ماجرای شعب ابی طالب

بعد از بعثت پیامبر اکرم (ص) اسلام هر روز گسترش می‌یافت. دشمنان در مقابله با پیامبر اکرم (ص) هر نقشه‌ای داشتند به کار گرفتند ولی در همه آنها ناکام ماندند. آخرین حربه آنها تحریم های همه جانبه بر علیه اسلام بود. تا جاییکه هر گونه معامله با بنی‌هاشم ممنوع شد و تحت فشار شدیدی قرار گرفتند. پیامبر (ص) با مشورت ابوطالب تصمیم گرفتند مسلمانان را به شعب ابی طالب ببرند و مدتی از قریش دور باشند. در ماجرای شعب ابی طالب اتفاقات مهی افتاد از جمله:

  • فشار عجیب بر بنی‌هاشم
  • زندگی سخت بنی‌هاشم در شعب ابی طالب
  • ثروت حضرت خدیجه باعث کمک به مسلمانان
  • با معجزه الهی موریانه عهدنامه را خورد

ابتدا چکیده مطالب را مشاهده فرمایید:

چکیده

  • مشرکان در نقشه‌ای دیگر تصمیم گرفتند که پیامبر اسلام (ص) را از حمایت‌های قبیلگی خود محروم کنند. بدین‌ خاطر، بنی‌هاشم را در تحریمی همه‌جانبه قرار دادند.

  • پیامبر (ص) برای کم کردن فشار تحریم با مشورت ابوطالب تصمیم گرفتند که بنی‌هاشم به شعب ابی طالب بروند و در آنجا زندگی کنند.

  • ثروتِ حضرت خدیجه (س) و دیگر ثروتمندان قریش در طول دوران تحریم هزینه شد و از آن پس، شدت فشار بر هاشمیان بسیار بیشتر از گذشته شد.

  • به اعجاز الهی، موریانه عهدنامۀ تحریم را از بین برد و تنها عبارت «باسمك اللهم» باقی ماند. رسول خدا (ص) به‌وسیلۀ وحی از این موضوع آگاه شد و این واقعه را به‌واسطۀ ابوطالب به مشرکان خبر داد. این امر سبب پایان دوران تحریم شد.

تحریم‌­های همه جانبه

بعد از اینکه همه سیاست‌های قریش بر علیه اسلام ناکام ماند و آنان خود را شکست‌خورده دیدند؛ دست به اقدامی ناجوانمردانه زدند. آنان در دارالندوه به این نتیجه رسیدند که باید پیامبر اسلام (ص) را از حمایت‌های قبیلگی خود محروم کنند و به این ترتیب از گسترش بیشتر اسلام جلوگیری نمایند.

در نظام قبیلگی، همۀ اعضای قبیله خود را موظّف به دفاع از یکدیگر می‌دانند، هرچند عضو قبیله، خطاکار و مقصّر باشد. بنی‌هاشم نیز پس از اسلام، یکپارچه از رسول خدا (ص) دفاع کردند. گروهی از آنان اسلام آوردند و گروه دیگر هم بنا بر قواعد نظام قبیله‌ای حاضر نشدند از پشتیبانی رسول خدا (ص) دست بردارند.

حمایت ابولهب از تحریم

در بنی‌هاشم تنها دو استثنا وجود داشت؛ ابولهب عموی پیامبر و ابوسفیان‌ بن حارث بن عبدالمطلب که فرزندِ عموی ارشد پیامبر (ص) بود. در بنی‌هاشم فقط این دو نفر بودند که علیه رسول خدا (ص)‌ عمل می‌کردند.

نتیجۀ مشورت سران قریش این بود که باید همۀ بنی‌هاشم را مورد تحریم‌های همه‌جانبه قرار دهیم تا درمانده شوند و برای نجات خود، پیامبر (ص) را رها کنند. آنان عهدنامه‌ای نوشتند که بر مبنای آن، هرگونه داد و ستاد و معامله با بنی‌هاشم ممنوع بود. اقدام آنان،‌ محدود به حوزۀ مالی نمی‌شد، بلکه دامنۀ آن، به حوزۀ اجتماعی نیز کشیده شد. قریش تصریح کردند که نه دختران خود را به عقد هاشمیان درمی‌آوریم و نه به پسرانمان اجازه می‌دهیم که با دختران هاشمی ازدواج کنند.

