فهرست مطالب این مقاله را ببینید
یکی از اصول حاکم بر زندگی معصومین (ع) پرهیز از تکلف است. تکلف یعنی انسان خود را فراتر از واقع جلوه دهد و به زحمت بیاندازد. برخی از مطالب مهمی که در این مقاله به آنها پرداخته میشود عبارتند از:
- معنای تکلّف
- مصادیق تکلّف
- سیره معصومین (ع) زندگی ساده و بیآلایش
چکیده
- تکلف یعنی خود را به زحمت انداختن و عدم تکلّف به معنای این است که انسان در تمام شئون زندگی خود صادق باشد.
- یکی از اصول حاکم بر زندگی پیامبر اکرم (ص) و ائمّۀ معصومین (ع) که از قرآن کریم استخراج میشود، اصل عدم تکلف است.
- تکلّف در آموزههای دینی ممنوع است و آیات و روایات فراوانی در نفی تکلّف نقل شده است.
معنای تکلف
تکلف، یعنی خود را به زحمت انداختن، و پرهیز از تکلّف، نفی و سلب این ویژگیِ نکوهیده است. معنای تکلف را میتوان «خود را فراتر از واقع جلوه دادن» دانست. کسی که بکوشد خود را به گونهای معرفی کند که در حقیقت آنگونه نیست یا ادعای توانمندیها و قابلیّتهایی را کند که ندارد، متکلّف است و به اصطلاح، خود را به تکلف انداخته است.
کسی که بدون سرمایه و دارایی خود را غنی جلوه دهد، بیسوادی که خود را باسواد جا میزند و ناآگاهی که بخواهد آگاه جلوه کند نمونههایی از تکلّف است. دانش و تخصّص نیز از گزند تکلّف در امان نمانده است. کسی که دارای مدرک دیپلم است امّا خود را دکتر جا میزند، یا اظهار نظرهایی فراتر از دانش و تحصیلات خود میدهد، دچار تکلّف علمی شده است.
پرهیز از تکلف در آموزههای دینی
یکی از اصول حاکم بر زندگی پیامبر اکرم (ص) و ائمّۀ طاهرین (ع)، اصل پرهیز از تکلف است. با بررسی این واژه در قرآن کریم، به آیۀ زیر برمیخوریم:
«قُل ما أَسأَلُكُم عَلَيهِ مِن أَجرٍ وَما أَنا مِنَ المُتَكَلِّفينَ»[1]
[ای پیامبر] بگو: من از شما مزدی بر آن (رسالت) نمیخواهم و هرگز من از تکلّفکنندگان نیستم.
نیز در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است:
أَنَاْ وَ أَتقِيَاءُ أُمَّتِی بُرَآءُ مِنَ التَّكَلُّفِ[2]
من و انسانهای با تقوای امّتم از تکلّف بیزاریم.
در روایت دیگری حضرت امام محمّد باقر (ع) میفرماید که خداوند پیامبرش را از سه چیز دور نگه داشته است. چون پیامبر اکرم (ص) برای همۀ ما اسوه و الگویی شایسته است، پس ما نیز باید از این سه چیز پرهیز کنیم. پیراستگی اهلبیت (ع) از این سه در زندگی آنها نمایان است. امّا آن سه چیز نکوهیده که خداوند پیامبرش را از آنها پاک گردانیده است از این قرارند:
إِنَّ اللَّهَ بَرَّأَ مُحَمَّداً مِن ثَلاثٍ: أَن يَتَقَوَّلَ عَلَى اللَّهِ أَو يَنطِقَ عَن هَواهُ أَو يَتَكَلَّفَ»[3]
بیتردید خداوند – والایاد- [پیامبرش] محمّد را از سه چیز پیراسته کرد: [نخست] آنکه چیزی را به خدا نسبت دهد [که صحت نداشته باشد] دیگر آنکه از روی هواهای نفس [و از نزد خود] سخنی پراکند و دیگری تکلف ورزیدن است.
هر یک از سه مورد یاد شده در حدیث فوق، مرادفاتی در قرآن کریم دارد. ناظر به «أَن يَتَقَوَّلَ عَلَى اللَّهِ» در قرآن آمده است:
«وَلَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الأَقاويلِ * لَأَخَذنا مِنهُ بِاليَمينِ * ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتينَ»[4]
و اگر او پارهای گفتهها [از جانب خود] بر ما بسته بود * دست او را سخت میگرفتیم * سپس رگ قلبش را پاره میکردیم.
خدا چنان محکم در برابر این موضوع پافشاری میکند که پیامبرش را به گسستن شاهرگِ او تهدید میکند.
و دربارۀ جملۀ دوم: که پیامبر هرگز چیزی از روی هوای نفس نمیگوید. آمده است:
«وَ ما يَنطِقُ عَنِ الهَوی * إِن هُوَ إِلّا وَحیٌ يوحى»[5]
و از سر هوس سخن نمیگوید * گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می شود، نیست.
