روش تربیت اسلامی
فهرست مطالب این مقاله را ببینید
یکی از سوالاتی که در تربیت فرزندان مطرح است این است که با چه روشی باید مفاهیم دینی را به کودکان آموزش داد؟ در این مقاله روش صحیح تربیت اسلامی را بیان میکنیم تا با شیوه صحیح نهادینه کردن مفاهیم دینی بیشتر آشنا شویم. دو محور اصلی که در این مقاله به آنها پرداخته میشود عبارتند از:
- روش تربیتی در مفاهیم دینی برای کودکان چیست؟
- چگونه میتوان توحید را با این روشها به کودک آموخت؟
چکیده
- روش تربیت اسلامی در مفاهیم دینی:
- آگاهی بخشی : بیان حقیقت متناسب با سن فرزند
- تکرار و تلقین: یادآوری و تلقین حقیقت در زمانهای لازم و مناسب
- مطالبه کردن: ایجاد یک فرایند مطالبه و فعالیت
- همراهی تا مرحله تجربه: همراهی و همیاری دلسوزانه فرزند تا زمان رسیدن او به تجربه و انس
- از این روش میتوان در تربیت فرزند برای دوری از شرک استفاده نمود:
- از همان آغاز کودکی واقعیت خدا را به بچهها بیاموزیم و خدا را متناسب با سن کودک به او معرفی کنیم. باید توجه کرد که منظور ما اثبات وجود خدا و مفاهیم از این دست نیست بلکه باید به کودک خود بیاموزیم که خدا چه چیزی را دوست دارد و یا ندارد و یا صفاتی مانند بخشندگی ، مهربانی را درباره خداوند به کودکانمان بیاموزیم.
- خدا را در زمانهای مناسب و در رفتارهای او یادآوری و تکرار کنیم تا موجب انس درونی کودکان ما شود.
- از فرزندان خود بخواهیم در رفتارها طبق معیار الهی عمل کنند؛ مانند این که خدا دوست ندارد اسراف کنی، خدا دوست ندارد به کوچکتر خودت زورگویی کنی و غیره.
- باید کودکان خود را در مساله خدا محوری در حوزه اندیشه، احساس و رفتار، همراهی و یاری کنیم تا آرام آرام لذت انس با خدا در وجود آنها شکل بگیرد و آن را تجربه کنند. در این حالت است که او با اشتیاق این راه را ادامه خواهد داد.
- نکته: تفاوت مطالبه با تحمیل: منظور از مطالبه یا وادار کردن، خشونت و تحمیل و یا سختگیری و دل آزردن نیست. بلکه همان گونه که کودک را به درس خواندن وادار میکنیم و از ابزارهای تشویقی و بازدارنده مناسب و فضا سازی و غیره استفاده میکنیم، باید درباره تربیت دینی او نیز عمل کنیم.
تربیت اسلامی در قرآن
در منشور تربیتی جامعی که در سوره مبارکه لقمان و از زبان لقمان حکیم بیان شده است میتوانیم دیدگاه قرآن درباره تربیت فرزند را دریابیم. اوّلین بند از منشور این است که «يا بُنَيَّ لا تُشرِك بِاللَّـهِ إِنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٌ؛ پسرم به خدا شرک نورز که شرک ظلمتی بس بزرگ است»[1] ظلم و ظلمت همریشه هستند. شرک هم ظلم است و هم ظلمت آور. در مقاله «تربیت در قرآن از زبان لقمان» در این زمینه توضیحات جامعی ارائه شده است. اما از آنجا که این موضوعات اهمیت بسیاری دارند و انتقال و آموزش آنها به کودکان مهارت و روشهای خاصی را میطلبد، لذا در این مقاله به روش آموزش مفاهیم دینی به کودکان و نوجوانان میپردازیم و به طور خاص آموزش مسأله توحید را بر اساس این روش توضیح خواهیم داد.
روش تربیت اسلامی
ممکن است برای پدر و مادری سؤال باشد که ما چگونه باید مفاهیم دینی مثل اخلاص و شرک را به فرزندان خود بیاموزیم؟ چه روشهایی برای انتقال این آموزهها وجود دارد؟ در اینجا یک روش کلّی برای تربیت اسلامی و دینی را بیان میکنیم که بر اساس آن هدایت کودکان برای ما یک سیر معیّن و مشخّص پیدا کند.
