فهرست مطالب این مقاله را ببینید
- 1 حرکت حضرت سیدالشهدا (ع) از مدینه به سوی مکه
- 2 اقدامات حضرت سیدالشهدا (ع) در مکه
- 3 خروج اباعبدالله الحسین (ع) از مکه به سوی عراق
- 4 برخورد بزرگوارانه سیدالشهدا (ع) با حر و سپاهیانش
- 5 ورود اباعبدالله الحسین (ع) به کربلا
- 6 ملاقات اباعبدالله الحسین (ع) با عمرسعد
- 7 امان نامه شمر برای عباس بن علی (ع)
- 8 دعوت خواهر به صبر و آرامش
- 9 مهلت خواستن اباعبدالله الحسین (ع)
- 10 حضرت سیدالشهدا (ع) بیعت خود را از یاران برداشت
- 11 پیوستن سربازان لشکر دشمن به اباعبدالله الحسین (ع)
- 12 نصیحت لشکر دشمن در آخرین لحظات
کاروان حسینی از مدینه به سوی مکه حرکت خود را آغاز کرد. اقدامات سیدالشهدا (ع) در طول مسیر مدینه به مکه و سپس کربلا، بسیار مهم و برای مسلمانان سرنوشت ساز بود، زیراکه حقایق زیادی را برای مسلمانان آن دوران و دیگر اعصار روشن نمود.
در این مقاله جهت آشنایی بیشتر به برخی از اقدامات امام حسین (ع) در این سفر مهم و تاریخ ساز میپردازیم.
حرکت حضرت سیدالشهدا (ع) از مدینه به سوی مکه
حضرت سیدالشهدا (ع) در روز یکشنبه 28 رجب سال 60 هجری، شب هنگام به همراه جمعی از بنی هاشم و برادران (به جز محمد حنفیه) و برادرزادگان و عموزادگان که تعدادشان به ۲۱ نفر میرسید، از شهر مدینه خارج شد. حضرت بر خلاف پیشنهاد مسلم بن عقیل که گفت از بیراهه حرکت کند، از جاده اصلی به سوی مکه حرکت کرد و سوم شعبان به مکه رسید[1].
سفر امام حسین (ع) از جاده اصلی مکه به مدینه، خود به نوعی تبلیغی برای حرکت و جنبش حضرت بر علیه حکومت یزید بود؛ زیرا برای مردم این سؤال پیش میآمد که چرا حسین بن علی (ع) با اهل و عیالش از وطن خود و حرم جدش بیرون آمده است؟!
اقدامات حضرت سیدالشهدا (ع) در مکه
حضرت سیدالشهدا (ع) از سوم شعبان تا هشتم ذیالحجه در مکه بود. در این مدت که چهار ماه و پنج روز به طول انجامید، مردم برای زیارت خانهٔ خدا به این مکان مقدس میآمدند و برخی هم که عمره انجام داده بودند از مکه خارج میشدند؛ از این رو خبر حضور امام در مکه، انتشار پیدا کرد. در این راستا حضرت در طول مدت حضور در مکه اقداماتی انجام داد. از جمله این اقدامات عبارتند از:
- دیدار اباعبدالله الحسین (ع) با مردم
در مدت حضور حضرت سیدالشهدا (ع) در مکه مردم استقبال گرمی از حضرت داشتند. آنها شب و روز به دیدار حضرت میرفتند و از حضور ایشان در شهر مکه ابراز خوشحالی میکردند؛ زیرا او سرور بزرگ و نوه رسول خدا (ص) بود و آن روز در روی زمین هیچ کس هم تراز و هم شأن او نبود، لکن یزید همواره با او خصومت و رقابت داشت[2].
آن حضرت نیز با زائرین و مجاورین حرم الهی درباره وضعیت نابسامان فراگیر عالم اسلام سخن میگفت و به آنان هشدار میداد که با تن دادن به حاکمیت یزید، دنیا و آخرت خویش را نابود میکنند[3].
