اقتصاد اسلامی
فهرست مطالب این مقاله را ببینید
مسائل اقتصادی و مالی بخش مهمی از زندگی انسان را به خود اختصاص میدهد. در آموزههای دینی به این موضوع توجه ویژهای شده است. در این مقاله با بررسی سیره اقتصادی معصومین (ع) و رهنمودهای ایشان نکاتی را در تبیین اقتصاد اسلامی بیان میکنیم. برخی از مطالب مطرح شده در این مقاله عبارتند از:
- اهمیّت اقتصاد در اسلام
- اصول اقتصاد اسلامی
- کسبهای توصیه شده در اسلام
- اهمیت توجه به بیت المال در اقتصاد اسلامی
چکیده
- یکی از امور مهم در زندگی انسان، مسائل اقتصادی و مالی است. اسلام برای این موضوع اهمیت ویژهای قائل شده است.
- به دلیل اهمیت داشتن اقتصاد و زندگی این دنیا، ائمّه (ع) با افرادی که آن را به طور مطلق مذمّت میکردند، برخورد کردهاند.
- در سیرۀ اقتصادی ائمّه (ع) چند اصل مطرح است:
- مذمّت فقر
- مذمّت بیکاری
- رسیدگی به نیازمندان
- اهتمام بر تولید
- اهتمام بر کسب حلال
- از مهمترین موارد مورد تأکید در سیرۀ اقتصادی ائمه (ع) بحث رسیدگی به فقرا، انفاق، احسان، ایثار و قرض است که در ادبیات دین به عنوان یکی از بالاترین ارزشها برشمرده شده است.
- در میان همۀ مشاغل، توصیههای ویژهای در روایات دربارۀ تجارت، کشاورزی و دامداری وجود دارد.
- ائمه (ع) افزون بر توصیه به تجارت، کشاورزی و دامداری، خود نیز بدین کارها اشتغال داشتهاند.
- ائمه (ع) به آسیبهای بازار و تجارت اهتمام داشته و آنها را به مناسبت بیان کردهاند.
- نگاه اقتصاد اسلامی علاوه بر کار و تلاش، مد نظر داشتن دیگران و رسیدگی به نیازمندان است.
- ائمّه (ع) بر موضوع توجّه به بیت المال و حق النّاس تأکید فراوان داشتند.
اقتصاد اسلامی
یکی از امور مهم زندگی آدمی، مسئلۀ اقتصادی و معیشت و موضوع درآمد مالی است. به هر روی آدمی در همین دنیا زندگی میکند و زندگی در دنیا ضرورتاً و الزاماً بایستی به مدد مال انجام گیرد تا با رفاه و آسایش همراه شود. اشتغال و درآمد، آن هم درآمد حلال و شغل سالم و قانونی از مهمترین مسائل زندگی انسان است. ثروت سالم و پول پاک و شغل قانونی و شرعی و لقمۀ حلال مایۀ زندگی آبرومندانه است. این ضرورت ما را بر آن داشت تا راه صحیح زندگی اقتصادی را بررسی و شناسایی کنیم.
اهمیت اقتصاد در اسلام
پیش از هر چیزی بگذارید آیهای از قرآن بیاوریم که در آن چهار نکتۀ اساسی طرح شده است:
«وَ ابتَغِ فيما آتاكَ اللَّـهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا وَ أَحسِن كَما أَحسَنَ اللَّـهُ إِلَيكَ وَ لا تَبغِ الفَسادَ فی الأَرضِ إِنَّ اللَّـهَ لا يُحِبُّ المُفسِدينَ»[1]
و در آنچه خداوند به تو عطا کرده است، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن، همانگونه که خداوند به تو نیکی کرده است و در زمین خواهان فساد و تباهی مباش، بیتردید خداوند مفسدان را دوست ندارد.
جالب است بدانیم که این آیه خطاب به قارون است. قارون مالداری است که کلیدهای پرشماری از مخازن ثروت را در اختیار داشت و غرور و تکبّر او را فراگرفته بود. گاه خداوند مطلبی را از زبان کسی نقل میکند که نشانۀ تأیید آن سخن است. مثلاً آنجا که میفرماید: إِنَّ كَيدَكُنَّ عَظيمٌ[2] این آیه سخنی است که فرعون به زبان آورده بود و قرآن آن را گزارش کرده است. فرعون گفت که فریب و نیرنگ شما زنان بسی بزرگ است، ولی خداوند این سخن را رد نمیکند و مخالف آن نیست و عبور میکند.
نقل یک مطلب از زبان شخصی غالباً نشانۀ تأیید آن سخن است، به عبارت دیگر اگر آن سخن مورد تأیید نباشد، با قرینه و کلامی مشخّص میشود. بسیارند آیاتی که از زبان اشخاص مختلف هستند و مورد تأیید خداوند هستند؛ در سورۀ یس از زبان حبیب نجّار، در سورۀ تحریم از زبان آسیه.
به هر حال چهار نکته و نصیحت و پند در این آیه نفهته است:
1. «وَ ابتَغِ فيما آتاكَ اللَّـهُ الدّارَ الآخِرَةَ؛[3] از آنچه خدای متعال در این دنیا به تو داده است برای آخرت خود ذخیره کن و پیش بفرست. یعنی الدُّنیا مَزرعةُ الآخِرَةِ؛[4] دنیا، مزرعۀ آخرت است. اکنون، زندگی امروز، زمانۀ کشت است که زمانۀ برداشت آن با مرگ آدمی آغاز میشود.
