مبانی اخلاق
فهرست مطالب این مقاله را ببینید
مسئله اخلاق در میان مباحث دینی و معرفتی، از جمله مسائلی است که پرداختن به آن از اهمیت خاصی برخوردار است و توجه ویژهای را در بحث و بررسی میطلبد. برای آشنایی با مبانی اخلاق ابتدا مطالبی را در معنی و چیستی اخلاق و اهمیت آن در میان معارف بشری بیان کنیم و سپس مبانی اخلاق اسلامی را با اخلاق در غرب مقایسه میکنیم. برخی از مباحث مطرح شده در این مقاله عبارتند از:
- مفهوم اخلاق
- خاستگاه اخلاق
- اهمیّت اخلاق در دین اسلام
- مقایسه اخلاق در اسلام را با اخلاق در غرب
چکیده
- اخلاق از واژه «خُلق» مشتق شده است که به معانی خوی و طبیعت انسانی و عادت است و مراد از اخلاق به معنای رایج آن، رفتارهای ارزشی است.
- منشأ و خاستگاه اخلاق سه چیز است: فطرت، عقل، وحی.
- آموزههای وحیانی کاملاً با عقل و سرشت انسانی هماهنگ است و انسان طبعاً به مسائل اخلاقی گرایش دارد اما آموزههای الهی این مسیر را برای انسان ساماندهی میکند و راه را مشخص میکند.
- انسان از جهات مختلفی نیازمند به هدایت وحی و انبیاء است:
- تذکّر وحی به عقل و فطرت.
- تأسیس بعضی از مسائل اخلاقی در آموزههای وحی الهی.
- تبیین جزئیات توسط وحی.
- اخلاق در دین اسلام جایگاه عظیمی دارد؛ در حدیثی آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تمام کنم.
- معمولاً مباحث دینی را به سه بخش مجزا از هم تقسیم میکنند: معارف، احکام، اخلاق. به نظر میرسد که اخلاق جدای از معارف و احکام نباشد و بسیاری از مباحث آن دو را پوشش میدهد مانند بحث توکل (معرفتی) و نماز (احکام) که ذیل اخلاق بندگی مطرح میشود.
- انسانها به سبب فطرت خود گرایش به مسائل اخلاقی دارند که سبب اشتراکاتی شده؛ اما آموزههای وحیانی گرایشهای انسانی را بر محور خداوند و رضای او تنظیم میکند و در همین راستا به تأسیس بعضی از مبانی اخلاق میپردازد و در مقابل تفکر اومانیستی دنیای غرب، اخلاق را بر محور نفسانیات انسان تنظیم میکنند که این موضوع سبب اختلافهای زیادی در اخلاق در این دو حوزه شده است.
1. مفهوم شناسی
«خَلق» و «خُلق» هر دو از یک ریشهاند، اما در معنا و کاربرد متفاوتند. بعضی گفتهاند که «خَلق» در اشکال و اجسام که با حواس ظاهری درک میشوند به کار میرود و «خُلق» مخصوص سجایا و قوایی است که با فطرت و امور باطنی درک میشود. در هر صورت «خَلق» به معنای آفرینش و آفریدن آمده است.
اصل خلق به معنای اندازهگيرى و تقدير است و چون آفريدن توأم با اندازهگيرى است لذا خلق را آفريده و آفريدن معنا میكنند. در خصوص «خُلق» یا «خُلُق» معانی چون خوی و طبیعت انسانی، طبع، مروّت و عادت را بیان کردهاند. این واژه به «اخلاق» جمع بسته میشود.[1]
خداوند در قرآن کریم به پیامبراکرم (ص) میفرماید:
«وَ إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظيمٍ».[2]
و همانا تو بر خُلقی بزرگ استواری.