این سیاست بسیار خطرناک و سخت بود و می‌توانست صدمه‌ای قابل توجه به گسترش اسلام وارد سازد. بنا بر این معاهده، کار بنی‌هاشم به‌قدری دشوار شده بود که حتی باوجود پول و سرمایه نیز نمی‌توانست چیزی تهیه کند.

این قرارداد را سران مکه امضا کردند و ابولهب هم در میان آن‌ها بود. پس از امضا، آن را مُهر کرده، به‌عنوان یک سند رسمی، در کعبه قرار دادند و از ابتدای سال هفتم بعثت به اجرا گذاشتند.

ورود به شعب ابی طالب

پیامبر خدا (ص) از این امر احساس خطر نمودند و برای کاهش فشار بر بنی‌هاشم با مشورت ابوطالب (ع) به این نتیجه رسیدند که همۀ بنی‌هاشم مکه را ترک کنند و به درّه‌ای که به ابوطالب اختصاص داشت وارد شوند و با هم باشند تا همگی به یک صورت زندگی کنند و بتوانند از یکدیگر حمایت نمایند. بنی‌هاشم به جز همان دو نفر، قبول کردند و در شعب ابی طالب مستقر شدند.

بنا بر نقلی حتی تیره‌ای نزدیک به بنی‌هاشم به نام بنی‌مطّلب نیز رها کردن رسول خدا و بنی‌هاشم را به دور از جوانمردی دیدند و به شعب وارد شده، مورد تحریم قریش قرار گرفتند. بنابراین این تحریم، فقط تحریم مسلمان‌ها نبود، بلکه تحریم بنی‌هاشم، یعنی خویشاوندان پیامبر (ص) بود.

این عهدنامه، بنی‌هاشم را که مرکز اسلام بود، هدف قرار می‌داد؛ بنابراین مسلمانانی که هاشمی نبودند و در خطر شکنجه هم قرار نداشتند و مجبور به مهاجرت به حبشه نبودند، در مکه زندگی می‌کردند و تحریم هم نبودند؛ افرادی مانند ابوبکر، عمربن‌خطاب، عثمان‌بن‌عفان، ابوعبیدۀ جراح، سعد‌بن‌ابی‌وقاص و عبدالرحمن‌بن‌عوف.

تأثیر تحریم

دوران تحریم در رسالت پیامبر (ص) تأثیر گذاشت. پیش از تحریم، آن حضرت در همۀ سال، در فرصت‌های مناسب به معرفی و تبلیغ اسلام می‌پرداخت، ولی با این تحریم، دیگر نمی‌توانست وارد مکه شود؛ زیرا امنیتِ آن حضرت تأمین نبود. مسلمانان تنها می‌توانستند در دو ماه از ماه‌های حرام که موسم زیارت کعبه بود، وارد مکه شوند؛ یعنی در ماه‌های رجب و ذی‌حجّه. بنابراین دعوت آن حضرت به همین دو ماه محدود شد. قریش نمی‌توانست حرمت ماه‌های حرام را بشکند؛ بنابراین رسول خدا (ص) در این دو ماه در مقابل چشمان قریشی‌ها وارد مکه می‌شد و در کنار مسجد‌الحرام، ساکنان و زائران را به اسلام دعوت می‌کرد.

بنی‌هاشم در این فرصت وارد مکه می‌شدند و با مسافرانی که با خودشان کالاهایی می‌آوردند معامله می‌کردند. قریش هم نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد. ولی بزرگان قریش مانند ابوجهل و ابولهب برای اینکه همین راه چاره را نیز بر بنی‌هاشم ببندند، در معاملات آنان دخالت می‌کردند. آنان در میان معاملات هاشمیان فریاد می‌زدند: «کالاها را به اینها نفروشید، ما گران‌تر می‌خریم».

ثروت حضرت خدیجه (س) در شعب ابی طالب هزینه شد

ثروتی را که حضرت خدیجه (س) در ابتدای ازدواج به رسول خدا (ص) بخشیده بود، در دوران تحریم هزینه شد؛ به این صورت که چون نمی‌توانستند در مکه معامله کنند، افرادی را به مناطق دوردست می‌فرستادند تا کالاهای مورد نیاز آنان را با قیمتی بالاتر خریداری کنند. این‌گونه بود که آن ثروت به پایان رسید. برخی از عموهای رسول خدا (ص) مانند عباس هم از سرمایه‌داران بودند. آنان نیز در طول مدت تحریم ثروت خود را هزینه کردند و پس از مدتی چیزی برایشان باقی نماند. از این پس، فشار گرسنگی و سوء تغذیه، تحریم‌شدگان را به‌شدت آزار می‌داد.