- برپایی نماز جماعت
یکی ازاقدامات و برنامههای روزمره امام حسین (ع) در مدت حضور در مکه، برپایی نماز جماعت بود. وقتی والی مکه این رفت و آمدها را دید نامهای به یزید نوشت و گزارش برنامهها و استقرار امام و اهل بیتش در مکه و اجتماع و رفت و آمد مردم نزد ایشان را گزارش کرد[4]. او از این وضعیت احساس خطر کرده بود و به دلیل محبوبیتی که امام حسین (ع) در بین مردم داشت نمیتوانست اقدامی کند.
- دیدار اباعبدالله الحسین (ع) با شخصیتها و بزرگان حاضر در مکه
حضرت سیدالشهدا (ع) در مدت حضور خود در مکه با بزرگان و شخصیتهای حاضر در شهر از جمله محمد حنفیه، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس و… دیدار کرد و آنها را از نهضت خود آگاه نمود و هر کدام در مورد قیام حضرت و حرکت امام حسین (ع) به سوی عراق، اظهارنظر کردند و نظر همه به جز عبدالله بن زبیر منفی بود؛ زیرا او از حضور حضرت در مکه و جایگاه ایشان در بین مردم برای خلافت خود احساس خطر میکرد.
- نوشتن نامه و فرستادن سفیر از سوی اباعبدالله الحسین (ع) به بصره و کوفه
از دیگر فعالیتهای مهمی که سیدالشهدا (ع) در مکه انجام داد، نامهنگاری به بعضی از شخصیتهای مهم شهر و فرستادن سفیرانی به کوفه و بصره میباشد که با هدف امام حسین (ع) دعوت به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) انجام شد؛ چراکه بدعتها در بین مردم زنده شده بود.
حضرت مسلم بن عقیل را به کوفه و سلیمان را برای دعوت بزرگان به بصره فرستاد. از آنجایی که عبیدالله بن زیاد حاکم بصره بود سلیمان را به شهادت رساند.
- پاسخ اباعبدالله الحسین (ع) به نامههای مردم کوفه
در پی نامهنگاریهای مردم کوفه به اباعبدالله الحسین (ع)، حضرت از یک سو تحت فشار حکومت بنی امیه برای بیعت با یزید بود که با ردّ این بیعت، ناخواسته از وطن خود به مکه مهاجرت کرده و اینک در حرم الهی نیز در معرض خطر قرار داشت؛ از سوی دیگر دعوت گسترده مردم کوفه از حضرت که باید پاسخ روشنی به آنها میداد.
نکته قابل توجه این که سابقه بد مردم کوفه و شناختی که امام از آنها داشت، باعث شد که حضرت برای اطمینان خاطر از این که دعوتها از روی صداقت و آگاهی است، نامهای برای بزرگان کوفه بنویسد و مسلم بن عقیل که فردی مورد اعتماد امام، پرهیزکار و امین بود، را به عنوان سفیر و نماینده بفرستد تا هم نامه را به دست آنها برساند و هم این که اوضاع و شرایط کوفه را بررسی کند.
پس از این که مسلم نامه سیدالشهدا (ع) را برای مردم خواند و هجده هزار نفر[5] با او بیعت کردند، نامهای به امام نوشت که بعد از دریاف نامه من سریعاً به کوفه بیایید که همه مردم با شما هستند و به خاندان معاویه اعتقادی ندارند[6].
اما عبیدالله بن زیاد پس از ورود به کوفه، از حضور سفیر امام آگاه شد و در بین مردم رعب و وحشت ایجاد کرد و بزرگان شهر را تحت فشار قرار داد تا مسلم را تحویل دهند. مسلم که از دستگیری هانی مطلع شد دست به قیام زد. ابتدا از سوی مردم مورد حمایت قرار گرفت، اما با خیانت سران قبایل و تهدید مزدوران پسر زیاد مردم از دور او پراکنده و او دستگیر و به شهادت رسید.
- خطبه خوانی حضرت سیدالشهدا (ع) قبل از خروج از مکه
اباعبدالله الحسین (ع) قبل از این که از مکه خارج شود، اقدام سازندهٔ دیگری انجام داد. حضرت در بین مردم خطبهای خواند و در آن خروج خود را اعلام کرد. در این خطبه سیدالشهدا خبر شهادت خود را در کربلا به مردم داد و آنها را به یاری خود دعوت کرد و فرمود عاقبت همراهی با ایشان شهادت و لقاء پروردگار است.
