فهرست مطالب این مقاله را ببینید
گاهی اوقات که در محفلی بحث از ولایت الهی و اولیاء او میشود عدهای سخن به اعتراض باز میکنند که «ولایت» کلمهای است که هم معنای «دوستی» را تحمل میکند و هم معنای «سرپرستی» را، بنابراین شما با آیهای مانند آیه ولایت که دربردانده این کلمه است نمیتوانید بحث امامت را اثبات کنید. ما در این مقاله میخواهیم این موضوع را بررسی کنیم که ولایت در قرآن به چه معنایی است و خداوند این واژه را در چه مواقعی به کار برده؛ در زمانی که میخواسته از دوستی حرف بزند یا هنگامی که میخواسته از امامت و سرپرستی سخن بگوید.
شما میتوانید با خواندن چکیده مطالب با روند بحث آشنا شوید:
چکیده
ولایت الهی در آیه ۲۵۷ بقره
در ابتدا بیان یک نکته ضروری است و آن این که مقاله پیش رو بحث ولایت الهی را بر اساس آیه الکرسی پی میگیرد. آیه سوم آیات الکرسی مبانی امامت در اسلام را به خوبی تبیین کرده که میتوان آن را در شش محور دنبال کرد. این بحث، محور اول این آیه را که همان ولایت الهی است مطرح می کند. شما میتوانید برای آشنایی با سایر محورهای این آیه به مقاله «تفسیر آیه الکرسی و مسأله امامت» مراجعه بفرماید.
«اللَّهُ وَلِی الَّذینَ آمَنُوا» تنها ولی بر حق خدا است و ولایت دیگران از او میباشد. در مقاله «امامت و ولایت الله» مطرح میشود که ولایت شاخهای از توحید است. خداوند یکتا است و در ربوبیت و ولایت نیز شریک ندارد، یعنی مراتب توحید در همه شئون پروردگار جاری است. این طور نیست که فقط در وجود یگانه باشد و در صفاتِ دیگر شریک داشته باشد. بلکه او خالق است و شریکی در خلق کردن ندارد، او رب عالم است و در ربوبیت شریکی ندارد و یکتا است. در همه امور به این صورت است، او سرپرست و ولیِّ مردم است و در ولایت شریکی ندارد و یکتا است. درنتیجه در مورد قوانین، باید شریعت او ملاک باشد و در مورد ولایت و سرپرستی مردم، باید کسی که او تعیین میکند سرپرست مردم باشد. این اولین نکته است ولایت بر مؤمنان از آن خداوند است که در این زمینه به چند آیه از قرآن کریم اشاره میکنیم.
معنای ولایت در قرآن
شیعیان ولایت را به معنای سرپرستی و حق تصرف معنا میکنند، مخالفین گفتهاند ولایت به معنای دوستی است. ولایت از «وَلی» «یَلی» به معنای در کنار چیزی قرار گرفتن است. کلمهٔ ولایت هر دو معنا را تحمل میکند اما در قرآن کریم هرگاه که صحبت از ولایت الهی و سرپرستی و حق تصرف خداوند است کلمهٔ «ولی» و مشتقات آن را به کار میبرد و در مورد دوستی و دوست داشتن خداوند از کلمهٔ «حب» استفاده میکند.
برای مثال میفرماید:
همانا خداوند كسانى را كه زود و زیاد توبه مىكنند و كسانى را كه كوشا در پاكىاند دوست دارد.
لکن کلمهٔ ولایت به معنای سرپرستی است. قرآن کریم در مورد ولایت الهی اینگونه میفرماید:
این است و جز این نیست كه سرپرست و ولىّ امر شما خدا و فرستاده اوست و كسانى كه ایمان آوردهاند، آنها كه نماز را برپا مىدارند و در حالى كه در ركوع هستند زكات مىدهند.