2. وَ لا تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا؛[5]سهم و نصیب خود از دنیا را فراموش مکن. یعنی همانگونه که امر شده است برخی امور مهم را نبایستی فراموش کنیم، مثلاً خدا را فراموش نکنیم. وَ لا تَكونوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّـهَ؛[6] از شمار کسانی نباشید که خدا را فراموش کردهاند– همانطور که قیامت را نباید فراموش کنیم، یا سلامتی خود را فراموش نکنیم، مراقب اعمال خود باشیم، میفرماید که سهم خود از دنیا را نیز فراموش نکنیم، زیرا امور دنیایی در کنار امور اعتقادی سرنوشتساز، مهم و اساسیاند.
3. «وَ أَحسِن كَما أَحسَنَ اللَّـهُ إلَیکَ»[7] به مردم احسان کنید همانگونه که خداوند به تو احسان کرده است.
4. «وَ لا تَبغِ الفَسادَ»[8] در پی تبهکاری و فساد نرویم. باری این آیه از موضوع مهمّی که همانا سهم و نصیب ما از زندگی این جهانی است، سخن میگوید. امیر مؤمنان علی (ع) همواره میفرمودند:
من از مردی که در کارهای این جهانی و دنیایی تنبل است، متنفّرم، زیرا کسی که برای کارهای این جهان تنبل باشد برای انجام دادن [واجبات دینی و] کارهای آن جهان، تنبلتر خواهد بود.[9]
در کوفه که بود، با آنکه نیاز اقتصادی نداشت، برای کار از خانه خارج میشد، زیرا دوست داشت که خداوند متعال او را ببیند که در راه به دست آوردن نان حلال، خود را به زحمت و خستگی میافکند.[10] این در حالی است که او خلیفۀ رسمی مسلمانان بود و گسترۀ گستردۀ فرمانرواییاش امروز برابر است با دهها کشور امروزی، و از مصر تا اروپا، و از آذربایجان تا خراسان و از افغانستان تا پاکستان و ساحل خلیج فارس و ساحل دریای سرخ و دریای مدیترانه را شامل میشد.
روزی شنید که طلحه و زبیر میگویند که علی بیپول است. این سخن بر آن حضرت گران آمد. به مباشرانش امر فرمود که غلّهاش را تا یک سال یکجا گرد آورند و بفروشند. صد هزار درهم فراهم شد. آن درهمها را پیش روی خود گسترانید و به دنبال طلحه و زبیر فرستاد. آمدند، به آنها فرمود: به خداوند سوگند که این ثروت اختصاصی من است و هیچ کس را در آنها سهمی و حصهای نیست. آنان علی را راستگو میدانستند. وقتی که بیرون آمدند با همدیگر میگفتند: او پولدار و ثروتمند است.[11]
میفرمود: کسی که در جست و جوی درآمد حلال است مانند مجاهد راه خداست.[12] و فقر را مرگ بزرگتر مینامید.[13]
روزی به رسولالله (ص) خبر دادند که در مدینه چند تن از جوانان که حدوداً ده نفر هستند، تصمیم گرفتهاند که از مردم بِبُرّند و به عزلت و تنهایی پناه ببرند و ارتباطی با مردم نداشته باشند و کار و فعالیت را ترک گویند. میگفتند که ازدواج نمیکنیم، غذای خوب نمیخوریم و یکسره به بندگی و عبادت مشغول میشویم. آن حضرت با جدّیت مردم و آن جوانان را به مسجد خواستند و وقتی که جمع شدند به سخنرانی پرداختند. در آن سخنرانی فرمودند که من پیامبر شما هستم و از شما سزاوارترم که خداوند را پرستش کنم، با این حال همانگونه که میبینید در دلِ جامعهام؛ ازدواج کردهام، غذای خوب هم میخورم؛ با مردم ارتباط دارم. چرا چنین میکنید؟ سنّت من چنین نیست. هر که به سنّت و روش من عمل نکند از من نیست.
بنابراین، اهمیت دادن به زندگی اینجهانی مهم است. به همین جهت ائمّۀ معصومین (ع) در روایات نکوهش دنیا گاهی با افراد خاصّی برخورد میکنند. به عنوان نمونه روزی شخصی زبان به بدگویی از دنیا گشود و آن را با تعابیری بد یاد کرد. حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند: چرا از دنیا بدگویی میکنی؟ اولیا خدا در همین دنیا زیستهاند. دنیا محلّ زندگی انبیاء بوده است. دنیا محلّ فرود آمدن وحی الهی است. و با تعابیری اینچنین دنیا را ستودند و برای او تبیین کردند که دنیا به خودی خود بد نیست. دل بستن به آن و اسیر آن شدن بد است.
این روایت در نهج البلاغه به تمامی آمده است. برای همین است که طبق این نگرش و برخی آیات، فرمودهاند که در دنیا چنان زندگی کن که گویی جاودانه خواهی زیست: اعمَل لِدُنياكَ كَأَنَّكَ تَعيشُ أَبَداً.[14] چنین نیندیش که هفتاد سال عمر ارزش ندارد و نباید برای ساختن زندگی تلاش و کوشش کرد. اکنون با این نکته و با توجّه به این زاویۀ دید به دنیا، به سراغ بررسی سیرۀ ائمّه (ع) در اقتصاد اسلامی میرویم.
