فهرست مطالب این مقاله را ببینید
در آموزههای اخلاقی اسلام، حفظ زبان از اهمیت ویژهای برخوردار است. در روایات معصومین (ع) آسیبهای فراوانی برای عدم حفظ زبان ذکر شده است. در این مقاله به بررسی اهمیت حفظ زبان از دیدگاه قرآن و روایات اسلامی پرداخته و برخی از آسیبهای مراقبت نکردن از کلام را بیان میکنیم. مباحثی که در این مقاله مطرح میشوند عبارتند از:
- اهمیت و جایگاه سخن در روایات
- حفظ زبان در کلام امیرالمؤمنین (ع)
- رابطۀ زبان و شخصیت انسان از نظر روایات
- مواقعی که سکوت نادرست است
- نقش سکوت در کمال انسان
- آسیبهای زبان
- نمونههایی از مراقبت در سخن گفتن در سیرۀ اولیای الهی
چکیده
- یکی از موضوعات مهمی که علمای اخلاق به آن توجه کردهاند، حفظ زبان و سخن است. تعداد گناهانی که برای زبان شمرده شده، نسبت به اعضای دیگر انسان، زیاد است.
- در قرآن کریم و کلمات اهلبیت (ع) دربارۀ حفظ زبان مطالب بسیاری وجود دارد.
- روایت شده که پیامبر (ص) در هر زمانی که به منبر میرفتند این آیه را تلاوت میکردند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَولاً سَديداً». تکرار این آیه حاکی از اهمیت موضوعِ آیه است.
- براساس روایات، سکوت از نشانههای کمال عقل است و عاقل بعد از فکر کردن سخن میگوید. شخصیت انسان با سخن گفتن شناخته میشود و یکی از نشانههای مؤمن، سکوت است.
- آنگاه که هنگام بیان سخنان حکیمانه است، سکوت کردن نکوهش شده.
- انسانهای کمگو، معمولاً گزیدهگو نیز هستند و با اندیشه سخن میگویند. خداوند به چنین بندگانی حکمت عطا میفرماید.
- غیبت از بدترین گناهان زبان است و تهمت از جهتی بدتر از آن بهشمار میآید.
- زبان مثل اسبی سرکش است که صاحب خود را بر زمین میزند؛ بنابراین انسان باید زبان خود را حفظ کند تا از سقوط در امان بماند.
- سکوت سبب باز شدن فکر و نورانیت قلب میشود.
- تمرین سکوت و مراقبت در کلام، رمز موفقیت اولیای خداست.
اهمیت حفظ زبان
یکی از وظایفی که انسان در ارتباط با دیگران دارد، «حفظ زبان» است. علمای علم اخلاق برای اعضا و جوارح انسان، گناهان و آفاتی را مشخص کردهاند؛ چشم، گوش، دست و… هر یک، میتواند مرتکب گناهانی شود. معمولاً اقسام این گناهان در هر یک از این اعضا به دو سه مورد، محدود میشود، ولی زبان میتواند دهها نوع گناه گوناگون مرتکب شود.
همین امر نشاندهندۀ اهمیت توجه به حفظ زبان است. در قرآن کریم و کلمات معصومین (ع) نیز توصیههای بسیاری در این باره وجود دارد. حتی در میان فرمایشهای پیامبر خدا (ص) و ائمۀ اطهار (ع) با تکرارهایی در این باره مواجه میشویم. معمولاً در میان سخنان آن بزرگواران تکرار به چشم نمیخورد، ولی در برخی موارد تکرارهایی وجود دارد که نشاندهندۀ اهمیت موضوع است.[1] اما بالاتر از تکرار، گاهی با نصایحی روبهرو میشویم که تقریباً بهطور دائم مورد تذکر بوده است.
از جمله مواردی که پیامبر خدا (ص) همیشه بیان میفرمودند، حفظ زبان است.
سفارشهای مکرّر معصومین (ع) به حفظ زبان
سهل ساعدی که از اصحاب پیامبر خدا (ص) است میگوید:
مَا جَلَسَ رَسولُ اللَّه عَلَی هَذا المِنبَرِ قَطُّ إلّا تَلا هذِه الآيةَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً».[2]
هیچگاه رسول خدا (ص) روی این منبر [در مسجد النبی] ننشست، مگر اینکه این آیه را تلاوت فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً»[3] (ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا برحذر باشید و استوار [و بینقص] سخن بگویید).[4]
آیۀ بعد نیز مکمّل همین سفارش است:
يُصلِح لَكُم أَعمالَكُم وَ يَغفِر لَكُم ذُنُوبَكُم وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد فازَ فَوزاً عَظيماً.[5]
اگر چنین کردید، خداوند اعمال شما را اصلاح میکند و گناهان شما را میآمرزد. و هر کس که مطیع خدا و رسول او باشد، به رستگاری بزرگی دست پیدا میکند.
مشابه این سفارش، در کلام امام صادق (ع) نیز تکرار شده است. اسحاق بن عمار و یحیی بن علاء میگویند:
مَا وَدَّعَنَا قَطُّ إِلَّا أَوصَانَا بِخَصلَتَينِ: عَلَيكُم بِصِدقِ الحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الأَمَانَةِ إِلَى البَرِّ وَ الفَاجِرِ، فَإِنَّهُمَا مِفتَاحُ الرِّزق.[6]
هرگز نشد که امام صادق (ع) با ما خداحافظی کند، مگر آنکه ما را به دو خصلت سفارش میکرد و میفرمود: بر شما باد به راستگویی و اداء امانت به هر نیکوکار و بدکاری؛ که این دو خصلت، کلید رزق است.
معمولاً سفارشهای هنگام خداحافظی مهم و تأثیرگذار هستند؛ لذا اگر کسی بخواهد سفارشی که میکند، از ذهن مخاطبش پاک نشود، سفارش خود را در هنگام وداع به او میگوید.
مذمت بیمبالاتی در سخن
از هشدارهای بسیار تکان دهنده در این موضوع روایتی است که شیخ صدوق و شیخ مفید (ره) آن را نقل کردهاند.
