قصه گویی و داستان خوانی برای فرزندان
فهرست مطالب این مقاله را ببینید
برای اینکه بتوانیم مفاهیم اخلاقی و تربیتی را به کودکان آموزش دهیم باید با زبان خودشان سخن بگوییم. یکی از روشهای آن قصه گویی و داستان خوانی است. در این مقاله اهمیت داستان خوانی برای کودکان را بررسی کرده و نکاتی را در روش مناسب داستان خوانی بیان میکنیم. برخی عناوین مطرح شده در این مقاله عبارتند از:
- گفتگو با زبان کودک
- قصه گویی و داستان خوانی
- نکات مهم داستان خوانی
- مهارت در ایجاد ذهن خلاق
- اشاره مستقیم و غیرمستقیم به موضوع
- عدم استفاده از شخصیت منفی به عنوان شخصیت اصلی
- عدم استفاده از داستانهای طولانی
- دستیابی به القای موضوع در یک جلسه
- استفاده از شخصیت انسانی و همجنس
- استفاده از زبان بدن و شیوه صحیح بیان داستان
چکیده قصه گویی و داستان خوانی:
- یکی از ابزارهای آموزش مستقیم قصهگویی و داستانخوانی است.
- تأثیر قصهگویی بر فرزند عبارتاند از:
- قرار دادن خود به جای شخصیت اصلی داستان
- همزاد پنداری
- الگوگیری و پیادهسازی آن در رفتارها
- حرکات و سلوک خود
- اولین نکته در داستانگویی، مهارت در ایجاد ذهن خلاق برای خلق داستان به صورت فی البداهه.
- داستانها باید به دو شکل باشد: اشارۀ مستقیم به موضوع یا غیرمستقیم با پیامهای پنهان.
- نباید هیچ وقت شخصیت اصلی داستان را شخصیت منفی قرار داد به دلیل ذهن تقلیدگرای کودکان. به عبارت دیگر ذهن کودکان تا شش یا هفت سالگی بیشتر تقلیدگرا و الگوپذیر است ولی از شش و هفت سالگی به بعد، با تفکر انتزاعی تحلیلگری را آغاز میکند.
- زمان داستانها باید کوتاه باشد، داستانهای طولانی نباید تعریف کرد.
- زمان داستان برای کودکان سه تا هفت سال، بین پنج، هفت یا هشت دقیقه مناسب و دارای اثر تربیتی است.
- هر داستان باید موضوع مدنظر را به فرزندان انتقال دهد؛ یعنی قصهها، سریالی نباشد.
- در داستانها از شخصیتهای انسانی و حتی همجنس با فرزندان انتخاب شود و از شخصیتهای حیوانی استفاده نکنیم.
- داستان خیلی سرد، بدون فرود و فراز و روی خط صاف برای کودکان خیلی جذابیت ندارد. به عبارت دیگر داستان همراه با تقلید صدا، تغییر تن صدا و استفاده از زبان بدن بر جذابیت قصهگویی میافزاید.
گفتگو با زبان کودک
ما دو شکل تربیت داریم؛ از دو شیوه عمومی میتوانیم برای تربیت فرزندان بهره بجوئیم. یکی روشهای مستقیم است و دیگری روشهای غیرمستقیم. روشهای مستقیم ابزاری دارد که یکی از ابزارهای مهم آن گفتگو کردن با فرزندان است؛ ولی آن گفتگویی که قابل درک و فهم برای فرزندان باشد. برای اینکه بتوانیم مفاهیم اخلاقی و تربیتی را به کودکان آموزش دهیم باید با زبان خودشان سخن بگوییم یکی از روشهای آن قصه گویی و داستان خوانی است.
قصه گویی و داستان خوانی
یکی از ابزارهایی که برای بچهها در این دوره به عنوان ابزار تربیتی میشود استفاده کرد؛ قصه گویی و داستان خوانی است. شما میدانید که بچهها ذهن تخیلی خوبی دارند. وقتی شروع میکنید برای فرزندانتان داستان گفتن و قصه گفتن را، خودشان را میبرند وسط ماجرا. گاهی اوقات خودشان را در جای شخصیت اصلی داستان قرار میدهند. به تعبیری همزاد پنداری میکنند و از آن الگوگیری کرده و رفتارهای آن را در حرکات خود و رفتار و سلوکشان پیادهسازی میکنند و لذا ما والدین باید از ابزار داستان، به عنوان یکی از ابزارهای مهم تربیتی استفاده کنیم.
