فهرست مطالب این مقاله را ببینید
در سال هشتم هجرت واقعه مهمی رخ داد و آن فتح مکه توسط سپاه اسلام بود. فتح مکه یکی از نبردهای مسلمانان است که از جهات مختلفی حائز اهمیت میباشد:
- فتح مکه با اقتدار کامل مسلمانان صورت گرفت.
- فتح مکه بدون درگیری و خونریزی از طرفین محقق شد.
- پس از مدتها بساط قلدری و زورگویی قریش برچیده شد.
- فتح مکه قدرت اسلام را به رخ تمام قبایل مشرک کشید.
چکیده
- در سال هشتم و پس از جنگ موته، قریش به قبیلۀ خزاعه که همپیمان پیامبر (ص) بود حمله کرد و تعدادی از افراد این قبیله را به قتل رسانید. این کار قریش نقض صلح حدیبیه بود.
- پس از نقض صلح حدیبیه با تدبیر پیامبر (ص) لشکری دههزار نفری فراهم شد و بدون خونریزی مکه بهدست مسلمانان فتح شد.
- پس از فتح مکه رسول خدا (ص) خود بتهای درون کعبه را شکست و به امیرالمؤمنین (ع) فرمان داد که پا بر دوش حضرتش بگذارد و بر بالای بام کعبه برود و بتهای آنجا را نیز در هم بکوبد.
- پیامبر (ص) پس از فتح مکه جوانی را بهعنوان فرمانروای مکه تعیین کرد و خود به مدینه رفت تا نشان دهد که مکه در معادلات سیاسی جایگاه مهمی ندارد؛ ازاینرو افرادی همچون ابوسفیان برای آنکه جایگاه خود را از دست ندهند، به مدینه رفتند و در آنجا ساکن شدند.
علت لشکر کشی مسلمانان برای فتح مکه
براساس صلح حدیبیه هر یک از طرفین میتوانستند با هر قبیلهای همپیمان شوند و طرف مقابل باید این پیمان را محترم میشمرد و به همپیمانان طرف دیگر تعرضی نمیکرد. پس از این صلح، رسول خدا (ص) با قبیلۀ خزاعه پیمان اتحاد بست و قریش هم با بنیبکر.
قبیلۀ خزاعه یکی از قبایل معروف و معتبر عرب بود که میان آنها و قریشیان سابقۀ رقابت و دشمنی وجود داشت. این دشمنی دیرینه تا زمان اسلام نیز ادامه داشت و قبیلۀ خزاعه برای مقابله با قریش از ارتباط با اسلام استقبال میکردند. البته اندکی از آنان نیز اسلام آورده بودند.
حمله قریش به خزاعه
مدت زیادی از جنگ موته نگذشته بود که قریش به قبیلۀ خزاعه حملهای کرد و شماری از افراد این قبیله را حتی در محدودۀ حرم به قتل رسانید. این کار گناه بزرگی بود و نقض پیمان صلح بهشمار میآمد. پس از این حادثه، بزرگانی از قبیلۀ خزاعه به مدینه آمدند و گزارش این خیانت قریش را به پیامبر (ص) دادند و از آن حضرت خواستند که مطابق پیمان حدیبیه از آنان دفاع شود.
پیامبر اکرم (ص) سخن آنها را منطقی و درست تشخیص داد و بیان فرمود که قریش با این کار صلح را لغو کرده و مسلمانان نیز دیگر به آن پایبند نیستند و برای مقابله با قریش به مکه لشکرکشی خواهند کرد. پس از آن، رسول خدا (ص) فرمان آمادهباش صادر فرمود.
ابوسفیان که متوجه جریان شده بود، با اینکه مدینه منطقۀ امنی برای او بهشمار نمیرفت، خود را به مدینه رساند و توانست با مراجعه به دختر خود امّحبیبه که همسر پیامبر (ص) بود، با آن حضرت دیدار کند. او در این دیدار بر صلح حدیبیه بسیار تأکید کرد و گفت: «ما قصد زیر پا گذاشتن آن را نداشتیم و به پیمان وفادار هستیم»، اما رسول خدا (ص) عذرهای بیپایۀ ابوسفیان را نپذیرفت.
