فرماندهی اسامه تدبیری برای حفظ امامت
فهرست مطالب این مقاله را ببینید
اسامه بن یزید یکی از جوانترین فرماندهانی است که توسط پیامبر اکرم (ص) برای رهبری سپاه اسلام منصوب شد. پیامبر اکرم (ص) بعد از واقعه غدیر اقداماتی را برای تثبیت ولایت انجام دادند. یکی از آنها انتخاب اسامه جوان برای فرماندهی است. ایشان با این کار میخواستند نشان دهند که ملاک رهبری، شایستگی افراد است نه سن و سال.
چکیده
- با وجود واقعه غدیر و اعلام رسمی پیامبر اکرم (ص) هنوز جامعه جاهلی آن روز حاضر نبود امیرالمومنین (ع) را در جایگاه جانشینی پیامبر (ص) ببیند. لذا پیامبر (ص) برای تثبیت ولایت تدابیری اندیشیدند.
- ازجمله تدابیر پیامبر (ص) انتخاب اسامه جوان به فرماندهی سپاه اسلام بود. تا همگان بفهمند ملاک شایستگی افراد سن و سال نیست.
- از طرفی پیامبر (ص) به همگان امر کردند که با اسامه همراه شده و به بیرون شهر بروند تا در زمان بیماری پیامبر، برای جانشینی ایشان توطئه نکنند.
- اما عمر و ابوبکر از دستور پیامبر (ص) سرپیچی کردند و با اسامه همراه نشدند.
اقدامات پیامبر (ص) برای تثبیت ولایت امیرالمومنین (ع)
با اینکه پیامبر خدا (ص) در جریان غدیر به کاملترین و رساترین وجه، ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) را اعلام فرموده بود، اما جامعه اسلامی که هنوز رگههای جاهلیت را در خود حفظ کرده بود، حاضر نمیشد که آن حضرت را در جایگاه جانشینی پیامبر (ص) ببیند.
بدین سبب در اواخر عمر شریف خود، برای اینکه در هنگام رحلت، مدعیان قدرت و خلافت، مزاحمتی برای امیرالمؤمنین (ع) ایجاد نکنند دو تدبیر بسیار حسابشده اندیشید:
در این نوشته به بررسی اقدام اول یعنی بسیج عمومی برای جهاد به فرماندهی اسامه جوان میپردازیم. برای مطالعه درباره اقدام دوم پیامبر اکرم (ص) میتوانید به مقاله «حدیث قرطاس» مراجعه فرمایید.
رسول خدا (ص) برای گرفتن انتقام جنگ موته دستور داد که همه مردم بسیج شوند و بهسوی «معان» که در اردن امروزی است، حرکت کنند.
پیش از این هم بارها پیامبر اکرم (ص) فرمان آمادهباش داده بود، ولی این بار با موارد گذشته متفاوت بود. حضرت رسول (ص) فرمود: «همه کسانی که قادر هستند سلاح بهدست بگیرند باید در این مأموریت حضور پیدا کنند». فقط چند نفر از بنیهاشم را استثنا فرمود و هرکس که به این سپاه ملحق نشود، لعنت نمود.
فرماندهی اسامه بن یزید
آن حضرت فرماندهی این سپاه را به جوانی کمسال به نام اسامه بن زید سپرد که سن او را بین هفده تا بیست و یک سال گفتهاند؛ درحالیکه افراد با تجربهای در میان اصحاب حضور داشتند و پیامبر (ص) میتوانست فرماندهی را به کسی بدهد که سن بالاتر و تجربه بیشتری داشت، ولی آن حضرت درپی هدفی خاص بود.
انتخاب اسامه برای بسیاری از افراد سنگین بود. آنان میگفتند: «ما با این سن و سابقه، تحت امر یک جوان نورس برویم؟!».