اصول اقتصاد اسلامی
طبعاً برای رسیدن به نتیجهای مناسب و شناختی کامل چند اصلِ مهم را در اقتصاد اسلامی باید تأسیس و تبیین کنیم:
1. نکوهش فقر در اقتصاد اسلامی
اصل نخست در اقتصاد اسلامی آن است که در روایات ما، و نیز طبعاً در مذهب ما، فقر و ناداری نکوهش شده است. استاد محمّد رضا حکیمی در کتاب گرانسنگ الحیاة به تفصیل و با دقّت روایات مذمّت و نکوهش فقر را گرد آورده است. در این کتاب، روایات پس از جمعآوری کامل، دسته بندی و محوربندی شدهاند. با مدد گرفتن از آن کتاب، به نقل چند روایت میپردازیم. امیر مؤمنان (ع) میفرماید: الفَقرُ هُوَ المَوتُ الأَكبَرُ [15]؛ فقر و تهدیدستی مرگ بزرگی است. رسولالله (ص) میفرمایند: الفَقرُ أَشَدُّ مِنَ القَتلِ[16]؛ فقر و تهیدستی بدتر است از مرگ و کشته شدن است. امیرمؤمنان (ع) به امام حسن مجتبی (ع) نیز فرمودهاند: الفَقرُ يُخرِسُ الفَطِنَ عَن حُجَّتِهِ وَ المُقِلُّ غَرِيبٌ فی بَلدَتِه[17]؛ فقر و ناداری انسان زیرک و دانا را از بیان دلیل خود گنگ و لال میکند ]یعنی هر چند که با سواد و زیرک است، ولی چون فقیر و تهیدست است به حرف او توجّه نمیکنند[ و در وطن خود هم غریب است.
امیر مؤمنان (ع) به فرزند خود محمّد حنفیّه میفرمایند:
يا بُنَیَّ إِنّی أَخافُ عَلَيكَ الفَقرَ فَاستَعِذ بِاللَّهِ مِنهُ فَإِنَّ الفَقرَ مَنقَصَةٌ لِلدّينِ[18]
پسرکم، من برای تو نگران فقر و تهیدستی هستم. از آن به خداوند پناه ببر، زیرا فقر و ناداری، دین را ناقص میکند.
گر چه در دایرۀ گستردۀ روایات ما در تعابیری خاص، فقر و تهیدستی ستایش شده است، مع ذلک برخی در تبیین این مجموعه روایات گفتهاند که منظور از فقر در این تعابیر و گزارهها، فقر الی الله است نه فقر اقتصادی. مثلاً رسول اکرم (ص) فرمودهاند: الفَقرُ فَخرِی[19]؛ فقر مایۀ افتخار من است. باری علاوه بر آن دلیل که منظور از فقر، فقر الی الله است، این نیز در خور تأمّل است که در این روایاتِ ستایشکنندۀ فقر، هرگز سفارش به داشتن فقر نشده است.
نفرمودهاند که بکوشید تا فقیر شوید یا از دارایی بپرهیزید و به سمت فقر بروید؛ هرگز نفرمودهاند. بلکه از خودشان که معصوماند و میکوشند با افراد حدّاقل جامعه همدردی کنند، لذا به ستایش فقرِ خودشان پرداختهاند، امّا ما را به دارایی و رفاه و راحتی اقتصادی و معیشتی فراخواندهاند، آن هم در حدّ اعتدال و میانهروی، نه قارون صفتی و دنیا پرستی. نیز نوعی دارایی ستایش شده که در آن دل و جان و نفس آدمی اسیر دنیا و ثروت نیست. یعنی داشتن ثروت در عین بیزاری از اسراف و رهایی نفس از اسارت دنیا. این تحلیل به روایات ما و کلّیت احادیث ما همسویی و همانندی دارد.
ایوبِ پیامبر (ع) در روند زندگی خود از اوج رفاه و ثروت به فقر و ناداری و بیماری گرفتار میشود. او به گزارش آیات قرآنی به خوبی صبر کرد و بیتابی و ناسپاسی نکرد و زبان به اعتراض نگشود و فهمید که این فقر یک امتحان الهی است و باید از پسِ این امتحان برآید و پیروز شود. لذا صبر کرد و شکر نمود و گرفتار ناامیدی نشد و آخر الامر نجات یافت.
خداوندِ سبحان میفرماید که با خوف و گرسنگی و کاستنِ جانها و اموال، میآزماییم. آنکه صبوری کند و ناامید نشود و از رحمت الهی دچار یأس نگردد پیروز است. حضرت ایوب (ع) نمونۀ این صبوری و فقر است. در سرگذشت ایوب (ع) آمده است که او راههای فقر را فراهم نکرد و به سمت آن نرفت. مثلاً مزرعه را آتش نزد، اموال را تباه ننمود و کاری در راستای فقیر شدن انجام نداد، بلکه فقر به سوی او آمد و با تقدیر الهی اسیر فقر شد. لذا با اطمینان خاطر صبر پیشه کرد و پیروز شد. قرآن در ستایش او و صبوری و شکیباییاش میگوید: «وَجَدناهُ صابِراً [20]؛ او را شکیبا و صبور یافتیم».
از طرف دیگر در جریان حضرت سلیمان (ع) که از خداوند مُلک و سلطنتی خواست که پس از او به کسی داده نشود، این اجابت هم از ناحیۀ خداوند صورت گرفته است و طبق خواست او بوده است. فقر حضرت ایوب (ع) و سلطنت بیمانند حضرت سلیمان (ع) هر دو مورد نظر خداوند بوده است و در هر دو حالت، امتحان الهی نهفته است؛ آن با فقر و این با ثروت. در داستان حضرت سلیمان (ع) هم، باز رضایت الهی و تقدیر الهی وجود دارد. لذا میگوید: «هـذا مِن فَضلِ رَبّی[21]؛ این ]همه ثروت و قدرت[ از فضل پروردگار من است».