اخلاق، مجموعهای است از آنچه در انسان به صورت عادتها و رفتارها نمود مییابد. اما اگر ما بخواهیم در یک جمله اخلاق را به معنایی که امروزه چه در میان عالمان و چه در بین مردم مصطلح و مشترک است ارائه دهیم، باید بگوییم که اخلاق یعنی «رفتارهای ارزشی».[3]
مثلاً وقتی میگویند فلانی خوشاخلاق است، یعنی در رفتارهای او کارهای ارزشمند و پسندیده زیاد دیده میشود، و هنگامی که گفته میشود: فلانی بداخلاق است، یعنی رفتارهای او فاقدِ ارزشهای الهی و انسانی است. مدار سخن در این مقاله نیز بر این محور است که منظور از اخلاق، همان رفتارهای ارزشی است که از نگاه علمی بحث و بررسی میشود.
به هر روی، اخلاق دو حوزه دارد: حوزه علم و نظر و حوزه عمل. حوزه علمی اخلاق که خود به چند شاخهٔ تقسیم میشود، راجع به موضوعاتی چون مبانی علم اخلاق، آداب و دستورهایی لازم برای کسب فضایل و رفتارهای اخلاقی و … بحث میکند، طبیعی است ما در این نوشتار در حوزه علمی بحث خواهیم داشت و حیطه عمل بر عهده خود عزیزان خواهدبود.
بنابراین ممکن است کسی در علمِ اخلاق خبره و عالم باشد، ولی در عمل آنچنان که میباید بدان پایبند نباشد. چنین انسانی را خوشاخلاق نمینامند، زیرا هر چند او علم و دانشی دارد، ملاکْ رفتارهایی است که در عمل پدیدار میشود.
2. خاستگاه اخلاق
پس از تعریف اخلاق و معرفی انواع آن، خاستگاه اخلاق در خور بررسی و مطالعه است. آیا تمام رفتارهای اخلاقی برآمده از گفتار پیامبران و انبیای الهی است یا آن که در وجود انسانها هم ریشه دارد؟ این سؤال، زیربنای بسیاری از مفاهیم و مطالب مطرح شده در موضوع اخلاق است.
قرآن کریم دین خدا را هماهنگ با فطرت انسان میداند، بر این اساس اگر در دین خدا از اخلاق سخن گفته شده، گویای آن است که اخلاق در وجود انسانها ریشه دارد. اگر از توحید سخنی به میان آمده، مبین آن است که بنمایههای توحید در وجود ما هست، و اگر از حساب و کتاب آخرت و قیامت سخن گفته شده، گواه آن است که قیامت اقتضای فطری انسان است.
یعنی انسان در فطرت خود طالب آن روزی است که خداوند، دادخواهِ مظلومان و منتقم از ظالمان باشد و نیکوکاران را پاداشی عظیم دهد. همگی این امور در فطرت انسان هست، و همین امر است که سبب خشنودی انسان از برپایی قیامت و روز عدل، و حساب و کتاب در آن روز میگردد. لذا همان سان که تمام مسائل دینی با فطرت ما هماهنگ است، اخلاق هم از این قاعده مستثنی نیست؛ با این توضیح عرض میکنیم که اخلاق برخاسته و حاصل از سه مسأله است:
الف- عقل انسان؛ خداوند به انسان قدرت عاقلهای داده است که خوب را از بد، تشخیص میدهد. عقل، انسان را به سوی رفتارهای ارزشی فرامیخواند.
ب- فطرت انسان؛ فطرت نیز انسان را به سوی کارهای خوب دعوت میکند. از همین رو گاهی برخی افرادی که به دین و مذهب خاصی پایبند نیستند نیز به پارهای از رفتارهای اخلاقی عمل میکنند؛ چراکه این رفتارهای اخلاقی، فطری و برآمده از نهاد آدمی است.
ج- وحی؛ وحی الهی هم ما را به سوی اخلاق فرا میخواند. این حدیث از پیامبراکرم (ص) مشهور است که فرمودند:
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ.[4]
من مبعوث شدم که کرامتهای اخلاقی را به تمام و کمال [شایستهاش] برسانم.
نقش وحی در اخلاق
بنا بر آنچه گذشت پیامبراکرم (ص) داعیه آن را دارند که من کرامتهای اخلاقی را به اتمام میرسانم و کامل میگردانم. از ظاهر این سخن میتوان نتیجه گرفت که قبل از پیامبر (ص) هم اخلاق وجود داشته و انبیای الهی اخلاق را مطرح کردهاند و ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی را به بشریت آموختهاند.
