فهرست مطالب این مقاله را ببینید
دوران امام باقر (ع) زمان شکوفایی علم توسط ایشان است. به همین دلیل امام محمد باقر (ع) را باقر العلوم مینامند. چرا که تحول عظیمی در علوم مختلف مادی و معنوی توسط ایشان شکل گرفت. مورخان برجستهترین اتفاق این دوران را همین تحول علمی میدانند.
ظهور و بروز علمی امام باقر (ع) در زمینههای مختلفی قابل ذکر است از جمله:
- برخی بیش از چهارصد و هشتاد نفر به عنوان شاگردان مکتب امام باقر (ع) شمردهاند.
- فقط ابانبنتغلب یکی از شاگردان زبدۀ امام باقر (ع) در حدود سی هزار روایت در علوم گوناگون از آن حضرت نقل کرده است.
- بسیاری از دانشمندان غیر شیعه نیز توانستند از دریای بیکران علم آن حضرت در مسائل فقهی، تفسیری، کلامی و … بهرهمند گردند.
- یک نمونه از بروز علوم ظاهری امام باقر (ع) راهنمایی و دستورالعمل ایشان برای ضرب سکه در داخل حکومت اسلامی است.
در این مقاله تاریخ زندگی امام محمد باقر (ع) بررسی شده و در مورد نکات ذکر شده توضیح خواهیم داد. ابتدا چکیده مطالب را مشاهده فرمایید:
چکیده
ولادت امام باقر (ع)
حضرت امام محمدبنعلی باقر (ع) بنا بر نقلی در سوم ماه صفر و بنا بر نقل دیگر، در اول ماه رجب سال 57 هجری چشم به جهان گشود. مادر آن حضرت فاطمه، دختر امام حسن مجتبی (ع) بود. نقل است که در خاندان امام حسن (ع) بانویی به فضل و کمال و درک ایشان دیده نشد. بنابراین امام باقر (ع) و امامان پس از ایشان، از لحاظ مادری، حسنی و از لحاظ پدری حسینی بهشمار میروند.
امام باقر در کربلا
امام محمد باقر (ع) در واقعۀ عاشورا حدود چهار سال داشت و همراه پدر بزرگوارش در کربلا بود و صحنههای هولناک روز عاشورا و مظلومیتهای امام حسین (ع) و یاران شهیدش را به چشم خود میدید و پس از شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) نیز همراه با دیگر اطفال اهلبیت به اسارت گرفته شد.
لقب امام باقر (ع)
لقب مشهور آن حضرت «باقر العلوم» است؛ به معنای کسی که علوم گوناگون را میشکافد و به ابعاد گوناگون علوم دست مییابد و آنها را توسعه میدهد و فروع را از اصول استخراج میکند. باقر لقبی است که رسول خدا (ص) بر آن حضرت نهاد. جابربنعبدالله انصاری که در شمار آخرین اصحاب رسول خدا (ص) است که تا زمان امام باقر (ع) را درک میکند، در سن پیری در مسجد مینشست و میگفت: «یا باقر العلم، یا باقر العلم». مردم او را دیوانه خطاب میکردند، ولی او میگفت: «رسول خدا (ص) به من فرموده: تو به زودی مردی از نسل مرا درک میکنی که نامش نام من است و شمائلش شمائل من. او علم را خواهد شکافت».