بعضی ممکن است بگویند که «ولی» اینجا به معنای دوستی است، یعنی خدا دوست شما است، رسول الله دوست شما است. چند اشکال بر این مطلب وارد است:
اولاً سیاق بحث با این معنا ناخوانا است. نکتهٔ قابل توجه این است قرآن در این سوره بحث ولایت را از چند آیه قبل شروع میکند. در آیهٔ ۵۱ به مؤمنین خطاب میکند:
اى اهل ایمان! یهود و نصارى را سرپرست خود نگیرید، آنها سرپرست یكدیگرند و هر كس از شما، یهود و نصارى را سرپرست خود بگیرد از افراد آنها است، بىتردید خدا گروه ستمكار را هدایت نمىكند.
یعنی اگر تحت ولایت آنها بروید ظلم کردهاید و در زمرهٔ قوم ظالم خواهید بود. سؤال میکنیم آیا دوستی با یهود و نصاری در شریعت اسلام ممنوعیت دارد؟ همه میدانیم در اسلام جایز است که با یهود و نصاری معامله کنیم، باب تجارت را باز کنیم، باب دوستی را باز کنیم. حتی به ما دستور دادهاند با اهل کتاب با حسن خلق رفتار کنید، اخلاق اسلامی را به آنها نشان دهید، با مودت با آنها ارتباط داشته باشید، باید در مقام معاشرت دوست باشیم. البته اهل کتابی که به جنگ آمده باشند بحث دیگری دارد. مثلاً همسایهٔ ما یهودی است با او چطور باید سلوک کنیم؟ باید با او دشمنی کنیم یا برعکس باب دوستی را با او باز کنیم؟ ائمهٔ هدی (ع) چگونه عمل میکردند؟ پیامبراکرم (ص) چگونه عمل میکردند؟
یکی از اصحاب امام صادق (ع) عرضه داشت: من به مادر خود توجهی نمیکنم، چراکه او مسیحی است. امام صادق (ع) به او سفارش کردند که حتماً با او با احترام و نیکی برخورد کن و به او احسان کن چرا که او مادر تو است. آن شخص به سفارش امام عمل کرد و رفتار خود با مادر را تغییر داد. بعد از مدتی مادرش پرسید: فرزندم چه شده است یک مرتبه تغییر روش دادی؟ گفت: امام من سفارش کرد با شما خوب رفتار کنم. گفت: پس این دین حق است و مسلمان شد. سلوک ائمهٔ هدی (ع) با یهود و نصاری سلوک غیر دوستی نبوده است، مگر در مقام جنگ و دشمنی که آنها بخواهند علیه جامعه اسلامی برخیزند. آیا ما از دوستی با یهود و نصاری در مقام معاشرت منع شدیم؟ البته قرآن میفرماید:
اى اهل ایمان! از غیر خودتان براى خود محرم راز نگیرید.
همراز شدن بحث دیگری است اما باید با او سلام و علیک داشته باشیم، حسن معاشرت داشته باشیم. در جامعهٔ ما کسبهٔ یهود هستند، کسبهٔ نصرانی هستند، خیلی از صنعتگران مسیحی هستند، آیا باید با اینها بد سلوک کنیم؟ آیا دوستی ممنوع است؟ باب دوستی که بسته نشده است. حتی تا مرحلهٔ ازدواج موقت مرد مسلمان با زن اهل کتاب هم جایز دانسته شده، ازدواج، تجارت، اینها که با دشمنی نمیشود، در نتیجه معلوم است که قرآن کریم از دوستی منع نکرده است. بنابراین در آیهٔ 51 که میفرماید: «لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ»، «اولیاء» به معنای «سرپرستها» است و معنای «دوستها» غلط است. در ادامهٔ همین مطلبی که در این آیه بیان شده است در چند آیهٔ بعد میفرماید:
این است و جز این نیست كه سرپرست و ولىّ امر شما خدا و فرستاده اوست و كسانى كه ایمان آوردهاند، آنها كه نماز را برپا مىدارند و در حالى كه در ركوع هستند زكات مىدهند.