از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند:
مَن لَم يُبَالِ مَا قَالَ وَ مَا قِيلَ فِيهِ فَهُوَ شِركُ شَيطَانٍ.[7]
کسی که برای او مهم نیست که چه میگوید [هر کلامی که دلش خواست بر زبان میراند] و نیز برایش اهمیتی ندارد که چه دربارۀ او میگویند، شریک شیطان است.[8]
اینکه شخصی در کلام خود بیمبالات باشد و هرچه بخواهد بر زبان جاری کند، مصادیقی دارد که ممکن است ما هم به آنها برخورد کرده باشیم، ولی اینکه کسی اصلاً برایش مهم نباشد که دیگران به او بیاحترامی کنند، بسیار دور از تصور است؛ زیرا انسان طبیعتاً دوست ندارد مورد فحاشی و بیاحترامی واقع شود. این امر آنقدر دور از ذهن است که بنا بر روایتی، از امام معصوم (ع) سؤال میشود: «آیا در میان مردم کسی هست که برایش مهم نباشد که چه چیز دربارهاش گفته میشود؟». امام (ع) پاسخ دادند:
آن که متعرّض مردم میشود و به آنان دشنام میدهد و میداند که آنان او را رها نخواهند کرد [و پاسخش را خواهند داد] همان کسی است که برایش مهم نیست که چه میگوید و چه دربارهاش گفته میشود.[9]
مثلاً به کسی میگویند: این حرف را نزن، این بداخلاقی را نکن، این دشنام را نده، این غیبت را نگو، این تهمت را نزن، مراقب کلام خود باش؛ زیرا طرف مقابل تو نیز عکس العمل نشان میدهد و به تو تهمت میزند و بدگویی میکند. اما برای او مهم نیست. در یک کلام میتوان گفت که چنین کسی، دستپرودۀ شیطان است. کسی که دستپرودۀ قرآن و اهلبیت باشد، اینطور نیست.
توصیه علمای اخلاق در مورد حفظ زبان
حاج آقا حسین فاطمی (ره)[10] در تمام سخنرانیهای خود بدون استثناء یک بار و حتی گاهی چند بار این شعر را میخواندند:
صَمت و جوع و سَهَر و عُزلت و ذکرِ به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
راه رسیدن به کمال و مراتب سیر و سلوک در این پنج قدم است: صمت بهمعنای سکوت، جوع بهمعنای گرسنگی، سَهَر یعنی شبزندهداری، عزلت، یعنی کنارهگیری و خلوت و دائم الذکر بودن. البته فقط ذکر لفظی مقصود نیست، اینکه انسان عالَم را محضر خدا بداند و معصیت او را نکند، بالاترین اذکار است.
اما در اینجا شاهد سخن، کلمۀ «صمت» است. اگر کسی بخواهد راه کمال را طی کند، قدم اوّل صَمت است. بزرگان ما در این زمینه بسیار مراقب بودند.
مرحوم آیتالله حائری (ره) مؤسّس حوزه علمیه قم، صاحب مقامات علمی و معنوی بود. ایشان در دوران تحصیل در نجف اشرف، شاگرد بزرگانی همچون میرزای شیرازی و آیتالله سید محمد فشارکی بود. در آن زمان حوزه نجف اساتید بسیار بزرگی داشت، ولی بهناگاه اطرافیان دیدند که مرحوم حائری، حوزه نجف را ترک کرده و به شهر دیگری رفته است. کسی این بزرگوار را در آن شهر میبیند و علت این کار را جویا میشود. ایشان میفرماید: مدتی بود که در هر جلسهای که در نجف شرکت میکردم، میدیدم فضای غیبت است و گرفتار غیبت میشدم. من نمیخواستم در چنین جلساتی شرکت کنم.
در آن دوران بحث موافقان و مخالفان مشروطه در حوزههای علمیه بسیار داغ بوده است. بزرگانی مانند آخوند خراسانی (ره) از طرفداران مشروطه بودند و بزرگانی چون آیتالله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (ره) از مخالفان مشروطه.
کاری که مرحوم آیتالله حائری کرد، بسیار مهم است. ایشان یک شهر را با همۀ علاقهای که به آن داشته و با اساتید گرانبهایی که در آنجا داشته، رها کرده و به شهر دیگری سفر میکند تا گرفتار غیبت نشود.
بزرگان دین، نسبت به گناهان زبان و حفظ آن، اهتمام بسیاری داشتند، از حاج آقا رحیم ارباب (ره)[11] نیز نقل شده است که فردای قیامت انسانها را در پنجاه موقف نگه میدارند و از آنها سؤال میکنند.[12] در هر موقفی دربارۀ یک موضوع از او میپرسند. در یک موقف از نماز میپرسند، در یک موقف از خمس میپرسند، در یک موقف از زکات میپرسند و در هر موقفی باید به سؤالی جواب داد. مرحوم حاج آقا رحیم ارباب فرموده بودند: «من یقین دارم که در هر موقفی اگر معطّل شوم، قطعاً در موقف زبان معطّل نخواهم شد».
حرف بزرگی است که کسی آنچنان از زبان خود مراقبت کرده باشد که به هیچ کدام از گناهان زبان آلوده نشده باشد.
حفظ زبان در کلام امیرالمؤمنین (ع)
امیر مؤمنان (ع) در نهجالبلاغه سفارشهای بسیاری در این زمینه دارند، شاید بشود در حد یک رساله، دربارۀ موضوع کلام، سخن و زبان از نهجالبلاغه مطلب جمعآوری کرد. در اینجا به نمونههایی از این فرمایشها اشاره میشود:
سخن گفتن بعد از تفکر
لِسَانُ العَاقِلِ وَرَاءَ قَلبِهِ وَ قَلبُ الأَحمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ.[13]
زبان عاقل در پشت قلب اوست و قلب نادان، در پشت زبانش است.
عاقل اوّل فکر میکند و بعد سخن میگوید؛ در حالی که نادان ابتدا سخن میگوید و بعد دربارۀ نتایج سخنش فکر میکند.