بنابراین، در بحث فقر در اقتصاد اسلامی باید گفت که فقر و تهیدستی مورد خواست اهلبیت (ع) نیست و ما را به دارایی و رفاه معتدل میخوانند به گونهای که اصل اعتدال و میانهروی در آن وجود داشته باشد و نیز نباید به مال دنیا دل بست. مال دنیا ابزاری است برای بندگی بهتر و بیشتر.
2. مذمّت بیکاری
نکتۀ دوم در اقتصاد اسلامی نکوهش و مذمّت بیکاری است. در روایات ما آمده است که خداوند سبحان از شخص بیکار بیزار است. شخصی که شغلی دارد نزد خداوند ارجمند و محترم است. چه بسیارند روایاتی که افراد دارای حرفه را ستایش کردهاند. گاه افرادی نزد پیامبر اکرم (ص) میآمدند و آن حضرت از شغل و حرفۀ آنان میپرسید. اگر میگفتند که شغلی ندارند و بیکارند، آن حضرت میفرمودند: سَقَطَ مِن عَينِی[22]؛ از چشمم افتاد. روایات فراوانی داریم که در آن ائمّۀ معصومین (ع) به شغل و کار توصیه میکردند. شخصی نزد امام صادق (ع) آمد و از ورشکستگی اقتصادی خود گفت. ورشکستگی مایۀ آزردگی خاطر او شده بود و نوعی یأس و ناامیدی داشت. آن حضرت به او فرمودند که دو رکعت نماز بگزار و به مغازهات برو و در آن بنشین. پس از مدّتی کار او رونق گرفت و با فروختن اموالِ امانی و مانند آن، توانست به وضعیت اقتصادی شکوفا برگردد.[23]
شخصی نزد امام صادق (ع) آمد و عرض کرد که دستهایم دچار مشکل شدهاند و نمیتوانم بارها را جا به جا کنم. آن حضرت به او فرمودند: که از سرت کمک بگیر و بارها را بر سر بگذار و با دستانت بار را نگه دار. اینها نشاندهندۀ اهمیت اشتغال و کار است.
بسیارند روایاتی که از اشتغال ائمّۀ معصومین (ع) گزارش میکنند. امام صادق (ع) مشغول کار کشاورزی بودند و شخصی به نام محمّد بن منکدر عرض کرد: یابن رسولالله، شما امام و حجّت خدا هستید. در این گرمای تابستان روا نیست اینگونه عرق بریزید و برای مال دنیا تلاش کنید. امام به او فرمودند: اگر در همین حال بمیرم و مرگ سراغم بیاید در حال عبادت جان دادهام. بیل به دست نه قلم به دست. در مزرعه نه بر سجاده. در حال کار ، نه در حال سجود و رکوع و قنوت. پس کار و تلاش برای درآمد حلال اصل دوم است. امیر مؤمنان (ع) میفرمودند:
من از مردی که در سامان دادن کارهای این دنیایش تنبل باشد متنفّرم، زیرا کسی که برای کارهای این جهان تنبل باشد برای کارهای آن جهانش هم تنبلتر خواهد بود. [24]
3. اهتمام بر تولید
اصل سوم در اقتصاد اسلامی اهمیت دادن به تولید اقتصادی و کسب درآمد و تشویق کردن دیگران به این موضوع است. روایت عروۀ بارقی مشهور است و مبنای استنتاج مسئلۀ بیع فضولی[25] در فقه است، و بسیاری از علما مانند شیخ مرتضی انصاری، صاحب جواهر، آیت الله خوئی و دیگران، آن را پذیرفتهاند. شرح ما وقع این است: روزی رسولالله (ص) به عروۀبارقی یک دینار داد و گفت به بازار برو و یک گوسفند بخر و بیاور. او رفت و با آن یک دینار با زرنگی و معامله و چانهزنی توانست دو گوسفند بخرد.
در برگشت برخی از او خواستند که یک گوسفند را بفروشد. او قبول کرد و گفت: یکی را به یک دینار میفروشم. فروخت و نزد رسول اکرم (ص) برگشت در حالی که یک گوسفند و یک دینار داشت و به آن حضرت تقدیم کرد. حضرت کار او را ستود و فرمود:بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فی صَفقَةِ يَمينِكَ[26]؛ خداوند به معاملهای که به دست تو صورت گرفت برکت دهد. کار او کاملاً شرعی و درست بوده است و نشان از هوشمندی وی است.
روزی امام صادق (ع) دو تن از اصحاب خود را به نام مصادف و مزارم برای فروش جنسی به مصر فرستادند. آنها در مصر دیدند که تقاضا برای آن کالا بالاست و آن جنس کمیاب و گران شده است. آن دو، کالا را چند روزی نگه داشتند و بازار را تشنهتر کردند و پس از آن به صورت صددرصد سود فروختند. پس از آنکه برگشتند امام آنان را نکوهش کردند و کار آنها را ناروا خواندند و از احتکار و بدی آن گفتند. سرانجام آن سود را قبول نکردند و فقط رأس المال و سرمایۀ اوّلیۀ خود را برداشتند.
بنابراین کار و اشتغال سالم و به دور از خطا و گناه، همواره مورد تأکید آنان بوده است و اصحاب خویش را به کار و تلاش دعوت میکردند و کسب درآمد حلال و تأمین معیشت و رفاه خانواده را پر ثواب و مبارک خواندهاند.