به یک معنا در خود انسانها هم کم و بیش ارزشهای اخلاقی وجود داشته است، ولی پیامبراکرم (ص) با آمدن خود آن را کامل میکنند. اینجا این سؤال ممکن است در ذهن شکل گیرد که اگر اخلاق ریشه در فطرت و عقل انسان دارد، چه دلیلی دارد که ما خود را نیازمند به وحی بدانیم؟
این سؤال در مورد همه معارف دینی مطرح است، انسان فطرتاً خداپرست است، ولی گاهی غفلت میکند و از فطرت خود سرباز میزند. امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند:
فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ… وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.[5]
خداوند پیامبران خود را از پی یکدیگر به سوی آنان فرستاد تا مردم را به ادای پیمان فطری فراخوانند و نعمتهایی را که فراموش میکنند به آنها متذکر شوند … و گنجینههای خرد را برای آنها بکاوند و بیرون کشند.
عقل در انسان وجود دارد، اما کسی باید آن را کارآمد سازد. حس کنجکاوی و دانشجویی بهطور طبیعی در انسان هست، اما معلمی لازم است تا درس بدهد و تشویق کند تا انسان را به راه انداخته و راه علمآموزی را به انسان بیاموزد. دین و مقولههای تابع آن، همچون اخلاق نیز همینگونه است. بر پایه این قاعده خداوند زمانی حجت را بر مردم تمام میداند که پیامبران به سوی آنها بیایند و دین و مسائل مربوط به آن را به آنها بیاموزند. قرآن میفرماید:
«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ لِئَلاَّ يَكونَ لِلنَّاسِ عَلَىٰ اللَّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ».[6]
فرستادگانی بشارترسان و بیمدهنده [قرار دادیم]، تا مردم را بر خدا [در روز قیامت] پس از [آمدن] این فرستادگان حجتی نباشد.
خداوند پیامبران را فرستاد که مردم را به نعیم ابدی بشارت دهند و به ثواب الهی دعوت کنند و از عذاب خدا که ناشی از خطاها و گناهان است بیم دهند. اما برای چه؟ به این دلیل که پس از آمدن انبیاء و رسولان، دیگر برای مردم در برابر خدا حجتی نماند. مفهوم سخن این است که تا پیامبری مبعوث نشود، مردم دارای حجت و حق مطالبهاند. آنها ممکن است چنین بگویند:
لَولا أَرسَلتَ إِلَينا رَسولًا مُنذِراً وَ أَقَمتَ لَنا عَلَماً هَادِياً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخزَى.[7]
خدایا چرا برای ما پیامبری نفرستادی که ما را به راه حق هدایت کند، آیات تو را بر ما بخواند، قبل از آن که ما به ذلت و خواری مبتلا شویم؟
جملات فوق فرازی است از دعای ندبه که با مباحث قرآنی درآمیخته و همین مبنا را بیان میکند. در ابتدای ورود جهنمیان به دوزخ، خازنانِ جهنم از آنها سؤال میکنند:
«أَ لَم يَأتِكُم رُسُلٌ مِنكُم يَتلُونَ عَلَيكُم آياتِ رَبِّكُم وَ يُنذِرُونَكُم لِقاءَ يَومِكُم هذا قالوا بَلىٰ وَ لـٰكِن حَقَّت كَلِمَةُ العَذابِ عَلَى الكافِرينَ».[8]
مگر فرستادگانی از خودتان به سوی شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و شما را از ملاقات این روزتان بیم دهند؟ میگویند: چرا، و لکن [ما بر کفر و عناد خود اصرار کردیم تا] وعده عذاب [الهی] بر کافران ثابت گردید.