نهی از رها گذاشتن زبان
اللِّسَانُ سَبُعٌ إِن خُلِّیَ عَنهُ عَقَرَ
زبان درّنده است. اگر آن را آزاد بگذاریم، [دیگران را] میدَرد.
نیش این درّنده به مراتب از نیش نیزه و خنجر سنگینتر است.
جِراحاتُ السِنانِ لَهَا التیَامُ وَ لا یَلتامُ مَا جَرَحَ الِّلسانُ
یعنی جراحتها و زخمهایی که انسان در اثر شمشیر و نیزه بر او وارد میشود التیام پیدا میکند، ولی آن جراحتی که از زبان دیگری بر قلب انسان مینشیند، التیام پیدا نمیکند.
گاهی انسان پس از سالها از کلامی که شنیده است، ناراحت است و از کسی که آن حرف را به او زده، کدورت به دل دارد.
پرهیز از پرحرفی
إِذَا تَمَ العَقلُ نَقَصَ الكَلَامُ.[14]
اگر عقل انسان به کمال رسید، کلام او کوتاه خواهد شد.
انسانهای پر حرف، کسانی که برای آنها مهم نیست که چه میگویند، نقص عقل دارند. انسان هرچه از کمال عقل برخوردار باشد، از نقص کلام برخوردار خواهد بود، یعنی کمتر حرف میزند. از آداب تشییع جنازه این است که انسان در حال سکوت باشد. در حالات پیامبر (ص) است که وقتی به تشییع جنازهای میرفتند «غَلَبَتْهُ كَآبَةٌ وَ أَكْثَرَ حَدِيثَ النَّفْسِ»[15] (حزن و اندوهی بر حضرت غالب میشد و حدیث نفس میکرد).
امیر مؤمنان (ع) در تشییع جنازهای حضور داشتند، شنیدند که کسی میخندد. در آنجا کلماتی بیان کردند؛ ازجمله فرمودند:
كَأَنَّ المَوتَ فِيهَا عَلَى غَيرِنَا كُتِبَ … طُوبَى لِمَن … أَنفَقَ الفَضلَ مِن مَالِهِ وَ أَمسَكَ الفَضلَ مِن لِسَانِهِ.[16]
گویا مرگ در این دنیا بر غیر ما نوشته شده است … خوشا به حال کسی که … زیادیِ مال خود را انفاق کند و زیادی کلام خود را نگه دارد.
متأسّفانه ما گاهی به عکس عمل میکنیم، یعنی آنچه را باید نگه داریم، بذل میکنیم و آنچه را باید بخشش کنیم، امساک میکنیم.
شناخته شدن انسان با کلام
المَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسَانِهِ.[17]
انسان پشت زبان خود پنهان است.
در ادبیات فارسی هم نظیر این کلام وجود دارد:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
تا کسی حرف نزند، دیگران از روحیه، معلومات و هنر او آگاه نمیشوند. انسان پشت زبان خود پنهان است، وقتی حرف میزند خود را معرّفی میکند. مشابه این روایت، در جای دیگر از امیر مؤمنان (ع) به این صورت نقل شده است:
تَكَلَّمُوا تُعرَفُوا.[18]
سخن بگویید تا شناخته شوید.
اگر سخن خوب باشد، انسان به خوبی معرّفی میشود و اگر سخن بد باشد، به بدی شناخته میشود.
سکوتِ مذموم
مدح سکوت به این معنا نیست که انسان همه جا سکوت کند، بلکه گاهی باید حرف بزند.
لَا خَيرَ فِی الصَّمتِ عَنِ الحُكمِ كَمَا أَنَّهُ لَا خَيرَ فِی القَولِ بِالجَهلِ.[19]
آنجا که سخن حکیمانه است، هیچ خیری در سکوت نیست، همانطور که هیچ خیری در سخن جاهلانه نیست.
از امام سجاد (ع) سؤال شد که سخن گفتن بهتر است یا سکوت کردن؟ آن حضرت فرمودند:
هر یک از آنها آفاتی دارد. اگر هر دو از آفات بهدور باشند، سخن گفتن بهتر از سکوت است … زیرا خداوند عز و جل پیامبران و اوصیاء را به سکوت مبعوث نفرموده است، بلکه ایشان را به سخن مبعوث کرده است …[20]
بنابراین سفارش به صمت، مربوط به جایی است که حرفهای ما حکیمانه نباشد. گاهی سکوت انسان آفت است باید حرف بزند و حرف حق را بگوید. میبینیم که سخنان بسیار زیادی از پیامبر خدا و اهلبیت (ع) ثبت شده است که همۀ آنها حکیمانه است. تنها در کتاب غرر الحکم یازده هزار کلام از امیر مؤمنان (ع) ثبت شده است.
صَمت یا سکوت عالمانه
روایت دیگر، کلام بسیار زیبایی است که بعضی از شارحان، حتی دربارۀ آن، کتاب نوشتهاند. آن حضرت در این فرمایش زیبا، یکی از برادران ایمانی خود را توصیف میکنند و ویژگیهای مهمی را از او بیان میکنند که چند مورد از آنها دربارۀ سخن گفتن است.
كَانَ لِی فِيمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ … كَانَ أَكْثَرَ دَهرِهِ صَامِتاً فَإِن قَالَ بَذَّ القَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ … وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الكَلَامِ لَم يُغلَب عَلَى السُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَى مَا يَسمَعُ أَحرَصَ مِنهُ عَلَى أَن يَتَكَلَّمَ.[21]
من در گذشته برادری در راه خدا داشتم که … بیشتر عمر خود را ساکت بود، پس اگر سخن میگفت، چنان بر گویندگان غلبه میکرد که آنان را از سخن گفتن بازمیداشت و عطش جویندگان را سیراب میکرد. … و چنین بود که اگر در سخن گفتن مغلوب میشد، در سکوت مغلوب نمیگشت. حرص او برای شنیدن بیشتر از سخن گفتن بود.