4. اهتمام بر کسب حلال
نکته دیگر در اقتصاد اسلامی مسأله کسب حلال است. بارها و بارها واژۀ امری کُلوا در قرآن کریم آمده است، یعنی: بخورید؛ امّا همیشه بعد از آن، شرط و شروطی برای این «خوردن» ذکر شده است، مانند: حَلالًا طَيِّبًا [27]؛ یعنی حلال و پاکیزه. همیشه بعد از کُلوا توصیهای همراه بوده است. مثلاً وَ اعمَلوا صالِحًا [28]؛ یعنی کار نیکو انجام دهید. یا وَ لا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّيطانِ[29]؛ و از گامهای شیطان پیروی مکنید. یا وَ لا تُسرِفوا [30]؛ و اسراف مکنید. به هر روی همیشه در کنار مصرف و استفاده، سفارش به خیر شده و ما را از خطاکاری در درآمد و کسب هشدار داده است. درآمد اگر حلال و پاک باشد، در آن صورت مورد رضایت خداوند قرار خواهد گرفت.
مردم در زمان حضرت شعیب (ع) گرفتار گناه کمفروشی شده بودند و آن حضرت مردم را از این گناه باز میداشت و میفرمود که فَأَوفوا الكَيلَ وَ الميزانَ وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشياءَهُم[31]؛ پیمانه و ترازو را تمام و کامل بدهید، و از اجناس و اموال و حقوق مردم مکاهید. در زمان حضرت شعیب (ع) گناه اصلی و فراگیر مردم آن بود که وزنها را رعایت نمیکردند و گرفتار کمفروشی و دستکاری وزنهها شده بودند. آن حضرت به مردم میگفت که آن مال حلالی که در پایان میماند برای شما بهتر است. آن باقیمانده حلال است و خداوند روزی شما کرده است: بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيرٌ لَكُم[32]؛ آنچه خدا [در کسب و کارتان از سود و بهره پس از پرداخت حق مردم] باقی می گذارد، برای شما بهتر است.
در روایات دینی ما آمده است که لقمۀ حرام و ناپاک نسبت به عبادت مثل ساختن خانه بر روی شنهای روان است؛ یعنی آن عبادت بیپایه و بیاساس است و نابود خواهد شد. شخصی در زمان حضرت موسی (ع) بسیار دعا میکرد، امّا دعایش به اجابت نمیرسید. حضرت موسی (ع) موضوع را از خداوند پرسید. خطاب شد که ای موسی، دعای او اجابت نمیشود چون در شکم او غذای حرام است. غذای حرام است که تن و اندام او را پروردیده است، لذا دعایش مستجاب نمیشود.
در قرآن از حرام گاه با لفظ سُحْتْ تعبیر میشود. از امام صادق (ع) سؤال شد که سُحت چیست؟ آن حضرت مصادیق سُحت را برشمردند تا برای او روشن شود. ربا، رشوه و مانند اینها از مصادیق سُحت هستند. به تعبیر کلّیتر لقمۀحرام که غالباً هر آدمی میداند لقمۀ سفره را از چه راهی به دست آورده است. پس، این هم از اصولی است که در سنّت و شیوۀ ائمّه (ع) بوده است.
5. رسیدگی به نیازمندان
در اقتصاد اسلامی علاوه بر ضرورت اشتغال و درآمد و کارآفرینی و تأکید بر لقمۀ حلال و مانند اینها به موضوع ضرورت رسیدگی به نیازمندان نیز توجّه میشود. نیازمندان همواره مورد توجّه و لطف و ایثار ائمّه بودهاند. رسیدگی به فقرا و نیازمندان، انفاق و احسان، ایثار و قرض در دایرۀ واژگان ائمّۀ اطهار (ع) بسیار به چشم میخورد. دم به دم به تهیدستان و نیازمندان توجّه میکنند و مورد احسان و عطای خود قرار میدهند. از احسان و انفاقهای نامحسوس و شبانه تا پرداختهای آشکار روزانه و نیز فداکاری و ایثار در جامعه در سیرۀ آنان دیده میشود.
امروزه در جامعۀ فروبستۀ شهری و در زندگی آپارتمانی و محدود که دیوارهای فاصله میان آدمیان بلند است و بیگانگی و غربت به وضوح در جامعه دیده میشود، واژههای انفاق، احسان، فداکاری، عطا، قرض، صدقه، صله و مانند اینها غریبهاند و در زندگیشان چندان جایگاهی ندارند. در دین ما به عکس جامعۀ امروزی، جایگاه این واژهها بسی فرازمند و رفیع است و هر مسلمانی به قصد دست یافتن به این کار، صبح خود را آغاز میکند و شب به گاه خفتن خود را محاکمه میکند که آیا کمکاری و بخل نورزیده است؟
در دین ما صدقه ده برابر پاداش دارد: الصَّدَقَةُ بِعَشرٍ [33]؛ صدقه ده برابر است. و قرض دادن به دیگران هیجده برابر است. راز این تفاوت را از امام میپرسند؛ میفرمایند: چون کسی که قرض میگیرد قطعاً محتاج است و نیازمند، حال آنکه در صدقه ممکن است به نیازمند واقعی نرسد، بلکه به هر کسی که دستش را دراز میکند و ظاهر فقیرانهای داشته باشد برسد. برای همین است که رتبه و درجۀ قرض از صدقه بالاتر و ارجمندتر است.
قرآن کریم به ایثار و فداکاری سفارش میکند و ما را به داشتن چنین روحیهای فرامیخواند:
وَيُؤثِرونَ عَلى أَنفُسِهِم وَ لَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ[34]؛
و آنان را بر خود ترجیح می دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [به مال و متاع] باشد.