البته در میان غیر مسلمانان قریش جوانمردانی بودند که نمی‌خواستند زنان و کودکان به‌خاطر تحریم آن‌ها آسیب ببینند. آنان مواد غذایی را بر شترهایی قرار می‌دادند و به نزدیک شعب می‌آوردند و رها می‌کردند که به دست تحریم‌شدگان برسد. در این میان، گاهی شتران به‌دست عوامل قریش که شعب را تحت نظر داشتند می‌افتاد و کار به درگیری میان صاحبان اموال و اشراف مکه می‌انجامید.

پایان تحریم و خروج از شعب ابی طالب

پس از گذشت حدود سه سال، بزرگان سرسخت قریش هم به این نتیجه رسیدند که این تحریم به زنان و کودکان آسیب وارد کرده و بنا به دلایلی، درپی آن بودند که بدون اینکه اعتبارشان مخدوش شود، آن را لغو کنند. آنان برای اینکه ضعفشان نمایان نشود، به‌دنبال فرصتی بودند.

موریانه مأمور الهی برای از بین بردن عهدنامه

خدا به پیامبر اسلام (ص) وحی کرد که موریانه عهدنامۀ قریش را خورده و فقط عبارت «بِاسمِكَ اللّهمّ» سالم مانده است.

رسول خدا (ص) این مطلب را به ابوطالب خبر داد. براساس برخی از نقل‌ها ابوطالب نزد بزرگان مکه آمد، ابتدا از آنان اعتراف گرفت که به این عهدنامه دست نخورده و بعد گفت: «برادرزاده‌ام خبر می‌دهد که خدا به او گفته که عهدنامۀ شما از بین رفته و تنها «بِاسمِكَ اللّهمّ» باقی مانده است. من پیشنهاد می‌کنم آن را بیرون بیاورید، اگر دیدید همان‌گونه است که محمد (ص) می‌فرماید، از مخالفت با او دست بردارید به او ایمان بیاورید و اگر چنین نبود، من او را تحویل شما خواهم داد». آنان کلام ابوطالب را منصفانه دانستند و عهدنامه را بیرون آوردند و دیدند که ماجرا همان است که رسول خدا (ص)‌ بیان فرموده است.

حتی نقل شده که گروهی از افراد درجه دو و سه قریش که چنین معجزه‌ای را به چشم مشاهده کردند اسلام آوردند، ولی برخی از سران، بر لجاجت و عناد خود افزودند. البته آنان نیز در نهایت تسلیم شدند و گفتند: «از بین رفتن عهدنامه دلیل بر لغو آن است». از این پس پیامبر اکرم (ص) و بنی‌هاشم، سربلند و سرافراز از شعب به مکه برگشتند و به‌سراغ زندگی معمول خود رفتند.

این سیاست خطرناک نیز که می‌خواست پشتوانۀ قبیلگی و خویشاوندی پیامبر (ص) را از بین ببرد، به این ترتیب ناکام ماند.

ماجرای شعب ابی طالب و تحریم‌های همه جانبه فقط یکی از اقدامات مشرکان بر علیه پیامبر اکرم (ص) است. برای مطالعه بیشتر درباره بعثت پیامبر اکرم (ص) و شیوه‌های مقابله قریش با اسلام می‌توانید به مقاله «بعثت پیامبر اکرم (ص)» مراجعه فرمایید.

Cinque Terre

دوره تاریخ معصومین

این مقاله بخشی از درس‌های تاریخ معصومین است که توسط استاد ارجمند دکتر رجبی دوانی در موسسه نورالمجتبی علیه السلام تدریس شده است. این دوره با نام «با چهارده روایت» در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

8 نظرات
  1. محمد حسن می گوید

    بسیار ممنون از شما

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام
      از لطف شما سپاسگزاریم.

  2. محققی می گوید

    چرا نام الله با اینکه مشرکان به خداوند ایمان نداشتند در عهدنامه آمده است

    1. ایمانور می گوید

      با سلام و احترام
      اولا عهد نامه دوطرف دارد که یک طرف آن مشرکان هستند.
      دوما مشرک با کافر فرق دارد. مشرک خدا را قبول دارد ولی برای او شریک هم قائل است. نه اینکه خدا را قبول نداشته باشد.

    2. ناشناس می گوید

      مشرک خدا را قبول دارد ولی برای او شریک قائل است

      1. ایمانور می گوید

        با سلام و احترام
        بله درست است.

  3. لیلا می گوید

    ممنون عالی بود

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم