نهادینه کردن باورهای دینی در فرزند

یکی از دغدغه‌های خانواده‌های مذهبی این است که چگونه می‌توانند باورهای دینی و اعتقادی را به فرزندان خود آموزش دهند و آن را در وجود فرزندانشان نهادینه کنند. قطعا افراط و تفریط در این زمینه به شدت آسیب رسان است و اثر معکوس دارد. در این مقاله بر پایه آموزه‌های اسلامی به بررسی راهکارهای عملی برای نهادینه کردن باورهای دینی و اعتقادی به فرزندان می‌پردازیم. برخی عناوین مطرح شده در این مقاله عبارتند از:

  • نهادینه کردن باورهای دینی و اعتقادی
  • التزام عملی والدین
  • پرهیز از پرداختن به این موضوع پیش از هفت سالگی
    • انسان‌پنداریِ کودک در باورهای دینی
    • عدم بهره‌مندی کودک از قدرت تحلیل باورهای دینی
    • پرت کردن حواس
    • پاسخ اقناعی در مورد مسائل دینی
  • الگوی رفتاری مناسب
  • گام‌های تربیت بر پایه باورهای دینی
    • تربیت تقلیدی
    • استدلال و هویت‌‌بخشی

چکیده نهادینه کردن باورهای دینی در فرزند:

  • لازمه تقویت باورهای دینی و اعتقادی فرزندان استفاده از مدل شکل‌دهی شخصیت است.

  • در مرحله اول، والدین باید الگوهای دینی خوبی برای فرزندان باشند.

  • یکی از دورانی که بچه‌ها ممکن است درک درستی از مفهوم خدا نداشته باشند، قبل از هفت سالگی است زیرا هنوز به تفکر انتزاعی نرسیدند.

  • بچه‌ها در سنین زیر هفت سال هنوز انسان‌پندار هستند یعنی هر موجودی را که نمی‌توانند ببینند به آن یک شکل و شمایل انسانی می‌دهند. بنابراین باید به اندازه عقل و درک و فهم بچه‌ها، درباره خدا با آن‌ها صحبت شود. از آنجا که مفهوم خدا برای بچه‌ها ملموس نیست و باید با پرت کردن حواس کودک و یا پاسخ اقناعی، سریع از آن عبور کنیم.

  • مادر باید به عنوان یک الگوی مناسب، ارزشمند و بی‌بدیل رفتارهای خوب را در معرض چشم و گوش فرزند قرار دهد.

  • گام‌های تربیت عبارت‌اند از: تربیت تقلیدی و استدلال و هویت‌بخشی.

  • تربیت، پلکانی است یعنی در یک دوره ما باید بچه‌ها را تقلیدی تربیت کنیم و آن‌ها را تشویق کنیم تا رفتار خوب در ذهن آن‌ها نهادینه شود. سپس وقتی فرزند به دوران تفکر تحلیلی و انتزاعی رسید و ذهن او قدرت تحلیل را داشت، آن‌جا باید برای او هویت‌دهی و هویت‌بخشی کرد.

نهادینه کردن باورهای دینی و اعتقادی

قطعاً یکی از دغدغه‌های ما در دوران تربیت‌پذیری فرزندان این است که چگونه بتوانیم باورهای دینی و اعتقادی را در آن‌ها نهادینه کنیم و در وجود آن‌ها به نوعی باورهای اعتقادی را عمیق و کارساز قرار بدهیم. در این بخش می‌خواهیم مقداری درباره این موضوع صحبت کنیم.

۱. التزام عملی والدین

ما وقتی می‌خواهیم باورهای دینی و اعتقادی فرزندان خود را تقویت کنیم یا رفتارهای دینی را در فرزندان خود شکل بدهیم و ایجاد کنیم، باید از همان مدل شکل‌دهی شخصیت استفاده کنیم. یعنی اولاً ما باید به عنوان الگوهای دینی خوبی برای آن‌ها مطرح باشیم.

به عنوان مثال یکی از نکاتی که می‌تواند خیلی اثرگذار باشد این است که وقتی حس مادر حسی است که می‌خواهد خدا را از خود راضی نگه دارد، رفتارهای او برای رضای خدا باشد، کارهای او برای رضایت‌مندی خدا باشد، شما چه بخواهید و چه نخواهید فرزندتان از شما اثرپذیری دارد. لذا بیشتر در این دوران کودکی بچه‌ها نیاز به یک بسته رفتاری عینی دارند که ما والدین در معرض نگاه آن‌ها قرار بدهیم، نباید خیلی فراتر از آن ورود کنیم.