از مهمترین منابع برای بررسی اقتصاد اسلامی در سیرۀ اقتصادی ائمّۀ معصومین (ع) کتاب گرانسنگ و پربهای نهج البلاغه است که در آن امیر مؤمنان علی (ع) مطالب فراوانی به اقتضای حوادث و رویدادهای اجتماعی فرمودهاند. از جملۀ منابع ناب، نایاب و بیمانند، عهدنامۀ مولای متّقیان امیرمؤمنان (ع) به کارگزار و صحابی مخلص و دلاور خود مالک اشتر نخعی است. در آغاز نامۀ پیشگفته توصیهها و نصایح مهمّی برای اصلاح بلاد و شهرها و کشورها و نیز برای دریافتِ صحیح بیت المال و استفادۀ صحیح آن، فرمودهاند. این نامه با این مطالب فراوان و مهمّی که دارد آیینۀ نمایانی است برای نمایان کردن سیرۀ معصومین (ع) در امور اقتصادی.
کسبهای توصیه شده در اسلام
برخی از کسبها در اقتصاد اسلامی سفارش شده است و توجه به آنها اهمیت دارد:
1. تجارت
اهتمام به موضوع بازرگانی و بازار و توجّه به امر تجارت از امور مهمّی است که به صراحتِ تمام در سیرۀ اهلبیت (ع) آمده است. در گنجینۀ مکتوب فقه شیعه کتاب بیع و کتاب متاجر به عنوان موضوعاتی است که به تفصیل بیان شده است. تاجران معتبر و نامور شیعه بامدادان خود را در حلقههای درسی مییافتند و که در آنها بیع و تجارت و شرع را فرا میگرفتند. در گذشته کمتر تاجری میتوان یافت که اصول تجارت را براساس شرع فرا نگرفته باشد. آنها جزئیترین امور تجاری را طبق نظر اهلبیت (ع) فرا میگرفتند، انواع عقد، شروط متعاقد، ویژگیهای کالای مورد معامله، انواع کالاهای مورد معامله و مانند اینها…
در روایات ما علاوه بر موضوع مهمّ تجارت و بازرگانی در موضوعات کشاورزی و دامداری توصیههایی وجود دارد. مثلاً دربارۀ بازار این گزارش تاریخی و روایی را داریم که حضرت امیر المؤمنین (ع) خودشان وارد بازار میشدند و بر عملکرد تاجران و بازرگانان نظارت میکردند و این نکته مهمی در پیشبرد اقتصاد اسلامی است. ایشان وقتی که وارد بازار میشدند با صدای بلند این آیه را تلاوت میفرمودند:
«تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوّاً في الأَرضِ وَ لا فَساداً»[35]
آن، سرای آخرت است که برای کسانی قرارش دادیم که بر روی زمین گردنکشی و برتری را نمیخواهند و در پی تباهی نیستند.
و همیشه در پی آن بودهاند که بازاریان را راهنمایی و هدایت کنند، از فریبکاری و نیرنگ بر حذرشان میکردند و میفرمودند:
مَن غَشَّ مُسلِماً فَلَيسَ مِنَّا[36]
هر که به مسلمانی نیرنگ و فریب بزند از ما نیست.
رسول اکرم (ص) وقتی که دیدند شخصی کالای مرغوب و نامرغوب را در هم میآمیزد و میفروشد، فرمودند: تو غش و خیانت را با هم جمع کردی. این کار درستی نیست. حتّی حضرت امیر مؤمنان (ع) در ایّام خلافت خود به بازار سر میزدند و بخشهای مختلف را میدیدند: راستۀ خرمافروشها، ماهیفروشها، خیّاطها، و سایر بخشها. آن حضرت هر کدامشان را براساس نوع شغل و خدماتی که ارائه میکردند، نصایح و تذکّراتی ارائه میکردند.
دوزندگان نخ محکم به کار گیرید؛ ماهیفروشان، مبادا ماهی را مرده از آب بگیرید. ماهی باید بیرون آب بمیرد. خرمای خوب و رسیده بفروشید و مبادا خرمای خوب را با خرمای بد مخلوط کنید. یعنی علاوه بر اینکه آن حضرت به صورت کلّی تذکّراتی میدادند، به صورت جزئی نیز راهنمایی مینمودند.
برخی از اصحاب ائمّۀ معصومین (ع) بازاری بودند. مؤمن الطاق کسی بود که در طاقِ بازار مغازه داشت؛ یعنی همان محمّد بن ابی عمیر. برخی بزاز بودند و برخی کلاهدوز یا پارچهفروش و روغنفروش و شتردار و خرمافروش. یعنی ائمّه (ع) با بازار و بازاریان مرتبط بودهاند و بر روشِ صحیح تجارت، نظارت داشتند.
شخصی نزد امام صادق (ع) آمد. آن حضرت از وی پرسیدند: به چه کاری مشغول هستی؟ عرض کرد: کار را کنار گذاشتم. آقا فرمودند: تجارت عقل انسان را کامل میکند. با کنار گذاشتن شغل و با خانهنشینی و بیکاری مایۀ کاهش عقل خود شدهای. بنابراین، در اسلام بازنشستگی مطلق نداریم. بازنشستگی اداری وجود دارد امّا مطلق نیست.
تاریخ به صراحت و آشکاری از فعالیتهای تجاری ائمّه (ع) سخن میگوید. برخی از ائمّه مال التّجارهای را به واسطۀاصحاب خود به شهرهای دیگر میفرستادند. امام صادق (ع) بارها کار تجاری کردهاند. رسول اکرم (ص) با اموال حضرت خدیجه تجارت میکردند. امیر مؤمنان (ع) بارها یاران خود –به خصوص موالیان- را به تجارت فرا میخواندند.