جابر میگفت: «این فرمودۀ رسول خدا (ص) باعث شده که من اینجا بنشینم و چنین بگویم». تا اینکه روزی امام باقر (ع) را در زمان حیات امام سجاد (ع) دید و از شمائل آن حضرت که همچون رسول خدا (ص) بود، ایشان را شناخت و روایت پیامبر اکرم (ص) را برای امام باقر (ع) نقل کرد و سلام پیامبر (ص) را به ایشان رسانید. جابر از آن پس به خدمت امام باقر (ع) شرفیاب میشد و از علوم آن حضرت بهره میبرد. 1
روایت جابر، در کتب اهلسنت نیز نقل شده و آنان نیز به این اعتبار، آن حضرت را باقر العلوم میخوانند. ابنسعد صاحب کتاب الطبقات الکبری و سبطابنجوزی در تذکرةالخواص و دیگران نقلهایی در این باره دارند. به اعتراف شیعه و سنی، آن حضرت احاطۀ گستردهای بر دانشهای گوناگون داشته و بزرگان علمای اهلسنت و سردمداران مکاتب مختلف فقهی و فکری، از خوان عظیم علوم و معارف ایشان بهرهها بردهاند و در محضر ایشان شاگردی کردهاند.
دوران امامت امام باقر (ع)
با شهادت امام سجاد (ع) در سال 94 یا 95 هجری، امام باقر (ع) به امامت رسید. دوران امامت ایشان، تقریباً نوزده سال طول کشید. این دوره همزمان بود با سالهای پر فراز و نشیبِ حکومت بنیامیه. امام باقر (ع) در مقطع دوم دوران امامت قرار داشت؛ یعنی دورهای که باید مکتب اهلبیت (ع) تبیین و در حوزههای گوناگون تدوین میشد و وجوه تمایز آن با دیگر مذاهب منتسب به اسلام، مشخص میشد.
اوضاع بنیامیه
در دوران امام باقر (ع) بنیامیه تحولات گوناگونی را پشت سر مینهد. امویان از زمان عبدالملک مروان اقتداری دوباره یافتند. عبدالملک خود شخصی مقتدر و مهیب بود، ولی فرزندانش نتوانستند موقعیتی را که او ایجاد کرده بود حفظ کنند، اما بههرحال قدرتی عظیم از او به ارث رسیده بود و این اقتدار تا زمان هشامبنعبدالملک ادامه یافت. آغاز امامت امام باقر (ع) همزمان بود با اواخر حکومت ولیدبنعبدالملک. در زمان او قوای مسلمانان از جبلالطارق عبور کرده، وارد اسپانیا شدند و آن را تصرف کردند و این کشورگشاییها همزمان با دوران امامت امام باقر (ع) به اوج خود رسید.
ولیدبنعبدالملک پس از حدود ده سال خلافت در سال 96 مرد و برادرش سلیمان به خلافت رسید و تا سال 99 حکومت کرد. سلیمانبنعبدالملک برخلاف وصیت پدرش، پسرعمویش عمربنعبدالعزیز را بهعنوان خلیفۀ آینده در نظر گرفت. عمربنعبدالعزیز در بین خلفای ستمگر اموی به عدالت مشهور شده؛ زیرا اقدامات پسندیدهای در زمان او انجام گرفت که مهمترین آنها، جلوگیری از سبّ و لعن امیرالمؤمنین (ع) بود که به دستور معاویه در خطبهها صورت میگرفت و تا آن زمان ادامه داشت.
وی همچنین فدک را به علویان بازگرداند و برای علویان و طالبیان حقوقی از بیتالمال تعیین کرد. در عرصۀ اجتماعی نیز فشارهایی را که بر عموم مردم و اهل ذمّه وجود داشت، برداشت. روش عمربنعبدالعزیز موجب شده بود که امام باقر (ع) نیز در دوران او آزادی بیشتری پیدا کند. وی نهتنها فشاری بر امام (ع) وارد نمیکرد، بلکه آن حضرت را مورد احترام قرار میداد.
