خوارج چه کسانی بودند و چرا در نهروان با امام علی (ع) جنگیدند؟

واقعه‌ی خوارج، یکی از مهم‌ترین و در عین حال، تلخ‌ترین وقایع تاریخ اسلام به شمار می‌رود. این گروه، با شعارهای به ظاهر دینی و باطنی فتنه‌انگیز، در دوران خلافت امیرالمومنین، امام علی (علیه‌السلام) سر برآوردند و با اقدامات خود، جامعه‌ اسلامی را دچار تفرقه و آشوب کردند. بررسی دقیق و همه ‌جانبه دلایل و نتایج این جنگ، نه تنها برای شناخت بهتر این فتنه، بلکه برای عبرت‌آموزی و جلوگیری از تکرار آن در زمان حال، از اهمیت بسزایی برخوردار است.

این گروه افراطی، که در ابتدا بخشی از سپاه امام در جنگ صفین بودند، پس از ماجرای حکمیت، با برداشت‌های سطحی و تفسیرهای نادرست از آیات قرآن، راه خود را از امام جدا کرده و به تکفیر مسلمانان پرداختند. این تفکرات انحرافی، در نهایت به رویارویی نظامی در نهروان منجر شد؛ نبردی که اگرچه با پیروزی ظاهری سپاه امام به پایان رسید، اما زخم‌های عمیقی بر پیکرهٔ وحدت اسلامی وارد ساخت.

در این مقاله، ضمن بررسی ریشه‌های فکری و سیاسی خوارج، به تحلیل وقایع منتهی به جنگ نهروان و پیامدهای آن خواهیم پرداخت، تا از این رهگذر، بتوانیم درس‌های ارزشمندی برای مقابله با افراط‌گرایی و حفظ وحدت در دنیای امروز بیاموزیم.

مارقین یا خوارج

مارقین[1]، همان گروهی بودند که امام علی (علیه‌السلام) را وادار به پذیرش حکمیت کردند، ولی پس از چند روز از کار خود پشیمان شده و خواستار نقض عهد از طرف امام شدند، اما امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کسی نبود که پیمان خود را بشکند و نقض عهد نماید، از این رو اینان که همان خوارج می‌باشند، در برابر حضرت علی (علیه‌السلام) دست به صف‌آرایی زدند و در نهروان با امام به جنگ پرداختند. حضرت علی (علیه‌السلام) در این نبرد پیروز گشت ولی کینه‌ها در دل‌ها نهفته ماند. این نبرد در سال ۳۸ و یا به گفته برخی از مورخان در سال ۳۹ هجری رخ داد[2].

مارقین در نهج البلاغه

در نهج‌البلاغه، دوازده خطبه و یک حکمت درباره مارقین ذکر شده است. در روایات، ویژگی‌هایی مانند سطحی‌نگری، افراط در دین و خروج از اسلام برای این گروه بیان شده است. این کلمه ۷ بار در نهج البلاغه آمده است.

چنان‌كه حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرمايد: «أَنا حَجيجُ الْمارِقينَ، وَ خَصيمُ الْمُرْتابينَ، عَلَى كِتابِ اللهِ تُعْرَضُ الْامْثالُ، وَ بِما في الصُّدورِ تُجازَى الْعِبادُ[3]»؛ من خصم خوارج و دشمن بيعت‌شكنان شکّاک هستم، كارهاى متشابه بر کتاب خدا عرضه مى‌شود (آن‌چه مطابق آن باشد پيروى مى‌گردد) و مردم در مقابل نيّت خود مجازات مى‌شوند.

فتنه خوارج

یکی از معضلات بزرگ صدر اسلام و حوادثی است که برای امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پیش آمد، فتنه خوارج بود. آن‌ها گروهی از اهل عراق بودند که در لشکر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در جنگ صفین به هنگام مقابله با معاویه (لعنة‌الله) حضور داشتند، امّا هنگامی که قرآن‌ها توسّط شامیان به نیزه‌ها رفت، در اثر جوسازی افرادی به سرکردگی اشعث بن قیس مقابل حضرت موضع گرفتند.