2. کشاورزی
کشاورزی به فراوانی مورد توصیۀ ائمّۀ معصومین (ع) بوده است. امیر مؤمنان (ع) در زمین زراعی خود به کشت و کار مشغول بودهاند. بارها و بارها زمینِ بایر و مرده را احیا کردند و چاههای فراوانی برای زنده کردن زمین حفّاری کردهاند. غرس درخت و کاشتن نخل و ساختنِ نخلستانهای بزرگ در تاریخ حیات آن حضرت به فراوانی دیده میشود. برخی از چاههای حفّاری شدۀ آن حضرت در طول تاریخ تا روزگار معاصر ماندهاند. موقوفات آن حضرت همین چاهها و نخلستانها بوده است و اکنون در اطراف مدینه به فراوانی دیده میشوند. واژۀ «آبار علی» در اطراف مدینه بسیار دیده میشوند.
امام باقر، امام صادق و امام کاظم (ع) به کار کشاورزی سفارش میفرمودند و خودشان به این کار میپرداختند. آدمی در زندگی خود بایستی هم دنیای خود را آباد کند و هم آخرت را. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنيا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً»[37] امّا بایستی دنیایی پاک و به دور از حرام و لقمۀ حرام باشد تا از این رهگذر به آخرتی پاک و و پر از فرح و سعادت دست یابد. در بررسی روایات اهمیت چند امر در سیرۀ معصومین (ع) در مقولۀ اقتصاد اسلامی روشن میشود که از مهمترین این امور کشاورزی و فلاحت است. به عنوان مثال و نمونه در روایات ما آمده است که امیرمؤمنان علی (ع) زمین را بیل میزد و مواهب الهی را خارج میکرد[38].
امام باقر (ع) دربارۀ فعالیتهای کشاورزی حضرت امیرمؤمنان علی (ع) فرمودهاند که حضرت هزار برده را با فعالیتهای اقتصادی خود آزاد کرده بود؛ تلاشی که در آن دست هایش به گِل آلوده میشد و عرق بر پیشانیاش مینشست.[39] روزی امیر مؤمنان (ع) مَشکی حمل میکرد که در آن سیصد هزار هستۀ خرما بوده است. از آن حضرت پرسیدند: بارتان چیست؟ فرمود: به خواستۀ خدا سیصد هزار نخل. آری، همۀ آنها را در منطقه یَنْبُعْ در اطراف مدینه کاشت و به بار نشستند[40] آن حضرت میفرمود: کسی که آب و خاک داشته باشد و باز فقیر بماند خداوند او را از رحمت خود دورش میسازد.[41] رسول اکرم (ص) میفرمودند:
بهترین سرمایه، کِشتهای است که صاحبش آن را به کار و سامان دهد و در روز دِرو حق آن [یعنی زکاتش را] پرداخت کند[42].
در روایت است که ابو نیزر، پسر نجاشی، پادشاه حبشه پس از مرگ پدرش به مدینه آمد؛ امیر مؤمنان (ع) مزرعهای را در اختیار او نهاد. او میگوید که در باغ مشغول کار بودم که امیر مؤمنان (ع) برای کمک کردن به من آمده بودند. در حالی که آن حضرت مشغول پاکسازی قناتی بودند، ناگهان از آن قنات مثل گردن شتر آب جاری شد. آن حضرت فرمودند: قلم و کاغذی بیاورید. و همانجا وقفنامه را نوشتند: وقف کرد بندۀ خدا علی ابن ابی طالب این دو باغ را برای مردم تا محصولات آن را در تأمین معاش فقرای مدینه و درماندگان صرف گردد.
حضرت از صبح تا ظهر به ابو نیزر کمک کردند و محصول این تلاش وقف مردم شد. این موقوفات حضرت امیر در اختیار امام حسن و امام حسین (ع) قرار گرفت و بعد از ایشان نیز در اختیار حسن مثّنی پسر امام حسن مجتبی قرار گرفت. در روایات آمده است که سالی امام حسین (ع) مقروض شدند. معاویه از فرصت استفاده کرد و گفت که آن دو باغ را به من به قیمت دویست هزار دینار بفروشید. یعنی همان دو باغ که امیر مؤمنان (ع) وقف کردند. امام حسین (ع) فرمودند که این دو مزرعه وقف هستند و فروشی نیستند. با آنکه نیاز دارم امّا پدرم امیر المؤمنین (ع) اینها را وقف کردهاند…
این رویداد و روایت درسآموز است. یادمان میدهد که موقوفات را نباید از مسیر و محلّ وقف خارج کرد. بایستی در همان موضوع بمانند. اگر شخصی جایی را وقف فقرا یا روضهخوانی و مانند اینها کرده است، بایستی این موقوفات در گذر زمان محفوظ بمانند و در همان موضوع وقف شده به کار روند.
در نقل و روایاتِ ما آمده است که حضرت امیر المؤمنین (ع) چشمهای را به نام عین ینبع پس از کامل کردن وقف کرد. شخصی نزد آن حضرت آمد و موضوع را تبریک گفت. آن حضرت فرمودند:
هِیَ صَدَقَةٌ لا تُباعُ وَ لَا تُوهَبُ وَ لَا تورَثُ فَمَن باعَها أَو وَهَبَها فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللَّهِ وَ المَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجمَعينَ[43]
این صدقه است. نه فروخته و نه به کسی بخشیده میشود و به ارثِ کسی نمیرسد. هر که آن را بفروشد یا به کسی عطا کند در آن صورت لعنت خداوند و ملائکه و تمامی مردم بر او باد.
آن حضرت با این جدّیت و شدّت و تأکید آن را وقف کردند. باری، اهمیت و برکت کشاورزی را در اقتصاد اسلامی با این روایت میتوان فهمید.