عمربنعبدالعزیز پیش از خلافت مدتی فرمانروای مدینه بود؛ ازاینرو امام سجاد (ع) را دیده بود و میشناخت. در زمان خلافتش، روزی نام امام سجاد (ع) را در حضورش آوردند. او با احترام از آن حضرت یاد کرد و گفت: «ایشان زینت عابدان و چراغ دین بود که از دنیا رفت و چراغ دین خاموش شد». به او گفته شد: «فرزندی از علیبنحسین به یادگار مانده که فضائل پدر را به ارث برده». ظاهراً عمربنعبدالعزیز شناختی نسبت به امام باقر (ع) نداشت و خواست آن حضرت را بیازماید؛ ازاینرو نامهای به امام (ع) نوشت. امام باقر (ع) در پاسخ او اندرزهای محکم و تکاندهندهای نوشت. نامۀ امام (ع) بر خلیفه سنگین آمد و او را به خشم آورد.
او میدانست که پیش از این مکاتبهای بین آن حضرت و خلیفۀ پیشین، یعنی سلیمانبنعبدالملک صورت گرفته؛ بنابراین دستور داد که آن نامه را برایش بیاورند. مطالعۀ متن آن نامه، بر خشم عمربنالعزیز افزود؛ زیرا دید که امام (ع) با سلیمان بسیار بااحترام سخن گفته، برخلاف آنچه در نامۀ کنونی میدید. او به عامل مدینه پیغام داد که امام (ع) را احضار کند و به آن حضرت بگوید که چرا با سلیمان که چنین ستمکار بود بااحترام مکاتبه کرده، ولی پاسخ عمربنعبدالعزیز را باوجود عدل و احسانش، چنین داده؟
عامل مدینه نیز به فرمان خلیفه عمل کرد و امام باقر (ع) در پاسخ او فرمود: «سلیمان جبّار بود و با او متناسب با جبّاران سخن گفتم (یعنی برای دفع شر و خطر او اینگونه گفتم) درحالیکه سرور تو، روشی در پیش گرفته و من هم متناسب با همان روش با او مکاتبه نمودم». عمربنعبدالعزیز وقتی پاسخ امام (ع) را شنید گفت: «خدا این خاندان را از فضلیت خالی نمیکند»؛ یعنی همواره کسی در میان آنان وجود دارد که صاحب فضل و دانش باشد.
پس از خلافت سه سالۀ عمربنعبدالعزیز، یزیدبنعبدالملک در سال ١٠٢ هجری به خلافت رسید و سپس نوبت به هشامبنعبدالملک رسید که او را در کنار معاویه و عبدالملک مروان، در زمرۀ قدرتمندترین خلفای بنیامیه دانستهاند. خلافت هشام از سال 105 تا 125 به طول انجامید.
ماجرای تیر اندازی امام باقر (ع)
دربارۀ برخورد یزیدبنعبدالملک با امام باقر (ع) گزارشی بهدست ما نرسیده، اما هشام نسبت به امام باقر (ع) حساسیت نشان میداد و این امر موجب شد که امام (ع) را به شام احضار کند. به نظر میرسد، فعالیت گستردۀ علمی امام (ع) باعث وحشت دستگاه خلافت شده بود. امام صادق (ع) نیز پدر بزرگوار خود را در سفر به شام همراهی میکند.
هشام مجلسی ترتیب میدهد و مقامات لشکری و کشوری خود را در آنجا گرد میآورد و برای اینکه به نظر کوتاه خود به امام نشان دهد که نباید در عرصۀ سیاسی حضوری داشته باشد و باید به بحثهای علمی اکتفا کند، از آن حضرت میخواهد که در حضور آن افراد، تیری در چلۀ کمان بگذارد و بهسوی هدف پرتاب بکند. امام (ع) که متوجه منظور او میشود، از هشام میخواهد که ایشان را از این کار معاف دارد. هشام بر این امر اصرار میکند و امام (ع) نیز تیری در کمان میگذارد و آن را دقیقاً به وسط هدف میزند.