خروج اباعبدالله الحسین (ع) از مکه به سوی عراق
حضرت سیدالشهدا (ع) که در معرض ترور و بازداشت مأموران بنی امیه در شهر مکه بود، حج خود را ناتمام گذاشت و به عمره تغییر داد و از احرام بیرون شد. سپس همراه اعضای خانواده و شیعیانش که به او پیوسته بودند، از مکه خارج شد[7]. این حرکت نیز یکی از اقدامات حضرت بود که به جهت صیانت حرم امن الهی از خون و خونریزی، مکه را به قصد عراق ترک کرد.
در میانه راه خبر شهادت مسلم و هانی به حضرت رسید، اما امام به راه خود ادمه داد تا بهانهای برای مردم کوفه باقی نماند که اگر امام به کوفه میآمد او را یاری میکردند. اما آنان چنان از عبیدالله به هراس افتاده بودند که نه تنها به یاری امام حسین (ع) نیامدند بلکه در برابر حضرت ایستادند و جنگیدند و حضرت را به شهادت رساندند و اینجا بود که پیشگویی جبرئیل امین به رسول خدا (ص) تحقق یافت که فرمود: «ای محمد، پس از تو، امت تو این فرزندت را خواهند کشت[8]».
برخورد بزرگوارانه سیدالشهدا (ع) با حر و سپاهیانش
حرّ بن یزید ریاحی به دستور عبیدالله بن زیاد با هزار سوار با اباعبدالله الحسین (ع) در منطقه ذیحُسم، به هنگام ظهر روبه رو شد. امام به اصحابش دستور داد تا سپاهیان حر و اسبانشان را که تشنه بودند، سیراب کنند. سپس حرّ تمایل داشت که با یارانش در نماز به سیدالشهدا (ع) اقتدا کند و امام پذیرفت.
حرّ مأموریت خود را به اطلاع امام رساند. امام فرمود به دعوت مردم کوفه آمده و نامهها و درخواستهای مکرر کوفیان را بیان کرد و فرمود چنانچه کوفیان از خواستهٔ خود پشیمان شدهاند، باز میگردد.
حرّ از وجود نامهها اظهار بیاطلاعی کرد و گفت او و همراهانش از نویسندگان نامهها نبودهاند و وی مأمور است سیدالشهدا را به کوفه نزد ابن زیاد ببرد. او در مقابل حرکت کاروان امام به سوی کوفه مانع شد و پیشنهاد داد امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه را انتخاب کند تا او از ابن زیاد کسب تکلیف کند و حضرت راه قادسیه را در پیش گرفت.
او به حضرت گفت که من دستور جنگ با شما را ندارم و فقط مأمورم از شما جدا نشوم تا شما را نزد عبیدالله ببرم…[9] .کاروان امام حسین (ع) به حرکت خود ادامه داد و چادرها را در کربلا برپا کردند و حرّ نیز با لشکرش در گوشهای اردو زدند.
حرّ در روز نهم محرم زمانی که از آرایش جنگی عمرسعد برای حمله آگاه شد. او که بزرگمنشی و آقایی اباعبدالله الحسین (ع) را نسبت به خود و سپاهش دیده بود، نزد امام رفت و اذعان داشت که هرگز گمان نمی کرده که کوفیان کار را به جنگ بکشانند و ابراز پشیمانی و طلب بخشش نمود و به درگاه خداوند توبه نموده و امام حسین(ع) با بزرگواری با او برخورد کرد.
بنابر برخی منابعِ تاریخی، پسران و برادر و غلام حرّ نیز همزمان با حرّ به امام حسین(ع) پیوستند و در واقعه کربلا به فیض عظیم شهادت رسیدند.
ورود اباعبدالله الحسین (ع) به کربلا
با رسیدن کاروان حضرت سیدالشهدا (ع) در دوم محرم سال 61 به کربلا، حضرت پرسید نام این سرزمین چیست؟ عرض شد: کربلا، چون حضرت نام کربلا را شنیدند، فرمود: «اللهمّ انّی اعوذ بِک مِنَ الکربِ و البَلا»، خدایا پناه میبرم بر خودت از همه مشکلات و بلاها.