خوارج عموماً افراد مقدّس‌ مآب سطحی نگری بودند که قدرت تحلیل نداشتند و ظواهر قضایا برای آن‌ها ملاک بود. لذا وقتی اشعث بن قیس و دیگران امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را وادار به توقّف جنگ کردند، با وجودی که این افراد می‌دانستند امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) حقّ است و معاویه باطل است، امّا به دلیل عواملی حاضر به ادامه مبارزه با سپاه شامیان نشدند. این عوامل عبارتند از:

۱. عدم امکان اسیر کردن و غارت کردن و غنیمت بردن اموال شامیان؛

۲. مسئله‌دار بودن خیلی از این افراد سرشناس و اشراف قبائل نسبت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که موقعیّت خود و منافع خود را با سیاست‌های آن حضرت از دست رفته می‌دیدند؛

۳. کثرت تلفاتی که تا آن موقع در عالم اسلام بی‌سابقه بود و موجب شده بود که انگیزه‌ای برای همراهی با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باقی نماند.

حدود 70 هزار نفر در جنگ صفین کشته شدند، 45 هزار نفر از لشکر معاویه به هلاکت رسید و حدود 25 هزار نفر از سپاه امیر المؤمنین (علیه‌السلام).

قرآن‌ها بر سر نیزه و شکل گیری خوارج

در چنین فضایی وقتی قرآن‌هایی به سر نیزه می‌رود، قاریان ساده‌لوح و کج اندیش و سطحی‌نگر قرآن هم که در لشکر حضرت حضور داشتند و یک گروه جداگانه به عنوان گروه قاریان را تشکیل می‌دادند، تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند: ما با کسانی که قرآن را قبول دارند و قرآن را واسطه قرار داده و حَکَم کرده‌اند، مقابله نمی‌کنیم و لذا این افراد هم بعد از فتنه‌ای که اشعث و اشراف قبائل کوفه پدید آوردند بر حضرت فشار وارد کردند که جنگ متوقّف شود.

امّا بعد از آن‌که اشعث بن قیس متن قراردادی که بین دو طرف امضا شده بود قرائت کرد، همین قاریان به صدا درآمدند و اعتراض کردند که شما به چه حقّی مردانی را در امری که مربوط به خداوند است حَکَم قرار دادید و یکی از آن‌ها فریادی برآورد «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»[4] و این آغاز شکل‌گیری جریان خوارج بود. همین فرد به سوی اشعث بن قیس که سوار بر اسب بود و متن را می‌خواند، حمله کرد و ضربه‌ای بر اسب او وارد نمود[5]. از این مقطع است که خوارج شکل می‌گیرند.

زمانی که سپاه حضرت به سوی کوفه باز می‌گشت، به دو بخش تقسیم شده بود. یک عدّه هواداران حضرت و معتقد به خلافت و رهبری آن وجود مقدّس بودند، گروه دیگری با عنوان معترض که چرا امیرالمؤمنین حَکمیّت (علیه‌السلام) را پذیرفت و این مردان را در امر مربوط به خدا حَکم قرار داد. لذا در حین طی مسیر به سوی کوفه با یکدیگر درگیر شده بودند، گاهی اوقات با غلاف شمشیر به هم می‌زدند، هواداران حضرت می‌گفتند: شما امام ما را رها کردید و فریب این‌ها را خوردید و آن‌ها هم می‌گفتند: نباید با قرآن درافتاد و مردانی را در امر مربوط به خداوند حَکم قرار داد.

جدا شدن خوارج

گروه افراطی مارقین در نیم‌ فرسنگی کوفه در روستایی به نام حروراء مستقر شدند و با امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به کوفه نیامدند. خوارج در حروراء اعلام موجودیّت کردند. از این رو است که خوارج حروریّه هم نامیده می‌شوند.