غالب ما برای سخن گفتن حریص هستیم؛ چون انسان وقتی سخن میگوید، خود را مطرح میکند و از این جهت، نفس خود را ارضا میکند. هنر این است که انسان تا زمانی که ضرورتی نیست، سخن نگوید، تا وقتی که از او سؤال نشده، پاسخ ندهد، تا نیت خدایی در کار نیامده، سکوت کند. امیر مؤمنان (ع) در حکمت ٣٣٣، هفده ویژگی برای مؤمن بیان میکنند. یکی از این ویژگیها این است: «كَثِيرٌ صَمْتُهُ»[22] (سکوت او زیاد است).
نقل است که امام خمینی (ره) در جلسهای علمی حضور داشتند. در آن جلسه، بحثی مطرح میشود و همۀ حاضران، دربارۀ آن، اظهارنظر میکنند. تنها کسی که سکوت میکند، امام خمینی بود. پس از جلسه، یکی از شاگردان، از علت سکوت ایشان سؤال میکند و میگوید: «آیا شما در این باره اطلاعاتی نداشتید؟». ایشان میفرماید: «از قضا، تازه در این موضوع مراجعه داشتم، ولی کسی از من چیزی نپرسید».
البته در مباحث علمی خوب است که انسان دانستههای خود را به دیگران منتقل کند، ولی گاهی انگیزههای دیگری هم در کار است. در این موارد، خوب است انسان سکوت کند تا از او سؤال کنند.
آثار پرحرفی
مَن كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَن كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَن قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلبُهُ وَ مَن مَاتَ قَلبُهُ دَخَلَ النَّارَ.[23]
آن کس که کلامش زیاد شود، خطاهایش زیاد میشود و هر کس که خطای زیاد شود، حیایش کم میشود و هر کس که حیایش کم شود، ورعش اندک میگردد و آن کس که ورعش کم شود، قلبش میمیرد و هر که قلبش بمیرد، وارد آتش میشود.
معمولاً انسانهای پرحرف، اندیشه را پشتوانۀ کلام خود نمیکنند؛ بنابراین خطایشان زیاد میشود. اگر خطای انسان زیاد شد، حیایش کم میشود؛ چون به هر ترتیب عکسالعمل دیگران برایش عادی میشود. ممکن است در چند مرتبۀ اوّل خجالت بکشد، ولی کم کم به بیحیایی کشیده میشود. آدم بیحیا هم دیگر بهدنبال ورع و تقوا نیست، چنین کسی دلش میمیرد و سرانجامش آتش دوزخ است. این فرمایش، هشدار بزرگی است دربارۀ پرحرفی کردن.
پرهیز از سخن نادانسته
لَا تَقُل مَا لَا تَعلَمُ بَل لَا تَقُل كُلَّ مَا تَعلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبحَانَهُ قَد فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِكَ كُلِّهَا فَرَائِضَ يَحتَجُّ بِهَا عَلَيكَ يَومَ القِيَامَة.[24]
آنچه را که نمیدانی، نگو؛ بلکه همۀ آنچه که میدانی را نیز به زبان نیاور؛ چراکه خداوند سبحان بر همۀ اعضاء تو چیزهایی را واجب کرده است که در روز قیامت به آنها بر تو احتجاج میکند.
در سخن گفتن، باید دانستهها را بیان کرد. نمیتوان به گمانها و شنیدهها اکتفا نمود. امیر مؤمنان (ع) میفرماید:
لَيسَ بَينَ الحَقِ وَ البَاطِلِ إِلَّا أَربَعُ أَصَابِع.[25]
بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت فاصله نیست (یعنی به اندازۀ فاصلۀ چشم و گوش).
از این بالاتر آن است که انسان نباید همۀ دانستههایش را بگوید. بیان بسیاری از چیزهایی که میدانیم، آفات و بلاهای فراوانی ایجاد میکند. هر عضوی وظیفهای دارد و در روز قیامت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. قرآن کریم میفرماید:
وَ لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسْؤولاً.[26]
آنچه را که بدان علم نداری، دنبال نکن؛ گوش و چشم و قلب، همۀ اینها مورد سؤال واقع خواهند شد.
حفظ زبان در مقابل آموزگار
انسان گاهی علیه همان کسانی که سخن گفتن را به او یاد داده، سخن میگوید. این از زشتترین سخنها است که انسان با بهرهگیری از آموزشهای کسی به جایی برسد و سپس علیه همان کسی که سخن گفتن را به او یاد داده، سخن بگوید. امیر مؤمنان (ع) میفرماید:
لَا تَجعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِكَ عَلَى مَن أَنطَقَكَ وَ بَلَاغَةَ قَولِكَ عَلَى مَن سَدَّدَكَ.[27]
تیزی زبان خود را بر کسی که تو را به زبان آورده، قرار مده و بلاغت کلام خود را علیه آن کسی که تو را استوار گردانیده، به کار مگیر.
ما چیزی نمیدانستیم. پدر، مادر، اساتید و بزرگان ما را تربیت کردند. آنها معلّم ما بودند. این اوج بیانصافی است که پس از گذراندن مراحل رشد، تیزی زبان خود را علیه همان کسانی استفاده کنیم که سخن گفتن را به ما آموختهاند.
گزیدهگویی و بیان حکمت
روایتی در مذمت افرادی که در سخن گفتن بیمبالات هستند بیان شد. نقطۀ مقابل چنین افرادی، مؤمنانِ کمگو و گزیدهگو هستند. از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود:
إِذَا رَأَيتُمُ المُؤمِنَ صَمُوتاً فَادنُوا مِنهُ فَإِنَّهُ يُلقِی الحِكمَةَ.[28]
اگر مؤمن را دیدید که بسیار خاموش و ساکت (صموت)[29] است، به او نزدیک شوید؛ چراکه چنین کسی حکمت میگوید.
