فهرست مطالب این مقاله را ببینید
با مطالعه تاریخ اسلام یکی از سوالاتی که مطرح میشود این است که چرا دستگاه خلافت در آن دوران به صورت گستردهای دست به منع حدیث زدند و یا احادیث بسیاری را جعل کردند؟ هدف از مخالفت با نقل حدیث چه بود؟ مگر خلفا ادعا نمیکردند که صحابی خاص پیامبر هستند پس چرا دست به این کار زدند؟
دین مبین اسلام با تلاشهای گسترده پیامبر اکرم (ص) روز به روز در حال فراگیر شدن بود و این با منافع سلطهطلبان منافات داشت. در زمان پیامبر (ص) هر چه تلاش کردند راه به جایی نبردند. اما بعد از رحلت ایشان فضا را مناسب دیدند تا قدرت نمایی کنند. یکی از موانع سر راهشان احادیثی بود که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده بود و ولایت و جانشینی پیامبر را مشخص میکرد از این رو از طریق تحریف و منع حدیث به مقابله با آن پرداختند.
برخی احادیثی که درباره پیامبر (ص) جعل شده است دروغهای عجیب و غریبی را به ساحت مقدس ایشان نسبت میدهد که در ادامه به بعضی از آنها اشاره میشود. ابتدا چکیده مطالب را مطالعه فرمایید:
چکیده
مقدمه
امت اسلام بعد از پیامبراکرم (ص) چنان ظلمانی شد که جنایات عظیمی مثل شهادت امام حسین (ع)، مثل قتل عام مردم مدینه در سه روز و هتک نوامیس مردم مدینه توسط لشگر شام، بدتر از همهٔ اینها سبّ و لعن امیرالمؤمنین (ع) بود، جامعه به چنین ظلمتی گرایید. این ظلمتها را به چند بخش میتوان تقسیم کرد که بخش علمی و فرهنگی یکی از بخشهای مهم آن است. در این مقاله قصد داریم به این انحراف بپردازیم و آن را بررسی کنیم.
انحرافهای فرهنگی: (جعل و منع حدیث)
یکی از انحرافات بزرگ بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) دست بردن و تغییر در فرهنگ نورانی اسلام است. در اینجا چند اتفاق افتاده است. اتفاق اول منع حدیث رسول الله (ص) و اتفاق دوم جعل حدیث است:
اینجا سؤالی پیش میآید که چرا دستگاه خلافت خصوصاً در زمان معاویه به جعل حدیث پرداختند؟
امامت امیرالمؤمنین (ع) در احادیث پیامبراکرم (ص) موج میزد، الان هم موج میزند. سخنی جرج جرداق دارد که در فضیلت علی بن ابیطالب همین بس که دشمنان او از روی کینه و دوستان او از روی ترس فضایل او را مکتوم داشتند، در عین حال فضایل او عالم را پر کرده است. پیامبراکرم (ص) همینطور که در احادیث یوم الدار آمده است از اول بعثت در سال سوم در حضور فامیل خود وصایت و امامت و خلافت امیر المؤمنین (ع) را مطرح کردند و تا آخر عمر خود در هر محفلی و به هر مناسبتی ولایت و وصایت امیرالمؤمنین (ع) را به مردم اعلام میکردند که مهمترین آن در حجة الوداع در غدیر خم بود.
وقتی دستگاه خلافت به قدرت رسید باید برای این مشکل چارهای میاندیشید. این احادیث در دست مردم است. احادیثی که مردم با آن مأنوس هستند. دائماً سفارشهای رسول خدا (ع) را دربارهٔ امیرالمؤمنین (ع) و امامت او و شیعیان او میبینند که تو و شیعیان تو در روز قیامت رستگار هستید. اینها مشکل و معضلی برای دستگاه خلافت بود باید این را چاره میکردند که منع حدیث اینجا مطرح شد.
دوم برای پیشبرد اهدافی مثل تصرف فدک که حدیثی مطرح و جعل شد که پیامبراکرم (ص) فرمودهاند ما طایفهٔ انبیاء از خود ارث به جای نمیگذاریم که در خطبهٔ نورانی حضرت زهرا (س) مطرح شد که فرمودند: آیا عمداً کتاب خدا را به پشت سر میاندازید؟ مگر قرآن نگفته سلیمان از داوود ارث میبرد؟ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ» 1. برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانید به مقاله «تاریخ زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)» مراجعه کنید.
نکتهٔ بعد این بود که باید چهرهٔ پیامبراکرم (ص) را خراب میکردند، چرا که منع حدیث مانع از نقل سینه به سینه حدیث نشد. پس باید چهرهٔ پیامبراکرم (ص) را به دو دلیل خراب میکردند. یکی اینکه اگر حدیثی از ایشان در موردی بود که بر خلاف عملکرد آنها و یا بر ضرر آنها بود، بتوانند آن حدیث را رد کنند به این بهانه که نعوذ بالله پیامبر (ص) اشتباه کرده است.
برای مثال پیامبر اکرم (ص) یک مرتبه دیدند که ابی سفیان بر شتری سوار است معاویه و یزید بن ابی سفیان این دو برادر هم یک نفر جلو یک نفر پشت سر، یکی شتر را هدایت میکند دومی هم پشت سر شتر میرود. پیامبراکرم (ص) فرمودند که «لَعَنَ اللَّهُ الرَّاكِبَ وَ الْقَائِدَ وَ السَّائِق» 2، خدا هر سه نفر آنها را لعنت کند. احادیثی که جعل شدند که عمدتاً در زمان معاویه جعل شده چارهاندیشی برای این امور است که پیامبراکرم (ص) باید طوری معرفی شود که او هم یک انسان است در این قول اشتباه کرده است. باید مقام عصمت ایشان شکسته شود. از طرف دیگری باید قداست خلفا بالا برود و اگر خلفا یک جایی اشتباه کردهاند طوری نیست چون پیامبر (ص) نیز -نعوذ بالله- از این اشتباهات زیاد داشته است.
اینکه ما در جوامع حدیثی مثل صحیح بخاری، مثل صحیح مسلم، مطالبی را راجع به پیامبراکرم (ص) میبینیم که انسان از بیان آن شرم میکند، همه از این جهت است. برای مقدمه مثالی را بیان میکنیم. در منابع برادران اهل تسنن است که پیامبراکرم (ص) یک روز در مدینه دیدند که مردم روی درخت خرما گردهافشانی میکنند. پیامبراکرم (ص) فرمودند که چرا این کار را انجام میدهید؟ گفتند: برای بارور شدن. فرمودند: این کار را انجام ندهید خرماهای شما بهتر میشود. نکردند و آن سال خرماهای مردم مدینه همه ضایع شد. در موسم دیگری که رسول خدا (ص) از همان مکان عبور میکردند پرسیدند که چرا اوضاع نخلها بد شده است؟ گفتند: یا رسول الله این کاری است که شما سفارش کردید. حضرت (ص) فرمودند: شما در امور دنیای خود از من عالمتر هستید. 3
واقعأ جای تعجب است که چه چهرهای از پیامبراکرم (ص) میسازند. کسی میتواند سؤال کند که یا رسول الله عالم نبودید عاقل که بودید. انسان عاقل در کاری که نمیداند دخالت نمیکند. یعنی نه تنها عصمت، نه تنها علم رسول الله (ص)، بلکه میخواهند درجهای از عقلانیت معمولی را از پیامبر گرامی اسلام (ص) بگیرند. متأسفانه اینها جعل شده و در منابع حدیثی الان وجود دارد.
منع حدیث:
لازم است چند بخش از این کارها را بیان کنیم، بخش اول منع حدیث است اینها بعد از پیامبراکرم (ص) احادیث ایشان را منع کردند. در تاریخ یعقوبی از عایشه نقلی آورده است که میگفت پدر من یک شب تا صبح نخوابید. یعنی معلوم میشود میخواهد یک کار بزرگی انجام دهد. صبح که شد گفت آن احادیث را بیاورید. پانصد حدیث را که از رسول خدا (ص) جمعآوری کرده بود آوردند بعد همه را سوزاند، گفت خیال من راحت شد کسی دیگر بر پیامبر دروغی نسبت نمیدهد. بالاخره کسی که میخواهد کاری انجام دهد توجیهی هم برای آن ایجاد میکند.
علامه عسکری رحمت الله علیه کتابی به نام «نقش ائمه در احیای دین» دارند. توصیهٔ اکید میکنیم که عزیزان این کتاب را مطالعه کنند. چند مدرک از این کتاب را نقل میکنیم که از صحاح اهل سنت آوردهاند. دربارهٔ منع حدیث از تذکرة الحفاظ شمس الدین ذهبی مطلبی آوردهاند: پس از آنکه ابوبکر به حکومت رسید مسلمانان و صحابه را جمع کرد و گفت شما از پیامبر حدیث نقل میکنید و البته در این مورد با یکدیگر اختلافهایی دارید. به طور مسلم بعد از شما مردم به اختلافهای بزرگتری میافتند. بنابراین از رسول خدا هیچ چیزی نقل نکنید. هر کس از شما سؤالی کرد بگویید در میان ما و شما قرآن است. حلال آن را حلال و حرامش را حرام بشمارید. 4
در همین کتاب مرحوم علامه عسکری، مدارکی آوردهاند. احادیث زیادی که البته در مستندات حدیثی زیاد دیده میشود که پیامبراکرم (ص) فرمودند: هر چه من میگویم بنویسید. در اینباره اتفاقاتی افتاد که به طور خلاصه از این قرار است که بعضی از صحابه احادیث پیامبر (ص) را مینوشتند و منافقین از این کار منع کردند. بعد پیامبراکرم (ص) پرسیدند که چرا نمینویسید؟ گفتند: بعضی میگویند پیامبر انسان است و رضا و غضب دارد. حضرت (ص) فرمودند: بنویسید که قسم به آن کسی که جان من در دست او است از زبان من جز حق صادر نمیشود. 5
در جای دیگری فرمودند: میبینم که بعد از من به منبر من تکیه میزنند و میگویند که حدیث من را نقل نکنید. بین ما و شما کتاب خدا است، بعد پیامبراکرم (ص) این عمل را قبیح میشمارند 6. هنگامی که عمر به خلافت رسید گفت شما با هم اختلافهایی دارید بگویید که قرآن بین ما و شما کفایت میکند. در جای دیگری ابن کعب نقل میکند آنگاه که عمر ما را برای فرمانروایی عراق فرستاد پیاده تا صِرار ما را همراهی کرد. گفت: فهمیدید چرا شما را بدرقه کردم؟ گفتند: میخواستی که ما را احترام و تکریم کنی. گفت: مطلب مهمتری است. شما به شهری میروید که «لَهُمْ دَوِی كَدَوِی النحْلِ»، صدای قرآن مردم مثل طنین زنبوران عسل در کندو به گوش میرسد. مبادا با نقل احادیث پیامبر مردم را از این کار بازدارید. ابن کعب میگوید من بعد از این منع خلیفه یک حدیث نقل نکردم. 7
در تذکرة الحفاظ ذهبی نقل شده است که عمر سه تن از صحابه یعنی عبد الله بن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصاری را در مدینه حبس کرد و جرم آنها را نقل حدیث زیاد از پیامبراکرم (ص) اعلام کرد و به آنها گفت شما فراوان از پیامبر حدیث نقل میکنید 8. در حدیث دیگری دارد که بعضی از اصحاب مثل ابوذر (ره) را زندانی کرد گفت شما برای چه حدیث نقل میکنید؟ گفتند که ما را از نقل حدیث پیامبر (ص) منع میکنی؟ گفت: ما بهتر میدانیم کدام حدیث باید نقل شود. بعد میگفتند فقط بعضی از احادیث که اینها مصلحت میدانستند نقل میشد. یعنی مصلحت پیامبر اکرم (ص) که این احادیث را بیان کردند ملاک نیست و باید مصلحت اندیشی این افراد ملاک باشد!
نکتهٔ مهم این است که تا سال صد هجری نقل حدیث پیامبراکرم (ص) ممنوع بود. سال صد هجری که عمر بن عبد العزیز روی کار آمد سه کار را انجام داد. فدک را به اهل بیت (ع) برگرداند که البته بعد از او مجدداً غصب شد. دوم اینکه نقل حدیث را آزاد کرد و سوم سب امیرالمؤمنین (ع) را برداشت. یعنی تا سال صد هجری این کار انجام میشد.
معاویه تقریباً حدود سال چهل بود که به خلافت رسید و حاکم مطلق شد. چیزی نگذشت که سب و لعن را مطرح کرد. بیش از نیم قرن در بلاد اسلامی امیرالمؤمنین (ع) را لعن میکردند. آیا شایسته نیست که معاویهای که این فرمان را داد لعن شود؟ دشمنان خدا را باید لعن کرد. مگر قرآن خود لعن نمیکند؟ میگوید کسانی که خدا و رسول خدا را میآزارند لعنت خدا بر آنها باد، لعنتِ لعنتکنندگان بر آنها باد. 9
وقتی چنان جنایات بزرگی که یکی از آنها دستور به سب و لعن وصی رسول خدا (ص) است از معاویه دیده میشود. آیا شایسته و لازم نیست که خود معاویه لعنت شود؟ معلوم است کسی که برادر پیامبر، وصی او، صاحب علم رسول الله (ص)، خلیفهٔ چهارم به اعتقاد همهٔ مسلمین را لعن میکند و دستور به این کار میدهد مورد لعنت خدا و مردم هست. آیا میشود گفت این هم نوعی اجتهاد بوده است؟
جعل حدیث:
مرحوم علامه عسکری (ره) میگوید: منع حدیث نقشهٔ دستگاه خلافت را آنچنان که باید محقق نکرد. مسلمانها به خاطر علاقهٔ به رسول الله (ص) سینه به سینه احادیث را گفتند و شنیدند.
اینها کار دومی انجام دادند و شروع به جعل حدیث در تضعیف شخصیت پیامبراکرم (ص) کردند، خصوصاً معاویه. زبیر بن بکار که تعصب شدیدی علیه اهل بیت (ع) دارد در کتاب خود به نام «الموفقیات» که قدمت آن به هزار و صد سال پیش برمیگردد از طرف پسر مغیرهٔ بن شعبه نقل میکند که: در سفری با پدر خود به شام آمدیم. پدر من هر روز نزد معاویه میرفت و وقتی برمیگشت با شگفتی فراوان از معاویه و فراست و کیاست او نقل میکرد. با اینکه خود از داهیان بنام عرب بود از آن چه از معاویه میدید با تعجب فراوان یاد میکرد. اما یک شب که از نزد او به خانه بازگشت، از خوردن غذا امتناع کرد و من او را سخت پریشان و آزرده خاطر دیدم.
ساعتی درنگ کردم زیرا میپنداشتنم که ناراحتی او به خاطر اعمالی است که از ما سر زده است؛ بالاخره نتوانستم تحمل کنم و از او پرسیدم: چرا در این شب اینقدر عصبانی و آشفته هستی؟ گفت: من از نزد خبیثترین و بدترین خلق خدا بازگشتهام. گفتم: برای چه!!؟ [هرشب با دهانی پر از ستایش از معاویه به خانه بازمیگشتی] گفت: امشب مجلس معاویه از اغیار خالی شد و ما با هم خیلی خصوصی و بانهایت صمیمیت سخن میگفتیم. من از باب خیرخواهی و نصیحت به او گفتم: ببین معاویه تو به قدرت رسیدی، بنی هاشم برای تو خطری نیستند اینها پسر عموهای تو هستند. بیا با آنها به جوانمردی و مروت عمل کن تا نام نیکی در تاریخ از تو باقی بماند.
معاویه گفت: وای بر تو! این آرزو که نام نیکی از من باقی بماند آرزویی سخت دور از دسترس و انجام ناشدنی است. ابوبکر به حکومت رسید و عدالت ورزید و آن همه زحمتها تحمل کرد. به خدا سوگند تا مُرد نامش هم نیز همراه او مُرد. مگر اینکه کسی به مناسبتی بگوید ابوبکر. آنگاه عمر به حکومت رسید، کوششها کرد و در طول ده سال رنجها کشید اما چند روزی از مرگش نگذشت که هیچ چیز از او باقی نماند. جز اینکه گاه و بیگاه گویندهای بگوید عمر. سپس برادر ما عثمان به خلافت رسید، مردی از نظر نسب چون او نبود و کرد آنچه کرد و با او رفتار کردند آنچه کردند. اما تا کشته شد به خدا سوگند نامش نیز مُرد و اعمال و رفتارش فراموش گشت.
در حالی که نام این مرد … 10 (پیامبر اکرم (ص)) را هر روز پنج بار در سراسر جهان اسلام به فریاد بانگ میزنند و به بزرگی یاد میکنند، «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ». تو فکر میکنی چه عملی در چنین شرایطی باقی خواهد ماند؟ یعنی مگر از کسی نام نیکی میماند؟ و چه نام نیکی پایدار است ای بیمادر؟ نه به خدا سوگند آرام نخواهم نشست مگر اینکه این نام را دفن کنم و این ذکر و یاد را به خاطر بسپارم. 11
بعد مرحوم علامه عسکری (ره) میگوید معاویه به سوگند خویش وفادار ماند و نهایت کوشش خویش را در راه انجام آن به کار انداخت. لذا این احادیث به اعتقاد ما در عصر معاویه جعل شده است و اصولاً کارخانهٔ حدیث سازی و جعل روایت را معاویه ایجاد نمود و کسانی همچون ابوهریرة، عمرو عاص، مغیرة بن شعبة، مالک بن انس و سمرة بن جندب کارگزاران او در اجرای این سیاست شوم بودند.
در احادیث برخی از اینها است که پیامبر گرامی اسلام (ص) از شخصیت و قداست و ارزش خویش ساقط میشود و تا حد یک انسان عادی بلکه پایینتر از آن نشان داده میشود و در مقام مقایسه از ابوبکر و عمر و عثمان و حتی معاویه و یزید هم پایینتر معرفی میشود. اینها تیرهایی بودند که بر اسلام وارد شدند.
مرحوم علامه عسکری در همین کتاب میفرماید: «و این است آن تیر سه شعبه، یک خدنگ با سه هدف. اینها در این طرح سه هدف را دنبال میکردند، احکام اسلام را تحریف میکردند، شخصیت و قداست پیامبر (ص) را میشکستند و کارگزاران و حاکمان بعد از پیامبر را از پیامبر (ص) بالاتر میبردند که شخصیتی عظیمتر برای آنها به نمایش بگذارند». این ماجرا را مرحوم علامه عسکری از چند مأخذ از اهل سنت نقل میکنند، بنابراین این داستان نمیتواند جعل باشد چون آنها خود اهل سنت بودند. بنابراین معاویه با این هدف شروع به جعل حدیث کرد.
چند نمونه از احادیثی که شخصیت پیامبراکرم (ص) را زیر سؤال میبردند از این قرار است:
در حدیثی از صحیح بخاری است که عایشه میگوید: روز عیدی بود و چند تن از مردمان سرزمین حبشه به شادمانی و رقص مشغول بودند. به مسجد آمده بودند و طبق رسوم خاص خود رقص شمشیر میکردند. من از پیامبر درخواست کردم و یا اینکه خود آن حضرت پیشنهاد کرد که آیا مایل هستی رقص و شادمانی اینها را مشاهده کنی؟ من اظهار تمایل کردم و جواب مثبت دادم. پیامبر مرا به دوش گرفت در حالی که صورت من به صورت او بود مشغول تماشای داخل صحن مسجد و رقص شمشیر حبشیان شدم. آنها رقاصی میکردند و من تماشا مینمودم. پیامبر مکرر میفرمود: ای حبشی زادگان مشغول باشید. آن صحنه ادامه یافت و من بر دوش رسول خدا بودم تا آنکه خسته و ملول شدم. پیامبر که خستگی مرا احساس کرد گفت: آیا کافی است؟ گفتم: بله. فرمود: پس برو. 12
نظیر این حدیث نیز در همان صحیح بخاری هست که ابیبکر میآید حبشیان را از رقاصی و زدن و ساز و آواز در مسجد مانع شود پیغمبر اکرم فرمودند: رهایشان کن. هر قومی عیدی دارند امروز هم روز عید ما است بگذار بخوانند. 13
حدیث دیگری در صحیح مسلم از عایشه نقل است که بازیگرانی بودند من به پیامبر گفتم میخواهم که بازی ایشان را ببینم. حضرت بر در خانه ایستادند من هم پشت سر او. سرم را روی شانهٔ او گذاشتم آن گروه در مسجد به بازی مشغول بودند. 14
در حدیث دیگری که از عایشه نقل شده میگوید که «پیامبر در خانه و اتاق خویش نشسته بود. از بیرون صدا و غوغای مردم را شنید. درصدد جستجوی علت صدا برآمد. مشاهده کرد که یک زن حبشی میرقصد. مردم گرد او جمع شده و تماشا میکنند و سر و صدا از مردم است. فرمود: ای عایشه بیا و نگاه کن. من نزدیک رفتم صورت خود را بر پشت حضرت نهادم و از فراز شانهٔ او به صحنه چشم دوختم. مدتی گذشت فرمود: عایشه سیر نشدی؟ عرضه داشتم: نه، چند بار تکرار کرد من هر بار جواب منفی دادم با اینکه او خسته شده بود و پا به پا میکرد. زیرا میخواستم ارزش و منزلت خویش را نزد او بدانم. ناگاه عمر وارد مسجد شد مردم متفرق شدند و بچهها هر یک به گوشهای فرار کردند. پیامبر فرمود: من دیدم که شیاطین انسی و جنی از عمر فرار میکنند». 15
جالب است که شیاطین از خود پیامبراکرم (ص) فرار نمیکنند اما از عمر فرار میکنند! شما ببینید چه تحریفی در فرهنگ اسلامی ایجاد کردهاند.
در صحیح بخاری در باب «ضرب الدّف» از ربیع دختر معوّذ ابن عفراء نقل میکند میگوید: روز عروسی من پیامبر به خانهٔ ما وارد شد. در جای اختصاصی من کنار من نشست. دخترکان حاضر در مجلس شروع به خواندن و تنبک و داریه زدن کردند. همه شعرهای معمول در عروسیها را میخواندند جز یک نفر که این شعر را خواند: «فینا نَبِیٌّ یَعلَمُ مَا فِی غَدٍ»، در میان ما پیامبری است که از آینده باخبر است. پیامبر فرمود: این سخنان را رها کن همان شعرهایی را که میخواندی بخوان. 16
چرا چنین شخصیت دروغی از پیامبراکرم (ص) معرفی میکنند؟ پیامبر مقدس و منزه از هر گناه و آلودگی برود کنار عروس نامحرم بنشیند. پناه بر خدا از این دروغهایی که به پیامبرش نسبت میدهند.
در حدیث دیگری در صحیح بخاری، کتاب النکاح آمده که پیامبر در مجلس عروسی ابو أسید الساعدی شرکت کرد. عروس به نزد پیامبر آمد و از شربتی که از شیرینی خرما درست کرده بود با دست خود به آن حضرت خورانید. یعنی بر دهان پیامبر گذاشت و این نشانهٔ احترامی بود که برای پیامبر قائل بودند. 17
در روایت دیگری از عایشه در صحیح بخاری است یک زن از زنان انصار را به همسر داده بودند. ما در مجلس عروسی او بودیم. پس از بازگشت پیامبر فرمود: آیا ساز و آوازی به همراه نداشتید که در این مجلس مورد استفاده قرار گیرد؟ انصار از ساز و آواز مسرور میشوند. چرا نباید آوازه خوان به همراه داشته باشید؟
حدیث دیگری را هم نقل کنیم گرچه بیان آن نازیبا است لکن شاید برای اینکه روشن شود که با فرهنگ اسلامی چه کردند ذکر آن لازم باشد. احادیثی را متعدد آوردند که نعوذ بالله پیامبر اکرم (ص) ایستاده ادرار میکردند. پیامبر (ص) به زباله دان فلان قبیله رفت و در آنجا ایستاده بول کرد. در این حال پاهای خود را از یکدیگر دور نگه میداشت. 18
در روایت دیگری راوی میگوید: من قصد داشتم از آنجا دور شوم اما آن حضرت مرا به نزدیک خود خواست من هم جلو رفتم و پشت سر او قرار گرفتم. این حدیث سوم را مرحوم علامه عسکری از مسند ابن حنبل و از صحیح بخاری نقل میکند.
چند حدیث در این باب هست که پیامبر (ص) از گوشت قربانی بت ها میخورند. یک حدیث این است احمد بن حنبل از سعید بن زید نقل میکند روزی در شهر مکه زید بن عمرو بن نفیل از کنار پیامبر (ص) و زید بن حارثه گذشت. آن دو بر سفرهٔ غذا بودند. زید را به خوردن غذا دعوت کردند. زید گفت: ای پسر برادر، من از آنچه برای بتها ذبح شود نمیخورم. سعید گفت: دیگر پس از این دیده نشد که آن حضرت از قربانیهایی که برای بتها ذبح میشود بخورد 19. یعنی پیامبراکرم (ص) خود گوشت قربانی میخورد ولی زید او را هدایت کرد!!!؟
این بحثی بود دربارهٔ تخریبی که در فرهنگ اسلامی صورت گرفت، اینها نمونهای از خروارها از این مباحث است. فقط توصیه میکنم کتاب «نقش ائمه (ع) در احیای دین» نوشتهٔ علامه عسکری (ره) را مطالعه کنید. با مطالعهٔ این کتاب و کتابهای نظیر این معلوم میشود که چه صدماتی بر اسلام و فرهنگ اسلامی وارد شده است.
اما دربارهٔ آسیبهای اجتماعی و از بین بردن برادری و برابری زمان پیامبراکرم (ص) در میان مسلمانها بحثهای فراوانی است که برای مطالعه در این زمینه مقاله «انحراف اجتماعی در صدر اسلام» به شما معرفی میشود.
پی نوشت ها
- سوره نمل، آیه 16.
- محمّد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار، ج 30، ص 296.
- مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، باب امتثال ما قاله شرعاً دون ما ذکره من معیش الدنیا علی سبیل الرأی، ح 139 – 142.
- شمس الدّین ذهبی؛ تذکرة الحفّاظ ، چاپ هند، جلد 1، صفحه 2 و 3.
- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص147.
- ابن حجر عسقلانی، مسند، ج2، ص 367، چ قدیم، به نقل از کتاب نقش ائمه در احیاء دین، درس چهارم.
- عبداللّه بن عبد الرحمان دارمی؛ سنن دارمی، جلد 1، صفحه 85 و سنن ابن ماجه، شمس الدّین، ذهبی؛ تذکرة الحفّاظ .
- شمس الدّین ذهبی؛ تذکرة الحفّاظ ، جلد 1، صفحه 7.
- آیات زیادی درباره لعنت خداوند است برای کفّار و کسانی که حقایقی را که خداوند بیان کرده است را کتمان میکنند مانند آیه 61 و 64 آل عمران و 159 بقره و…
- در این قسمت معاویه لقبی ناشایست را برای پیامبر اکرم (ص) به کار میبرد که از آوردن آن معذوریم. ابوسفیان بعد از جنگ احد به عنوان استهزاء و تمسخر پیامبراکرم (ص) را به این لقب نامید. ( رجوع کنید به: انساب الاشرف بلاذری 1/91 و 327)
- ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص463 ، چ قدیم؛ مروج الذهب مسعودی ج 3 ، ص452، چ دارالندلس بیروت؛ الخبار الموفّقیات ص 574 ، چ عراق. به نقل از کتاب نقش ائمه (ع) در احیاء دین.
- ابو عبداللّه محمّد بن اسماعیل بخاری؛ صحیح بخاری کتاب مناقب الانصار، باب مقدم النّبی، ج 1، ص 118 و صحیح مسلم، ج 3، ص 22.
- ابو عبداللّه محمّد بن اسماعیل بخاری؛ ج 2، ص 225.
- ابوالحسین مسلم بن حجّاج قشیری؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 23.
- محمّد بن غیاث احمد خان کشمیری؛ منتخب الکنز، ج 4، ص 393./ترمذی، ج 13، ص 148، باب مناقب عمر.
- ابو عبداللّه محمّد بن اسماعیل بخاری؛ در باب «ضرب الدّف» از کتاب نکاح، جزء 7، ص 19 و 20.
- ابو عبداللّه محمّد بن اسماعیل بخاری؛ کتاب النّکاح، ج 7، ص 26.
- احمد بن حنبل؛ مسند، جلد 4، صفحه 246 و صحیح بخاری ج 1، ص 37.
- احمد بن حنبل؛ مسند، ج 1، ص 189، ح 1684.