هشام این را تصادفی میبیند؛ ازاینرو به امام (ع) میگوید که تیری دیگری پرتاب کند. امام (ع) تیر دوم را درست بر همان تیر قبلی مینشاند. با پافشاری هشام، این کار تا نه مرتبه تکرار میشود و همۀ تیرها دقیقاً به هدف اصابت میکند. هشام متحیر و مبهوت میشود و میگوید: «شما این مهارت را از کجا پیدا کردهاید؟». امام (ع) میفرماید: «تو میدانی که مردم مدینه تیراندازی را دوست دارند و من در جوانی به این امر میپرداختم». امام (ع) با این جمله سعی داشت که حساسیت هشام را از این موضوع بردارد تا موجب تقابل او نشود، اما هشام از این پس بیشتر به آن حضرت بدبین میشود و قصد جان ایشان را میکند.
ظهور علم امام باقر (ع)
دوران امام باقر (ع) دوران شکوفایی علم است. نمونه هایی از ظهور علم امام باقر (ع) را درادامه مشاهده مینمایید:
١ ـ استفاده از موقعیت جامعۀ اسلامی
در دوران امامت امام باقر (ع) قلمرو مسلمانان بسیار گسترده میشود و آنان با ادیان و مذاهب و تفکرات و تمدنهای گوناگون مواجه میشوند. در زمان خلافت هشامبنعبدالملک قلمرو مسلمانان به حد اکثر وسعت خود میرسد. آنان در سال 112 هجری سراسر شبهجزیرۀ ایبری یعنی اسپانیا و پرتغال امروزی را تصرف میکنند. به این ترتیب قلمرو آنان از یک طرف به اقیانوس اطلس، سواحل اروپای غربی و همچنین شمال آفریقا در مراکش امروزی رسیده بود و از سوی شرق هم به دولت چین و کشور هند.
علاوه بر این، مناطق وسیعی که در آسیای میانۀ امروز و ماوراءالنهر قرار داشت، در اختیار آنها بود. چنین قلمرو وسیعی بهدست حاکمان فاسد اموی اداره میشد. آنها هم با زور و ظلم و فشار و تعصّب نژادی با مردم برخورد میکردند و نژاد عرب و بهخصوص قریش و بنیامیه را بر دیگران برتری میدادند. این رفتارها باعث نارضایتیهای گستردهای در عالم اسلام شده بود.
اما توجه بنیامیه به این کشورگشاییها و مسائل مربوط به آن، (بهخصوص پیش از هشامبنعبدالملک) موجب شده بود که به امام باقر (ع) توجه چندانی نداشته باشند و این امر فضایی برای فعالیت علمی و روشنگری آن حضرت فراهم کرد.
از سوی دیگر، برخورد با تمدنها و فرهنگهای گوناگون و رشد آگاهیهای مردم موجب شده بود که مسائل علمی و دینی تازهای مطرح شود و در مدینه و برخی شهرها فقیهان و محدّثانی پدید بیایند و نیز مسائل کلامی جدیدی مطرح شود. در اصول اعتقادات بحث جبر و اختیار بسیار مورد توجه قرار گرفته بود و عدهای جبری شده بودند و فرقهای نیز به نام «معتزله»، در مقابل آنان قرار گرفته بودند. امویان نیز فرقهای به نام «مرجئه» را ساخته و حمایت کردند تا ظلمهای آنان را در پوششی علمی توجیه کند. آنان اعتقاد داشتند که ارتکاب گناهان کبیره هیچ صدمهای به ایمان وارد نمیکند و کسی که چنین گناهانی مرتکب میشود، خدا خودش میداند که در قیامت با او چه کند. بنیامیه سعی میکردند این نوع تفکر را در جامعه گسترش دهند تا کسی بر اعمال فاسد آنان خرده نگیرد.