در تربیت دینی چهار مرحله را باید مورد توجّه قرار داد. این مراحل را میتوان هم در تربیت خویشتن، تربیت دیگران و یا تربیتی که معلّم انجام میدهد حتّی در ایجاد فرهنگ و تربیتهای اجتماعی استفاده نمود.
الف- آگاهی بخشی مقدمه تربیت اسلامی
مرحله اوّل، بیان حقیقت مورد نظر ما است. در رابطه با فرزند در مسأله توحید ما باید حقیقت توحید را برای بچّههای خود با زبان خودشان و متناسب با سنشان بیان کنیم.
ب- تکرار و تلقین
مرحله دوم مرحله تکرار و توضیح یا به عبارتی تلقین حقیقت است. مکرّر گفتن و تکرار کردن تأثیر زیادی در درونی کردن مطالب دارد. درباره توحید هم میتوان به همین صورت عمل کرد. ما باید حقایق را پیوسته به مناسبتهای مختلف برای فرزندان خود بیان کنیم تا جایی که در آن مورد انس ذهنی برای فرزند ایجاد شود. زیاد از خدا سخن بگوییم تا عشق به خدا در وجود فرزندان ما نهادینه شود. هرچند توحید یک امر فطری است، امّا تکرار، این مسأله فطریِ موجود در فرزندان ما را بارزتر میکند و این چنین درخت توحید در وجود آنها ریشه میدواند و ثمر خواهد داد.
ج- مطالبه کردن
گاهی در راه تربیت اسلامی ، مطالبه و وادار کردن بد نیست. وادار کردن لزوماً به معنای خشونت نیست. بلکه منظور ایجاد زمینه و فضای مناسب و سوق دادن فرزند به مسیر الهی است. مثلاً ما درباره درس و مدرسه به فرزندان خود ابتدا آگاهی میدهیم که شما باید به مدرسه بروید و درس بخوانید. آنگاه این را مکرّر برای آنها بیان میکنیم یا عملاً آنان را در معرض درس و بحث و مدرسه قرار میدهیم. در مرحله بعد درس خواندن را به وسیله فضا سازی، برنامهریزی، هماهنگی بین خانه و مدرسه و کارهایی از این دست مطالبه میکنیم. برای نماز میتوانیم همین کار را انجام دهیم؛ در مسائل توحیدی هم از آنها بخواهیم که به خداوند توجّه کنند. البته با شیوههای زیبا و همراه با محبّت و تشویق و استفاده از ابزارهای مناسب.
ما حتی نسبت به خود نیز میتوانیم از این روشها استفاده کنیم. مثلاً اگر بخواهیم به امری خوب عمل کنیم باید خود را موظّف کنیم. بعضی از عزیزان و کسانی که در مسیر تربیت نفس جدّی هستند گاهی قسم میخورند که کاری را انجام بدهند یا انجام ندهند. بر خود واجب میکنند تا موفّق شوند. قسم میخورد که تا مناجات شب را انجام ندادهاند نخوابد. اینها همه از راههای وادار کردن است.
در مورد فرزندان نیز اگر به شیوه صحیح انجام گیرد تأثیرگذار است. آنان را به عمل کردن به آنچه که وظیفه آنها است وادار کنیم. همچنان که در درس و مدرسه این کار را میکنیم. گاهی شنیده میشود که برخی میگویند بچّهها را در مسائل دینی وادار نکنید زیرا ممکن است زده شوند. در پاسخ باید بگوییم که چطور هرچه آنها را به درس و مدرسه وادار میکنید زده نمیشوند؟! وادار کردن، کمک پدر و مادر است، کمک معلّم است تا به مرحله بعدی که مرحله تجربه است برسند.
د- همراهی تا مرحله تجربه
سه مرحله قبل مقدمه رسیدن به مرحله چهارم است که در آن فرد با مسأله مورد نظر مأنوس میشود. اگر ما فرزندان خود را به درس خواندن وادار نکنیم لذّت درس را نخواهند چشید. امّا اگر آنها را وادار کردیم، همراهی کردیم، کمک کردیم، فضا ایجاد کردیم و زمینه سازی کردیم؛ آنگاه آنها درس خواندند، شب تمرین حل کردند، تشویق شدند و لذّت درس را چشیدند آن وقت خودشان راه را ادامه میدهند بدون اینکه دیگر اجباری در کار باشد. سالها وقت لازم است که پدر و مادر این سه مرحله را دنبال کنند تا فرزند در همه مسائل تربیتی به تجربه نفسانی برسد.