ولی شما سه دسته هستند، سرپرست شما خدا و رسول خدا و آن مؤمنی است که در رکوع نماز زکات داده، درنتیجه معلوم است که این ولایت در این چند آیه به معنای سرپرستی و نه دوستی است.
پس نکته اول در بحث ولایت الهی این بود که خدا ولی مؤمنین است، نکته دوم ولایت خدا به معنای سرپرستی و حق تصرف است. برای همین مسلمانها حق ندارند یهود و نصاری را ولی بگیرند.
خدا تا ابد اجازه نداده كه كافران كمترین تسلطى بر مؤمنان داشته باشند.
آنها نمیتوانند بر مؤمنین ولایت داشته باشند.
قرآن کریم و ولایت الهی
ولایت الهی انحصاری است، و فقط خداوند حق تصرف و سرپرستی دارد. در آیات متعددی در قرآن، بیش از 10 آیه، ولایت بر مؤمنین را منحصراً برای خدا میداند. با این نگاه ولایت رسول الله (ص) ولایت الهی است، یعنی با نصب الهی او بر مؤمنین ولایت دارد، ودر غیر این صورت حق امر و نهی بر مؤمنین را نداشتند. امیرالمؤمنین (ع) با نصب خدا مقام ولایت پیدا میکنند و به خودی خود، هیچ کسی بر هیچ کس دیگری حق ولایت ندارد. حتی هیچ کس بر خودش ولایت ندارد مگر به میزانی که خدا این ولایت را داده باشد، مثلاً به ما اجازه داده دربارهٔ خود تصرف کنیم، نوع غذا، نوع لباس، برنامهریزی برای زندگی، انتخاب شغل، اینها را خدا به ما ولایت داده، حق داریم برای خود این کارها را برنامهریزی کنیم. امابه ما ولایت نداده است که خود را بکشیم، اگر مؤمنی خود را بکشد انسانی را کشته چرا که او برای خودش نیست:
همانا ما برای خدا هستیم و همانا ما به سوی او برمیگردیم.
ما برای خدا هستیم او ما را ایجاد کرده، وجود ما از آن او است. ما حق خودکشی نداریم، حتی حق یک خراش بیجا بر بدن، یک ضرر زدن به بدن خود را نداریم، ما بر خود ولایت نداریم. رسول خدا نیز همینطور است نه بر ما و نه بر خود ولایت ندارد، مگر خداوند او را به ولایت منصوب کند که این کار را انجام داده، با این بیان مبنای اینکه از نظر قرآن ولایت رسول الله (ص) بر ما بیش از ولایت خودمان بر خودمان است، معلوم میشود. پس هر ولایتی باید از خدا نشأت بگیرد، در آیات متعددی قرآن کریم میفرماید ولایت فقط برای خدا است:
برای شما به غیر از خدا هیچ ولی و یاوری نیست.
اگر کسی مثل امیرالمؤمنین (ع) بر ما ولایت دارد با نصب الهی است و بدون نصب الهی هیچ کس حق ولایت بر دیگری ندارد. و همه در سایه ولایت الهی است.
و خداوند سرپرست مؤمنین است.
برای آنها غیر از خدا هیچ سرپرستی و شفاعت کنندهای نیست.
مگر ولیی که خدا تعیین کند و شفیعی که خدا اذن بدهد، که اینها هم در حقیقت ولایت الهی و شفاعت الهی میشود.
برای نفوس مردم جز خدا هیچ سرپرستی و شفاعت کنندهای وجود ندارد.
و برای شما غیر از خدا هیچ سرپرستی نیست.
و براى آنها جز او هیچ یاور و سرپرستى نیست، و او در حاكمیت خود احدى را شریك نمى سازد.
و برای شما غیر از خدا هیچ سرپرستی و شفاعت کنندهای نیست.