انسانهایی که کمگو هستند، معمولاً گزیدهگو نیز هستند. پیش از سخن گفتن، کلام خود را بررسی میکنند و بااندیشه سخن میگویند؛ بنابراین کلام اندکی که بر زبان جاری میکنند، حکمتآمیز است.
پرهیز از غیبت
قرآن کریم گناهان فراوانی را برای زبان مطرح کرده است. در سورۀ حجرات ـ که توصیههای اخلاقی بسیار دارد ـ بر پرهیز از غیبت تأکید شده است؛ البته میدانیم که غیبت مؤمن است که حرام است، ولی ازآنجاکه غیبت از شاخصترین گناهان زبان است، بد نیست بهمناسبت موضوع حفظ زبان، در اینجا تذکری دربارۀ این گناه بزرگ بیان شود.[30]
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعضَ الظَّنِّ إِثمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغتَب بَعضُكُم بَعضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُم أَن يَأْكُلَ لَحمَ أَخيهِ مَيتاً فَكَرِهتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ.[31]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از گمانها جدّا بپرهيزيد؛ زيرا برخى از گمانها گناه است و تجسس و كاوش نكنيد و از يكديگر غيبت ننماييد. آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردۀ خود را بخورد؟! این کار را ناخوشایند میدارید. تقوای الهی پیشه کنید که خدا توبهپذیر مهربان است.
قرآن کریم غیبت را به خوردن گوشت برادرِ مرده تشبیه کرده است. دربارۀ این سخن خداوند متعال نکاتی در تفاسیر ذکر شده است. یکی از این نکاتِ این تشبیه را اینگونه بیان کردهاند که اگر ذرهای از گوشت مردهای را جدا کنیم، دیگر آن گوشت رویش پیدا نمیکند و بدن مرده، هرگز ترمیم نخواهد شد؛ برخلاف انسان زنده که اینگونه ضایعات، در آن ترمیم میشود. قرآن کریم نیز غیبت را از این جهت به خوردن گوشت برادرِ مرده تشبیه کرده که آبرویی که با غیبت از بین رفته است، دیگر قابل بازگشت نیست.
بزرگان دین، بسیار مراقب غیبت بودند. امام خمینی، آیتالله حاج مرتضی حائری (فرزند مؤسس حوزۀ علمیۀ قم، حاج شیخ عبدالکریم حائری) و آیتالله آقا سید احمد شبیری زنجانی (ره) بسیار با هم مأنوس بودند و با یکدیگر رفتوآمد داشتند. آخر هفته نیز با هم بودند و اگر میخواستند به باغی یا مسافرتی بروند، با هم میرفتند. نقل است که این سه عالم بزرگوار دربارۀ اوقاتی که دور هم جمع میشوند، سه شرط گذاشته بودند که یکی از شروط مهم جلسات آنها این بود که مواظب باشند غیبت کسی را نکنند.[32]
همچنین مشهور است که کسی در حضور امام خمینی (ره) غیبت یکی از مراجع تقلید را کرد. امام بهقدری متأثر شدند که تب کردند و بیمار شدند. آری، اگر روح، لطافت و پاکی خود را حفظ کرده باشد، اگر یک مرتبه با آلودگی مواجه شود، عکسالعمل نشان میدهد و حال انسان خراب میشود، همانطور که بدن سالم، در برابر آلودگیها واکنش نشان میدهد؛ مثلاً اگر کسی همیشه غذای سالم خورده باشد، اگر یک مرتبه غذای ناسالم به معده او برسد، بیمار میشود و بهناچار باید بهدنبال معالجه و درمان باشد.
بیماری روحی در جسم هم اثر میگذارد، همانطور که بیماری جسمی نیز در روح تأثیر میکند؛ البته ممکن است گناه برای برخی عادی شده باشد و با انجام دادنِ آن، هیچ اندوهی برایشان حاصل نشود؛ مانند کسی که معدۀ خود را به غذاهای ناسالم عادت داده باشد. برای مطالعه بیشتر درباره غیبت و اهمیت پرهیز از آن میتوانید به مقاله «غیبت» مراجعه نمایید.
آسیبهای زبان
امیر مؤمنان (ع) میفرماید:
وَ ليَخزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ.[33]
انسان باید زبان خود را حفظ کند که این زبان، اسب سرکشی است برای صاحب خود [و او را به زمین میزند].
اگر از زبان مراقبت نکنیم و آن را در خزانهاش نگاه نداریم، مانند اسبی سرکش که سوار خود را به زیر میکشد، ما را بر زمین میکوبد. گاهی این زمین خوردنها بهصورتی است که انسان دیگر قادر به برخاستن نخواهد بود. به قول معروف، «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد». چنین آسیبهایی دیگر قابل جبران نیست. آسیبهای زبان گاهی مستقیماً به خود انسان میرسد و گاهی به دیگران نیز لطمه میزند و آبروی آنان را خدشهدار میکند.
در زمینۀ حفظ آبروی دیگران باید خیلی مواظب باشیم. در روایتی[34] به این مضمون آمده است که کسی که بهدنبال عیوب مؤمنان باشد و بخواهد عیبی از ایشان بهدست آورد و برملا کند، خدا نیز بهدنبال عیوب او خواهد بود و او را حتی در درون خانهاش هم که باشد، رسوا میکند.
اگر بنا باشد که خدا در پی عیوب ما باشد و بخواهد ما را رسوا کند، دیگر در امان نخواهیم بود. انسانها ممکن است تصمیم بگیرند که کسی را رسوا کنند، ولی از عهدۀ این کار بر نیایند، ولی خدا اگر بخواهد چنین کاری کند، قطعاً عملی خواهد شد و این یکی از مصادیق زمین خوردن بهوسیلۀ زبان است که در فرمایش امیر مؤمنان (ع) بیان شده بود.