وقتی که تجربه نفسانی حاصل شد خود او ادامه میدهد. معمولاً کودکان در دبستان به درس وادار میشوند. حتی اگر نخواهند بروند، خانه و مدرسه دست به دست هم میدهند تا فکر درس نخواندن از ذهن کودک بیرون رود. وقتی او را با تشویق، با همکاری، با جدّیت و گاهی تند شدن، وادار به درس خواندن میکنند، در آخر این کودک به موفقیتهایی دست مییابد و به تدریج در مقاطع بالاتر از درس لذّت میبرد و نیاز نیست کسی پیگیر او باشد، خود او راه را دنبال خواهد کرد. باید روند تربیت را آنقدر ادامه دهیم تا مرحله تجربه حاصل شود.
ه- تربیت اسلامی و دوری از شرک
حال این روند را چگونه در مسأله توحید و مشرک نشدن به خدا و معصیّت نکردن پیگیری کنیم تا به فرزند به مرحله تجربه برسد؟ قدم اوّل در پیاده کردن چهار مرحله تربیت در مسأله توحید، بیان حقیقت است. ابتدا باید خدا را به فرزندان خود معرّفی کنیم آنگاه به آنها بگوییم که چطور باید با خدا صاف و صادق باشیم.
۱- آگاهی دادن
در آموزش توحید به دو نکته باید توجّه کنیم: نکته اوّل اینکه اگر ما در کودکی بخواهیم خدا را برای فرزندانمان معرفی کنیم آیا برای آنان قابل فهم هست؟ گاهی گفته میشود که مفاهیم انتزاعی برای کودکان قابل درک نیست، و آنان فقط امور حسی را درک میکنند. باید عرض کنیم که بچّهها نسبت به مسأله خدا حسّ خاصی دارند، چون خدا در درون آنها وجود دارد، خدا یک مسأله فطری در وجود انسانها است. در هیچ کجای قرآن گفته نشده که یک قومی با پیامبر خود درباره وجود خدا بحث داشته باشند. پیامبران مردم را به بندگی خدا دعوت میکردند نه به قبول وجود خدا. این نشانگر این است که خدا چنان در قلب انسان ریشه دارد که کسی نمیتواند آن را انکار کند.
برای کودکان نیز همینگونه است. گاهی کودکان درباره خدا سؤالاتی میکنند که تعجّبآور است اینکه از کجا این سؤال به ذهن او رسیده است. باید گفت که این یک جوشش درونی است. کافی است ما خدا را برای کودکان توصیف کنیم، آنان خدا را درک خواهند کرد. اگر ما در همان سنین کودکی خدا را به آنها معرّفی نکنیم ممکن است تربیت آنها تربیتی در جهت ایمان به خدا و حقایق الهی نباشد. در غرب نیز والدین فرزندان خود را تربیت میکنند، گاهی آنها انسانهای موفق و منظّمی بار میآیند، ولی وقتی بزرگ میشوند مؤمن نیستند و با خدا کاری ندارند. بیاییم از آغاز زندگی مفهوم خدا را به کودکان خود بیاموزیم. کودکان خدا را میفهمند. فهم آنان از قدرت بیانشان بالاتر است. گاهی والدین فکر میکنند که آنها چیزی نمیفهمند. اما حقیقت چیز دیگری است.
دوم اینکه مفهوم خداوند را باید متناسب با سنّ کودک بیان کنیم. اگر بخواهیم بحثهای فلسفی را برای کودکان بگوییم قطعاً متوجّه نخواهند شد. امّا نیاز به چنین توضیحاتی نیست. ما اصل وجود خدا را برای کودکان مسلّم و ثابت شده میگیریم؛ یعنی لازم نیست برای کودکان اثبات کنیم که خدایی وجود دارد. ما باید از صفات خدا و این که چه کاری را دوست دارد و چه کاری را دوست ندارد صحبت کنیم، مانند این که خداوند کریم است، خدا خالق همه چیز است، همه هستی از آن خدا است. خدا ما را دوست دارد، ما هم باید خدا را دوست داشته باشیم. خدا کارهای خوب را به ما یاد داده و ما باید به حرف او گوش دهیم. یعنی حقیقت را به بچّههای در قالب عبارات متناسب با سنین آنها بنمایانیم.