وقتی که خبر این اعتراضها به پیامبر (ص) رسید، بسیار خشمگین شد و با حالت بیماری وارد مسجد شد و خطاب به مردم فرمود: «این اعتراضها چیست که به گوش من رسیده؟ شما پیش از این درباره فرمانده کردن پدر اسامه نیز اعتراض کردید و به خدا سوگند، اگر پدرش برای فرماندهی سزاوار بود، خود او نیز برای این کار شایسته است». 1
انتخاب اسامه تأیید غدیر
این بیان پیامبر (ص) مهر تأییدی بر مسئله غدیر بود. آن حضرت میخواست به این وسیله به مردم نشان دهد که اصل در ریاست و رهبری، شایستگی است، نه سن و سال. امت اسلام اگر به فرماندهی اسامه که رسول خدا (ص) شایستگی او را تشخیص داده بود تن نمیدادند و از رسول خدا (ص) اطاعت نمیکردند، چگونه میتوانستند به ولایت مطلق امیرالمؤمنین (ع) که لیاقتهای بینظیر او برای همه اثبات شده بود تن بدهند؟
نکته مهم دیگری که در این تدبیر نهفته بود، این است که اگر از فرمان اسامه که پیامبر (ص) او را تعیین کرده سرپیچی شود، مردم مستوجب لعن خدا و رسول خواهند بود. در این صورت، به طریق اولی اگر از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین (ع) که از طرف خدا منصوب و بهوسیله پیامبر (ص) معرفی شده، تخلف کنند، مستوجب لعن و نفرین ابدی خواهند بود.
پیامبر (ص) ناحیهای به نام «جرف» را در بیرون مدینه بهعنوان مرکز استقرار لشکر اسامه تعیین کردند. لشکر مطابق با دستور رسول خدا (ص) به جرف حرکت کرد.
بیماری پیامبر اکرم (ص)
در همین موقعیت بیماری پیامبر (ص) شدت گرفت. چند روز بود که آن حضرت بیمار بودند و این بیماری باعث شده بود که گاهی در نماز جماعت حضور پیدا نکنند و برخی از اصحاب را به جای خود بفرستند. اما تا آن موقع، پیامبر (ص) بیهوش نشده بودند. درست زمانی که سپاه آماده حرکت بود، حال آن حضرت وخیم شد. امّایمن مادر اسامه که خدمتکار پیامبر (ص) بود، فردی را به جرف فرستاد و خبر وخامت حال رسول خدا (ص) را به اسامه رساند.
امّایمن بانوی بزرگواری است. از رسول خدا (ص) نقل شده که او را زنی بهشتی دانستهاند. اما در اینجا مرتکب اشتباه بزرگی شد. او به دستور چه کسی باید خبر وخامت حال پیامبر (ص) را به فرزند خود که فرمانده این سپاه است اطلاع میداد؟ به نظر میرسد که گروهی از اصحاب فرصتطلب، بهظاهر از روی دلسوزی و نگرانی، امّایمن را فریب داده و گفته بودند که اگر دیدی حال آن حضرت وخیم شد، ما را بیخبر مگذار. او هم به تصور اینکه آنها خیرخواه هستند، گمان کرده که باید این خبر را به آنان برساند.
وقتی پیک امّ ایمن به جرف آمد و خبر وخامت حال رسول اکرم (ص) را رسانید، لشکرِ آماده، نظام خود را از دست داد و بسیاری از سرشناسان و بزرگان اصحاب، اردوگاه را ترک کردند و به مدینه بازگشتند. اسامه هم بازگشت و به خانه پیامبر (ص) آمد. وقتی آن حضرت به هوش آمدند و اسامه را دیدند، فرمودند: «تو اینجا چه میکنی؟!». عرض کرد: «شنیدم حال شما وخیم است. خواستم ببینم در این موقعیت به این مأموریت برویم یا خیر؟». پیامبر (ص) فرمودند: «مأموریت تو همان است که گفتم. سریع حرکت کن».
تدبیر پیامبر اکرم (ص) برای حفظ امامت
تلاش پیامبر (ص) این بود که در هنگام رحلت خود، مدعیان خلافت در مدینه حضور نداشته باشند تا امیرالمؤمنین (ع) پس از رحلت آن حضرت، رهبری اسلام را بهدست بگیرد و وقتی آنها از این مأموریت برگشتند، در عمل انجامشده قرار گیرند. در این صورت، پیامبر خدا (ص) در غیاب آنان از دنیا میرفت و جانشین ایشان که مسلمانان در غدیر با او بیعت کرده بودند، در جای ایشان قرار میگرفت و کسی نبود که در این امر با او منازعه کند.
