فهرست مطالب این مقاله را ببینید
- 1 ظلمات بعد از رسول الله (ص):
- 2 توقف پیشرفت و گسترش اسلام:
- 3 نکتهٔ اول: جهانی بودن پیامبر اکرم (ص)
- 4 نکتهٔ دوم: مأموریت به گسترش اسلام و ابلاغ جهانی
- 5 نکتهٔ سوم: جهاد در راه جهانی سازی
- 6 نکتهٔ چهارم: برنامه ریزی در جهت جهانی سازی
- 7 نکتهٔ پنجم: توفیقات پیامبراکرم (ص) در گسترش اسلام
- 8 نکتهٔ ششم: پیشرفت و گسترش اسلام
پیامبر اسلام (ص)، پیامبری جهانی و آیین اسلام یک آیین جهانی است. در این مقاله عوامل جهانی بودن و گسترش اسلام بررسی میشود و در نهایت علت توقف این پیشرفت بعد از رحلت پیامبر (ص) روشن میگردد. در این زمینه چند نکته قابل توجه است:
• دین هیچ پیامبری در زمان حضور آن پیامبر به اندازهٔ دین پیامبراسلام (ص) پیشرفت نکرد.
• پیامبر اکرم به پادشاهان سراسر عالم نامه نوشتند و آنها را به اسلام دعوت کردند.
• شواهد تاریخی نشان میدهد اگر راه پیامبر (ص) ادامه پیدا میکرد حدود ۳۰ سال بعد اسلام تمام جهان را فرا میگرفت.
با این وجود سوالاتی به ذهن میآید به عنوان مثال:
• چه چیز باعث عدم پیشرفت اسلام بعد از رحلت پیامبر (ص) شد؟
• آیا خلیفه دوم اسلام را به ایران آورد؟
• خلفا باعث پیشرفت اسلام شدند یا عقبگرد؟
پاسخ به این سوالات را میتوانید در این مقاله جستجو کنید. ابتدا خلاصه مطالب را مشاهده میفرمایید.
چکیده
ظلمات بعد از رسول الله (ص):
در زمان حیات شریف پیامبر (ص) دین اسلام روز به روز در حال پیشرفت و گسترش به سراسر جهان بود. اتفاقی که بعد از پیامبراکرم (ص) افتاد این بود که جامعه آن دوران از ولایت حقّه الهی خارج شد و ولایت طاغوت را پذیرفت و سبب خروج جامعه از نور به سوی ظلمتها شد. و همچنین باعث کند شدن پیشرفت و گسترش اسلام و انتشار نور الهی در سرتاسر عالم و ناموفق ماندن این امر به طور موقت شد.
توقف پیشرفت و گسترش اسلام:
اما در بحث کُند شدن گسترش اسلام باید به این نکته توجه داشت که پیامبراکرم (ص) برای جهانی شدن اسلام طراحی کردند، طرحی که با موفقیت در حال پیشروی بود. برای روشن شدن این مسئله باید به چند نکته توجه کنیم که بیانگر دلایل جهانی بودن اسلام است:
اما توضیح مطلب :
نکتهٔ اول: جهانی بودن پیامبر اکرم (ص)
پیامبر اکرم (ص) رسولی جهانی بودند و برای همهٔ مردم دنیا مبعوث شده بودند.
بگو ای مردم، من رسول خدا به سوی همهٔ شما هستم.
نکتهٔ دوم: مأموریت به گسترش اسلام و ابلاغ جهانی
پیامبر گرامی اسلام (ص) رسول جهانی بودند و دین و شریعت او برای همهٔ مردم دنیا تا روز قیامت جاودانه است؛ این موضوع از مسلمات است که حتی پیامبران گذشته وعده داده بودند و آیات متعدد قرآن نیز بیان میکند. با این مقدمه سؤال میکنیم آیا پیامبراکرم (ص) مأمور به ابلاغ دین خود به همهٔ عالم بودند یا نبودند؟ بدون شک در حد امکان این مأموریت را داشتند، تا جایی که میتوانستند باید این کار را انجام دهند. نور قرآن، نور اسلام، حق همهٔ مردم دنیا است. رسول خدا (ص) باید این حق را به مردم دنیا میرساندند.