یکی از اساتید علوم تربیتی در یک جلسهای در دبیرستان برای مادران میگفت تا هفت سالگی به بچهها بگویید من دوست ندارم یا من دوست دارم چنین کاری انجام بدهید. از هفت سالگی به بعد بگویید که خدا دوست ندارد. مثلاً خدا دوست دارد که شما با پدر و مادر خود مهربان باشید، با برادر و خواهرهای خود مهربان باشید. ولی به نظر بنده هفت سالگی بسیار دیر است. اگر از سه سالگی ما حرف خدا را در یک کلمه، یک جمله یا یک اشاره برای بچّهها بزنیم به تدریج ذهن او با این مفهوم مأنوس میشود. پس اوّلین قدم این است که ما مرتّب مسأله خدا را با او مطرح کنیم و بعد به او بفهمانیم که خداوند مهمتر از همه چیز است.
۲- تکرار و تلقین
در مرحله دوم برای تربیت اسلامی میبایست حقیقتی را که فهمید دائماً برای او تکرار کنیم. تلقین کردن یک مفهوم، در مواردی میتواند بسیار مؤثر باشد. اگر ما حقیقتی را بیان کردیم و مدام درباره آن توضیح دادیم آرام آرام در وجود فرزند ما نهادینه میشود و او با آن حقیقت انس میگیرد. اگر گفتیم اما تکرار نکردیم ممکن است فراموش شود. آنچه که فرزندان ما بیشتر با آن انس دارند همان چیزهایی است که بیشتر دیده و شنیدهاند و در وجود آنها و در قلب آنها شاکله پیدا کرده است و سپس آرام آرام در اعمال و رفتارشان بروز پیدا میکند و در بزرگسالی همان مفاهیمی را آشکار میسازد که در کودکی به او آموخته شده است.
خود من به یاد دارم که در کودکی پای منبری بودم که استاد درباره خدا سخن میگفت و ما را از گناه کردن پرهیز میداد. هنوز که هنوز است اثر آن کلامی که در هفت سالگی شنیدم در وجودم باقی است. از بیان حقایق و تکرار مسائل برای فرزندان خود غفلت نکنیم. تا میتوانیم از خدا برای آنها حرف بزنیم، از محبّت خدا بگوییم. سر سفره غذا یادآوری کنیم که با نام خدا شروع کنید. موقع خواب به آنان بیاموزیم یک صلوات بفرستند یا یک «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه» بگویند، بعد بخوابند. فکر نکنید که این مسائل برای بچّهها سنگین است. اگر با زبان ساده و کودکانه با آنها سخن بگوییم به راحتی میپذیرند و به تدریج خدا در وجود آنها نهادینه میشود.
۳- مطالبه کردن
مرحله سوم تربیت مطالبه کردن است. اگر این مسأله نباشد آگاهی دادن هم ممکن است اثر خود را از دست بدهد. اگر بچّههای خود را به تربیت دینی ، به انس با خدا، به حرف زدن در مورد خدا و ارتباط با خدا وادار نکنیم شاید آگاهی بخشیدنهای مرحله اوّل و دوم اثر خود را از دست بدهد یا کمرنگ شود.
تفاوت مطالبه با تحمیل در تربیت اسلامی
نکتهای را که باید عرض کنیم این است که وقتی میگوییم مطالبه یا وادار کردن، ممکن است در وهله اول تحمیل و خشونت به ذهن بیاید. هرگز نظر ما چنین رفتارها و برخوردهایی نیست، بلکه مطالبه به همان سبکی که درس و مدرسه را از فرزندان خود میخواهیم؛ چطور فرزندان خود را با تشویق و جایزه دادن به درس وادار میکنیم؛ حالا همین کار را برای مسائل دینی هم انجام دهیم.
اگر صحنه گناهی پیش میآید آنان را وادار کنیم که از گناه پرهیز کنند. اگر حرف نامناسبی زد بگوییم که این حرف گناه بود و به هیچ عنوان نباید این حرف را تکرار کنید. یا حرفی که شما زدید خارج از ادب بود، خدا این را دوست ندارد. پس استغفار کنید، توبه کنید. حتّی برای کودک سه یا چهار ساله هم میشود این را گفت که چرا این کار را کردید، باید از این کار خود توبه کنید. اگر کار بد کنید، خدا شما را دوست ندارد. از او بخواهیم اگر خطایی کرد از خدا عذرخواهی کند. اگر حقّ کسی را ضایع کرد یا اسباب بازی دوست خود را برداشت بگوییم چرا بدون اجازه این کار را کردید، بروید از او اجازه بگیرید. خدا این کار را دوست ندارد، از او عذر خواهی کنید. باید کاری را بکنید که خدا دوست داشته باشد.