درواقع زمان آزاد کردن مکه و پاک شدن آن از آلودگی شرک و بتپرستی فرا رسیده بود و رسول خدا (ص) نمیخواست این فرصت را از دست بدهد؛ به همین خاطر به خواهش ابوسفیان توجهی نفرمود و فرمان بسیج عمومی را صادر کرد. ابوسفیان نیز ناامید به مکه بازگشت.
آغاز فتح مکه
ده هزار نفر زیر پرچم اسلام گرد آمدند و بهسوی مکه حرکت کردند و نزدیک مکه اردو زدند. ابوسفیان بار دیگر تلاش کرد که از حملۀ سپاه اسلام جلوگیری کند. بدین منظور به اردوی سپاه اسلام آمد و بهواسطۀ عباس، عموی پیامبر (ص) که با او سابقۀ دوستی داشت، به خدمت آن حضرت رسید، اما بار دیگر با تصمیم قطعی رسول خدا (ص) برای فتح مکه مواجه شد.
او که میدانست بهخاطر سوابق سیاه و ننگین خود، اگر بر شرک باقی بماند، قطعاً اعدام خواهد شد، با راهنمایی عباسبنعبدالمطلب برای نجات خود از مرگ، نزد رسول خدا (ص) اسلام آورد و چون نمیخواست دست خالی به مکه برگردد، از پیامبر (ص) درخواست امتیازی کرد. رسول خدا (ص) فرمود: «در هنگام ورود سپاه اسلام، هر کسی که در خانۀ تو حاضر شود، جانش در امان است».
نقل شده که پیش از خروج ابوسفیان از اردوگاه مسلمین، پیامبر اکرم (ص) فرمان داد که سپاه اسلام رژه بروند. رژۀ منظم و با هیبت لشکر اسلام، رعب و وحشت عظیمی در دل ابوسفیان افکند. او به عباس گفت: «سلطنت و قدرت برادرزادۀ تو عجیب بالا رفته است!». عباس پاسخ داد: «این سلطنت نیست، بلکه رسالت است».
ابوسفیان به مکه بازگشت. برخی از مشرکان متعصّب سعی کردند که ابوسفیان را به مقابله با پیامبر (ص) وادارند، ولی او گفت: «من سپاهی را دیدم که هیچ کس در مقابله با آنها یارای مقاومت ندارد. اگر بایستید، همه چیز نابود خواهد شد. چارهای جز تسلیم شهر ندارید».
با رهنمود پیامبر (ص) سپاه اسلام از سه جانب وارد مکه شدند و تقریباً بدون جنگ مکه را فتح کردند. تنها در یک مورد که فرماندهی لشکر بهدست خالدبنولید بود، نزاعی با عدهای از مشرکان رخ داد و چند نفر از آنان کشته شدند. سپاه اسلام مقتدرانه وارد شهر شدند. پیش از ورود رسول خدا (ص) سعدبنعباده، بزرگ انصار فریاد میزد: «امروز روز انتقام است».
برخورد پیامبر اکرم (ص) با قریش
قریش جنایات بزرگی ضد اسلام و مسلمین کرده بودند و آزارها و شکنجهها و صدمات جانی و مالی آنان به مسلمانان از ذهنها پاک نمیشد؛ بنابراین بسیار عادی بهنظر میرسید که اکنون لشکر اسلام عوامل آن جنایات را به سزای اعمال خود برساند. اما وقتی پیامبر خدا (ص) از کلمات سعدبنعباده آگاه شد، به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «بروید و پرچم را از دست او بگیرید». سپس ندا کرد: «امروز روز رحمت و بخشش است».
بعد از فتح مکه رسول خدا (ص) به سوی کعبه رفت و وقتی به کعبه رسید، سواره طواف کرد. مردم مکه بسیار ملتهب و مضطرب بودند. آن حضرت فرمود که ندا دهند: «هر کس در مسجدالحرام پناه گیرد، در امان خواهد بود. هر کس به خانۀ خود برود و در را ببندد در امان خواهد بود. هر کس به خانۀ ابوسفیان برود در امان خواهد بود».