نکات مهم داستان خوانی
داستان میتواند هم جزء روشهای مستقیم تربیتی باشد، هم به عنوان ابزار آموزش غیرمستقیم از آن استفاده بشود. ولی در هر صورت به عنوان یکی از ابزار مهم تربیتی محسوب میشود و لذا باید اینجا چند نکته را درباره داستان خوانی بیان کنیم که حتما ما والدین به این توجه داشته باشیم.
مهارت در ایجاد ذهن خلاق
اولین نکته این است که حتما لازم نیست که داستانها از روی کتابی خوانده شود و درباره آن موضوعی که میخواهیم برای فرزندمان بگوییم، دنبال یک کتابی بگردیم؛ مثلا از داستان آن کتاب برای فرزندمان بخوانیم. چون در موضوع تربیت گاهی اوقات ممکن است موضوعات مبتلابهی پیش روی ما قرار بگیرد که فیالبداهه نیاز باشد که پدر یا مادر، داستانی را متناسب با موضوع مورد نیازشان، خودشان خلق کرده، تولید و بیان کنند.
لذا پدر و مادر، چون نقش مربی دارند ـ خصوصا مادران بزرگوارـ باید این ذهن خلاق را در خودشان ایجاد کنند که هر وقت نیاز به یک داستانی داشتند، بتوانند یک داستانی را خلق کنند، تولید کنند و بیان کنند. در این زمینه باید به چند نکته اشاره کنیم. حالا که قرار شد ما داستانگو و خالق داستانهای فرزندانمان باشیم، باید به چند نکته دقیق در این زمینه توجه بکنیم.
اشاره مستقیم و غیرمستقیم به موضوع
اولاً، داستانها باید به دو شکل باشد؛ یک موقعی به یک موضوعی مستقیما اشاره میکند. یک موقعی به صورت غیرمستقیم و به تعبیری در آن پیامهای پنهانش، دارد اشاره میکند. حالا ببینیم اینها چه تفاوتی دارند. هر کدام را من یک توضیحی بدهم.
ببینید یک موقعی هست مثلا فرزندتان شده دو ونیم سالش، میخواهید او را از پوشک بگیرید. اینجا نیاز به این دارید که یک داستانی برای او بگویید که آن روش توالت رفتن و سر کاسه توالت نشستن را یاد بگیرد. در اینجا باید برای او داستانی را متناسب با آن موضوع، حتی به صورت مستقیم بیان کنید؛ که مثلا فردی بود؛ علی آقایی بود هم سن و سال تو به سنی رسیده که قرار شده دیگر پوشک استفاده نکند. چکار کرد؟
شروع کنید آن ماجرا و مراحلش را برایش تعریف کردن و بیان کردن. شما باورتان نمیشود؛ اصلا این داستانها معجزه میکند؛ یعنی میبینید اگر بتوانید با یک ادبیات و بیان قابل فهم برای کودک دو و نیم ساله این داستان را بیان کنید خصوصاً اگر یک تصاویری را هم چاشنی آن بکنید، میبینید که او قشنگ از این موضوع الگو میگیرد؛ یعنی در اصل شما یک آموزشی را در قالب یک داستان، برای یک رفتار و نیازی که فرزندتان دارد به او دادهاید.
همان طوری که گفته شد، به عنوان نمونه، یک جاهایی ما نیاز داریم، یک آموزشی را به فرزندمان بدهیم، شاید ما نتوانیم او را بنشانیم مقابل خودمان و با گفتگو موضوع را برای او حل کنیم، لذا دستاویز ما یک داستان میشود و برای بچهها هم داستان جذابیت دارد و خودشان را جای شخصیتهای داستان میگذارند و لذا از او الگو میگیرند.
ببینید اینجا قشنگ یک داستان مستقیم است. حتی گاهی اوقات ما میتوانیم در این موارد، اسم شخصیت داستان را اصلا اسم فرزندمان بگذاریم تا او بهتر بتواند خودش را با آن داستان تطبیق بدهد.
در امور دیگر هم همین طور است. ممکن است یک موقعی موقع غذا خوردنش ما نیاز به یک قصه و داستانی داریم، همان جا باید فیالبداهه تولید کنیم و بیان بکنیم. گاهی اوقات ممکن است در یک رفتار اجتماعی نیاز به قصه و داستان داریم، مثلا مهمانی میرویم، میخواهیم یک سلام و علیک بکند و احوال پرسی بکند. یک داستانی را بیان میکنیم. یک شخصیتی دارد که تقریباً هم سن و سال فرزند ماست. او در آن مهمانی چطور برخورد میکند؟ چطور وقتی مواجه شد با داییاش با عمویش، عمهاش، خالهاش، سلام و احوال پرسی میکند. اینها میتواند برای بچهها آموزنده باشد و آموزش هم باشد.
اما یک سری از موضوعات است که ممکن است ما نباید به صورت مستقیم ورود پیدا کنیم. باید به صورت غیرمستقیم یک ماجرایی را تعریف کنیم که در این ماجرا اتفاقاتی دارد رقم میخورد که فرزندمان از آن داستان الگوگیری کند؛ مثلا موضوع جدا خوابی فرزندمان مطرح میشود که این را میتوانیم در قالب یک داستان یک روز زندگی کودک بیان بکنیم که همین طوری از صبح بلند میشود، غذایش را میخورد، بازی میکند، تلویزیون تماشا میکند، مادرش با او بازی میکند، شب هم که شد میرود در اتاقش میخوابد.
بدون اینکه اینجا حساسیتی ایجاد کنیم که او بخواهد در برابر داستان مقاومت کند ولی ناخودآگاه چون خودش را جای شخصیت داستان میگذارد، چند بار که این داستان را به شکلهای مختلفی بیان کردید، ولی هدفتان آن بحث جدا خوابی بود، میگوید؛ مامان میشود من هم برم داخل اتاق خودم بخوابم؟
میبینید الگو را گرفته و تأثیر را از داستان پذیرفت ولی ممکن است اگر اینجا بخواهیم مستقیم بگوییم که بیا اینجا بنشین میخواهم در مورد یک پسری بگویم که میرود جدا میخوابد. به خاطر اینکه جدا خوابی، برایش دشوار و سخت است، همان جا مقاومت کند و نتواند شخصیت داستان را بپذیرد. ولی وقتی به صورت غیر مستقیم دارید یک روز زندگی کودک را بیان کرده و یک فرآیندی را تعریف میکنید، آن پایان هم میرسد به زمان خواب و او هم میرود داخل اتاقش میخوابد.
ممکن است اول این حساسیت در او شکل نگیرد ولی یواش یواش این همزاد پنداری و اینکه بخواهد خودش را همانند شخصیت داستان دربیاورد، اتفاق بیفتد. این هم پس شد داستانهای غیرمستقیم؛ یعنی یک موقعی ما آموزش را مستقیم میگوییم و یک موقعی به صورت غیرمستقیم.
عدم استفاده از شخصیت منفی به عنوان شخصیت اصلی
اما نکته دومی که درباره داستان و داستان خوانی باید به آن اشاره کنیم، این است که هیچ وقت شخصیت اصلی داستان را شخصیت منفی قرار ندهید. ببینید در بچهها، این مصداق وجود ندارد که ادب از که آموختی؟ از بی ادبان. بچهها گاهی اوقات از بی ادب، بی ادبی میآموزند. نمیشود به بچهها ما یک بی ادبی را نشان بدهیم به او بگوییم که ببین، این کارش بد است، این کار را تو نکن. نه خصوصا در سنین پایین؛ یعنی آن سنینی که بچهها هنوز ذهنشان تحلیلگر نیست، بیشتر تقلیدگر است.
ببینید، بچهها معمولا تا شش، هفت سالگی بیشتر تقلید میکنند، بیشتر الگو میگیرند. ولی از شش، هفت سالگی به بعد، تفکر انتزاعی هم در آنها شکل میگیرد و شروع میکند به تحلیلگری. تحلیل میکند؛ و لذا ما باید دقت بکنیم که فرزندمان تحلیلگر نیست، اینجا تقلیدگر است؛ و اگر به او گفتید مثلا فلانی ـ در داستانی که به او تعریف میکنید ـ از دست خواهرش عصبانی شد، رفت خواهرش را زد، او هم فردا از دست خواهرش عصبانی بشود او نیز خواهرش را خواهد زد. حتی اگر مدام بگویید این زدن خوب نیست. نه او تقلید میکند. او از شخصیتی که مورد علاقهاش است، دارد الگو برداری میکند.
پس این هم نکته دوم؛ شخصیتهای داستان برای فرزندان ما باید شخصیتهای مثبتی باشد که از آن شخصیت مثبت، یک الگوی مثبتی را إن شاء الله بگیرند و بهره ببرند و در رفتارشان پیاده سازی بکنند. نکات دیگری هم هست که إن شاء الله خدمتتان عرض خواهم کرد.
همان طوری که گفته شد در داستان، یک داستانها گاهی اوقات به صورت مستقیم میشود فرزند را مورد خطاب قرار داد، گاهی اوقات میشود در یک لایه پنهانی آموزش غیرمستقیم را داد. دوم، گفتیم که شخصیت داستان، باید شخصیت مثبتی باشد و از شخصیت منفی نباید استفاده کرد.
عدم استفاده از داستانهای طولانی
اما نکته سوم، در کودکان داستانهایی که بیان میکنیم باید زماناً هم کوتاه باشد، خیلی داستانهای طولانی برای بچهها تعریف نکنیم. معمولاً بچههای از سه تا هفت سال، داستانهایی که رِنج آن، بین پنج تا هفت یا هشت دقیقه باشد، خوب است. بعد از آن ممکن است که ذهن فرزند، خیلی همراهی نکند مگر اینکه داستانگو خیلی داستان را جذاب بگوید و بتواند از ابزار کمک آموزشی استفاده کند.
ممکن است طول داستان را تا پانزده دقیقه هم بتوانیم ادامه بدهیم. ولی معمولاً داستانهای بین پنج تا هشت دقیقه میتواند اثرات تربیتی خوبی را برای فرزندان ما داشته باشد. این هم پس یک نکته.
دستیابی به القای موضوع در یک جلسه
نکته چهارم در داستان خوانی این است که قصههایی که برای بچهها تعریف میکنیم، باید هر داستانی که به اتمام میرسد، آن موضوعی که مدنظر ما بوده است را حتما بتواند به طرف مقابلمان که فرزندمان است، انتقال بدهد؛ یعنی قصههای بچهها را سریالی نکنیم؛ مثلا قصه را یک جوری ادامه بدهیم که آن نکته ای را که میخواهیم بگوییم را فردا بگوییم یا بعد از ظهر برایش تعریف کنیم، آن اثر تربیتیاش را از دست میدهد.
ممکن است برای بچه جذاب باشد. گاهی اوقات دیدیم که برخی قصه میگویند، یا همین سریالها و یا فیلمهایی که تلویزیون نشان میدهد، آن جای حساسش فیلم را قطع میکنند؛ بقیهاش برای جلسه بعد. بله این هیجانات را بالا میبرد، انگیزه را برای تماشای سریال بعد و قسمت بعد، بیشتر میکند ولی آثار تربیتی ندارد چون داریم اینجا از داستان به عنوان یک ابزار تربیتی استفاده میکنیم. چه خوب است که این ماجرا، در این پارت، در این قسمت تمام شود.
بله شخصیت داستان میتواند یک شخصیت مشترکی باشد که ما در ده تا پانزده تا بیست تا قصه از او استفاده بکنیم، ولی هر جایی قصه شروع شد، پایانش هم به اتمام برسد و قصه بعدی با همان شخصیت با یک موضوع جدید و یا موضوع مکملی ارائه بشود. پس این هم یک نکته ای که در قصه گویی باید از آن استفاده بکنیم.