اهمیت توجه به بیت المال در اقتصاد اسلامی
بیت المال و اموال عمومی موضوعی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. بیت المال حق النّاس است و ائمّۀ معصومین (ع) به فراوانی بر آن تأکید میکردند. امیر مؤمنان (ع) فرمودهاند که بدترین نوع خیانت، خیانت به بیت المال است. نیز در روایت آمده است:
«مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیءٍ أَفضَلَ مِن أَداءِ حَقِّ المُؤمِنِ[44]
هیچ عبادتی بالاتر از ادایِ حق مؤمن وجود ندارد.
خداوند حقّ مؤمن را بر حقّ خودش مقدّم کرده است. بیت المال در زمان حضرت امیر (ع) در اختیارشان بوده است و پس از آن حضرت، هیچ یک از ائمّه (ع) تسلطی بر بیت المال نداشتند. سختگیریهای امیرالمؤمنین (ع) نسبت به کارگزارانش، نمونهای از اهمیت و حساسیت موضوع است. خیانت کارگزاران به بیت المال نیز نشانۀ حسّاسیت موضوع است. برخورد آن حضرت با امثالِ منذر بن جارود و ابن حرمه که بدون اذن به بیت المال دست برده و اموالی برداشته بودند، در تاریخ مشهور است.
سیرۀ اقتصادی ائمّه (ع) از اقتصادی سالم و پویا و سازنده گزارش میکند. اقتصاد اسلامی اقتصادی است که در آن دنیا مزرعۀ آخرت است و میتواند آخرت را آباد کند و فقر را –که همنشین کفر است- ریشهکن کند. وقتی درآمد سالم باشد در آن صورت صدقات، موقوفات، و مسجدسازی و یتیمنوازی و مراسم مذهبی و تعلیم و تربیت نیز از پول حلال خواهد بود. آنچه بد است، مال حرام است نه مال حلال. با مال حلال میتوان به دین و جامعه خدمت کرد و آخرت خود را آباد کرد.
نگاه اسلام به مال، نگاه واسطه و وسیله است که کار راهانداز است و نگاه استقلالی نیست. در قیامت از بنده قدم به قدم چند موضوع را میپرسند. از عمر و مال و جوانی میپرسند. میپرسند که درآمد را از کجا به دست آوردهایم و در چه چیزی خرج کردهایم. لذا باید همیشه دنیای خود را ابزار رسیدن به آخرت کنیم. کسب مال حلال و لقمۀ حلال از مهمترین این امور است.
لب مطلب در اقتصاد اسلامی:
«وَ ابتَغِ فيما آتاكَ اللَّـهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا وَ أَحسِن كَما أَحسَنَ اللَّـهُ إِلَيكَ وَ لا تَبغِ الفَسادَ فی الأَرضِ إِنَّ اللَّـهَ لا يُحِبُّ المُفسِدينَ»
و در آنچه خداوند به تو عطا کرده است، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن، همانگونه که خداوند به تو نیکی کرده است و در زمین خواهان فساد و تباهی مباش، بیتردید خداوند مفسدان را دوست ندارد.
سورۀ قصص، آیۀ 77.
[1]. سورۀ قصص، آیۀ 77.
[2]. سورۀ یوسف، آیۀ 28.
[3] . سورۀقصص،آیۀ77
[4]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 19، ص 86.
[5] .سورۀقصص،آیۀ77
[6]. سورۀ حشر، آیۀ 19.
[7] .سورۀقصص،آیۀ77
[8] .همان
[9]. مسند الإمام علی (ع)، ج 17، ص 41.
[10]. سنن الإمام علی (ع)، ص 437.
[11]. مسند الإمام علی (ع)، ج 5، ص 440.
[12]. همان.
[13]. تحف العقول، ص111.
[14]. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 156.
[15]. الخصال، ج 2، ص 620.
[16]. بحار الأنوار، ج 69، ص 47.
[17]. نهجالبلاغه (للصبحی صالح)، ص 469.
[18]. همان، ص 531.
[19]. بحار الأنوار، ج 69، ص 30.
[20]. سورۀ ص، آیۀ 44.
[21]. سورۀ نمل، آیۀ 40.
[22]. جامع الأخبار، ص 139.
[23]. الکافی، ج 3، ص 474.
[24]. مسند الإمام علی (ع) ، ج 5، ص 440.
[25]. معاملۀ فضولی این است که شخصی برای شخصی دیگر یا با مال دیگری، معامله کند بدون این که نمایندۀ او باشد و یا از طرف او اجازۀ چنین کاری را داشته باشد. اغلب فقها قائل به این هستند که اگر فرد دوم این معامله را بعداً بپذیرد و تأیید کند، این معامله صحیح است.
[26]. مستدرک الوسائل، ج 13، ص 245.
[27]. سورۀ بقره، آیۀ 168.
[28]. سورۀ مؤمنون، آیۀ 51.
[29]. سورۀ بقره، آیۀ 168.
[30]. سورۀ اعراف، آیۀ 31.
[31]. سورۀ اعراف، آیۀ 85.
[32]. سورۀ هود، آیۀ 86.
[33]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 7، ص 154.
[34]. سورۀ حشر، آیۀ 9.
[35]. سورۀ قصص، آیۀ 83.
[36]. ثواب الأعمال، ص 284.
[37]. سورۀ بقره، آیۀ 201.
[38]. الکافی، ج 5، ص 74.
[39]. بحار الأنوار، ج 102، ص 103.
[40]. الاختصاص، ص 158؛ بحار الأنوار، ج 40، ص 114.
[41]. مسند الإمام علی (ع) ، ج 8، ص 114.
[42]. بحار الأنوار، ج 100، ص 64.
[43]. الکافی، ج 7، ص 55؛ وسائل الشیعة، ج 19، ص 186.
[44]. الکافی، ج 2، ص 170.