دوری جستن از نقل شنیدهها، بدون تحقیق
نامۀ شصت و نهم نهج البلاغه یکی از نامههای بسیار زیبای امیر مؤمنان (ع) است که بعضی از شارحان نهجالبلاغه دربارۀ همین یک نامه، بهطور مستقل کتاب نوشتهاند. امیر مؤمنان (ع) این نامه را خطاب به حارث همدانی مینویسند و بیست دستور به او میدهند. ازجمله سفارشهای آن حضرت این است که میفرمایند:
وَ لَا تَجعَل عِرضَكَ غَرَضاً لِنِبَالِ القَومِ وَ لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعتَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً.[35]
مراقب باش آبروی خود را هدف تیر دیگران قرار ندهی و هرچه شنیدی برای مردم نگو که برای [صدق] دروغ، همین کافی است.
جملۀ اول، دربارۀ پرهیز از جایگاه تهمت است که بیان دیگری از کلامِ «اِتَّقُوا مَواضِعَ التُّهَم» است. چرا کاری انجام دهیم یا حرفی بزنیم یا به جایی برویم که دیگران به ما سوء ظن پیدا کنند؟! جملۀ بعدی هشداری است دربارۀ نقل کلام دیگران، بدون آنکه صحت آن ثابت شده باشد. اگر انسان چنین کند و در سخن گفتن، فقط به شنیدههای خود اکتفا نماید، به دروغ مبتلا میشود؛ زیرا بسیاری از سخنانی که به گوش ما میرسد، نادرست است.
اکتفا به شنیدهها یکی از مشکلات جامعۀ امروز است. مطلبی در سایتها، شبکههای اجتماعی یا روزنامهها منتشر میشود و بدون آنکه درستی آن بررسی شود، دهان به دهان گسترش پیدا میکند. گاهی میبینیم که سایتها و روزنامهها برای اخبار خود منبعی ارائه نمیکنند و فقط میگویند: «در خبرها آمده است» یا «شنیده شده است». آیا صرف شنیدن، مجوّز انتشار مطلب است؟!
پرهیز از دروغ
یکی از گناهان زبان، دروغ است که توضیح دربارۀ آن، فرصت زیادی میطلبد. در اینجا فقط به ذکر یک نمونۀ عملی دربارۀ مراقبت از آلوده شدن به این گناه اکتفا میکنیم.
حاج میرزا علی محدّثزاده (ره)، فرزند حاج شیخ عباس قمی (ره)[36] میفرمود:
روزی پدر ما در کتابخانه مشغول مطالعه بود که یکمرتبه صدای گریه ایشان بلند شد. ما نگران شدیم و به خدمت پدر رفتیم تا ببینیم علت گریۀ ایشان چیست. گفتیم: آقا، چرا گریه میکنید؟ فرمود: من در ضمن مطالعه، به روایاتی که دربارۀ دروغ و عذاب دروغگویان در قیامت است، رسیدم و به گریه افتادم. به ایشان گفتیم: پدر جان، مگر شما دروغی گفتهاید که الآن نگران هستید؟ فرمود: نه، ولی سالها پیش از روی مصلحت، مطلب خلاف واقعی را بیان کردم. حالا میترسم که آن مصلحت، واقعاً مصلحت نبوده باشد. در این صورت در روز قیامت چگونه پاسخ بدهم؟!
دروغ استثنائاتی دارد و در مواردی که مصلحت باشد، میتوان خلاف واقع گفت. البته نباید این مطلب را دستاویزی برای توجیه دروغهای خود قرار دهیم. دربارۀ استثنائات دروغ در کتب فقهی بحث شده است و به هر بهانهای نمیتوان مصلحتتراشی کرد؛ مثلاً برای حفظ جان یک مؤمن یا چیزهایی نظیر آن میشود دروغ گفت. مرحوم شیخ عباس قمی، صاحب علم و عمل بود، ولی آنقدر مراقبه داشت که پس از سالها وقتی روایات مربوط به عذاب دروغگویان را خواند، ترسان شد که نکند کارش درست نبوده.
تمرین حفظ زبان
ممکن است با شنیدن این روایات و حکایات، از امروز تصمیم بگیریم که مراقبتهای خود را برای حفظ زبان زیاد کنیم، اما نباید غافل شویم که این کار دشوار است و اینطور نیست که با یک تصمیم ساده، از فردا دیگر هیچ حرف زائدی بر زبانمان جاری نشود. بلکه باید تمرین کنیم و آموزش ببینیم تا بتوانیم به این کار موفق شویم. از امام صادق (ع) روایت شده که در ضمن وصایای خود به محمدبننعمان فرمود:
إِنَّ مَن كَانَ قَبلَكُم كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمتَ وَ أَنْتُم تَتَعَلَّمُونَ الكَلَامَ. كَانَ أَحَدُهُم إِذَا أَرَادَ التَّعَبُّدَ يَتَعَلَّمُ الصَّمتَ قَبلَ ذَلِكَ بِعَشرِ سِنِينَ … .[37]
کسانی که قبل از شما بودند، سکوت را میآموختند، اما شما سخن را میآموزید. وقتی یکی از آنان میخواست بندگی پیشه کند [و راه سیروسلوک را بپیماید] ده سال تمرین سکوت میکرد … .
رسیدن به این مرحله، کاری نیست که به این آسانی به پایان برسد و بگوییم ما تصمیم گرفتیم و تمام شد. باید تمرین و ممارست کرد. یکی از اموری که در این راه به انسان کمک میکند، آگاهی از اهمیت حفظ زبان و ارزش این کار است. از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند:
مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیءٍ أَفضَلَ مِنَ الصَّمتِ وَ المَشیِ إِلَى بَيتِهِ.[38]
خداوند به چیزی عبادت نشده است که برتر از سکوت و راه رفتن بهسوی خانۀ خدا باشد.
اهمیت حفظ زبان در سیرۀ اولیای خدا
تا آنجا که زندگی اولیای خدا را مطالعه کردم، به این نتیجه رسیدهام که بزرگان به سه امر توجه ویژهای داشتهاند و گویا این سه امر، رمز سلوک آنان بوده است؛ تفکر و سکوت، مراقبه و خدمت به خلق خدا.
