب تقوا باشند؛ برای مثال انفاق، بخشی از تقوا است. در انفاق انسان بخشی از پول خود را میدهد تا رضایت خدا را به دست آورد. تقوا در همۀ شئون زندگی جاری است. ترک گناه هم بخشی از تقواست. خداوند متّقین را دوست دارد.
صبر پیشگان
«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرينَ».[22]
خداوند صابران را دوست دارد.
متوکلان
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ».[23]
بیتردید خداوند توکلکنندگان را دوست دارد.
اگر به خدا توکّل کنیم، هم کارهای ما درست میشود و هم خدا ما را دوست خواهد داشت؛ زیرا خدا در کتاب خود این وعده را داده است:
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ».[24]
کسی که بر خدا توکل نماید، او برایش کافی است.
عدالت پیشگان
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ».[25]
خدا عدالت پیشگان را دوست دارد.
خداوند انسانهایی که عادل هستند وحقّ کسی را ضایع نمیکنند نیز دوست میدارد.
پاک شدگان
«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ».[26]
و خدا پاکیزگان را دوست دارد.
جهادگران
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ».[27]
به یقین خداوند دوست دارد کسانی را که در راه او چنان پیکار میکنند که گویی بنایی پولادیناند.
خداوند کسانی را که به دفاع از حریم خدا میپردازند و دشمن را از حریم اسلام و مسلمین دفع میکنند، دوست دارد.
بسیار شکرگزاران قلبهای حزین
حضرت امام سجاد (ع) میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُور.[28]
خداوند هر قلب محزون و هر بندۀ شكرگزار را دوست دارد.
کسی که ناراحت است از این که چرا در اعمال دینی عقب مانده است، یا چرا کارهایی کرده که او را از خدا دور کرده است، همین که ناراحت میشود، خدا او را دوست خواهد داشت. شاید حزن و اندوه در مشکلات دنیا نیز مانند این حالت را برانگیزد. پدر و مادر وقتی فرزند خود را اندوهناک میبینند، محبّت آنها نسبت به او جدّیتر میشود. همچنین خداوند هر بندۀ شکوری را دوست دارد، کسی که در همۀ نعمتهای خود شکرگزاری کند. شکر نعمت، هم موجب افزایش آن میشود و هم باعث میشود که خداوند انسان را دوست بدارد و محبت خدا نسبت به او بیشتر شود.
اهل صبر و حیا
حضرت امام محمدباقر (ع) از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل میفرمایند:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّف.[29]
خداى عزوجل شخص با حياىِ بردبارِ پارسایِ عفتجو را دوست دارد.
نکتۀ لطیف در این روایت این است که میفرماید انسانی که هم عفیف است و هم در کسب عفاف کوشاست را خدا دوست دارد.
[1]. سورۀ انعام، آیۀ 151.
[2]. سورۀ نور، آیۀ 21.
[3]. جامع الأخبار، ص185.
[4]. ر.ک: شيخ بهائی، مشرق الشمسين و إكسير السعادتين مع تعليقات الخواجوئى، ص 378
[5]. بحارالأنوار، ج91، ص98.
[6]. تحف العقول، ص295.
[7]. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 385، ح 8771.
[8]. الکافي، ج2،ص125.
[9]. بحارالأنوار، ج66، ص238.
[10]. الوافی، ج26، ص147.
[11]. بحارالأنوار، ج14، ص328.
[12]. بحارالانوار، ج74، ص21.
[13]. الکافی، ج2، ص82.
[14]. بحارالأنوار، ج70، ص25.
[15]. بحارالأنوار، ج16، ص265.
[16]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص173.
[17]. الکافی،ج2، ص130.
[18]. سورۀ بقره، آیۀ 195.
[19]. سورۀ بقره، آیۀ 222.
[20]. مصباح الشريعة، ص48.
[21]. سورۀ آلعمران، آیۀ 76.
[22]. سورۀ آلعمران، آیۀ 146.
[23]. سورۀ آلعمران، آیۀ 159.
[24]. سورۀ طلاق، آیۀ 3.
[25]. سورۀ مائده، آیۀ 42.
[26]. سورۀ توبه، آیۀ 108.
[27]. سورۀ صف، آیۀ 4.
[28]. الکافی، ج2، ص99.
[29]. الکافی، ج2، ص112.