۲. پرهیز از پرداختن به این موضوع پیش از هفت سالگی

شاید برخی از پدران و مادران وقتی می‌خواهند فرزند خود را دینی تربیت کنند، فکر می‌کنند باید زیاد درباره خدا با او صحبت کنند، ولی این را بدانید در یکی از دورانی که بچه‌ها ممکن است درک درستی از مفهوم خدا نداشته باشند، قبل از هفت سال اول است. یعنی بچه‌ها ممکن است این را متوجه نشوند، چون خدا هم ماورائی است و بچه‌ها هنوز به تفکر انتزاعی نرسیده‌اند، ممکن است به آن موضوعات دینی یا توحیدی رنگ و بوی جسمی بدهند. یعنی بر اساس درک خود بخواهند آن را بفهمند.

حالا من در ابتدا یک مثالی از موضوعاتی که در مشاوره‌های خود دیدیم برای شما می‌زنم و بعد می‌خواهیم این بحث را تکمیل کنم. یک موقعی مادری که اتفاقاً تحصیل کرده بود و تحصیلات دینی هم داشت، می‌گفت ظهر بود؛ ما داشتیم ناهار می‌خوردیم و ناهار هم ماکارانی داشتیم. یک مقطعی فرزندم به من گفت: مامان جان؟ گفتم: بله. خدا کجا است؟  گفتم: مامان جان خدا همه جا است. یک مقدار فکر کرد و گفت: مامان جان؟ گفتم: بله. گفت: یعنی خدا در ماکارانی هم هست؟  گفتم: مادر جان خدا همه جا است. دوباره لحظاتی سپری شد، برگشت به من گفت: مامان من خدا را خوردم.

 یعنی این بچه چون درک ماورائی ندارد و بیشتر درک او حسی است، فکر می‌کند خدا هم یک موجودی است که لابه‌لای ماکارانی‌ها قرار گرفته است و شبیه این موضوع را ما در مشاوره‌ها خیلی می‌دیدیم که وقتی مادر می‌خواهد درباره خدا صحبت کند، توجه به آن میزان فهمِ عقلیِ فرزند خود، ندارد و مطلبی را که می‌گوید، اتفاقاً نتیجه معکوس پیدا می‌کند. یعنی بچه‌ها به خدا یک تجسمی می‌دهند، به خدا جسمیت می‌دهند.

انسان‌پنداریِ کودک در باورهای دینی

یکی از تعابیری که وجود دارد و دلیل هم دارد این است که می‌گویند بچه‌ها در سنین زیر هفت سالگی هنوز انسان‌پندار هستند یعنی هر موجودی را که نمی‌توانند ببینند به آن یک شکل و شمایل انسانی می‌دهند. مثلاً الآن شما به یک دختر بچه چهار، پنج ساله بگویید فرشته‌ها چگونه هستند؟ می‌بینید که یک آدمی می‌کشند که دو بال دارد. به او می‌گویید شیطان چگونه است؟ مثلاً یک بینیِ دراز برای او می‌کشد و یک کلاه می‌گذارد و یک قد کوچک و یک دُم هم برای او قرار می‌دهد، این تصوری از شیطان در ذهن بچه است. یعنی به او یک شکل و شمایلی شبیه انسان می‌دهد ولی با یک تغییراتی.

وقتی راجع به خدا هم با بچه‌ها صحبت می‌کنیم همین‌طور است. یک پژوهشی در یکی از مراکز پیش دبستانی درباره خدا انجام شد، دیدند بچه‌های پنج، شش ساله همه خدا را تجسم می‌کنند، مثلاً می‌گویند از پدر من خیلی بزرگ‌تر است، آن دور دورها زندگی می‌کند، نمی‌گذارد کسی او را ببیند. یعنی از این عبارت‌ها به کار می‌برند که جناب آقای دکتر ناصر باهنر در کتاب «آموزش مفاهیم دینی بر اساس روانشناسی رشد»، آن‌جا این موضوع را به خوبی تحلیل می‌کند. البته این بحث باقی می‌ماند که إن‌شاء‌الله من در بخش بعدی بیشتر برای شما توضیح خواهم داد.