رهبران خوارج

در آغاز عبدالله بن کوّاء یشکری که از شخصیّت‌های مطرح کوفه بود، رهبری این‌ گروه و امامت جماعت آن‌ها را بر عهده داشت و افراد دیگری هم از بزرگان کوفه در بین آن‌ها بودند[6]، امّا بعد از آن‌که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خود به حروراء آمد و با عبدالله بن کوّاء مناظره‌ای کرد و او را در این مناظره محکوم کرد، عبدالله بن کوّاء و آن افراد همراه او گفتند: ما توبه می‌کنیم و به کوفه بازمی‌گردیم.

لازم به ذکر است عبدالله به ظاهر این‌گونه عمل کرد؛ چراکه منطقی مقابل حضرت نداشت. امّا با این‌که به کوفه بازگشته بود، از فرصت‌های مناسب استفاده می‌کرد و دل حضرت را می‌آزرد و با سخنان خود امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را ناراحت می‌کرد که البتّه حضرت هم پاسخ او را می‌داد.

خوارج بعد از جدا شدن عبدالله بن کوّاء از شبث بن ربعی خواستند تا ریاست و رهبری گروه را به عهده بگیرد، اما او نپذیرفت و این مسئله به عبدالله بن وهب راسبی واگذار شد که حافظ کلّ قرآن بود. بعد از این‌که حَکَم‌ها با خیانتی که کردند و خبر نتیجۀ حَکمیّت به حروراء رسید، خوارج به تلاطم افتادند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تا این زمان با آن‌ها کاری نداشت.

پس از آن پیکی را به حروراء فرستاد که ما هم مانند شما از نتیجۀ حکمیّت ناراضی هستیم، دست از سرکشی بردارید، به ما بپیوندید تا با هم به سراغ معاویه برویم و کار او را یک سره کنیم. امّا پاسخ خوارج این بود که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) باید در مقابل ما به خاطر پذیرش حکمیّت به کفر خود اعتراف کند و بعد از این کفر استغفار کند، همان‌گونه که ما این کار را کردیم تا ما او را بپذیریم و همراه او برای مقابله با معاویه بیاییم.

بنا به نقلی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در پاسخ به آنها فرمود: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ»[7]؛ یعنی من از هر گناهی استغفار می‌کنم، امّا آن‌ها گفتند خیر باید بگویی به خاطر پذیرش حکمیّت من کافر شدم و از کفر استغفار کنی.

ریشه‌های فکری و اعتقادی خوارج

برای شناخت بهتر مارقین، باید به ریشه‌های فکری و اعتقادی آن‌ها توجه کرد. مهم‌ترین ویژگی‌های فکری و اعتقادی خوارج عبارتند از:

۱. تفسیر ظاهری و سطحی از قرآن کریم

خوارج، آیات قرآن را به صورت ظاهری و سطحی تفسیر می‌کردند و به عمق و باطن آن‌ها توجهی نداشتند. این کار باعث می‌شد که برداشت‌های نادرست و افراطی از دین داشته باشند و به گمراهی کشیده شوند. به عنوان مثال، آن‌ها با استناد به آیه‌ی «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»؛ حکم جز برای خدا نیست، حکمیت را به طور کلی نفی می‌کردند، در حالی که حکمیت در مواردی که برای جلوگیری از خونریزی و ایجاد صلح ضروری باشد، نه تنها مخالفتی با حکم خدا ندارد، بلکه مورد تأیید اسلام هم هست.

۲. تکفیر مسلمانان به خاطر گناه

خوارج، مرتکب گناه را کافر می‌دانستند و معتقد بودند که هر کسی که گناهی مرتکب بشود، از دین خارج شده و باید کشته بشود. این اعتقاد، باعث می‌شد که آن‌ها به راحتی مسلمانان را تکفیر کنند و دست به خونریزی بزنند. در حالی که در اسلام، بین گناه و کفر تفاوت وجود دارد و هر گناهی، لزوماً به معنای کفر نیست.