و نیز فرمود: «هاهُنا مَناخُ رِکابِنا و مَحَطُّ رِحالِنا و مقتَلُ رجالِنا وَ مَسفَک دِمائِنَّا…»، این موضع کرب و بلا و محل اندوه و بلاست، فرود آیید که این جا منزل و محل خیمههای ماست و این زمین جای ریختن خون ماست و در این جاست که قبرهای ما واقع میشود.
سپس فرمود: «رسول خدا (ص ) مرا از این وقایع خبر داده است». و در آن جا فرود آمدند. امّا همان زمان لشکر دشمن نیز در همان مکان اردو زد و چون روز دیگر شد چهار هزار لشکر دشمن در آن زمین پر بلا منزل کردند[10].
در این هنگام خیمهٔ امام و فرزندانش برپا شد و اقوام و خویشان حضرت خیمههایشان را اطراف خیمه ایشان برپا کردند.
اباعبدالله الحسین (ع) زمین کربلا را خرید
از دیگر اقدامات حضرت این بود که هنگامی که وارد آن سرزمین شدند، زمین کربلا را برای شیعیان و موالیان خود خریدند. روایت شده که امام حسین (ع) آن نواحی که قبر آن جناب در آنجاست از اهل نینوا و غاضریّه به شصت هزار درهم خرید. سپس آن زمین را به ایشان در راه خدا واگذار نمود و شرط کردند که زوّار را به آن قبر شریف راهنمایی کرده و تا سه روز آنان را مهمان نمایند[11].
ملاقات اباعبدالله الحسین (ع) با عمرسعد
حضرت سیدالشهدا (ع) پس از اردو زدن عمرسعد به همراه لشکری چهار هزار نفری در کربلا در روز سوم محرم، طی چند بار به ملاقات با او اقدام کردند و به ارشاد و نصیحت او پرداختند. حضرت به او فرمودند: «وای بر تو! آیا از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست نمیترسی؟ آیا با من جنگ میکنی در حالی که میدانی من کیستم و پسر چه کسی هستم؟! این قوم را رها کن به جانب ما بیا که این تو را به خدا نزدیک میکند».
اما عمرسعد که حب ریاست و حکومت بر ری چشم او را کور کرده بود، بهانههای واهی آورد. حضرت نیز از او روی برگردانید و فرمود: «چه میخواهی! خدا تو را به همین زودی در رختخوابت به قتل برساند، و روز قیامت تو را نیامرزد. به خدا سوگند از گندم عراق جز اندکی نخواهی خورد…[12]».
آنچه عامل شقاوت و بدبختی کسانی شد که در مقابل فرزند رسول خدا (ص) ایستادند، حب دنیا و حب ریاست بود که با این دو، دست به جنایتی هولناک زدند که در تاریخ بیسابقه شد.
امان نامه شمر برای عباس بن علی (ع)
شمر بن ذیالجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله بن زیاد به کربلا رسید. او نزدیک لشکر امام حسین (ع) آمد و صدا زد کجایند خواهرزادگان من، عباس و عبدالله و جعفر و عثمان[13]؟ هیچ کس به او اعتنایی نکرد، سیدالشهدا (ع) فرمود: هر چند او فاسق است، لکن با شما خویشی دارد، جوابش را بدهید. آن بزرگواران گفتند چه کار داری؟ گفت: خواهرزادگان من! شما در امانید، خودتان را به خاطر برادرتان به کشتن ندهید، از او کناره بگیرید و از یزید اطاعت کنید.
عباس بن علی (ع) صدا زد: هلاکت و نفرین بر تو باد و لعنت بر آن امانی که برای ما آوردهای، ای دشمن خدا! به ما امر میکنی از برادر و آقای خود، حسین فرزند فاطمه دست برداریم و سر به فرمان ملعونها و ملعون زادگان فرود آوریم؟! آیا به ما امان میدهی و فرزند رسول خدا (ص) امان ندارد؟![14]
دعوت خواهر به صبر و آرامش
پس از آنکه شمر حکم جنگ با اباعبدالله الحسین (ع) را در نهم محرم برای عمرسعد از سوی ابن زیاد آورد، عمرسعد برای نبرد با لشکر حسینی آماده شد.