عدم بهره‌مندی کودک از قدرت تحلیل باورهای دینی

همان‌طور که مطرح شد؛ باید به اندازه عقل و درک و فهم بچه‌ها درباره خدا با آن‌ها صحبت شود و لذا چون بچه‌ها در سنین پایین هنوز به آن تفکرات تحلیلی و انتزاعی نرسیده‌اند اگر ما مستقیماً درباره خدا زیاد با آن‌ها صحبت کنیم، شاید ذهن آن‌ها درگیر با موضوعاتی شود که با واقعیت منافات دارد.

لذا این‌که ما می‌گوییم درباره خدا نباید با بچه‌ها صحبت کرد، به دلیل همان ویژگی‌های ذهنی آن‌ها است. یعنی بچه‌ها نمی‌توانند تحلیل کنند. اتفاقاً وقتی شما از آن‌ها سؤال می‌کنید، ممکن است غلط جواب بدهند یا درباره آن موضوع با آن‌ها صحبت می‌کنید، ممکن است اشتباه برداشت کنند یا نتوانند درست تحلیل کنند.

من یک مثالی برای شما می‌زنم شاید این مثال بتواند خیلی کمک کند. مثلاً بنده یک کلاسی رفتم، تخته‌ای بوده، ماژیک وایت بُردی بوده است، روی آن نوشتم و به خانه برمی‌گردم و با همسر خود شروع به صحبت می‌کنم که یک کلاسی رفتیم، تخته وایت بردی بود، اتفاقاً ماژیک وایت برد آن هم چقدر خوب بود. بچه چهار، پنج ساله در خانه یک مرتبه به من می‌گوید: پدر؟ می‌گویم: بله؟ می‌گوید: این ماژیک وایت بُرد چیست؟

این بچه تا به حال ماژیک وایت برد ندیده است من شروع به توضیح می‌کنم، می‌گویم ماژیک وایت برد یک استوانه باریکِ پلاستیکی است که داخل آن خالی است، یک اسفنجی هم سر آن است، در آن بخش خالی هم مرکب است که با آن اسفنج می‌شود روی تخته نوشت.

می‌گوید: بابا این استوانه باریکی که گفتی یعنی چه؟ می‌گویم: استوانه‌ یک دایره دارای ارتفاع است. می‌گوید: بابا این دایره‌ای که می‌گویی چیست؟ می‌گویم: دایره یک شکل هندسی با یک مرکز و شعاع‌های برابر است. می‌گوید: بابا این شعاعی که می‌گویی چیست؟

ببینید هر چه جلوتر می‌رود ذهنیت او ممکن است با سؤالاتی مواجه شود و من هر چقدر هم توضیح ‌دهم شاید او موجه نشود. لذا اگر من همان‌جا به او ماژیک بدهم، بگویم ماژیک یعنی این. بچه‌ها این‌جا تفکر عینی دارند، یعنی باید یک چیزی بدهیم تا آن‌ را لمس کند و بفهمد، تحلیلی نیست، انتزاعی نیست، هر چقدر به او توضیح دهید، متوجه نمی‌شود.

یکی از علمای همدان می‌گوید در قدیم ما با خانواده به بندر عباس رفتیم. شاید این ماجرا برای صد سال قبل باشد. یک بچه‌ای هم داشتیم که همراه ما بود، وقتی خانه میزبان رسیدیم فرزند ما در آن هوای شرجی و گرم گفت: بابا من آب یخ می‌خواهم. بچه صاحبخانه تا حالا کلمه یخ به گوش او نخورده بود. به پدر خود گفت: این یخی که او می‌گوید یعنی چه؟ پدر گفت: یخ یعنی آب سفت شده. حالا شما تصور کنید آن موقع تلویزیون نبود، کتاب نبود، بچه هم یخ را ندیده است، پدرش دارد توضیح می‌دهد. گفت: بابا مگر آب سفت هم می‌شود؟  گفت: بله، هوا که خیلی سرد شود، یخ شود آب یخ می‌بندد و سفت می‌شود.