۳. خشونت و تعصب

خوارج، افرادی بسیار خشن و متعصب بودند و هیچ‌گونه انعطاف و مدارایی با مخالفان خود نداشتند. آن‌ها معتقد بودند که باید با هر کسی که با آن‌ها مخالف است، به شدت برخورد کرد و حتی آن‌ها را به قتل رساند. این خشونت و تعصب، باعث می‌شد که آن‌ها دست به جنایت‌های هولناکی بزنند و خون بی‌گناهان را بریزند.

جنایت خوارج

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) خوارج را رها کرد. حضرت لشکری فراهم کرده بود که به سوی شام بروند، امّا هنگامی که این لشکر آمادۀ حرکت بود، خبر رسید که خوارج جنایتی انجام داده‌اند. عبدالله بن خبّاب از اصحاب حضرت که با همسر باردار خود به کوفه می‌آمد، به چنگ خوارج گرفتار آمد و چون حاضر نشد اقرار به کفر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بکند، او و همسر باردارش را سر بریدند و حتّی شکم همسرش را هم دریدند و جنین او را هم سر بریدند.

این خبر که به لشکرگاه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در نُخیله، بیرون کوفه رسید، بهانه‌ای به دست اشعث بن قیس آمد و جوّی را خطاب به حضرت ایجاد کرد که تو می‌خواهی ما را تا شام ببری، در حالی که زن و بچّه و زندگی ما در معرض حملۀ خوارج هستند. اوّل باید به سوی خوراج برویم بعد به سوی شام.

حضرت فرمود: «درست است که خوارج این جنایت را انجام دادند، ولی کار دیگری نخواهند کرد، اگر ما معاویه را از بین ببریم خوارج خود به خود مضمحل خواهند شد». اما اکثریّت قاطع سپاه گفتند که اوّل باید سراغ خوارج برویم بعد سراغ معاویه. لذا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را مجبور کردند با خوارج مقابله کند.

جنگ خوارج یا نهروان

خوارج به همفکران خود در بصره و جاهای دیگر نامه نوشته بودند، از حروراء بیرون آمدند، قصد داشتند به مدائن، پایتخت سابق ایران بروند و آن‌جا را پایگاه فعالیت‌های خود علیه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و معاویه قرار دهند.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به تعقیب آن‌ها رفت و پیش از این‌که به مدائن برسند در کنار پل نهروان بر روی دجله آن‌ها را به دام انداخت و با آنان روبه‌رو شد. منتهی از آن‌جایی که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امام هدایت‌گر است، با خوارج شروع به بحث و احتجاج کرد که چرا مقابل من ایستادید و این فتنه را به پا کرده‌اید؟

تزلزل در صفوف خوارج

خوراج قضیۀ حَکمیّت را مطرح کردند با پاسخ‌های محکم حضرت علی (علیه‌السلام) مواجه شدند، هر چه بهانه و استدلال کردند که بخواهند بر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، فائق آیند موفّق نشدند و لذا وقتی سران آن‌ها در برابر منطق نیرومند امام تسلیم گشتند و حرفی برای گفتن نداشتند، تزلزل در صفوف خوارج پدید آمد.

هشدار امیرالمؤمنین (ع) به خوارج

امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) با صدای رسا فرمود: «هر کس از شما زیر پرچمی که به دست ابو ایّوب انصاری داده‌ایم جمع شود، در امان است، امّا اگر کسی باقی بماند معلوم است که قصد او جنگ با ماست». در تاریخ داریم که بیش از دو، سوم خوارج یعنی حدود هشت هزار نفر در حالی که می‌گفتند: «توبه یا امیرالمؤمنین!» صفوف خوارج را ترک کردند و نزد ابو ایّوب انصاری آمدند و فقط چهار هزار نفر آن‌ها باقی ماند[8].