ضرورت ارسال پیامبران تنها در مباحث معرفتی، احکام و یا اخلاق نیست. همه مباحث تربیتی نیازمند معلم و مُبیّن هستند؛ بدون قرآن و بدون رهنمودهای هادیان الهی، شناخت بسیاری از مرزهای اخلاقی برای ما ممکن نیست. این بحث مقدمهای است برای مباحث دیگر. مثلا اینکه چه تفاوتی میان اخلاق الهی و اسلامی با اخلاقی که خود بشر تنظیم میکند وجود دارد؟ ضمن این که میان این دو مشترکاتی وجود دارد، اختلافات جدی نیز با هم دارند.
پس خاستگاه اخلاق سه چیز است: عقل، فطرت و وحی. وحی در این زمینه نقشی جدی دارد. چراکه اولاً وحی و انبیاء و اولیای الهی، همگی برای بیدار کردن فطرت آدمی و متوجه ساختن آن به مسائل عقلانی میآیند. پس در همه حال انسان به معلمی الهی نیاز دارد؛ معلمی که در مرحله نخست انسان را به عقل و فطرت خویش متوجه سازد؛ چراکه این احتمال همواره وجود دارد که ابعادی از عقل و فطرت به فراموشی سپرده شوند و در مرحله بعد مجموعهای از مباحث اخلاقی را پی میریزد که چه بسا انسانها هرگز توجهی به آنها نداشتهاند.
عقل و فطرت آدمی اینگونه نیست که او را به تمام نکات و ظرایف اخلاقی متوجه سازد. بسیاری از مباحث اخلاقی نیازمند تذکر و آموزشاند، نظیر زهد. به عنوان مثال در آموزههای دینی میآموزیم که انسان باید نسبت به دنیا زاهد باشد. شأن انسان بسیار بالاتر از آن است که به مسائل کوچک و بیارزش دنیا وابسته شود.
باید از دنیا استفاده کرد اما نباید به آن دل بست و در آن فرو رفت. بلکه باید از آن گذشت، همان سان که اولیای خدا از دنیا گذشتند و بدان دل نبستند. ولی از آن استفاده کردند، دنیا سکوی پرواز آنها بود. برعکس، اهل دنیا که فریفته آن میشوند، در آن غرق میگردند و دنیا آنها را میبلعد و در خود هضم میکند.
انبیای الهی راهکار رهایی از فریب دنیا را به ما میآموزند. نهایتاً پیامبران الهی جزئیات آموزههای اخلاقی را برای ما تبیین میکنند. نتیجه این که هر چند عقل و فطرت ما را به پارهای از مباحث اخلاقی رهنمون میشوند، اما بدون شک ما از هدایت انبیاء و اولیای الهی و وحی خداوند بینیاز نخواهیم بود.
3. همگانی بودن اخلاق
اخلاق امری همگانی است. همه اخلاق را دوست دارند؛ زیرا در فطرت و عقل انسانها ریشه دارد. بنابراین اگر به هر انسانی بگویید اخلاقی زندگی کردن خوب است یا بد؟ مسلماً پاسخ او مثبت است و میگوید خوب است. انسان صرفاً غریزه نیست و متفاوت از حیوانات است.
در انسان احساسهای ارزشی بالاتر از غرایز حیوانی است. رفتارهای ارزشمند اخلاقی که مبتنی بر احساسهای لطیف و خوشایند است بهطور فطری و عقلی در نزد همه انسانها از ارزش ویژهای برخوردار است. فطرت و خرد انسان به رفتارهای اخلاقی بیش از غرایز حیوانی بها میدهد. پس، از جمله مقولههای دانش اخلاق، همگانی بودن آن است.
خلاصه کلام:
- اخلاق عبارت است از رفتارهای ارزشی و علم این رفتارها علم اخلاق نام دارد.
- خاستگاه اخلاق سه چیز است: عقل و فطرت و وحی.
- همه انسانها اخلاق را دوست دارند. بر همین اساس است که همه مکاتب از اخلاق دم میزنند.
4. مبانی اخلاق در دین الهی
اخلاق در دین الهی جایگاه عظیمی دارد. چنانکه پیشتر بیان شد، خداوند در قرآن کریم به پیامبراکرم (ص) میفرماید:
«وَ إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظيمٍ».[9]
و راستی که تو را خویی والاست.