حالا آن بچه‌ای که در بندرعباس است تا حالا هوای سرد را هم تجربه نکرده است. هر چه این پدر توضیح می‌داد، ابهامات آن بچه بیشتر می‌شد. تا این‌که این عالم می‌گوید: من به پدر او گفتم اجازه بدهید من به او بگویم. گفتم عموجان به همدان آمدی یک تکه یخ کف دست تو می‌گذارم تا بفهمی یخ یعنی چه. یعنی او باید یخ را حس کند.

پرت کردن حواس

لذا ما درباره خدا چون نمی‌توانیم خدا را برای بچه‌ها ملموس کنیم، یک جاهایی باید سریع از آن عبور کنیم. شاید الآن این سؤال برای خیلی از پدر و مادرها پیش بیاید که یک مرتبه ما راجع به خدا صحبت کردیم، او هم می‌گوید خدا کجا است، به او چه بگوییم؟

می‌گوییم دو راه داریم یا حواس او را پرت کنید که إن‌شاء‌الله در موضوعات تربیتی درباره حواس‌پرتی بیشتر صحبت می‌کنیم، چون حواس‌پرتی در دوران تربیتی فرزندان به عنوان یک ابزار مهم است. من همیشه می‌خواهم تحلیل کنم و توصیف کنم، می‌گویم روش حواس‌پرتی در تربیت کودک مثل یک سلاح برای رزمنده است. یعنی آن‌قدر مهم است و لذا ما باید قدرت حواس‌پرت کردن بچه‌ها را داشته باشیم.

پاسخ اقناعی در مورد باورهای دینی

یا حواس او را پرت کنیم یا نه، یک جواب اقناعی بدهیم و دیگر نگذاریم به آن فکر کند. به عنوان مثال وقتی می‌گوید مادر، خدا کجا است؟ بگویید خدا همه جا است، آن پرتقال را بیاور برای تو پوست بکنم، دیگر نمی‌گذارم روی آن فکر کند.

 جواب اقناعی را به او می‌دهم که بگوید آسوده خاطر شدم که جواب خود را گرفتم، ولی دیگر اجازه نمی‌دهم با آن ذهنی که هنوز قدرت تحلیل ندارد، خود را درگیر با موضوع بکند. یعنی سریع حواس و ذهن او را به یک موضوع جدیدی مشغول می‌کنم، این‌ها همان شیوه‌های تربیتی می‌شود که باید به آن توجه داشته باشیم که در این دوران، ذهن فرزندان خود را با موضوعاتی که هنوز برای آن‌ها قابل درک و فهم نیست، خیلی مشغول نکنیم.

الگوی رفتاری مناسب

به این نکته اشاره کردیم دوران کودکی دورانی است که نمی‌شود با بچه‌ها هر موضوعی را در میان گذاشت، با آن‌ها صحبت کرد، ممکن است این موضوعات ذهن آن‌ها را درگیر کند، حتی دچار یک سری انحرافات ذهنی در ذهن بچه‌ها شود و بعداً اگر ما بخواهیم او را به مسیر بیاوریم کار خیلی دشوار و سخت و پیچیده می‌شود. برای همین است که ما باید حتماً به یک سری از نکات و موضوعات به صورت جدی توجه داشته باشیم.

به خاطر همین ما مدام تأکید می‌کنیم به جای این‌که با بچه‌ها درباره خدا، پیغمبر، بهشت، جهنم، فرشته، شیطان صحبت کنیم، مادر باید بیشتر به عنوان یک الگوی مناسب، یک الگوی ارزشمند، یک الگوی بی‌بدیل رفتارهای خوب را در معرض بچه قرار بدهد.

در این دوران ما باید بیشتر بچه‌ها را با آن رفتارها مأنوس کنیم. یعنی مادر نماز خود را بخواند، مادر دعای خود را انجام بدهد، مادر با حیا باشد، مادر دروغ نگوید، مادر خشم خود را کنترل کند، مادر صبور باشد، مادر لجباز نباشد. وقتی مادر تمام این کارها را به عنوان الگو انجام می‌دهد، ما داریم به آن تربیت و به آن مراحل اولیه تربیت نائل می‌آوریم که او نقش مؤثر الگوی تربیت در فرزندان است.

گام‌های تربیت بر پایه باورهای دینی

من همین جا به این نکته اشاره کنم که تربیت گام دارد، پلکانی است. تربیت باید گام به گام انجام شود.