در جنگ نهروان نیز مانند جنگ جمل و صفّین، امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) داوطلب شهادتی خواست تا از وقوع جنگ جلوگیری کند، امّا خوارج با کشتن او جنگ را آغاز کردند. نبردی یک طرفه بود؛ یعنی قوای امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بالغ بر 60 هزار نفر و خوارج حدود چهار هزار نفر که سریع از پای در آمدند و همان‌طور که امیر المؤمنین (علیه‌السلام) پیش از این پیش‌بینی فرموده بود که «از ما بیش از ده نفر به شهادت نمی‌رسد و از آن‌ها بیش از ده نفر زنده نمی‌ماند[9]»، قضیه به همین سبک خاتمه پیدا کرد.

دلایل جنگ امام علی (ع) با خوارج 

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به عنوان امام و رهبر جامعه‌ی اسلامی، وظایفی داشت که نمی‌توانست در برابر اقدامات خوارج بی‌تفاوت باشد. مهم‌ترین دلایل جنگ امام علی (علیه‌السلام) با خوارج عبارتند از:

حفظ وحدت و انسجام جامعهٔ اسلامی

خوارج با تکفیر مسلمانان و ایجاد تفرقه، وحدت و انسجام جامعهٔ اسلامی را به خطر انداخته بودند. امام علی (علیه‌السلام) به عنوان رهبر جامعه، وظیفه داشت که از این تفرقه جلوگیری کند و وحدت مسلمین را حفظ نماید. ایشان در این مورد فرمودند: «فَإِنَّ الْفُرْقَةَ لَا تُغْنِي قَوْماً وَ لَا تَنْفَعُهُمْ»؛ تفرقه، هیچ قومی را بی‌نیاز نمی‌کند و به آن‌ها سودی نمی‌رساند[10].

این سخن امام (ع) نشان می‌دهد که تفرقه و اختلاف، باعث ضعف و ناتوانی جامعه می‌شود و دشمنان را بر آن‌ها مسلط می‌کند.

برقراری امنیت و جلوگیری از ریختن خون بی‌گناهان

خوارج با اقدامات خرابکارانه و تروریستی، امنیت جامعه را به خطر انداخته بودند و باعث ایجاد ناامنی و خونریزی شدند. امام علی (علیه‌السلام) به عنوان حافظ امنیت جامعه، وظیفه داشت که با این ناامنی مقابله کند و از خونریزی بی‌گناهان جلوگیری نماید.

دفاع از حکومت عدل و جلوگیری از هرج و مرج

خوارج با مخالفت با امام علی (علیه‌السلام)، در واقع با حکومت عدل و داد مبارزه می‌کردند و قصد داشتند حکومت اسلامی را سرنگون کنند. حضرت به عنوان مدافع حکومت عدل، وظیفه داشت که از این حکومت دفاع کند و از هرج و مرج و بی‌قانونی جلوگیری نماید. ایشان در این باره فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّا لَمْ نُرِدْ بِهَذَا الْقَوْمِ إِلَّا الْعَدْلَ وَ الْإِحْسَانَ»؛ خدایا، تو می‌دانی که ما از این قوم جز عدل و احسان نخواسته‌ایم[11]. با این سخن به خوبی هدف امام از حکومت مشخص می‌گردد، که هدفی جز برقراری عدل و احسان در جامعه نبوده و با هر چیزی که مانع این هدف باشد، مبارزه خواهند کرد.

هدایت گمراهان و ارشاد جاهلان

امام‌ علی (علیه‌السلام) پیش از نبرد با خوارج، بارها ایشان را نصیحت کرد و کوشید تا از گمراهی برهاند. حضرت با اعزام نمایندگانی به سوی خوارج، سعی نمود آنان را به راه راست رهنمون سازد و از خشونت و خونریزی باز دارد. اما متاسفانه، خوارج به اندرزهای امام توجهی نکردند و بر ضلالت خود پافشاری نمودند.