آنان اهل اندیشه بودند، نه اهل حرف. گاهی انسان ساعتها در محضر یک ولیّ خدا مینشیند و تنها دو کلمه حرف میشنود؛ زیرا ولیّ خدا در ضرورت سخن میگوید.
دربارۀ نبیّ مکرّم اسلام (ص) نقل شده که «كَانَ رسولُ اللهِ … دَائِمَ الفِكرَة … طَویلَ السُّکوت»[39] (رسول خدا (ص) همیشه در فکر بود و سکوتهای طولانی داشت).
در کلمات امیر مؤمنان (ع) آمده است:
أَكثِر صَمتَكَ يَتَوَفَّر فِكرُكَ وَ يَسْتَنِر قَلبُكَ.[40]
سکوت خود را زیاد کن، فکر تو گسترش پیدا میکند و قلبت نورانی میشود.
نقل است که امیر مؤمنان (ع) با شخصی پرحرف مواجه شد. آن حضرت به او فرمودند:
يَا هَذَا إِنَّكَ تُملِی عَلَى كَاتِبِيكَ كِتَاباً إِلَى رَبِّكَ فَتَكَلَّم بِمَا يَعنِيكَ وَ دَع مَا لَا يَعنِيكَ.[41]
ای فلانی، تو [با سخن گفتن خود] نامهای بر کاتبان خود (ملائکهای که اعمال انسان را ثبت میکنند) املا میکنی که بهسوی پرودگارت میرود. پس آن سخنی را بگو که برایت اهمیت [و ارزشی] دارد و آنچه برایت مهم نیست واگذار.
سخن گفتنهای ما مثل املا است. ما میگوییم و دو فرشتۀ مراقب ما مینویسند. قرآن کریم میفرماید:
ما يَلفِظُ مِن قَولٍ إِلاَّ لَدَيهِ رَقيبٌ عَتيدٌ[42]
آدمی هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر آنکه مراقبی آماده نزد اوست.
بعد از اینکه این املا آماده شد، به نزد خداوند میرود تا مورد بررسی قرار گیرد. متأسفانه برخی تصور میکنند، حرفهایشان باد هوا است و در جایی ثبت نمیشود. گمان میکنند که فقط نوشتهها و اعمالشان ثبت میشود؛ کارهایی مثل سیلی زدن به گوش دیگری. فکر میکنند فقط اینگونه امور باقی میماند و باور ندارند که کلام هم بخشی از عمل است.
امیر مؤمنان (ع) میفرمایند:
مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِن عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيمَا يَعنِيه.[43]
اگر کسی باور کند که سخن او هم بخشی از عمل اوست، حرف او کم میشود، مگر در کلماتی که اهمیت و فایدهای دارد.
معروف است که پدری به پسرش گفت: پسرم، فردا هرچه گفتی، در دفتری بنویس. من کاری ندارم که تو چه میگویی، هرچه میخواهی حرف بزن، ولی در دفتری بنویس. پسر گفت: باشد، کاری ندارد. این فرزند طبق سفارش پدر شروع به نوشتن مطالبی کرد که میگفت. یکی دو ساعت ادامه داد، اما دید، یک ساعت از حرفهایش، چندین صفحه شده است و اگر بخواهد اینطور ادامه دهد، تا شب باید چند دفتر را پر کند. شب پدرش سؤال کرد: پسرم نوشتی؟ گفت: من دیدم اگر بنویسم، چند دفتر در یک روز پر میشود. پدر گفت: من نمیخواستم برای من دفتر بیاوری، فقط میخواستم خودت به یاد داشته باشی که فرشتگانی که سخنان تو را مینویسند، هر روز به اندازۀ چند دفتر، از کلمات تو ثبت میکنند.
در حالات علامه طباطبایی (ره) آمده است که ایشان کمحرف بود و میفرمود: «پرحرفی حافظه را کم میکند».
آقا سید علی قاضی (ره) شاگردان گرانبهایی مثل مرحوم آیتالله بهجت و علامه طباطبایی داشت؛ همچنین استادانی بسیار بزرگ داشت. اولین استاد اخلاق و عرفان ایشان، پدرش، آیتالله سید حسین قاضی بود که خود از علمای بزرگ بود. پدر مرحوم قاضی، در عراق در محضر میرزای شیرازی (ره) درس میخواند. زمانی تصمیم گرفت که برای همیشه به ایران برگردد و به شهر خود، تبریز، برود. از استاد خود تقاضا میکند که او را موعظه کند. مرحوم میرزای شیرازی به این عالم بزرگوار میفرماید: «هر روز یک ساعت را به فکر و اندیشه اختصاص بده».
مدتها گذشت و گروهی از تبریز عازم عراق بودند و تصمیم داشتند علاوه بر زیارت، به خدمت میرزای شیرازی (ره) نیز برسند. آنها به مرحوم آقا سید حسین قاضی گفتند که اگر پیامی دارد بگوید تا برای استادش ببرند. ایشان فرموده بود: همین مقدار به استاد من بگویید که آن یک ساعت همۀ وقت ما را پر کرده است.
آری، رمز اوّل موفقیت اولیای خدا، تفکر و سکوت است.
[1]. بررسی این تکرارها در کلمات معصومین (ع) میتواند موضوع خوبی برای پژوهشگران باشد. بیشک با بررسی این مطلب، نکات جالب توجهی درباره آموزههای دینی روشن خواهد شد.
[2]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص353.
[3]. سورۀ احزاب، آیۀ ٧٠.
[4]. این نکته نیز قابل و تأمل و بررسی است که در قرآن کریم در بسیاری از مواردی که سفارش به تقوا شده است، پس از آن، یک دستور العمل هم آمده است. تقوا یک مفهوم کلّی نیست؛ تقوا باید در اعمال و اعتقادات ما ظهور و بروز داشته باشد. مانند آیۀ فوق یا آیۀ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ» (سورۀ توبه، آیۀ 119).
[5]. سورۀ احزاب، آیۀ 71.
[6]. الامالی، شیخ طوسی، ص676.
[7]. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴١٧؛ الاختصاص، ص٢١٩.