آیا به جاى او سرپرستهایی براى خود گرفتهاند؟ در حالى كه تنها سرپرست ایشان خدا است.
آیات دیگری هم وجود دارد که دلالت دارند، ولایت فقط برای خدا است و چیزی جز ولایت الهی وجود ندارد، حتی ولایت رسول الله (ص) منبعث از ولایت الله است. هر کسی هر مقداری که برخود و یا دیگری ولایت دارد از طریق خدا و با اذن او میباشد.
عقل و ولایت الهی
آیا این بحث قرآنی از نظر عقلی نیز قبول میشود؟
ولایت یعنی حق تصرف، کسی که مالک حقیقی باشد حق تصرف دارد نه مالک اعتباری. مالکیت اعتباری مالکیت حقیقی نیست، مالکیتی به اعتبار قانون است.
به عنوان مثال کسی به جنگل میرود با خود مقداری چوب میآورد، درختی را خرد میکند، میگویند تو زحمت کشیدی، تو میتوانی بفروشی و از آن استفاده کنی. اما اگر قانون حراست جنگلها از این کار منع کرده باشد نه تنها او را مالک نمیشناسند چوبها را از او میگیرند او را جریمه هم میکنند. درنتیجه به اعتبار قانون مالک چوبها میشود و به اعتبار قانون سلب مالکیت میشود. کسی که معدنی را حفر میکند او نیز همینطور است.
اندکی تأمل کنیم میبینیم مالکیتهای انسان همه اعتباری است، چرا که انسان چیزی را نیافریده است که مالک وجود آن باشد، مثلا کتابی در بازار هست من پولی میدهم، آن را در تصرف میگیرم این مالکیت حق تصرف است من مالک وجود او نیستم، تمام مالکیتها غیر از مالکیت خدا مالکیت اعتباری است و مالکیت حقیقی است که حق تصرف میآورد.
در حوزه قانون اعتبار میدهند که تصرفات مالکانه چگونه باشد و چه ملاکی داشته باشد و از همین جهت در مواردی منع میکنند. اما در مالکیت حقیقی حق تصرف وجود دارد. یعنی مالکیت حقیقی حق تصرف و ولایت میآورد. مالک حقیقی کسی است که وجود ببخشد. خدا به همه ما وجود بخشیده مالک وجود ما است و او مالک حقیقی است. وجود ما برای خدا است و او حق تصرف دارد، پس او ولی است و کسی ولی خواهد بود که او تعیین کند؛ در غیر این صورت هیچ کس حق ولایت ندارد، حتی هیچ کس بر خود حق ولایت ندارد مگر به اذن و تفویض خدای منان و با ولایت الهی . بنابراین روشن است که از نظر عقلی نیز ولایت منحصراً برای خداست.
پی نوشت ها
- سورهٔ بقره، آیهٔ 222.
- سورهٔ مائده، آیهٔ ۵۵.
- سورهٔ آل عمران، آیهٔ 118.
- سورهٔ مائده، آیهٔ ۵۵.
- سورهٔ نساء، آیهٔ 141.
- سورهٔ بقره، آیهٔ 156.
- سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۰۷ و سورهٔ عنکبوت، آیهٔ ۲۲.
- سورهٔ آل عمران، آیهٔ 68.
- سورهٔ انعام، آیهٔ 51.
- سورهٔ انعام، آیهٔ 70.
- سورهٔ توبه، آیهٔ 116.
- سورهٔ کهف، آیهٔ 26.
- سورهٔ سجده، آیهٔ 4.
- سورهٔ شوری، آیهٔ 9.
عالی بود
از لطف شما سپاسگزاریم
ممنون از بحث خوبتان
اجرکم الی الله
با عرض سلام و احترام
از لطف و توجه شما سپاسگزاریم
خیلی بحث خوبی بود
خیلی ممنون
سلام علیکم ممنون از توجه شما