سیدالشهدا (ع) جلوی خیمه خود نشسته بود و در حالی که به شمشیر خویش تکیه زده و سر را به زانو گذاشته بود، به خواب سبکی فرو رفته بود. حضرت زینب (س) چون سر و صدای دشمن را شنید، نزد برادر شتافت و عرض کرد: برادرجان، آیا سرو صدا را نمیشنوی که نزدیک شده است؟
سیدالشهدا (ع) سر برداشت و فرمود: هم اکنون رسول خدا (ع)، پدرم علی (ع)، مادرم زهرا (ع) و برادرم حسن (ع) را در خواب دیدم که به من گفتند: به زودی نزد ما خواهی آمد. به خدا سوگند این امر نزدیک است و در آن شکی نیست. حضرت زینب (س) به صورت خود زد و ناله و فریاد سر داد. امام فرمود: خواهرم صبر کن و آرام و خاموش باش و فریاد نزن که دشمن ما را شماتت نکند[15].
مهلت خواستن اباعبدالله الحسین (ع)
از دیگر اقدامات امام حسین (ع)، گرفتن مهلت از سپاه دشمن بود. پس از این که دشمن به سوی خیمههای امام حسین (ع) شروع به پیشروی کرد. حضرت عباس (ع) به دستور امام نزد آنها رفت و علت را جویا شد. آنها گفتند: از امیر دستور رسیده که به شما پیشنهاد کنیم به حکم او تن دهید در غیر این صورت با شما جنگ کنیم. حضرت عباس (ع) پیغام آنها را به امام حسین (ع) رساند.
حضرت به برادرش فرمود: اگر میتوانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر تا این که امشب برای پروردگار خود نماز گزاریم و دعا کنیم و از او طلب آمرزش نماییم؛ زیرا خدا خودش میداند که من نماز و تلاوت کتابش و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم؛ که عمرسعد پس از مشورت با لشکریانش با خواسته امام موافقت کرد[16].
حضرت سیدالشهدا (ع) بیعت خود را از یاران برداشت
شب شد و امام حسین (ع) یاران خویش را جمع کرد و پس از حمد و ثنای پروردگار بیعت خود را از آنها برداشت و به آنها فرمود: «به درستی که من نه اصحاب و یارانی بهتر از شما سراغ دارم و نه اهل بیتی بهتر از اهل بیت خویش…. مرا با این قوم تنها گذارید؛ زیرا آنها غیر از من، با کسی دیگر کاری ندارند[17]». حضرت با این اقدام به یارانش فهماند که هیچ اجباری در کار نیست و اگر کسی بخواهد فردا امام را یاری کند با اعتقاد و رضایت کامل در جنگ شرکت نماید.
یاران باوفا تا سرحد شهادت
از آنجایی که یاران حضرت بسیار باوفا بودند، حاضر نشدند حضرت را تنها بگذارند و اعلام کردند که تا پایان کار با امام و مقتدای خود خواهند ماند تا در رکاب حضرت شربت شهادت را بنوشند. سعید بن عبدالله حنفی گفت: اگر هفتاد بار زنده شود و در رکاب تو به شهادت برسم، تو را تنها نخواهم گذاشت و عزت در زندگی با توست و یا زهیر بن قین حاضر شد هزار بار در راه امام خود جانفشانی کند تا خداوند مرگ را از حضرت و خانوادهاش دور کند.
اصحاب امام حسین (ع) یکی پس از دیگری برخاستند و جاننثاری خود را ابراز کردند؛ چراکه فدا کردن جان خود را عمل کردن به وظیفه و عهدی که با خدا بستهاند، میدانستند.
خلوت عاشقانه سیدالشهدا (ع) و یارانش با معبود در شب آخر
سیدالشهدا (ع) و یاران باوفایش، شب عاشورا تا صبح بیدار بودند و به ناله و زاری و مناجات به درگاه خداوند متعال مشغول شدند. زمزمه مناجات آنها مانند صدای بال زدن زنبور عسل تا صبح به گوش میرسید. عدهای در حال رکوع، بعضی در حال سجده و دستهای دیگر به صورت ایستاده و جمعی نشسته مشغول عبادت پروردگار بودند[18].
پیوستن سربازان لشکر دشمن به اباعبدالله الحسین (ع)
مناجات حضرت و یارانش در شب عاشورا، یکی از اقدامات تأثیرگذار امام بود، چراکه در آن شب سی و دو نفر از سربازان لشکر عمرسعد که از جلوی خیمههای امام حسین (ع) عبور میکردند، به آن حضرت پیوستند.