[8]. دربارۀ معنای «شرک الشیطان» احتمالاتی بیان شده است. بنا بر یک معنا، مقصود این است که شیطان در ولادت او شریک است. این معنا در قرآن کریم نیز آمده است. وقتی که شیطان از درگاه الهی رانده شد، خداوند به او خطاب کرد: «وَ استَفْزِز مَنِ استَطَعتَ مِنْهُم بِصَوتِكَ وَ أَجلِب عَلَيهِم بِخَيلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكهُم فِی الأَمْوالِ وَ الأَولادِ» (از میان آنان، هر کسی را میتوانی با صدای خود تحریک کن و با لشکر سواره و پیادۀ خود بر آنها حمله کن و در مالهای آنها و در فرزندانشان با آنها شریک باش). بنابراین شیطان در بعضی از اولاد شراکت دارد که چگونگی این مشارکت در برخی روایات توضیح داده شده است.
[9]. همان، ص٣٢۴.
[10]. حاج آقا سید حسین فاطمی قمی، از شاگردان و مقرّبان مرحوم آیتالله ملکی تبریزی (ره) بود. ایشان واعظی صاحب نفس بود. نقل است که بسیاری از علما و بزرگان و مراجع در درس اخلاق ایشان شرکت میکردند، حتّی میگویند که مرحوم امام خمینی یک هفته در میان پای موعظه این عالم بزرگوار مینشست. ایشان مجموعه موعظههای اخلاقی خود را در کتابی به نام جامع الدُرَر به زبان فارسی منتشر کرده است.
[11]. حاج آقا رحیم ارباب، در بعد علمی و معنوی، از چهرههای شاخص معاصر در اصفهان بود. ایشان در سال ١٣۵۵ رحلت کرد و در قبرستان «تخت فولاد» اصفهان به خاک سپرده شد.
[12]. اشاره است به آیۀ «وَ قِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُلُونَ» (سورۀ صافات، آیۀ ٢۴).
[13]. نهج البلاغه، حکمت ۴٠، ص۴٧۶.
[14]. نهج البلاغه، حکمت ٧١، ص۴٨٠.
[15]. مستدرک الوسائل، ج2، ص374.
[16]. نهج البلاغه، حکمت ١٢٢، ص 490.
[17]. همان، حکمت 148، ص۴٩٧.
[18]. همان، حکمت ٣٩٢، ص 545.
[19]. نهج البلاغه، حکمت ١٨٢، ص۵٠٢.
[20]. «لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنهُمَا آفَاتٌ فَإِذَا سَلِمَا مِنَ الآفَاتِ فَالكَلَامُ أَفْضَلُ مِنَ السُّكُوتِ … لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَعَثَ الأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوصِيَاءَ بِالسُّكُوتِ إِنَّمَا بَعَثَهُم بِالكَلَامِ …»؛ وسائل الشیعه، ج12، ص188.
[21]. نهج البلاغه، حکمت ٢٨٩، ص۵٢۶.
[22]. همان، ص۵٣٣.
[23]. همان، حکمت ٣۴٩، ص۵٣۶.
[24]. نهج البلاغه، حکمت ٣٨٢، ص544.
[25]. همان، خطبه ١۴١، ص١٩٨.
[26]. سورۀ اسراء، آیۀ ٣۶.
[27]. نهج البلاغه، حکمت ۴١١، ص۵۴٨.
[28]. بحار الانوار، ج 1، ص 154.
[29]. «صموت»، صیغۀ مبالغه از «صامت» است؛ یعنی کسی که بسیار ساکت است.
[30]. البته شاید بتوان گفت که اگر در غیاب مؤمنی تهمتی به او نسبت داده شود، این کار، بهنوعی از غیبت شنیعتر است؛ زیرا غیبت آن است که عیبی در کسی وجود داشته باشد، ولی در پشت سر او گفته شود و اسباب ناراحتیِ غیبتشونده فراهم آید. اگر ذکر این عیب، در مقابل او باشد، باز هم کار بدی است، ولی به آن «غیبت» گفته نمیشود. اما اگر عیبی به مؤمن نسبت داده شود که در او وجود ندارد، این کار «تهمت» است.
[31]. سورۀ حجرات، آیۀ ١٢.
[32]. شرط دوم این بود که نماز خود را هر جا که بودند، اوّل وقت بخوانند و سوم اینکه چون در طول هفته کارهای علمی سنگینی انجام میدادند، شرط کردند که آخر هفته که زمان استراحت و تفریحشان است، دیگر مباحث علمی مطرح نشود تا خستگیهایشان برطرف شود.
[33]. نهج البلاغه، خطبۀ ١٧۶، ص٢۵٣.
[34]. «مَن تَتَبَّعَ عَورَاتِ المُؤمِنِينَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَورَاتِهِ وَ مَن تَتَبَّعَ اللَّهُ عَورَاتِهِ فَضَحَهُ فِی جَوفِ بَيتِهِ»؛ الامالی، شیخ مفید، ص 141.
[35]. نهج البلاغه، ص۴۵٩.
[36]. عالم پرهیزگار، حاج شیخ عباس قمی (متوفای ١٣۵٩ق) صاحب تألیفات گرانقدری چون سفینة البحار، مفاتیح الجنان و منتهی الآمال. دهها عنوان کتاب از ایشان به یادگار مانده است.
[37]. بحار الانوار، ج75، ص288.
[38]. خصال، ج1، ص35.
[39]. مکارم الاخلاق، ص١٢ و ١٣.
[40]. غرر الحکم، ص٢۵٧.
[41]. بحار الانوار، ج5، ص327.
[42]. سورۀ ق، آیۀ 18.
[43]. نهج البلاغه، حکمت 349، ص536.
سلام علیکم
اجازه هست برای استفاده خودم چاپ کنم.
با سلام و احترام
بله مانعی نداره
جزاکم الله خیر الجزاء فی الدنیا و الاخره
سلامت باشید
عالی بود واقعا ممنون
از لطف شما سپاسگزاریم
ممنونم
سلامت باشید