٢ ـ شاگردان امام باقر (ع)
از آنجا که فقها در مدینه آزاد بودند، امام باقر (ع) نیز از آزادی نسبی برخوردار شده بود. آن حضرت در این شرایط شاگردان بسیاری را تربیت نمود و معارفی در حوزههای گوناگون فقهی، کلامی و اخلاقی به جامعه عرضه کرد. شاگردان زبدۀ امام باقر (ع) خودشان در مسائل فقهی و کلامی محل مراجعۀ علما و دانشمندان بودند. در این دوران شرایط بهگونهای فراهم شد که حتی دانشمندان غیر شیعه نیز توانستند از دریای بیکران علوم آن حضرت در مسائل فقهی، تفسیری، کلامی و … بهرهمند شوند.
بیش از چهارصد و هشتاد نفر بهعنوان شاگردان مکتب امام باقر (ع) شمارش شدهاند. قدرت علمی امام (ع) چنان بود که دانشمندان طراز اول اهلسنت خود را در نزد آن حضرت حقیر میدیدند. سبطابنجوزی در تذکرة الخواص از یکی از بزرگان تابعین به نام عطاء چنین نقل میکند: «هرگز ندیدم علما در محضر کسی چنان کوچک باشند، به آن اندازه که در محضر ابوجعفر باقر کوچک بودند».2 حسنبنعلی وشّاء که توفیق درک محضر چند تن از ائمه (ع) را داشته میگوید: «در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که میگفتند: ما از امام باقر و امام صادق (ع) حدیث شنیدیم». این سخن بدان معناست که علوم این دو امام، تنها به مدینه محدود نشده و در دیگر مناطق اسلامی نیز انتشار یافته است.
شاگردان بزرگی در محضر امام باقر (ع) و نیز فرزندش امام صادق (ع) پرورش یافتند که با بهرهگیری از آن حضرت توانستند میراث شیعه را به نسلهای بعدی انتقال دهند و ارکان شیعه را استحکام بخشند. یکی از آنان ابانبنتغلب است که از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) است و بیش از همه از امام باقر (ع) بهره برده. او در حدود سی هزار روایت در علوم گوناگون از آن حضرت نقل کرده است. از امام باقر (ع) منقول است که خطاب به ابان فرمود: «در مسجد پیغمبر (ص) بنشین و فتوا بده و برای مردم مسائل را بازگو کن که من دوست دارم شیعیان من همچون تو باشند».
از دیگر شاگردان برجستۀ امام باقر (ع) زرارةبناعین است که امام صادق (ع) دربارهاش فرمود: «اگر زراره نبود، چیزی از احادیث و علوم پدرم باقی نمیماند».
برای مطالعه بیشتر درباره زندگی امام صادق (ع) میتوانید به مقاله «تاریخ امام صادق (ع)» مراجعه نمایید.
٣ ـ نمونهای از علم امام باقر (ع)
بنا بر اعتقاد ما شیعیان، علوم ائمۀ اطهار (ع) به علم بیپایان خدای متعال متصل است و هیچ امر کوچک یا بزرگ، ساده یا پیچیدهای نیست که کسی در آن به امام معصوم مراجعه کند و او از پاسخ آن عاجز شود، اما گاه در زمان برخی از ائمه (ع) فرصتهای بیشتری برای بروز و ظهور این علوم پیش آمده. یکی از موقعیتهایی که موجب شد علم الهی امام باقر (ع) آشکار شود، مربوط به دورۀ خلافت عبدالملکبنمروان است.
در زمان او، لباسهای فرمی برای درباریان در نظر گرفته شده بود که از امپراتوری روم وارد میشد. عبدالملک دید که در حاشیۀ این لباسها مطالبی به خط رومی نوشته شده است. او مترجمی را طلبید و بهوسیلۀ او متوجه شد که این نوشتهها شعار تثلیث مسیحیت است؛ یعنی پدر، پسر و روحالقدس روی این لباسها نقش بسته است. خلیفه از این موضوع برآشفت و دستور داد که دیگر این لباسها از امپراتوری روم وارد نشود و مسلمانها خود لباسهایی را تهیه کنند.