او را با مهر و محبّت و تشویق، وادار کنیم تا از دیگران عذر خواهی کند و حقوق دیگران را رعایت کند و خدا را همیشه در نظر بگیرد. به درگاه خدا توبه کند. بگوید خدایا معذرت میخواهم و دیگر این کار را نمیکنم. این تمرینها در رابطه با خدای تبارک و تعالی است. او را وادر کنیم که گاهی در سنّ پنج سالگی وضو بگیرد. در یک حدّی تسبیح خدا را بکند. این چیزی که عرض میکنم متن روایات ما است. مثلاً گاهی تسبیح بگوید، گاهی سبحان الله بگوید. تا هفت سالگی که او را بخواهیم به نماز وادار کنیم. باز وادار کردن به نماز مانند وادار کردن به درس باید با ترفند و مهر و محبّت و امثال آنها باشد.
به هر حال در ارتباط با خدا آنجایی که پای عمل به میان میآید باید فرزندان خود را آرام آرام واداریم که خدایی کار کنند، واداریم که احکام حلال و حرام خدا را رعایت کنند. برای آنها توضیح دهیم که این را خدا حلال کرده است و آن را حرام کرده است. پدری را دیدم که سر سفره، از غذای فرزند کوچک خود برداشت و گفت «راضی هستی من این غذای تو را بخورم؟ چرا که خدا گفته است که باید حقّ دیگران را رعایت کنید». با اینگونه آموزشها میتوانیم آنها وادار کنیم که در همه حال خدا را در نظر بگیرند؛ به خصوص در کارهای عملی. به تدریج اینها در وجودشان نهادینه میشود تا اینکه به مرحله تجربه برسند.
۴- همراهی تا مرحله تجربه
حالا به نکته چهارم در تربیت اسلامی میرسیم. وقتی فرزند بزرگتر شد، در هفت سالگی او را به نماز واداریم، وقتی هشت، نه یا ده ساله شد دیگر نماز را خوانده و آرام آرام آن را درک کرده است و چه بسا لذّت نماز را نیز چشیده است. آن وقت است که خود او دیگر مشتاق به نماز جماعت رفتن میشود. از روزه گرفتن لذّت میبرد و با اشتیاق عبادات و کارهای خیر را انجام میدهد. این توصیهها را اگر ادامه دهیم او به تجربهای میرسد که شیرینی ارتباط با خدا را درک میکند. گاهی خواستهای دارد به او بگوییم که از خدا بخواهد. بعد که حاجت او برآورده شد به او تذکّر بدهیم که دیدید خدا خواسته تو را برآورده کرد.
داستانی را یکی از علما از زبان شخصی نقل میکردند. میگفتند که فردی در قمار خانهای کار میکرد و همه درآمد او حرام بود. یک بار فرزندش از او دوچرخهای خواست. همین آدم در خانه عکس امیرالمؤمنین (ع) را داشت. به فرزندش گفت که از این آقا بخواه و او هم از امیرالمؤمنین درخواست نمود. میگفت چیزی نگذشت که یک دلّالی حلالی برایش پیدا شد و درست با آن پول یک دوچرخه خرید، نه بیشتر و نه کمتر. یعنی اگر خداوند متعال یا ائمّه هدی (ع) بخواهند حاجتی را بدهند از طریق صحیح و حلال برآورده میکنند.
اگر این در حوزه تجربه فرزند بیاید و به او بگویند که خداوند خواسته تو را برآورده کرد، آرام آرام ارتباط و انس با خدا تجربه میشود. آنگاه کمکم باید توجه به خدا، ارتباط با خدا و شرک نورزیدن به خدا را به او بیاموزیم و اینکه به خاطر غیر خدا دست از خدا برندارد. این سیر تربیت در مسأله توحید است. اگر ما با بچّههای خود اینگونه سلوک کنیم، روح خدایی در آنها ایجاد میشود و در مراحل بعد که معاد و نماز است راحتتر عمل میکند.
در مجموعه نورالمجتبی (ع) در سامانه ایمانور یک درس مستقل برای تربیت فرزند ارائه شده است. روشهای تربیتی به طور مستقل و مفصل در درس «تربیت فرزند» بیان خواهد شد.
[1]– سوره لقمان، آیه 13.