پیامبراکرم (ص) هم فرمودند: «من مبعوث شدم تا کرامتهای اخلاقی را به اتمام برسانم و کامل کنم».[10] پس تا اینجا در مییابیم که دین برای تکمیل اخلاق است. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که در حوزه دین، مفهوم اخلاق مفهومی فراگیر است که توضیح آن در ادامه عرضه میگردد:
معمولاً مباحث دینی را به سه دسته تقسیم میکنند؛ معارف و اعتقادات، احکام، اخلاق. ولی این تقسیمبندی دقیق به نظر نمیرسد بلکه با نگاهی دقیقتر در مییابیم که اخلاق دامنهای بس گستردهتر دارد و بسیاری از معارف و اعتقادات را هم دربرمیگیرد.
به عنوان مثال توکل به خدا مفهومی اخلاقی است، در عین حال یک مفهوم معرفتی هم هست. مفاهیمی همچون معرفت به خدا و محبت به خدا، هم در اعتقادات مطرح است و هم در اخلاق. افزون بر آن، دامنه اخلاق بسیاری از احکام حتی واجبات را هم در برمیگیرد. در درس اخلاق و در کتابهای اخلاقی، عالمان دینی از نماز اول وقت سخن میگویند، این مسئله به یک معنا جزء احکام و جزء آداب زندگی است. از نظر فقهی عملی مستحب به شمار میآید و مستحب حکمی فقهی است.
از آن طرف در حوزه اخلاق هم درباره آن بسیار سخن گفته میشود. اموری نظیر ترغیب به نماز شب، تشویق به انفاق، تبلیغِ واجبات، شهادت به حق، ادای امانت، وفای به عهد، همگی هم در حوزه اخلاق و هم در حوزه احکام مطرح میشوند. بنابراین دقیقتر آن که سه دایره را در نظر آوریم، یکی دایره معارف و اعتقادات، در کنار آن، دایره احکام دینی، و در کنار آن دو، دایره سومی برای اخلاق که بخش عمدهای از اعتقادات و احکام را پوشش میدهد.
با این نگرش، زیبایی سخن پیامبراکرم (ص)را بهتر میتوان فهمید که فرمود: «من مبعوث شدم که کرامتهای اخلاقی را به اتمام برسانم». زیرا با تصویری که از اخلاق به دست آمد مکارم اخلاقی همه و یا حداقل بسیاری از معارف و احکام دینی را شامل میشود و اتمام مکارم اخلاق به معنای کامل کردن تمامی آموزههای دینی در زمینههای اعتقادات و معارف، قوانین الهی و رفتارهای ارزشی خواهد بود. اهمیت اخلاق از منظر دین ما در این دستور قرآن کریم به روشنی پیداست که فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإِحسانِ».[11]
بهیقین خداوند به عدالت و نیکی کردن فرمان میدهد.
خداوند به دو چیز فرمان میدهد: عدالت و احسان. عدالت همان رعایتِ حقوق است، یعنی حق هر کس را باید به تمامی ادا نمود. احسان هم مفهوم و ارزشی اخلاقی است. با این تعاریف، این آیه چنین معنی میدهد که تنها به ادای حق دیگران اکتفا نکنید، بلکه باید به دیگران احسان کنید و خیر برسانید حتی اگر برحسب ظاهر از شما طلبکار نباشند. این، یک رفتار اخلاقی است. خداوند هم به حقوق و احکام و هم به اخلاق، با یکدیگر امر میکند. آیه زیر هشت مورد را برای مسلمانان نام میبرد و میفرماید که به آنان احسان کنید:
«وَ اعبُدُوا اللَّـهَ وَ لا تُشرِكوا بِهِ شَيئًا وَ بِالوالِدَينِ إِحسانًا وَ بِذِي القُربىٰ وَ اليَتامىٰ وَ المَساكينِ وَ الجارِ ذِي القُربىٰ وَ الجارِ الجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالجَنبِ وَ ابنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَت أَيمانُكُم إِنَّ اللَّـهَ لا يُحِبُّ مَن كانَ مُختالًا فَخورًا».[12]
و خدا را بپرستید، و چیزی را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست، دوست ندارد.