بنابراین اولاً رسول اکرم (ص) جهانی هستند و اسلام دین جهانی، قرآن کتاب جهانی و خانهٔ کعبه معبد جهانی است. ثانیاً پیامبراکرم (ص) باید این دین را به همهٔ مردم دنیا میرساندند و مأمور به ابلاغ و گسترش اسلام بودند. این دستور قرآن کریم است حتی به مسلمانها که با کفار مجاور خود قتال کنید تا حق در زندگی آنها وارد بشود. چون قتال با کفار، قتال با سردمداران کفر است، شما سردمداران را کنار بزنید تا نور قرآن و اسلام به مناطق اطراف شما برسد. وقتی که آنها مسلمان شدند نور اسلام باید به اطراف آنها نیز برسد و این حکم ادامه خواهد داشت تا موقعی که همهٔ عالم تحت نورانیت و پرچم اسلام قرار بگیرد.
نکتهٔ سوم: جهاد در راه جهانی سازی
پیامبراکرم (ص) در راه ابلاغ و گسترش اسلام مأمور به جهاد شدند. چرا که طبیعی است که گردنکشان، سران قریش و سران کشورهای جور و به طور کلی ائمهٔ کفر و طاغوت نمیخواستند که نور اسلام به مردم برسد زیرا در این صورت بساط آنها برچیده میشد. برای همین آنها با پیشرفت و گسترش اسلام مقابله میکردند. پیامبراکرم (ص) موظف شدند با موانع بجنگند و جهاد کنند تا اینکه اسلام به همهٔ عالم برسد. قرآن کریم به پیامبراکرم (ص) دستور میدهد که مؤمنین را بر جهاد تحریض و تشویق کن.
اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد ترغیب كن.
چرا در راه خدا و به خاطر مردان و زنان و كودكان ناتوان نمىجنگید؟ آنها كه مىگویند: اى پروردگار ما، ما را از این قریه ستمكاران بیرون آر و از جانب خود برای ما ولیّ و مددكارى قرار بده.
چراکه قتال در راه خدا یک فداکاری، در راه خدا و مستضعفان است و سبب نشر نور الهی به همهٔ دنیا و بهرهمندی همهٔ مردم از نور الهی است. پس این امر مقدسی است. پیامبراکرم (ص) مأمور شدند تا مسلمانها را در این فداکاری، تحریض و تشویق کنند. قرآن به خود مسلمانها دستور میدهد:
اى اهل ایمان! با كافرانى كه همجوار شما هستند، نبرد كنید.
با کافرانی که در کنار شما هستند و در برابر دین خدا مقاومت میکنند با آنها وارد جنگ و قتال بشوید و این کار را باید ادامه بدهند تا اسلام جهانی شود.
در اینجا باید نکتهای را بیان کنیم، گاهی غربیها در برابر اسلام موضع میگیرند و میگویند اسلام دین شمشیر بوده است. ما تأیید میکنیم و میگوییم اسلام در بعضی مواقع شمشیر را به کار گرفته است؛ اولاً از حیثیت خود دفاع کرده است. سیزده سال سران قریش مسلمانها را گرفتند و بستند و کشتند و اموال آنها را غارت کردند و یک سال هم در مدینه بعد از چهارده سال از بعثت رسول خدا (ص) اذن جهاد با این آیه در سورهٔ حج صادر شد:
خداوند اذن داد به مؤمنانی که بر آنها ظلم شده که دست به سلاح ببرند و از حیثیت خود دفاع کنند و خداوند آنها را یاری خواهد کرد، خدا بر یاری آنها توانمند است.
میبینیم که جنگ احد و احزاب حالت دفاعی داشته است.
مرحلهٔ دوم این است که پیامبر (ص) باید وظیفهٔ خود را در گسترش اسلام و انتشار نور الهی انجام بدهد. ما مسائل شبیه این را از دنیای غرب میبینیم که گاهی با افتخار انجام میدهند. برای مثال به یاد داریم در همین دههٔ اخیر، آمریکا به عراق حمله کرد. اجماعی از جهان غرب تشکیل شد، همه بر این امر متحد شدند و تلقی کردند که این کار، کار مقدسی است. چرا؟ چون حرف آنها این بود که ما میخواهیم عدالت و آزادی را به مردم عراق هدیه بدهیم. غیر از این نبود و الا به آنها چه ربطی داشت که از آن طرف دنیا بیایند و اینجا کشتار کنند که صدام را از بین ببرند.
همه این حرف را قبول کردند. چون صدام آدم ظالم و جنایتکاری است، دنیای غرب پذیرفت. در حالی که اینها در این حرف خود صادق نیستند، چرا که آمدند منابع حیاتی مردم عراق را از بین بردند تا بعد که نیروهای زمینی آنها میآیند تلفات زیادی ندهند و این برای استعمار و تسلط بیشتر بر منطقه بود.
لکن پیامبراکرم (ص) در این گفتار صادق بود. اگر جنگ برای عدالت کار خوبی است ولو اینکه این همه آدم به خاک و خون کشیده شوند، چرا شما جهاد اسلامی و جنگهای پیامبراکرم (ص) را محکوم میکنید؟ پیامبر (ص) جنگیدند که سران استکبار را کنار بزنند، نور الهی را به مردم عالم هدیه کنند. عدالت را، آزادگی را، توحید را، خدا و معنویت و سعادت ابدی و بهشت را به آنها ارزانی کنند. اگر آن امر، امر مقدسی است چرا این امر مقدس نیست؟ در حالی که پیامبراکرم (ص) در جنگها سفارشهای زیادی در رعایت کردن مسائل اخلاقی داشتند. در جنگها دستوراتی به این مضامین داشتند که نباید به مردم آسیب رسانده شود، نباید به بانوان کاری داشته باشید، نباید زحمتی برای آنها ایجاد شود، حتی دربارهٔ فراریان و تخریب خانه و زمین کشاورزی و درختان و امثال اینها سفارش میکردند.
کتاب «نبرد مقدس» نوشتهٔ آیت الله محمد علی جاودان که بیش از سی سال پیش چاپ شده، بررسی زیبایی کرده است؛ که چقدر در جنگهای رسول خدا (ص) حرمت خون انسانها نگه داشته میشد. در تمام جنگهای پیامبراکرم (ص) حدود هزار و دویست نفر کشته شدند یا به شهادت رسیدند. برای این که نکات فراوانی در جنگهای اسلام رعایت میشد تا ظلمی صورت نگیرد. نبرد پیامبراکرم (ص) واقعاً نبرد مقدس بود. چطور دنیای غرب به خود چنین اجازهای میدهد؟ آن وقت پیامبراکرم (ص) را محکوم میکنند؟! انسان عاقل و آگاه نباید از این گونه شبهات فریب بخورد.
نکتهٔ چهارم: برنامه ریزی در جهت جهانی سازی
پیامبر اکرم (ص) برای ابلاغ جهانی و گسترش اسلام برنامهریزی کردند. بعضی از کارهایی که پیامبراکرم (ص) انجام دادند را در نمودار زیر مشاهده میکنید:
اما توضیح مطلب:
ابلاغ اسلام به حاکمان:
پیامبراکرم (ص) اسلام را در سطح جهانی مطرح کردند و حتی سران دنیا را به اسلام فرا خواندند. طبیعی است که این کار یعنی گسترش اسلام ارزان تمام نمیشود و آنها راحت نمینشینند. بعد از صلح حدیبیه که پیمان ده سال متارکهٔ جنگ با سران قریش بسته شد پیامبراکرم (ص) به سران آن روز دنیا نامه نوشتند. نامههای ایشان در تاریخ ثبت شده است.
در کتاب مکاتیب الرسول (ص) نامههای ایشان ضبط شده است. نامهای که به کسری، پادشاه ایران نوشتند، به این شرح است:
… از محمد فرستاده خداوند به کسری بزرگ فارس؛ سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند و به خدا و رسول خدا ایمان بیاورد، شهادت دهد که خداوند یکتا است و هیچ شریکی برای او نیست و شهادت دهد که محمد بندهٔ او و رسول او است. من تو را با دعوت الهی دعوت میکنم و بدون شک من رسول خدا به سوی همهٔ مردم هستم، که هر کس را که حیات معنوی داشته باشد انذار کنم و هشدار دهم و البته قول الهی بر کافران محقق خواهد شد، اسلام بیاور، تا در امان باشی، اگر از این راه ابا و امتناع کنی گناه مجوس بر عهدهٔ تو خواهد بود.
چون اگر آن روز او ایمان میآورد همه مردم ایران همان زمان ایمان میآوردند. این نامه به عبارتهای دیگری هم نقل شده است. میبینیم که لحن نامه لحن بسیار جدی و از موضع بالا است. پادشاه ایران یک ابر قدرت بود، امپراتور روم یک ابر قدرت بود، پیامبراکرم (ص) از این موضع برای آنها نامه مینویسد. معلوم میشود ایشان برنامههایی برای گسترش اسلام و جهانی شدن داشتند. به پادشاه عمان که بعضی گفتهاند هرمزان از ناحیهٔ کسری بوده، نامه مینویسد و از او میخواهد که تسلیم بشود. میفرماید: اگر تسلیم نشوید باید جزیه بپردازید. در نامهٔ دیگری آمده است:
… من تو را به اسلام دعوت میکنم، مسلمان شو تا در امان باشی.
نامهای به قیصر روم نوشتند به این عبارت:
… سلام بر کسی که هدایت را پیروی کند، من تو را به اسلام دعوت میکنم، مسلمان شو تا در امان باشی، اگر مسلمان شوی خدا اجر تو را دو برابر خواهد داد، اگر ابا کنی گناه امت مسیح بر تو خواهد بود. و ای اهل کتاب، بیایید بر یک کلمه اتفاق نظر کنیم که بین ما و شما هر دو یکسان است. غیر خدا را نپرستیم و به او شرک نورزیم و یکدیگر را به ربوبیت نپذیریم، پس اگر روى گرداندند بگویید: گواه باشید كه ما تسلیم خدا هستیم.
همچنین به نجاشی هم نامهای نوشتند 9 که فقط ترجمه آن را ذکر میکنیم:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» این نامهای است از محمّد رسول الله به نجاشی پادشاه حبشه، من مدح میکنم و حمد میکنم به سوی تو خدایی را که مالک است و قدّوس است و مؤمن و مهیمن است، و من شهادت میدهم که عیسی بن مریم روح الله و کلمهٔ خدا بود که خداوند آن را به مریم بتول القاء کرد؛ مریم که طیّبه و در حصن عفاف و عفّت بود. و خداوند (مثل آدم) از روح خود یعنی روح القدس در او دمید و او را خلق کرد. من تو را دعوت میکنم به سوی خدا، خدایی که یکتا است و شریک برای او نیست و دعوت میکنم به طاعت خدا و به اینکه از من تبعیّت کنی و ایمان بیاوری. تو را به قرآن دعوت میکنم که از طرف خدا بر من نازل شده است، من رسول الله هستم. پسر عمویم جعفر را به سوی تو فرستادم که جماعتی از مسلمین با او هستند. پس اگر جعفر به سوی تو آمد، به رسالت من اقرار کن و جبّاریت را کنار بگذار. من تو و سپاه تو را به سوی خدای عزّ و جلّ دعوت میکنم من سخن را ابلاغ کردم، خیرخواهی کردم پس بپذیرید، «وَ السَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى».
این دعوت پیامبراکرم (ص) بوده است. آیا این مطلب چیزی جز برنامهریزی برای جهانی شدن و گسترش اسلام است؟ پیامبر (ص) به وظیفهٔ الهی خود در این مورد عمل کردند، هر چند که این دعوت ایشان باعث تحریک حکومتها علیه ایشان شود؛ طبیعی است که آنها به فکر میافتند تا با دینی که جهانی است مقابله میکنند، پیامبراکرم (ص) همهٔ این خطرها را پذیرفتهاند برای این که اسلام در سطح جهان مطرح و منتشر شود. پیامبراکرم (ص) بعد از حجة الوداع سپاهی به سوی بلقاء روم فرستادند؛ یعنی تا اواخر عمر شریفشان همچنان در فکر انتشار و ابلاغ اسلام به سوی همهٔ مردم دنیا بودند.
وعدههای پیامبر (ص):
نکتهٔ دیگر در همین زمینه این است که پیامبراکرم (ص) بسیار وعدهٔ پیشرفت و گسترش اسلام را به مسلمانها میدادند و مکرراً میفرمودند که چه اتفاقاتی خواهد افتاد، به آنها وعده میدادند. داستان زیبایی را دربارهٔ سراقة بن مالک نقل میکنند 10. او رئیس یکی از قبایل قریش بود. پیامبراکرم (ص) وقتی به سوی مدینه هجرت کردند. کفار قریش تا نزدیکی غار آمدند ولی پیامبر را نیافتند. وقتی مأیوس شدند صد شتر جایزه گذاشتند برای کسی که پیامبر اکرم (ص) را به آنها برگرداند. رئیس یکی از قبایل به نام سراقه شنید پیامبر (ص) در کدام مسیر است و به راه افتاد تا به ایشان رسید. معلوم بود که او به چه قصدی آمده است.
پیامبراکرم (ص) فرمودند: «اللَّهُمَّ اكْفِنِی شَرَّ سُرَاقَةَ بِمَا شِئْتَ» خدایا به هر شکلی که میدانی شر او را از من دفع کن. به محض اینکه پیامبراکرم (ص) این جمله را گفتند چهار دست و پای اسب سراقه به زمین فرو رفت. به محض اینکه این اتفاق افتاد سراقه پای خود را از رکاب بیرون آورد و گفت: من فهمیدم که به دعای تو دست و پای اسب من به زمین فرو رفت، پس از خدا بخواه تا اسب من را آزاد کند. به جان خودم سوگند اگر از این پس خیری از من به شما نرسد شری هم نخواهد رسید. با دعای پیامبراکرم (ص) اسب او آزاد شد ولی او به عهد خود وفا نکرد، شاید فکر کرد چشمبندی بوده است. دو مرتبه این کار را تکرار کرد و دو مرتبه با دعای پیامبر (ص) دست و پای اسب او به زمین رفت. جالب است که پیامبر (ص) دعا نمیکند که زمین او را ببلعد، تنها میخواهد او را به راه بیاورد. این مسئله سه بار تکرار شد.
سپس سراقه گفت: ای محمد شتران من در سر راه تو هستند و غلام من با آنها است. اگر برای سواری یا خوراک به آنها و یا شیر آنها نیاز پیدا کردی از آنها برگیر و من یک نشانی به تو میدهم. او تیری از ترکش خود بیرون آورد و گفت: اگر این را به غلام من نشان بدهی میشناسد و مانع تو نخواهد شد. پیامبراکرم (ص) فرمودند: نیازی به مال تو ندارم.
این داستان را ابن شهر آشوب نقل میکند و بعد این مطلب را اضافه میکند 11 که پیامبراکرم (ص) به او فرمودند: ای سراقه در چه حالی خواهی بود؟ «كَیفَ بِكَ یا سُرَاقَة ُ إِذَا أُلْبِسْتَ بَعْدِی سِوَارَی كِسْرَى؟» وقتی که آن دستبندهای کسری را در دست خود قرار بدهی؟ یعنی در حقیقت پیامبر پیشگویی میکنند و وعده میدهند که به زودی اسلام وارد سرزمین ایران میشود. چه موقع این وعده را میدهند؟ موقعی که از مکه فرار کردند. کفار در پی او هستند که او را از بین ببرند و به قتل برسانند ولی پیامبر (ص) این وعده را میدهند.
سراقه مسلمان شد و هجرت کرد و به مدینه آمد. وقتی وارد مسجد مدینه شد مجدداً پیامبراکرم (ص) همین خبر را به او گفتند. لابد مردم متعجب شدند، شاید منافقین مسخره کردند که او چه وعدههایی میدهد؟! میگویند سلمان هم آن موقع وارد مسجد شد. پیامبراکرم (ص) به او فرمودند: «سَیوْضَعُ عَلَى رَأْسِكَ تَاجُ كِسْرَى» به زودی تاج سلطنتی مدائن روی سر تو قرار میگیرد. هنگامی که مسلمانها وارد منطقهٔ مدائن شدند، سراقه در جعبهای را باز کرد و این دستبندها را دید و آنها را به دست کرد و گفت: «صَدَقَ رَسُولُ الله». مسلمانها به یاد خاطرهٔ زمان پیامبر (ص) افتادند. سلمان را هم آوردند و تاج را بر سر او گذاشتند.
پیامبراکرم (ص) این وعدهها و پیشگوییها را داشتند. فرمودند 12: به زودی شما مصر را فتح میکنید «إِنَّكُمْ سَتَفْتِحُونَ مِصْر» در عبارت دیگری فرمودند که شما روم را فتح خواهید کرد و در عبارات دیگری وعدهٔ پیشرفت اسلام را به اکناف عالم دادند.
نکتهٔ پنجم: توفیقات پیامبراکرم (ص) در گسترش اسلام
رسول خدا (ص) در این مورد توفیقات زیادی یافتند. در کتاب «نبرد مقدس» نوشتهٔ آیت الله جاودان از منابعی نقل کرده است که وقتی رسول خدا (ص) از دنیا رفتند منطقهٔ اسلام، منطقهای به وسعت دو میلیون میل مربع چیزی نزدیک به اروپای فعلی بود. تمام شبه جزیرهٔ یمن و مناطق دیگری مسلمان شده بودند و عمدهٔ این اتفاق بعد از فتح مکه بود تا کفار قریش در قدرت بودند قبائل و دیگران جرأت روی آوردن به اسلام را نداشتند، گرچه اسلام در دلها نفوذ کرده بود. وقتی که کفار قریش و قدرت آنها از بین رفتند، قبائل به اسلام روی آوردند.
در فتح مکه در رمضان سال هشتم هجری پیامبراکرم (ص) بدون خونریزی قدرت را از دست سران قریش خارج کردند و همهٔ آنها را بخشیدند و در امنیت قرار دادند، اسلام وارد مکه شد و منطقه به اسلام روی آورد. «یدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» 13 همهٔ قبائل به اسلام روی آوردند. به محضر پیغمبر اکرم (ص) اظهار اسلام میکردند و بر میگشتند. این وضع جزیرة العرب و بعضی از مناطق دیگر بود.
پیامبراکرم (ص) در دو سال و نیم یعنی از ماه رمضان سال هشتم هجری تا 28 صفر سال یازدهم هجری، موفق شدند اسلام را تا این حد توسعه بدهند. دین هیچ پیامبری در زمان خود آن پیامبر به اندازهٔ دین پیامبر اکرم (ص) پیشرفت نکرد. پیامبر نقشههای دقیق و حساب شدهای ریختند. با این سرعتی که اسلام در حال پیشروی بود و در دلها نفوذ میکرد، جنگ جدی در برابر مسلمانها انجام نمیشد.
نکتهٔ ششم: پیشرفت و گسترش اسلام
اگر با این شرایط پیامبراکرم (ص) زنده میبودند و همین برنامهریزیها ادامه مییافت، چقدر طول میکشید تا اسلام جهان آن روز را که شامل آسیا، آفریقا و اروپا بود فرا بگیرد؟ قرائن تاریخی نشان میدهد که حدود سی سال بعد همهٔ دنیای آن روز مسلمان بودند. آمریکا و استرالیا هم بعداً ملحق میشدند. پیامبراکرم (ص) برنامهٔ جهانی شدن اسلام را طراحی کردند و پیش میبردند.
سؤال بعدی این است که اگر بعد از رسول الله (ص) امر ولایت را به برادر و وزیر پیامبر میسپردند. کسی که صاحب علم و شجاعت رسول الله و پرچمدار پیامبر است، کسی که عمدتاً پیشبرد کار رسول الله (ص) در دست او بود؛ اگر فرمان خدا اجرا شده بود و مسلمانها با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرده بودند و حضرت روی کار میآمد آیا در همین سی، چهل سال بعد از پیامبراکرم (ص)، اسلام جهانی نمیشد؟ قرائن نشان میدهد که این اتفاق رخ میداد.
بنابراین غلط بودن این ادعا روشن است که میگویند خلیفهٔ دوم بر گردن ایران حق دارد چون اسلام را او به ایران آورد. آیا خلیفهٔ دوم کاری را تأسیس کرد؟ خیر، پیامبر اکرم (ص) کشتی اسلام را به جریان انداخته بود. این کشتی میرفت که همهٔ عالم را در نوردد. ناخدای اصلی را کنار زدند، دیگران جای او نشستند. با عدم علم و آگاهی خواستند کشتی را به جلو ببرند، کشتی به تلاطم افتاد، مقداری به جلو رفت و بعد هم به گل نشست. این اتفاقی بود که رخ داد. این واقعیتی است که باید به آن دقت کنیم.
در حقیقت تغییر مسیر خلافت جهانی شدن و گسترش اسلام را متوقف کرد. یک مقدار پیش رفت و سپس به گل نشست.
اگر امیرالمؤمنین (ع) بود، با آن رحمة للعالمین بودن رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) با آن قلب رئوف، با آن نورانیتی که از اسلام نشان میدادند، اسلام جهانی میشد. بعدها که خشونتها کردند و چهرهٔ اسلام را خراب کردند باعث کندی و توقف پیشرفت و گسترش اسلام شدند. با تغییر مسیر خلافت از امیرالمؤمنین (ع) جهانی شدن اسلام تا زمانی که امام دوازدهم (عج) بیاید به تأخیر افتاد. و مردم از عدالت و معارف الهی محروم شدند و از حیات طیبهٔ اسلام فاصله گرفتند.
جملهای را از شیخ صدوق نقل میکنند؛ میگوید من در روز قیامت به حق امیر المؤمنین (ع) کاری ندارم، خدا از حق او دفاع میکند من به خاطر حق خودم با کسانی که غصب خلافت کردند محاجه میکنم اگر امیرالمؤمنین (ع) خانهنشین نشده بود ما امروز با دنیایی از معارف مواجه بودیم. پس واقعیت این است که خانهنشین شدن امیرالمؤمنین (ع) جهانی شدن و گسترش اسلام را منتفی کرد و برای آیندهای ماند که امام زمان (عج) بیایند و این اتفاق رخ دهد.
پی نوشت ها
- سوره اعراف، آیه 158.
- سوره انفال، آیه 65.
- سوره نساء، آیه 75.
- سوره توبه، آیه 123.
- سوره حج، آیه 39.
- علی احمدی میانجی؛ مکاتیب الرّسول (ص)، ج 2، ص 316.
- علی احمدی میانجی؛ مكاتيب الرّسول، ج 2، ص 388.
- محمّد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار، ج 20، ص 386.
- همان، ج 18، ص 418.
- ابوجعفر محمّد بن یعقوب کلینی؛ الکافی، چاپ اسلامیه، ج 8، ص 263.
- ابن شهر آشوب؛ مناقب آل أبی طالب (ع)، ج 1، ص 109.
- همان، ج 1، ص 109.
- سوره فتح، آیه 2.
با دروغ هیچ وقت کسب نتوانسته فکری راغالب کند، بیشترین گسترش قلمرو مسلمانان در زمان خلفا بوده،تاریخ رانمیتوانید انکار کنید
اتفاقا این بحث یک بحث تاریخی و علمی است.
در بحث علمی باید دلیل علمی آورد.
بنابر ادله مسلم تاریخی که هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت آمده است گسترش اسلام به طور بسیار جامع در زمان پیامبر اکرم ص شروع شد و دنبال شد و پایهگذاری شد و متاسفانه رفتار و سیاستهای غلط خلفا مانع ادامه این پیشرفت شد.
این که شما میگویید یک ادعا است که باطل و دروغ است.
باید برای آن دلیل علمی و تاریخی بیاورید.