اهمیت حیا و جایگاه آن

حیا یکی از عواملی است که وجود آن سبب تحکیم خانواده و تأمین امنیت جامعه است. بنا بر آموزه‌های دینی حیا در فطرت انسانها است و این بی‌حیایی و بی‌عفتی است که با سرشت انسان سازگار نیست. در این مقاله ابتدا اهمیت حیا در جامعه را بیان کرده سپس فطری بودن حیا را بررسی می‌کنیم. برخی از مطالب مطرح شده در این مقاله عبارتند از:

  • اهمیت حیا
  • فطری بودن حیا
  • نقش شیطان در ایجاد جریان‌های فکری در جامعه با مصداق مسأله حیا

چکیده

  • حیا یکی از عوامل بسیار مهم و تأثیر گذار در تأمین امنیت خانواده‌ها و تحکیم آن است. روایات فراوانی درباره اهمیت حیا وجود دارد از جمله:
    1. حیا انسان را به سوی هر امر زیبایی هدایت می‌کند.
    2. کسی که حیا نداشته باشد از ایمان هم بهره‌ای ندارد.

  • حیا فطریِ انسان است، یعنی خداوند در وجود او کششی قرار داده که او را به حیا دعوت می‌کند.

  • شاهد قرآنی: در قرآن آمده است که به محض این که شرمگاه حضرت آدم و حوا نمایان شد، آن دو با استفاده از برگ‌های درختان بهشتی برای خود پوششی درست کردند. این در حالی است که کسی غیر از آن دو در آنجا حضور نداشته است؛ اما فطرتشان آن‌ها را به این کار سوق داده است.

  • خداوند در آیه ۲۰ سوره روم از پیامبر می‌خواهد تمام توجه خود را به دین خدا معطوف بدارد چرا که:
    1. خداوند دین اسلام را طراحی و تنظیم کرده نه مخلوقین او.
    2. خداوند این دین را هماهنگ و مطابق با نظام خلقت انسان طراحی کرده است. بنابراین تمام آموزه‌های دین از اعتقادات تا اخلاقیات همه مطابق با فطرت انسان است.
    3. با گذر زمان فطرت انسان عوض نمی‌شود و در نتیجه این آیین هم عوض نخواهد شد.
    4. نتیجه: حیا از آموزه‌های دین اسلام و مطابق با فطرت انسان است و عمل به این حکم برای همیشه برای سعادت انسان لازم است.

  • قرآن کریم لباس را در سه مرتبه برای انسان لازم می‌داند:
    1. لباس حداقلی که اندام انسان را پوشش دهد.
    2. لباس زینت.
    3. لباس تقوا که موجب بروز رفتار مبتنی بر تقوا خواهد بود.

  • قرآن خطاب به تمام انسان‌ها می‌فرماید: ای فرزندان آدم! مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد. این تصور که انسان آزادانه فکر می‌کند اشتباه است،‌ چرا که طبق آیات قرآن شیاطین انسان را می‌بینند و افکارشان را به او القا می‌کنند.

  • شیطان در صدد است که خط فکری خود را در جامعه انسانی ترویج کند و در این راه از قالب‌هایی زیبا و مهیج استفاده می‌کند. برای مثال برای حذف پوشش و حیا با استفاده از عبارات آزادی انسان وارد می‌شود.


اهمیت حیا در آموزه‌های دینی

حیا یکی از عوامل بسیار مهم و تأثیر گذار در تأمین امنیت خانواده‌ها و تحکیم آن می‌باشد. از آنجایی که امروزه مسئلۀ حیا در جهات مختلف لباس، پوشش، گفتار، نگاه، چشم، رفتارها و منش‌ها مورد بحث و گفتگو است، جا دارد کمی بیشتر روی این بحث تأمّل کنیم.

وقتی به آموزه‌های دینی مراجعه کنیم، می‌بینیم که چقدر برای عفاف و پاکدامنی اهمیت در نظر گرفتند. برای مثال به این چند روایت که از امیر المؤمنین (ع) و یا امام صادق (ع) نقل شده است توجه بفرمایید:

۱- «لَكادَ العَفِيفُ أَن يَكونَ مَلَكاً مِنَ المَلائِكَة»[1]

نزدیک است که انسان عفیف فرشته‌ای از فرشتگان شود.

۲- «ألحياء مفتاحُ كلِّ الخير»[2]

حیا کلید تمام خیرات است.

۳- «الْحَيَاءُ سَبَبٌ إِلَى كُلِّ جَمِيلٍ»[3]

حیا انسان را به سوی هر امر زیبایی هدایت می‌کند.

۴- «سَبَبُ الْعِفَّةِ الْحَيَاءُ»[4]

شرم و حیا وسیلۀ پاکدامنی است.

۵- «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ»[5]

کسی که حیا نداشته باشد از ایمان هم بهره‌ای ندارد.

«أَربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ وَ كانَ مِن قَرنِهِ إِلى قَدَمِهِ ذُنوباً بَدَّلَها اللَّهُ حَسَناتٍ الصِّدقُ وَ الحَياءُ وَ حُسنُ الخُلُقِ وَ الشُّكر»[6]

چهار چیز است که اگر در کسی باشد و سر تا پای او هم گناه باشد خداوند گناه او را با این رفتارها بدل به حسنات می‌کند. راستگویی، حیاء، حسن خلق و شکر.

 آدمی که با حیا باشد خود به خود از گناهان فاصله می‌گیرد، شاید معنای حدیث هم این است که اگر این کارها را انجام بدهد خدا او را از گناه نجات می‌دهد و او را به پاکی‌ها هدایت می‌کند.

۷- «الحَياءُ مِنَ الإِيمانِ وَ الإِيمانُ فِي الجَنَّةِ»[7]

حیا از ایمان برمی‌خیزد و جایگاه ایمان در بهشت است.

نتیجه این می‌شود که انسان با حیا بهشتی خواهد بود.

۸- «الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ»[8]

حیا و ایمان با هم قرین هستند، اگر یکی از این دو از بین برود، دومی هم به دنبال آن از بین خواهد رفت.

این بحث‌هایی که ما دربارۀ مسئلۀ حیا در روایات و در آیات قرآن می‌بینیم. در قرآن کریم هم می‌بینیم که از حیا ستایش و تمجید شده است. مثلاً دربارۀ دختر حضرت شعیب می‌فرماید: «تَمشي عَلَى استِحياءٍ؛ او مبتنی بر حیا راه می‌رفت».[9]

 فطری بودن حیا

اوّلین نکته این است که حیا فطریِ انسان است. یعنی خداوند در وجود انسان کششی قرار داده که او را به حیا دعوت می‌کند. همچنانی که انسان فطرتاً خداجو است و انبیاء می‌آیند این فطرت را بیدار می‌کنند، انسان فطرتاً به دنبال قوانینی است که مطابق با ساختار وجودی او است، احکام خدا از جمله حیا کاملاً با فطرت انسان هماهنگ هستند.

دیده‌اید که کودکان در سنین پایین که هنوز آموزش خاصی در حیا ندیده‌اند،‌ اگر در برابر دیگری قرار بگیرند و پوششی نداشته باشند، از دست خود برای پوشش استفاده می‌کنند. این نشان می‌دهد که حیا یک امر فطری در انسان است.

شاهد قرآنی

ما در قرآن این امر فطری را در داستان حضرت آدم و حوا می‌بینیم. شیطان این دو بزرگوار را وسوسه کرد و آن‌ها از درخت ممنوعه تناول کردند. به محض این که از آن میل کردند، لباسی که به طور طبیعی روی بدن آن‌ها بود و شرمگاه آن‌ها را پوشش می‌داد، از بین رفت؛ طبق روایات ما چیزی شبیه به پولک ماهی بدن آن‌ها را پوشانده بود.

 تعبیر قرآن کریم این است: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوآتُهُما؛ هنگامى که از آن درخت چشیدند، اندامشان براى آنها آشکار شد».[10] حال سوال است که در این هنگام آن‌ها چه کردند؟ «وَ طَفِقا يَخصِفانِ عَلَيهِما مِن وَرَقِ الجَنَّةِ؛ شروع کردند به چسباندن برگ‌هاى بهشتى بر خود». آن‌جا کسی هم نبوده است، تنها خود آن‌ها که زن و شوهر بودند حضور داشتند؛ پس معلوم می‌شود حیا در فطرت انسان وجود دارد.

فطری بودن احکام اسلام

در این زمینه قرآن بحثی را مطرح می‌کند که جا دارد مورد دقت قرار بدهیم به این بیان که تمام احکام الهی و هر آنچه در دین خدا است از جمله حیا، همه فطریِ انسان است؛ قرآن کریم می‌فرماید:

«فَأَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفًا فِطرَتَ اللَّـهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لا تَبديلَ لِخَلقِ اللَّـهِ ذٰلِكَ الدّينُ القَيِّمُ وَ لـٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ»[11]

پس با گرایش به حقّ، به این دین روى بیاور! [این] فطرت الهى است که خداوند مردم را بر اساس آن آفریده است. براى آفرینش الهى دگرگونى نیست. این است دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند.

پس خداوند از پیامبر می‌خواهد تمام توجه خود را به دین خدا معطوف بدارد. روبروی دین خدا بایست و هر چه او گفت، همان کار را انجام دهد؛ ممکن است کسی سؤال بکند چرا؟ گویی عبارت بعدی پاسخ به چرایی این فرمان است: «فِطرَتَ اللَّـهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها» این دین را خداوند تنظیم کرده است، درست هماهنگ و مطابق با نظام خلقت انسان؛ یعنی به ساختار وجودی ما نگاه کرده است و دین خود را هماهنگ با نیازها و رشد ما ارائه داده است. بنابراین هر چه در دین خدا است، فطریِ انسان است.

اعتقادات، احکام الهی، اخلاقیات و … همگی منطبق با فطرت ما است. وقتی می‌گویند: معاد وجود دارد و خداوند عدالت‌خواهی می‌کند، برای ما جذاب است چرا که ما از درون عدالت‌خواه هستیم. همچنین است مسأله توحید، نبوت و امامت که انبیاء می‌آیند و این مسائل فطری و درونی ما را بارز می‌کنند. برای مثال در احکام الهی نیز ما دوست داریم غذای طیب بخوریم. در قرآن هر چه طیب بوده، فرموده حلال و هر چه خبیث بوده حرام کرده است: «وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبائِثَ».[12]

این آیۀ شریفه به ما الهام می‌کند که دین خدا منطبق با فطرت شما است. احکام خدا احکام درون‌مایۀ انسانی است. خداوند انسان را عدالت‌خواه آفریده، دستور به عدالت می‌دهد. حیا را در وجود او قرار داده، دستور به حیا می‌دهد. علاوه بر آن، دین اسلام برای خدا است و در آن هیچ اشتباهی راه ندارد و مانند علوم انسانی مبتنی بر ظن و گمان نیست؛ تمام آن علم است و واقعیت.

تغییر ناپذیری فطرت

فراز بعدی به نکته مهم دیگری اشاره می‌کند: «لا تَبديلَ لِخَلقِ اللَّـهِ» با گذر زمان فطرت انسان عوض نمی‌شود. شما را با یک فطرتی خلق کرده است و براساس آن دین خود را تنظیم کرده است؛ این‌طور نیست که با گذر زمان درن‌مایه‌های شما عوض شود. نه انسان همیشه عدالت‌خواه است. انسان همیشه از ظلم متنفر است. انسان همیشه فطرت توحیدی دارد. اگر چیزی عوض شد، روبناهایی است که برای زمان خاصی است و مربوط به فطرت شما نمی‌شود. پس شما به دین خدا پایبند باشید که «لا تَبديلَ لِخَلقِ اللَّـهِ».

مبتنی بر نکته قبلی نکتۀ مهم دیگری استنتاج می‌شود: «ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ» این آیین پابرجا می‌ماند، چرا که بنیان فطرت انسان با آن همراه و هماهنگ است. هزار سال بعد هم انسان‌ها با آن مأنوس خواهند بود و زیبایی‌های آن را خواهند دید؛ همچنان که امروز و بعد از گذر قرن‌ها، وقتی قرآن می‌خوانیم، هیچ بوی کهنگی از آن حس نمی‌کنیم و احساس می‌کنیم که گویی شب گذشته نازل شده است. در نهایت می‌فرماید: «وَلـكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ» متأسفانه بیشتر مردم توجّه نمی‌کنند که معیار حکم و حق باید چه باشد. این آیه را می‌توان در شش بند جمع‌بندی کرد:

  1. ما را به دین الهی دعوت کردند.
  2. علت این دعوت را بیان کردند،‌ چرا که خدا این دین را تنظیم کرده است.
  3. دلیل را کامل کردند که خدا طبق ساختار شما، دین خود را تنظیم کرده است.
  4. با گذر زمان فطرت انسان تغییر نخواهد کرد.
  5. این دین پابرجا می‌ماند.
  6. اظهار تأسف است که چرا بیشتر مردم به این نکات توجه نمی‌کنند.

حیا و پوشش، فرمانی مطابق با فطرت

بر اساس این بحث، یکی از مباحث فطریِ انسان که در احکام الهی نیز آمده است، مسئلۀ حیا است. قرآن کریم در سورۀ اعراف، بعد از داستان حضرت آدم و فرمان هبوط، چهار خطاب به بنی آدم می‌کند و با مسئلۀ لباس شروع می‌کند. شما انسان هستید، با حیوانات متفاوت هستید. خلقت حیوانات به گونه‌ای است که احساس نیاز به لباس نمی‌کنند. شما انسان‌ها باید لباس داشته باشید. یعنی یک حوزه از حوزۀ حیا پوشش مناسب است.

«يا بَني آدَمَ قَد أَنزَلنا عَلَيكُم لِباسًا يُواري سَوآتِكُم وَ ريشًا وَلِباسُ التَّقوىٰ ذٰلِكَ خَيرٌ ذٰلِكَ مِن آياتِ اللَّـهِ لَعَلَّهُم يَذَّكَّرونَ»[13]

اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرو فرستادیم که شرمگاه شما را می‌پوشاند و مایه‌ی زینت شماست و لباس پرهیزکارى بهتر است. اینها [همه] از آیات خداست، شاید متذکر [نعمت‌هاى او] شوند.

در این آیه سه مرتبه از پوشش را مطرح می‌فرماید: مرتبهٔ اول که حداقل پوشش است. البته این پوشش حداقلی در مرد و زن متفاوت است. بانوان باید در برابر نامحرم پوشش کامل داشته باشند. مرتبهٔ دوم از کلمهٔ «ريشاً» به دست می‌آید. ریش به معنای زینت و آرایش است که به بال پرندگان ریش می‌گویند، پس مرتبهٔ دوم پوششی است که آرایش و زینت انسان به حساب می‌آید.

لباس دیگری وجود دارد که لباس تقوا است. «وَ لِباسُ التَّقوى ذلِكَ خَيرٌ» شما باید یک لباس تقوا، یک پوشش متقیانه داشته باشید. پوشش متقیانه این است که عیوب اجرایی انسان پوشش داده می‌شود. لباس انسان را جلوه می‌دهد و لباس تقوا یعنی انسان لباسی دارد که رفتار او را بر اساس تقوا تنظیم می‌کند، دیگر هر چه از او جلوه می‌کند، جلوۀ تقوایی است.

در نهایت هم یادآوری می‌کند که این از آیات الهی است تا مردم متذکّر شوند که این پوشش‌ها، چیزهایی است که خدا برای انسان تدارک دیده است، فطرت انسانی بر اساس او است.

شیطان و القاء فکر

قرآن بحث را در این زمینه ادامه می‌دهد و بار دیگری به بنی آدم خطاب می‌کند: «یا بَني آدَمَ لا يَفتِنَنَّكُمُ الشَّيطانُ كَما أَخرَجَ أَبَوَيكُم مِنَ الجَنَّةِ» ای فرزندان آدم! مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد، همچنانی که پدر و مادر شما را فریفت و آن‌ها را از بهشت اخراج کرد.

شیطان چه کار کرد؟ «يَنزِعُ عَنهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوآتِهِما؛ لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد». شیطان آن‌ها را وسوسه کرد، القای فکر کرد همچنان که فرموده: «فَدَلّاهُما بِغُرورٍ؛ آنها را با فریب [از مقامشان] فرود آورد»[14]، آن‌ها را متذلل کرد: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيطانُ»؛[15] این‌ها با خدا عهدی بسته بودند که از فرمان خدا تخلف نکنند. شیطان آمد افکاری را القاء کرد که خدا کریم است، شما را به خاطر خوردن یک میوه یا گندم عذاب نمی‌کند. اما اگر از این درخت یا بوته بخورید در بهشت مخلّد و جاودانه خواهید شد؛ اگر بخورید از ملائکه خواهید شد.[16]

متأسفانه انسان تصور می‌کند که خود او است که فکر می‌کند و توجه نداریم که یک شیطانی است به ما القای فکر می‌کند یا در ما وسوسه می‌کند، ما را از کارهای خیر باز می‌دارد، برای کارهای شر و ناپسند در ما شور و شوق و هیجان ایجاد می‌کند.

در ادامۀ آیه می‌فرماید: «إِنَّهُ يَراكُم هُوَ وَ قَبيلُهُ مِن حَيثُ لا تَرَونَهُم» شیطان و دار و دستۀ شیطان، شما را می‌بینند از یک موضعی که شما آن‌ها را نمی‌بینید.

شیطان آمد لباس را از تن آدم و حوا کنار زد، آن‌ها محکوم شدند که از بهشت اخراج شوند.  گویی قرآن دارد به ما می‌گوید مواظب باشید شیطان می‌آید یک افکاری را به شما القاء می‌کند که شما را از بهشت رضوان خدا محروم می‌کند، کما این‌که می‌بینیم بسیار این اتفاق می‌افتد «وَ لَقَد أَضَلَّ مِنكُم جِبِلًّا كَثيرًا؛ شیطان چه گروه زیادى از شما را گمراه کرد!».[17]

۱- ایجاد خط فکری در جامعه

یک نگاهی به دنیای امروز بیندازیم، چه تبلیغات وسیعی برای این نظام مدرنیته و انحرافات آن انجام می‌دهند و چه قدر تلاش می‌کنند که به آن عظمت بخشند. آیا می‌توانیم این جمله را بگوییم که شیطان اوّل لباس عفاف و حیا را از تن مردم این زمان در دنیای غرب و کسانی که از آن‌ها تبعیت کردند به در آورد، و در مرحله بعد آن‌ها را به مشکلات و فسادهای مختلفی کشاند تا جایی که بسیاری از موضوعات اصلی در زندگی انسان را به تباهی کشاند؟!

«يَنزِعُ عَنهُما لِباسَهُما»[18] چه شده است که قرآن این همه به لباس بشر اهمیت می‌دهد؟ لباس یک شرافت انسانی است. لباس موجب حرمت است، لباس جلوی بسیاری از مشکلات را می‌گیرد. قرآن روی لباس تأکید می‌کند و بعد می‌گوید: شیطان لباس پدر و مادر شما را از تن آن‌ها کنار زد، این‌ها از بهشت اخراج شدند. شما مواظب باشید این بلا را سر شما نیاورد.

امروز دنیای غرب چه راهی را می‌رود؟ آیا به حقیقت همین راه القائات شیطان نیست؟ نکتهٔ دردآور این است که این انحرافات را در قالب حرف‌هایی زیبا تبلیغ و ترویج می‌کنند و بدتر از آن عده‌ای دل می‌دهند. شیطان حرف‌های خود را در قالب عبارات زیبا، تهییج‌های حساب شده برای حضرت آدم و حوا مطرح کرد، قسم خورد که قرآن چنین بیان می‌فرماید:

«فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّيطانُ لِيُبدِيَ لَهُما ما وورِيَ عَنهُما مِن سَوآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَن هـٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلّا أَن تَكونا مَلَكَينِ أَو تَكونا مِنَ الخالِدينَ * وَ قاسَمَهُما إِنّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحينَ»[19]

سپس شیطان آنها را وسوسه کرد، تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهى نکرده، مگر به خاطر این که فرشته شوید یا جاودانه [در بهشت] بمانید!» و براى آنها سوگند یاد کرد که: «من خیرخواه شما هستم!»

خدا که به شما گفت: از این درخت نخورید، چون اگر بخورید ملک می‌شوید. خدا می‌خواهد در آینده شما را به زمین بفرستد. اما اگر شما از این درخت بخورید جاودانه می‌شوید؛ یعنی یک مقدار حکم خدا را در نظر حضرت آدم و حوا مورد سؤال قرار داد، بعد آن‌ها را تحریک کرد و برای این سخنان قسم خورد که من خیرخواه شما هستم!

آیا شیطان امروز این کار را نکرده است؟ در یک مجامعی لباسی را که فطری انسان است، از تن انسان‌ها به در کرده است. مثال نمی‌زنیم چرا که مثال زدن یعنی ذکر مفاسد که قلب انسان را تاریک می‌کند، اما کلیت قضیه این است که دنیای غرب به سمت برداشت حیا، برداشت حریم عفاف و حریم قداست از انسان حرکت می‌کند و اسم آن را آزادی می‌گذارد!!!

واضح و روشن است که این آزادی در جهت حرمت شکنی از قانون الهی است و نه آزادی به معنای واقعی آن؛ چرا که از آن طرف می‌بینیم کسانی که می‌خواهند رعایت پوشش الهی را داشته باشند، از ورود به بسیاری از مراکز مانند دانشگاه‌ها و … نهی می‌شوند. همین موضوع در سایر موارد نیز عیان است، قوانینی را خودشان تصویب کرده‌اند و اجازه کوچکترین تخلفی از آن را نمی‌دهند،‌ اما به قوانین الهی که می‌رسند به یاد آزادی می‌افتند!!! اگر انسان آزاد است، چرا جلوی آزادی او را می‌گیرید؟ پس این آزادی جهت‌دار است، آزادیی است که شیطان در آن دخالت می‌کند.

در ادامه آیات سوره اعراف نکته بسیار مهمی را مطرح می‌کند:

«إِنّا جَعَلنَا الشَّياطينَ أَولِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤمِنون»

ما شیاطین را سرپرست کسانى قرار دادیم که ایمان نمى‌آورند.

 بسیار عجیب است. کسانی که ایمان به مکتب انبیاء، ایمان به بندگی خدا نیاورند، شیاطین ولی و سرپرست آن‌ها می‌شوند. شیاطین به آن‌ها القای فکر می‌کنند و آن‌ها تحت امامت و رهبری شیاطین پیش می‌روند. شیطان سراغ حضرت آدم رفته است، این‌ها که جای خود را دارند. شیاطین القای فکر می‌کنند و آن‌ها گمان می‌کنند فکرِ خودشان است و به آن افتخار می‌کنند و به عنوان یک ابتکار ارائه می‌دهند و جامعه را به سوی اضمحلال و فساد و تباهی می‌برند.

۲- ولایت یافتن  شیطان

گفتیم بعد از آن‌که خداوند به بنی آدم خطاب کرد که مراقب باشید گرفتار وسوسه‌های شیطان نشوید، فرمود: «إِنّا جَعَلنَا الشَّياطينَ أَولِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤمِنونَ؛ ما شیاطین را اولیاء و سرپرستان کسانی قرار می‌دهیم که ایمان نمی‌آورند». برای روشن شدن این موضوع خوب است اشاره‌ای به بحث ولایت در قرآن داشته باشیم.[20]

اهل ایمان تابع خدا هستند پس خدا ولیّ و سرپرست آن‌ها است:

«اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَ الَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولـٰئِكَ أَصحابُ النّارِ هُم فيها خالِدونَ»[21]

خداوند سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریکى‌ها خارج ساخته، به سوى نور مى‌برد. ولى کسانی که [به ولایت و سرپرستی خدا] کفر بورزند [به ناچار] سرپرستان آن‌ها طاغوت‌ها خواهند بود که آنان را از نور به تاریکى‌ها سوق مى‌دهند، آنها اهل آتشند و همواره در آن خواهند بود.

خدای متعال با دستورات خود و تعین مردی آسمانی برای سرپرستی مؤمنین، آن‌ها را به سوی نورانیت می‌برد و از اعمال ناپسند حذر می‌دهد، طبیعی است کسانی که به راه و ولایت الهی ایمان نمی‌آورند به دامن شیطان گرفتار خواهند شد و به جای تبعیت از مسیر نور و رحمت از امامان کفر و راه ظلمانی آن‌ها تبعیت خواهند کرد.

مصداق این را امروز در دنیای غرب می‌بینیم که راه و روش خود را در سطح جهانی بر اساس القائات شیطان پایه‌ریزی کردند و در برابر انبیاء الهی قرار گرفته‌اند؛ انبیاء دستور به عفاف و پاکدامنی می‌دهند، اما با القای و سرپرستی شیاطین -که آن‌ها فکر می‌کنند فکر برای خودشان است- شرایطی را به وجود آوردند که تمام ارزش‌ها از جمله مسأله حیا تغییر کرده است.

Cinque Terre

قرآن و خانواده

این مقاله بخشی از درس‌ قرآن و خانواده است که توسط استاد ارجمند دکتر سید محسن میرباقری در موسسه نورالمجتبی علیه السلام تدریس شده است. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.


[1]– نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 559.

[2]– غرر الحكم و درر الكلم، ص 30.

[3]تحف العقول، النص، ص 84.

[4]– غرر الحكم و درر الكلم، ص 396.

[5]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2، ص 106.

[6]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2، ص 107.

[7]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2، ص 106.

[8]– الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏2، ص 106.

[9]– سورۀ قصص، آیه 25.

[10]– سوره اعراف، آیه ۲۲.

[11]– سوره روم، آیه ۲۰

[12]– سورۀ اعراف، آیه 157.

[13]– سورۀ اعراف، آیه 26.

[14]– سورۀ اعراف، آیه 22.

[15]– سورۀ بقره، آیه 35.

[16]– سوره اعراف، آیه ۲۰.

[17]– سورۀ یس، آیه 62.

[18]– سورۀ اعراف، آیه 27.

[19]– همان، آیه 20.

[20]– استاد این موضوع را مبحث امامت در قرآن (به نام منادیان توحید) طی چند جلسه به طور مفصل بحث کردند. برای دیدن آن به بخش مقالات سایت imanoor.com یا کتاب امامت در قرآن، انتشارات قدس مراجعه فرمایید.

[21]– سورۀ بقره، آیه 257.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

4 نظرات
  1. رحیم می گوید

    بسیار عالی

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم

  2. آمنه می گوید

    بسیار عالی

    1. ایمانور می گوید

      از لطف شما سپاسگزاریم