پیامدهای جنگ نهروان

جنگ نهروان، اگرچه با پیروزی ظاهری لشکر امام علی (علیه‌السلام) به پایان رسید، اما نتایج تلخ و ناگواری برای جامعه‌ی اسلامی به همراه داشت:

۱. تضعیف موقعیت امیرالمؤمنین (ع) در بین مردم

چرا که خوارج مانند بیعت‌شکنان ناکسان نبودند که اوّل بیعتی کرده باشند و بعد با بهانه‌ای مانند خون‌خواهی عثمان بخواهند مقابل حضرت بایستند و دنبال منافع مادی صرف باشند.

مانند قاسطین، یعنی پیروان معاویه هم نبودند که بیعت کرده باشند و مقابل حضرت موضع بگیرند؛ بلکه این‌ افراد از مردم کوفه و بعضاً از زُهّاد و عبّاد و قاریان قرآن بودند و لذا برای بسیاری از لشکریان حضرت سخت بود که آیا می‌توان آنها را از بین برد یا خیر؟

زمانی که خوارج در این جنگ شکست خوردند بخشی از کوفه عزادار آن‌ها بود و لذا موقعیّت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) از این به بعد بسیار تضعیف شد.

۲. از هم‌پاشیدگی سپاه حضرت علی (ع)

پس از پیروزی بر خوارج، هر چه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) تلاش کرد که لشکر را از نهروان به سوی شام ببرد تا کار معاویه را یک سره کنند، این امر میسر نشد و فتنه‌انگیزی اشعث بن قیس مانع این امر گردید. اشعث بهانه آورد که تیرهای ما تمام شده است، شمشیرهای ما کُند شده و باید به کوفه بگردیم و خود را بازسازی کنیم، سپس به سوی شام حرکت کنیم.

حضرت فرمود: «جنگی سختی اتفاق نیفتاد، به سرعت خاتمه پیدا کرد، بهانه‌ نیاورید، به سوی شام برویم». امّا اشعث چنان فضای متشنجی ایجاد کرد که اکثریّت قاطع سپاه همان سخنان او را تکرار کردند و امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را مجبور کردند که به سوی کوفه باز گردد.

حضرت به نُخیله آمد که لشکرگاه کوفه بود و فرمود: «من را تا این‌جا باز گرداندید، کمتر سراغ زن و بچّه‌ها بروید، سریع خودتان را آماده کنید تا به سوی شام بازگردیم». امّا آن‌ها به مرور نخیله را ترک کردند و بازنگشتند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و اندکی از یاران باوفا مانده بود و لذا بعد از مدّتی معطّلی، حضرت با ناراحتی به داخل کوفه بازگشت و دیگر موفّق نشد لشکری فراهم کند و به سوی معاویه حرکت کند[12].

۳. زمینه سازی برای شهادت امام علی (ع)

جنگ نهروان، زمینه را برای شهادت امام علی (علیه‌السلام) فراهم کرد. خوارج، بعد از این جنگ، تصمیم گرفتند که پیشوای اول شیعیان را به قتل برسانند و این کار را توسط ابن ملجم مرادی عملی کردند. شهادت امام علی (علیه‌السلام)، ضربهٔ بزرگی به جامعهٔ اسلامی وارد کرد و باعث شد که حکومت عدل و داد، برای مدتی طولانی از بین برود.

چگونه می‌توان از تکرار فاجعه خوارج جلوگیری کرد؟

واقعه‌ی خوارج، درس‌های زیادی برای مسلمان دارد. این واقعه به ما می‌آموزد که:

۱. باید از تفسیرهای نادرست و افراطی از دین دوری کرد و به علمای ربانی و آگاه به زمان، مراجعه نمود.