استفاده از شخصیت انسانی و همجنس
نکته بعدی این است که حتیالمقدور سعی کنیم، در داستانهایی که برای فرزندمان بیان میکنیم، از شخصیتهای انسانی استفاده بکنیم حتی هم جنس با فرزندمان؛ مثلا اگر دختر داریم، داستانی که میگوییم شخصیتش دختر باشد. اگر پسر داریم، شخصیتش پسر باشد.
سعی نکنیم از شخصیتهای حیوانی برای فرزندانمان استفاده بکنیم، ممکن است آن آثارش کمرنگ بشود؛ مثلا بگوید خوب، این چون حیوان است، میتواند فلان کار را بکند، ما آدمها که نمیتوانیم این کار را بکنیم. ولی چون میخواهیم آن آثار همزاد پنداری را به شکل مثبت احیاء بکنیم، زنده بکنیم در فرزندمان، تلاشمان بر این باشد که از شخصیتی استفاده بشود که آن شخصیت، برای فرزندمان قابل لمس باشد.
اما یک نکته ظریف و دقیق تربیتی را هم اینجا من اشاره بکنم و آن نکته این است که مراقب هم باشیم که آن اسم گذاری که روی شخصیت داستانها داریم، یک شخصیت یا فردی نباشد که بدانیم فرزندمان روی او حساس است؛ مثلا پسرمان نسبت به پسر خالهاش خیلی حسادت دارد، اسم پسر خالهاش را روی آن شخصیت داستان بگذاریم که مثلا او بچه خوبی است و حرف گوش کن است. بعد این اصلا ممکن است لجبازی بکند و خلاف آن رفتار را انجام دهد.
پس تلاشمان هم این باشد که داستانی را که برای فرزندمان میگوییم، شخصیتها، شخصیتی باشد که بتواند یک ارتباط خوبی را هم با آن شخصیت داستان برقرار بکند نه اینکه، گوشه ذهنش یک نگاه منفی به آن شخصیت دارد و خدای نکرده عکس آن رفتار را بخواهد عمل بکند.
استفاده از زبان بدن و شیوه صحیح بیان داستان
یک نکته آخری را هم در مورد داستان خوانی برایتان بیان بکنم؛ خود شیوه بیان داستان هم خیلی مهم است. چون میدانید یک موقعی مثلا ما یک داستانی را خیلی سرد، یخ، بدون فرود و فراز برای بچههایمان بیان میکنیم خیلی روی خط صاف داریم داستانی را برای بچههایمان میگوییم و خیلی جذابیتی هم برای او ندارد، ممکن است حتی بین داستان، بلند شود و برود.
سعی بکنیم که گاهی اوقات با تقلید صدا، با بلند کردن و پایین آوردن تن صدا، گاهی اوقات، نسبت به آن ماجرایی که دارد در داستان اتفاق میافتد، از زبان بدنمان استفاده بکنیم، اینها میتواند در جذابیت قصه گویی برای فرزندانمان إن شاء الله کارایی بیشتری را محقق بسازد.
اما این را عرض بکنم؛ مادرهای بزرگوار حتما این توانمندی قصه گویی را در خودتان تقویت بکنید. چون مادری که نتواند برای فرزندش قصه بگوید، یکی از مهمترین ابزار تربیتی را از دست داده است. این را حتما به آن دقت داشته باشید.
حجتالاسلام والمسلمین سید علیرضا تراشیون
درس تربیت فرزند
این مقاله بخشی از درسهای تربیت فرزند است که توسط استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین تراشیون در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. درس تربیت فرزند مباحثی پیرامون تربیت فرزند اسلامی است. در این درس عوامل موثر در تربیت فرزند بررسی میشود. شما میتوانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.
سلام علیکم چه داستان هایی برای بچه ها بخونیم؟ آیا کتاب هایی مذهبی هست که حالت داستان گونه داشته باشد که بشود برای کودک ساده سازی کرد؟ مثل کتاب توحید مفضل
با سلام و احترام
کتاب در این زمینه زیاده
اما برای نمونه «داستان راستان» شهید مطهری و کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» دارای داستانهای آموزنده و با تفکر اسلامی و سازنده است.
کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» یک جلدش فقط قصههای قرآنی است.