1. تربیت تقلیدی

تربیت گام دارد و پلکانی است. یعنی در یک دوره ما باید بچه‌ها را تقلیدی تربیت کنیم. یعنی بچه رفتار خوب را ببیند، انجام بدهد، او را تشویق کنیم که نهادینه شود. وقتی که به دوران تحلیلی رسید، دوران انتزاعی رسید، ذهن او قدرت تحلیل را داشت، آن‌جا باید برای او هویت‌دهی و هویت‌بخشی کنیم.

هویت‌دهی، تکامل بخشی به دوران تقلیدی است. یعنی دختر گل ما بحث چادر را به عنوان رویکرد در زندگی خود پیش می‌برد. آیا همین‌طوری چادر به سر می‌کرد؟ چرا چادر به سر می‌کرد؟ چون مادر او چادری بوده است، چون خاله او به حجاب و حیا اهمیت می‌داد، چون مادربزرگ او توجه به حجاب داشته است، او هم تقلید کرده است.

2. استدلال و هویت‌‌بخشی

حالا به دوره نوجوانی می‌رسد، ممکن است از چرایی حجاب سؤال کند که مامان چرا باید چادری باشیم؟ چرا باید چادر به سر بکنیم؟ چرا دختر باید با حیا باشد؟ این‌جا دیگر دوره‌ای است که من باید گام دوم را شروع کنم یعنی برای او استدلال بیاورم، دلیل بیاورم، دیگر بچه‌ها در این دوره دنبال آن هویت‌یابی هستند، من آن هویت‌بخشی را با آن قدرت تحلیل قوی به او انتقال بدهم. این تربیت گام دوم می‌شود. یعنی همین‌طور ما بچه‌ها را گام به گام در مسیر تربیت جلو می‌بریم، پیش می‌بریم.

لذا در دوره کودکی وقتی بحث از اعتقادات و باورهای دینی یا رفتارهای دینی می‌شود، بچه‌ها بیشتر باید انسان‌های معتقد را ببینند، بچه‌ها باید انسان‌های با رفتارهای دینی خوب را ببینند. اگر منِ پدر، منِ مادر این بستر را در محیط تربیتی برای او فراهم کردیم، برنده میدان هستیم، ما این‌جا توانستیم آن گام مؤثر را در تربیت ایجاد کنیم. لذا در این دوره است که ما نباید بچه‌های خود را به هر کسی بسپاریم.

مادر موفق مادری است که برای فرزندان خود وقت بگذارد. اگر ما بخواهیم فرزندان خود را در دوران کودکی، در مسیر یک تربیت موفقی قرار بدهیم باید حتماً برای بچه‌ها وقت بگذاریم و تعبیر بنده این است که این بچه‌ها را واسپاری به دیگران نکنیم.

امروزه هم خیلی از کارشناسان بر این اعتقاد هستند؛ نه فقط کارشناسان دینی، حتی غربی، مثلاً آقای جرج گیلدر در کتابی تحت عنوان «چه کسی گهواره‌ را تکان خواهد داد؟»، می‌گوید اگر می‌خواهید بچه خود را خوب تربیت کنید، امنیت و آرامش به او بدهید، تا چهار سالگی حداقل خود، پایه تربیت او باشید، به هیچ کس این تربیت را واسپاری و واگذاری نکنید.

پس ما در شکل‌دهی شخصیت بچه‌ها، باورهای دینی آن‌ها، شکل اعتقادی آن‌ها، شکل رفتاری آن‌ها، در آن هفت سال اول سعی کنیم خود را بسازیم، خود را تربیت کنیم و این تربیت یافتگی خود را در معرض کانال نگاه او، کانال شنیدار او قرار بدهیم و اجازه بدهیم که بچه‌ها از این دو کانال مهم خود به خوبی استفاده کنند و آن تأثیرپذیری تربیتی را إن‌شاء‌الله به نحو مطلوب داشته باشند.

حجت‌الاسلام والمسلمین سید علیرضا تراشیون

Cinque Terre

درس تربیت فرزند

این مقاله بخشی از درس‌های تربیت فرزند است که توسط استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین تراشیون در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. درس تربیت فرزند مباحثی پیرامون تربیت فرزند اسلامی است. در این درس عوامل موثر در تربیت فرزند بررسی می‌شود. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این درس به اینجا مراجعه کنید.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

انس با قرآن