۲. باید از تکفیر مسلمانان و ایجاد تفرقه پرهیز کرد و به وحدت و انسجام جامعهٔ اسلامی اهمیت داد.

۳. باید از خشونت و تعصب دوری نمود و با مخالفان، با مدارا و گفتگو رفتار کرد.

۴. باید از حکومت عدل و داد حمایت کرد و با هر چیزی که باعث هرج و مرج و بی‌قانونی می‌شود، مبارزه نمود.

با عبرت گرفتن از تاریخ و عمل به این درس‌ها، می‌توان از تکرار فاجعهٔ خوارج جلوگیری نمود و در جهت ساختن جامعه‌ای عادلانه، متحد و پیشرفته گام بردارشت.

سخن آخر

در مجموع،‌ واقعه‌ی خوارج، با تمام تلخی‌ها و خساراتی که به جامعه‌ی اسلامی وارد کرد، همچون چراغی فراروی مسلمانان قرار دارد تا با عبرت‌گیری از آن، از تکرار اشتباهات گذشته جلوگیری شود. این گروه، با شعارهای فریبنده و تفسیرهای نادرست از قرآن، نه تنها باعث تفرقه و آشوب در جامعه شدند، بلکه زمینه‌ی شهادت امیرالمومنین، امام علی (علیه‌السلام) را نیز فراهم آوردند.

در این مقاله، با بررسی ریشه‌های فکری و سیاسی خوارج، وقایع منتهی به جنگ نهروان و پیامدهای آن، تلاش کردیم تا درس‌های ارزشمندی برای مقابله با افراط‌گرایی و حفظ وحدت در دنیای امروز بیاموزیم. آموختیم که تفسیر سطحی و ظاهری از دین، تکفیر مسلمانان، خشونت و تعصب، و مخالفت با حکومت عدل، از جمله عواملی هستند که می‌توانند جامعه را به سوی انحطاط و نابودی سوق دهند.

امروزه، در شرایطی که گروه‌های افراطی با نام اسلام، دست به جنایات هولناکی می‌زنند و چهرهٔ این دین رحمانی را مخدوش می‌کنند، وظیفهٔ ماست که با ترویج اسلام عقلانی و معتدل، از تکرار فاجعهٔ خوارج جلوگیری کنیم. باید با علم و آگاهی، در برابر تفسیرهای نادرست از دین ایستادگی کنیم، از تکفیر و تفرقه پرهیز کنیم، و با مدارا و گفتگو، به حل اختلافات بپردازیم.

امید است با عمل به این آموزه‌ها، بتوانیم جامعه‌ای عادلانه، متحد و پیشرفته بسازیم و در مسیر تحقق آرمان‌های والای اسلام ناب محمدی (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) گام برداریم.


[1] . مارقین به معنای از خارج‌شدگان از دین و رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) این گروه را مارقین خوانده بود. همچنین در اصطلاح به گروهی گفته شده که پس از جنگ صفین و ماجرای حکمیت، با شعار «لا حُکمَ الّا لِلَّه» به مخالفت با حضرت علی (علیه‌السلام) پرداختند.

[2]. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص ۹۹.

[3] . مکارم شیرازی، ناصر، نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان، ص۱۴۱، خطبه ۷۵.

[4] . بحار الأنوار، ج ‏33، ص 338.

[5] . تاریخ طبری، ج ۵، ص ۵۵.

[6] . بلاذری، أنساب الأشراف، ج ۲، ص ۳۵۵.

[7] . بحار الأنوار، ج ‏33، ص 353.

[8] . تاریخ طبری، ج ۵،‌ ص ۸۶.

[9] . نهج البلاغه، خطبه ۵۹

[10] . همان خطبه ۱۷۶.

[11] . همان، خطبه 34.

[12] . دکتر رجبی دوانی، محمد حسین، با چهارده روایت، ج ۲، ص ۱۲۳.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.