خداوند در این آیه به مواردی که نام برده است میفرماید احسان کنید، نه این که بدی نکنید، بلکه به آنها خیر برسانید و خوبی کنید. به پدر و مادر و فامیل خود باید احسان کنید، به یتیمان جامعه باید رسیدگی کنید، مساکین را باید دریابید و به زندگی آنها رسیدگی کنید. به همسایگان خود چه دور و چه نزدیک خیر برسانید، به دوستانی که با هم نان و نمک خوردهاید و همسفره و همکلاس بودهاید نیکی کنید. به مسافران در راه مانده و به بردگان احسان کنید. اینها دستوراتی است که قرآن درباره احسان و اخلاق میدهد. با این توصیف، اخلاق در دین ما جایگاه عظیمی دارد. در نگاهی منصفانه دین اسلام دین اخلاق و رأفت و رحمت است. قرآن کریم به پیامبراکرم (ص) خطاب میکند:
«وَ ما أَرسَلناكَ إِلاَّ رَحمَةً لِلعالَمينَ».[13]
و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
در نگرش دینی دو نکته را نباید فراموش کرد:
1. کسانی که اسلام را دین خشونت نشان میدهند به حق، از اسلام بهرهای نبردهاند و آن را نشناختهاند، یا این که نسبت به آن مغرضند.
2. کسانی که به اسم اسلام جنایت میکنند و خشونت به خرج میدهند هم از اسلام و هم از حقیقت اسلام بسیار دور هستند. نظیر جریانهای تکفیری و مانند آن، درحالیکه اسلام دین رأفت و رحمت است و با این جریانها که مبتنی بر خشونت است میانهای ندارد.
5. نگاههای مختلف در مورد مبانی اخلاق
پیشتر گفته شد که اسلام دین رأفت و رحمت و اخلاق است، البته مکاتب مادی بشر هم از اخلاق سخن میگویند. در برههای از زمان مارکسیستها[14] به شدت داعیهدار بحث اخلاق بودند و خود را اخلاقی جلوه میدادند. امروزه نیز دنیای غرب از اخلاق دم میزند، اما اگر در باورها و افکار آنان دقت کنیم در مییابیم که نگاه آنها به اخلاق با نگاه توحیدی متفاوت است؛ چون محورِ اخلاق در آن دومتفاوت است.
محور و مبانی اخلاق
در اخلاق الهی و قرآنی و اخلاق دینی محورِ ارزش، خداست. ولی اخلاقِ کسانی که با خدا بیگانهاند و اخلاقِ امروزی دنیای غرب، اخلاقی منهای خدا و مبتنی بر نفس انسان است.
توضیح دو نکته ضروری است؛ اول آن که: مراد از کسانی که با خدا بیگانهاند کسانی نیستند که دشمنی و مخالفتی با خدا و خداپرستی دارند، بلکه مقصود جریان فکری است که با خدا کاری ندارد و دوم این که: مراد از غرب همه مردم مغربزمین نیستند، زیرا در میان غربیان بسیاری پیرو ادیان آسمانی و خدا پرستند.
مقصود جریانِ حاکم و غالبی است که با حضور تفکر توحیدی در فضای عمومی جامعه و مدیریتِ جامعه سازگار نیست. این اندیشه، خدا و دینداری را باوری حاشیهای و غیرضروری میداند که بودن یا نبودن آن اهمیت ویژهای در میان مردم ندارد، به عبارتی استقلال و هویتی برای آن قائل نیستند. پس روی سخن ما درباره غربیان با طرفدارانِ چنین باورهایی است.
حال سؤال این که اگر محور ارزشها خدا نباشد چه چیزی جای آن را میگیرد؟ اگر خدا را از محوریت ارزشها کنار بزنیم، ناگزیر نفس انسان و تمایلات آن بر رفتارها و ارزشگذاریهای ما حاکم خواهد شد. در آن صورت، انسان خود تعیین میکند چه رفتاری خوب و چه رفتاری بد است. هر چه را دوست داشت ارزش میانگارد و هر چه با تمایلات نفسانی و علایقِ شخصیاش سازگار نباشد، ضد ارزش میداند.