نصیحت لشکر دشمن در آخرین لحظات
اباعبدالله الحسین (ع) زمانی که لشکر عمر بن سعد مهیای جنگ شد به بریر مأموریت داد که به سوی آنها برود و آنها را نصیحت کند، اما آنها تذکرات را گوش نکردند. از این رو امام خود وارد عمل شد. حضرت سوار بر شتر شده و به سوی آنها رفت و با آنها سخن گفت. حضرت پس از حمد و ثنای پروردگار، علت سفر خود را به عراق و کوفه و عهدشکنی کوفیان را به آنها یادآوری کرد.
سپس فرمود: «… أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ تَرَکنِی بَینَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیهَاتَ لَهُ ذَلِک مِنِّی هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة…»، این فرومایه (عبیدالله بن زیاد)، فرزند فرومایهای دیگر (زیاد بن ابیه)، مرا بین دو راهی کشته شدن با شمشیر (شهادت) و یا قبول خواری (بیعت با یزید) قرار داده است؛ هیهات که ما زیر بار ذلّت و خواری برویم؛ زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از ذلّتپذیری ما، ناخرسندند و دامنهای پاک مادران و دلاور مردان غیرتمند و انسانهای والاتبار روا نمیدانند که ما اطاعت فرومایگان پست را بر شهادت در صحنهی کارزار ترجیح دهیم. بهوش باشید! من اکنون، با تعداد یاران اندک برای مبارزه با دشمنان فراوان به پیش خواهم رفت[19]».
حضرت در ادامه فرمود که اگر به این جنایت مرتکب شوند چه عاقبت و فرجامی خواهند داشت. سپس در حقشان نفرین کرد که دست از یاری فرزند رسول خدا (ص) برداشتهاند و به همراه یارانش مهیای مقابله با آنان شد.
این اقدام امام حسین (ع) در لحظات آخر، حجت را بر سپاهیان دشمن تمام کرد و دیگر جای هیچ عذر و بهانهای نماند، اما آنها که شکمهایشان با مال حرام پر شده بود، دیگر صدای حق را نمیشنیدند و در روز عاشورا، پیشوای سوم شیعیان، حسین بن علی (ع)، زینت دوش نبی (ص) را به دردناک ترین شکل، به شهادت رساندند.
سخن آخر
در جمعبندی پایانی باید گفت از اقدامات حضرت سیدالشهدا (ع) در سفر مهم مدینه تا کربلا، کاملا روشن است که حضرت در طول این مدت تمام تلاش خود را در منازل و موقعیتهای مختلف برای روشنگری و افشاگری ظلم و ستم و دین گریزی حکومت اموی و اصلاح امت جد خود انجام داد. در این بین افرادی که به دنبال حقیقت بودند حتی در سپاه دشمن، امام را حق یافته و او را یاری کردند و به بهترین عاقبت یعنی شهادت نائل گشتند.
[1] . الأرشاد، ج ۲، ص 35ـ 34 .
[2] . البدایة و النهایة، ج ۶، ص ۱۶۲.
[3] . تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳6- .35
[4] . تاریخ قیام و مقتل الحسین، ج ۱، ص ۱۹۰.
[5] . الأرشاد، ج ۲، ص ۴۱.
[6] . تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۷۵.
[7] . الأرشاد، ج ۲، ص ۶۷.
[8] . کامل الزیارات، باب ۱۷، ص ۱۲۹-۱۳۰.
[9] . مقتل خوارزمی، ج 1، ص ۲۲۹.
[10] . منتهی الامال، ص ۳۵۴.
[11] . وقایع الأیام، ص 154. سحاب رحمت، ص 317.
[12] . بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۸.
[13] . این چهار برادر از فرزندان امیرالمؤمنین (ع) و مادر آنها امّ البنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر ملعون نیز از آن قبیله بود.
[14] . لهوف، 88.
[15]. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۶.
[16] . مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۵۱-۲۵۰.
[17] . لهوف، ص 1۲۹.
[18] . همان، ص 133.
[19] . الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۰۰.