اسامه طبق دستور پیامبر (ص) به جرف برگشت. آن حضرت فرموده بودند که بهسرعت سپاه را روانه کند، ولی او وقتی دید که اکثر سرشناسان حضور ندارند، دستور رسول اکرم (ص) را اجرا نکرد و صبر کرد تا آن سرشناسان به لشکر برگردند، ولی این امر هیچ وقت رخ نداد و فرمان پیامبر خدا (ص) بر زمین ماند.
اسامه باید به دستور پیامبر (ص) عمل میکرد و اگر آن سرشناسان اصحاب از لعن خدا و پیامبر ترس و واهمهای داشتند، به هر قیمتی خود را به اسامه میرساندند.
دستور به اقامه نماز
پس از خروج اسامه، پیامبر (ص) بنا بر اینکه لشکر از شهر بیرون رفته، فرمودند: «به کسی بگویید که با مردم نماز بخواند». چون پیامبر (ص) در خانه عایشه مستقر بود، عایشه از خانه بیرون آمد و به مردم خطاب کرد: «پیامبر خدا میفرماید ابوبکر با مردم نماز بخواند». حفصه، همسر دیگر پیامبر (ص) و دختر عمربنخطاب هم بیرون آمد و گفت: «پیامبر خدا میفرماید عمر با مردم نماز بخواند».
این دو نفر که از سپاه اسامه سرپیچی کرده بودند در مدینه حضور داشتند و وارد مسجد شدند. البته آنان برخلاف دخترانشان هماهنگ جلو رفتند. عمر، ابوبکر را جلو فرستاد و خودش پشت سر او قرار گرفت. مردم هم به گمان اینکه پیامبر (ص) چنین فرموده به ابوبکر اقتدا کردند.
وقتی رسول خدا (ص) به هوش آمدند پرسیدند: «آیا نماز جماعت برگزار شده یا خیر؟» در پاسخ گفته شد: «بلی». فرمودند: «با چه کسی نماز میخوانند؟». گفتند: «ابوبکر».
عصبانیت پیامبر (ص) از ابوبکر
در اینجا نقل منابع شیعه و سنّی متفاوت میشود. اهلسنت معتقدند که پیامبر (ص) از شنیدن این خبر بسیار خرسند شد و فرمود: «من را به مسجد ببرید». آن حضرت را با سختی به مسجد آوردند و ایشان به ابوبکر اقتدا کرد.
اما بنا بر منابع شیعی، آن حضرت بهشدت از این موضوع برآشفت و فرمود: «مرا به مسجد ببرید». امیرالمؤمنین (ع) و فضلبنعباس زیر شانههای آن حضرت را گرفتند و ایشان را درحالیکه پاهای مبارکش روی زمین کشیده میشد، وارد مسجد کردند. رسول خدا (ص) فرمود: «مرا کنار محراب ببرید». پیامبر اکرم (ص) لباس ابوبکر را گرفت و کشید و نماز او را بر هم زد. مردم هم با دیدن پیامبر (ص) نماز خود را شکستند و چون آن حضرت نمیتوانست بایستد، نشسته در محراب نماز خود را اقامه کرد و مردم به آن حضرت اقتدا کردند.
دستور پیامبر (ص) به پیوستن عمر و ابوبکر به اسامه
از اینجا به بعد، دوباره نقل شیعه و سنّی یکسان میشود. پیامبر (ص) ابوبکر و عمر را به خانه احضار فرمود. در خانه از این دو نفر پرسید: «به چه دلیل اینجا هستید و با جیش اسامه حرکت نکردید؟». ابوبکر گفت: «من میخواستم یک بار دیگر با شما تجدید پیمان کنم و شما را زیارت نمایم». عمر گفت: «من نخواستم حال شما را از دیگران بپرسم و خواستم مستقیماً جویای حال شما باشم».
آن حضرت فرمود: «حال مرا دیدید. سریع حرکت کنید و اینجا نمانید». اما آن دو نرفتند. پیامبر (ص) فرمود: «خدا لعنت کند هر کسی را که از جیش اسامه سرپیچی نماید». با این حال، آنها باز هم خانه رسول خدا (ص) را ترک نکردند.
اما تدبیر دیگر پیامبر اکرم (ص) برای حفظ ولایت از دست دشمنان اقدام برای نوشتن یک توصیه نامه مهم در اواخر عمر شریفشان است که در مقاله «حدیث قرطاس» میتوانید آنرا مطالعه نمایید.
پی نوشت ها
- بحارالانوار، ج٢١، ص۴١٠.