با این نگاه مهرههای موضوعات اخلاقی یکی پس از دیگری چیده میشود. در تفکر دینی، اخلاق با محوریت خداوند شکل میگیرد. پرداختن به این بحث البته از اهمیت ویژهای برخوردار است. در اینجا به مقایسهای اجمالی بسنده میکنیم.
اگرچه مکاتب مختلف در مفهوم اخلاق اشتراکاتی با یکدیگر دارند اما در مصادیق و عمل تفاوتهایی پیدا میکنند. در اخلاق اسلامی و اخلاق امروزیِ دنیای غرب نیز وجوهِ اشتراک بسیاری به چشم میخورد، اما تفاوتها نیز چشمگیر است. اشتراکها غالباً در موضوعاتی است که به زندگیِ دنیایی انسان برمیگردد. مفاهیمی نظیر وفای به عهد، ادای امانت، نظم در کارها، شهادت به حق، و بسیاری موارد دیگر هم از نظر دین الهی و هم از منظر بیخدایان از حیث اخلاقی ارزشمندند.
دلیل این امر نیز به آثار مثبت و مفید این دست از ارزشهای اخلاقی برای زندگی اجتماعی آنان برمیگردد. آنان موارد اخلاقی را که آثاری روشن و واضح بر زندگی دنیای انسان دارد به آسانی میپذیرند، اما در ارزشمندی مواردی که منافع و آثار دنیایی در آن نمیبینند از نظر اخلاقی، تشکیک میکنند و در پارهای موارد آنها را ضد اخلاق نیز میدانند.
در تفکر توحیدی حدود و مرزهای الهی در روابط زن و مرد ارزش ویژهای دارد. خداوند در روابط زن و مرد تا جایی اجازه میدهد و از جایی به بعد حد میگذارد و از عبور از آن حد نهی میکند. این، در نگاه ما ارزش است. حتی نگاه نکردن به چهره نامحرم ارزش و فضیلت دینی دارد و عملی اخلاقی و عبادی است.
از آن سو میبینیم که در تفکر امروزین جهان، در تفکر سکولار[15]، این دست رفتارها را اخلاق نمیگویند. در باور آنان عفاف اخلاق نیست. باری، آنها نگاهی منفی به این قضیه دارند و میگویند که شما برای مردم حد و مرز تعیین میکنید و نام آن را اخلاق میگذارید و با این کار فقط آنها را از لذایذ نفسانی محروم میکنید و بدان صبغهای اخلاقی میبخشید.
لذا به وضوح میبینیم که غربیان عملاً چنان مرزها را برداشتهاند که در بسیاری مواقع خانواده مفهوم خود را از دست داده و بیمعنا شده است. در غرب آزادی و بیقیدی به حدی رواج گرفته که تمایل به تشکیل خانواده به شدت کاهش یافته است. افراط در این شیوه به جایی رسیده که به صورت رسمی و قانونی از تمایل به جنس موافق و همجنسگرایی حمایت میشود.
اینان گاهی متعرض کشورهایی میشوند که این امر را قبیح میدانند و آنان را تقبیح میکنند که چرا شما برای مردم محدودیت ایجاد میکنید؟ میبینیم که در این نگاه مفاهیم اخلاقی به کلی عوض میشود. آنها هر چه در تاریخِ بشریت، عفاف و پاکدامنی شناخته میشود، نه تنها اخلاق نمیدانند بلکه آن را ضد اخلاق میشمارند چون آزادی انسان را محدود میکند.
در کشورهای اسلامی، بهویژه ایران تقوای دینی و پرهیز از گناه ارزش و عمل اخلاقی است. چیزی که در دنیای غرب و در فضای آزاد آن، به ندرت دیده میشود، مگر خانوادههایی که صبغهٔ مذهبی دارند. در نظر آنان نه تنها تقوای دینی ارزش نیست، که گاهی نگاه ضد ارزشی به آن میشود و حتی گاهی نیز با آن مقابله میشود. در دنیای غرب بسیاری از ارزشهای اخلاقی متداول در میانِ مسلمانان را محدودیت میپندارند و آن را برنمیتابند.