آیۀ مرتبط به سومین جمله پیشتر گذشت:
«قُل ما أَسأَلُكُم عَلَيهِ مِن أَجرٍ وَما أَنا مِنَ المُتَكَلِّفينَ»[6]
[ای پیامبر] بگو: من از شما مزدی بر آن (رسالت) نمیخواهم و هرگز من از تکلّفکنندگان نیستم.
مصداق شناسی تکلف
تکلف در سیرۀ معصومان (ع) و سخن آنان، مصادیقی دارد. در روایت آمده است که برای مهمان خود را به تکلف نیندازید، یعنی فراتر از توانِ خود چیزی تهیه نکنید یا در پذیرایی از مهمان، اهل و عیال خود را به مشقت نیندازید. امیر مؤمنان (ع) دعوت حارث بن عبدالله همدانی را به این شرط پذیرفت که خود را به تکلف نیندازد. بر پایۀ این رهنمود، کسی که مایه و بضاعت چندانی ندارد و سفرهای مهیا میکند که بابت آن، مدتها بدهکار بماند خود را به تکلّف انداخته است. کسی که در شوهر دادنِ دخترش، جهیزیهای فراتر از شأن او با قرض و زحمت بسیار فراهم میآورد، مصداق مسلّم متکلف است.
در نگاهی گستردهتر، ردّپای تکلف را میتوان در مقولههایی همچون سخن گفتن، راه رفتن، حتّی در نحوۀ پوشیدن و نشست و برخاست، و دیگر شئون زندگی جست. انسان شایسته است که در همۀ کارها و همۀ احوال زندگی خود صادق باشد. هنگامی که پیامبر خدا (ص) وارد مکّه میشود و آن شهر را فتح میکند، این آیه را بر زبان میآورد:
«قُل رَبِّ أَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ وَ أَخرِجنی مُخرَجَ صِدقٍ وَاجعَل لی مِن لَدُنكَ سُلطاناً نَصيراً»[7]
بگو: پروردگارا، مرا در هر کاری صادقانه وارد کن و با صداقت و درست خارج ساز و از جانب خودت برای من تسلّطی یاری بخش قرار ده.
در زندگی افراد پیرامون ما و احیاناً در رفتارهای ما، میتوان مصادیق بسیاری از تکلف یافت. برای مثال کسانی که مقیدند در صف نخست نماز جماعت شرکت کنند و برای آنها بسیار دشوار است که در صف نخست جایی نیابند، در عبادت خود، به تکلف گرفتار شدهاند. کسانی که برای دعوت از ایشان میباید به شیوه و روش خاصی از آنها دعوت شود، به نوعی تکلف میورزند.
سیره معصومین (ع) زندگی ساده و بیآلایش
انسان در زندگی نباید خود را گرفتار قیود بیجا کند. در کل قید ایجاد کردن تکلفآور است. پرهیز از هرگونه تکلف در زندگی پیشوایان ما مشهود است. پیامبر اکرم (ص) میفرمود: من بر روی زمین غذا میخورم، و ترجیح میدهم بندگان خدا با من در غذا خوردن همسفره شوند. به کودکان سلام میکنم، و بر مرکب ساده سوار میشوم.[8] البتّه نباید این سخنان را حمل بر آن کرد که پیامبر اکرم (ص) توان و امکان سوار شدن بر مرکب فاخر یا ساز و برگ دادن به زندگی خود را نداشته است. ایشان بر بُراق نیز سوار شده و با سران ممالک جهان نشست داشته است. امّا با وجود همۀ امکانات و تواناییها، زندگی ساده و به دور از تکلف برای خود برگزیده بود.
تا اینجا معنایی که از تکلف دریافتیم، پرهیز از ایجاد کردنِ هرگونه قید و بند بیفایده و غیر ضرور در زندگی است. به عبارتی از چیزی که موجب میشود ما را در نظر دیگران بالاتر از آنچه هستیم جلوه دهد، پرهیز کنیم. اگر به زندگانی حضرت امیر مؤمنان علی (ع) سری بزنیم، میبینیم که ایشان در کارهای خانه به حضرت فاطمۀ زهرا (س) کمک میکرد. در احادیث آمده است که ایشان گاهی خانه را جارو میکرد. عدس پاک میکرد و بچّهها را نگه میداشت.
در عین آنکه فرماندهی سپاه جنگ را عهدهدار بود، شب هنگام به در خانه فقرا و ایتام میآمد و به آنان رسیدگی میکرد. با وجود مقام و منصب والایی که داشت برای یتیمان نان میبرد و به پیرزن داغدیده دلداری میداد و برای او نان میپخت. حاصل و چکیدۀ بحث، اصل پرهیز از تکلف است که یکی از اصول مهم در زندگی پیغمبر اکرم (ص) و ائمّۀ معصومین (ع) است.
[1]. سورۀ ص، آیۀ 86.
[2]. الوافی، ج 4، ص 158.
[3]. بحار الانوار، ج 2، ص 178.
[4]. سورۀ حاقّه، آیات 44 تا 46.
[5]. سورۀ نجم، آیات 3 و 4.
[6]. سورۀ ص، آیۀ 86.
[7]. سورۀ اسراء، آیۀ 80.
[8]. علل الشرایع، ص 130.