رسول خدا (ص) از این طریق مانع مقاومتهای احتمالی مشرکان متعصّب شد تا جلوی خونریزی و جنگ گرفته شود. آن حضرت وارد کعبه شد و درحالیکه آیۀ ««جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» 1 را تلاوت میکرد، بتهای درون کعبه را در هم شکست و بیرون آمد و کنار کعبه ایستاد.
فضیلتی دیگر برای امیرالمومنین (ع) در جریان فتح مکه
پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) امر کرد که پا بر دوش حضرتش بنهد و به بالای کعبه برود و بتهای روی کعبه را در هم بکوبد. امیرالمؤمنین (ع) فرمان پیامبر (ص) را اجابت کرد و بر فراز کعبه رفت و بتهای بام کعبه را در هم کوبید. رسول خدا (ص) همچنان در کنار کعبه ایستاده بود که وقتی امیر مؤمنان (ع) میخواهد از بام کعبه پایین بیاید، باز هم پا بر دوش مبارک ایشان بنهد و پایین آید، ولی آن حضرت از این کار ابا کرد و از بام کعبه پایین پرید و پا بر دوش پیامبر (ص) نگذاشت.
رسول خدا (ص) پرسید: «چرا پا بر دوش من نگذاشتی؟ من منتظر بودم». امیر مؤمنان (ع) عرض کرد: «نخواستم دو بار بر شانۀ پیامبر خدا پا بگذارم». رسول خدا (ص) فرمود: «من جبرئیل و میکائیل را دیدم که زیر دستان تو را گرفته بودند و تو را از بالا به پایین آوردند». این ماجرا که در جریان فتح مکه رخ داد یکی از فضائل بزرگ امیر مؤمنان (ع) بهشمار میآید.
انتصاب یک جوان به عنوان فروانروای مکه
جالب اینجاست که پس از فتح مکه، پیامبر (ص) برای اینکه این شهر را از اقتدار سیاسی قریش خارج کند، جوانی که بیست و یک یا بیست و سه سال داشت، بهعنوان فرمانروای مکه تعیین فرمود و به مدینه بازگشت.
این حرکت نشان داد که مکه از نظر سیاسی در معادلات پیامبر (ص) جایگاهی ندارد، بلکه بهعنوان مکانی مقدس و قبلهگاه مسلمانان مورد توجه است و مرکز سیاست و مدیریت جهان اسلام همچنان مدینه خواهد بود. همین امر موجب شد که سرشناسان تازهمسلمان مکه، مانند ابوسفیان احساس کنند که باقی ماندن در مکه موجب میشود که آنان از معادلات سیاسی خارج شوند و دیگر جایگاهی نداشته باشند؛ ازاینرو آنان نیز به مدینه رفتند و در آنجا ساکن شدند.
پی نوشت ها
- سوره اسراء، آیه 81.
سلام علیکم
مقاله خوبی بود اما منتظر جزئیات بیشتری بودم؛ مثلا پیامبر در فتح مکه بر منزل چه کسی وارد شدهبودند؟
خوشحال میشوم به همراه بنده، پاسخ سوال را پیامک بفرمایید یا در ایتا بفرستید.با احترام
معصومه شیخ برادران ۰۹۱۵۹۶۰۷۴۶۳
سرزمین وحی، مکه مکرمه
با سلام و احترام
گفته شده رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدتی که در مکه بود در خانهای سکنی نکرد و در خیمه سر برد. آن حضرت خیمهاش را در منطقه حجون زده و برای اقامه هر نماز عازم مسجدالحرام میشد.
شاید یکی از دلایل عدم توقف آن حضرت در مکه و حتی سکونت در خانهای از خانههای مکه، این بود که نمیخواست انصار توهم کنندکه او آنان را ترک کرده است. یکبار نیز به آنان فرمود: من به سوی خدا و شما هجرت کردهام، حیات و مماتم، حیات و ممات شماست. . سبل الهدی و الرشاد، ج5، ص349.
سلام لطفا اطلاعات این مقاله مانند تاریخ نشر و ناشر یا اسم مجله ای که توش چاپ شده رو هم بنویسید ممنون.
با سلام و احترام
این مقاله برگرفته از مجموعه تدریسهای استاد محترم دکتر رجبی دوانی میباشد که برای اولین بار در سایت موسسه نور المجتبی (ع) (سامانه آموزشی ایمانور) منتشر شده است.