این اختلاف دیدگاه طبعاً به اختلاف در رفتار منتهی میشود. ما امروز دو گونه اخلاق داریم. یک گونه اخلاق الهی است که در آن، عفاف اخلاق است، زهد به دنیا اخلاق است، دل نبستن به پول و قدرت و ثروت و مواردی از این دست، ارزشهای اخلاقی به شمار میآید. اما از آن سو گونهای اخلاق را هم در دنیای امروز، بهویژه در عالم سکولارها و دنیای غرب میبینیم که نه تنها این دست ارزشهای اخلاقی دینی را اخلاق نمیدانند، بلکه خلاف آن را ترویج کنند.
پس در مجموع بین اسلام و سایر مکاتب بشری هم مفاهیم و ارزشهای اخلاقی مشترک زیاد است و هم موارد مورد اختلاف. ما میخواهیم اخلاق خدایی و الهی داشته باشیم، چون به خدا معتقدیم و او را خالق و پروردگار و مالک و مدبّر خویش میدانیم و معتقدیم که او به مصالح ما بیش از خود ما واقف است. خدا، چون خالق ماست به حد و مرزها آگاهتر است، پس او باید آنها را تعیین کند. در انسان، هم عقل وجود دارد و هم هوای نفس. در زندگی گاهی عقل انسان محکوم نفسش میشود.
اما خداوند محکوم نفس انسان نیست، او فراتر از نفس و آفریننده آن است، ازاینرو مرزهای حقیقی و ارزشها را از ضد ارزشها برای ما روشن میکند. از این رو بدون پایبندی به دستورات اخلاقی الهی، احتمال آن که در تعیین مرزها به اشتباه افتیم و به بیراهه رویم بسیار است. انسان چگونه می تواند ادعا کند که اخلاق غیر دینی برای او کفایت میکند؟ اخلاق غیردینی انسان را به تقوای الهی نمیرساند، بلکه نهایتاً انسان را به نظمی اجتماعی میرساند و این همه سعادت انسان نیست.
ما در اخلاق اسلامی و الهی مفاهیمی را داریم که در اخلاق بیخدایان و اخلاق سکولار هرگز آن مفاهیم را نمیبینیم، ارزشهایی در آموزههای اخلاقی ما جلوهگر است که در آنجا گاهی ضد ارزش تلقی میشود.
[1]. راغب اصفهانی،مفردات الفاظ قرآن کریم و سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن.
[2]. سورۀ قلم، آیهٔ 4.
[3]. رفتار اعم از اعمال قلبی و بدنی است. اعمال قلبی اموری مانند نیت، حب و بغض، حسن ظن و سوء ظن، حسد و اعمال بدنی اموری مانند نماز، سخاوت، خوشزبانی، خوشهمسایگی است.
[4]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص 187.
[5]. نهجالبلاغه، خطبۀ اول، ص43.
[6]. سورۀ نساء، آیهٔ 165.
[7]. بحارالأنوار، ج99، ص105.
[8]. سورۀ زمر، آیهٔ 71.
[9]. سورۀ قلم، آیهٔ 4.
[10]. بحارالأنوار، ج67، ص372.
[11]. سورۀ نحل، آیهٔ 90.
[12]. سورۀ نساء، آیهٔ 36.
[13]. سوره انبیاء، آیهٔ 107.
[14]. مکتبی که زیربنای علمی دو مکتبِ سیاسی سوسیالیسم و کمونیسم قرار گرفته است؛ برگرفته از نام کارل مارکس فیلسوف آلمانی.
[15]. گاهی سکولار را به جدایی دین از سیاست تعریف میکنند. در حالی که تعریف دقیقتر آن عبارت است از: جدایی دین از تمام عرصههای اجتماعی انسان. طرفداران این مکتب معتقدند که دین امری فردی است و نباید در عرصههایی مانند سیاست، اقتصاد، اخلاق، فرهنگِ جامعه و حتی مباحث علمی دخالت داشته باشد.