امپراتوری روم نیز در واکنش به این اقدام خلیفه تهدید کرد که اگر واردات لباسهای فرم دربار را قطع کنید، دیگر برای شما سکه ضرب نخواهیم کرد. عبدالملک از این تهدید به هراس افتاد و دانست که چارۀ کار را باید از خاندان پیغمبر خدا (ص) بهدست آورد؛ ازاینرو از امام باقر (ع) درخواست یاری کرد. نقل است که امام (ع) را به شام فراخواندند و آن حضرت نیز به شام رفت و در این باره دستورالعملی صادر کرد و به آنان آموخت که سکهها را با چه روش و به چه عیاری در داخل مملکت اسلامی ضرب کنند. قرار بر این شد که یک روی آن «لا اله الا الله» نوشته شود و روی دیگرش، رسالت پیامبر اکرم (ص). همچنین با رهنمود امام (ع) مقرّر شد که محل و تاریخ ضرب هم روی این سکهها حک شود. اینگونه بود که نخستین سکهها در عالم اسلام ضرب شد.
البته پیش از این نیز در زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) سکههای حکومت اسلامی در داخل ضرب میشد، اما حاکمان اموی برای از بین بردن آثار آن حضرت، روش ایشان را منسوخ کردند و بنا بر رویۀ پیش از خلافت امیرالمؤمنین (ع) سکههای مسلمین را در روم ضرب کردند.
دربارۀ روایت فوق مناسب است که این نکته را نیز تذکر بدهیم که عبدالملک مروان در دوران امامت امام سجاد (ع) از دنیا رفته؛ بنابراین ممکن است این مشکل بهدست امام سجاد (ع) حل شده باشد. البته چون نام امام باقر (ع) در این روایت ذکر شده، این احتمال وجود دارد که امام سجاد (ع) فرزند بزرگوار خود را که در سنین جوانی بهسر میبرد، برای حل این مشکل به شام فرستاده باشد. بنابراین رهنمود امام باقر (ع) برای ضرب سکه، مربوط به دوران پیش از امامت آن حضرت است.
شهادت امام باقر (ع)
شاگردان امام باقر (ع) روزبهروز بیشتر میشدند و علوم آن حضرت بیش از پیش در مناطق گوناگون عالم اسلام انتشار مییافت و نام آن حضرت هر روز بیشتر از روز پیش بر سر زبانها میافتاد. این امر، موضوعی نبود که هشام بهسادگی از کنار آن بگذرد؛ ازاینرو چنانکه گفته شد، آن حضرت را به مرکز حکومت اموی احضار کرد. البته حضور امام (ع) در شام بر حساسیت هشام افزود؛ زیرا علاوه بر حکایتی که دربارۀ تیراندازی آن حضرت نقل شد، هشام خود یکی از نمونههای ظهور علم آن حضرت را در شهر شام ملاحظه کرد و بیش از پیش احساس خطر نمود.
وقتی امام باقر (ع) از مجلس هشام خارج شد، مشاهده نمود که جمعیت انبوهی بهسوی کوهی میروند. امام (ع) علت این کار را پرسید. به آن حضرت عرض شد: یک پیرمرد دانای مسیحی در این کوه در غاری زندگی میکند. او سالی یک مرتبه بیرون میآید و مسائل عجیبی مطرح مینماید. او سؤالات گوناگون را پاسخ میگوید و تاکنون کسی نتوانسته بر او چیره شود. ازاینرو به جز اهل کتاب، مسلمانان نیز بهسوی او میروند و از محضرش بهره میگیرند.
امام باقر (ع) ملاحظه فرمود که بیکفایتی و ضعف خلفای بنیامیه موجب تضعیف و تحقیر اسلام در برابر مسیحیت شده است؛ بهگونهای که در پایتخت خلافت اسلامی، فردی مسیحی بهعنوان داناترین مردم بهشمار میرود و حتی مسلمانان نیز به نزد او میروند. امام (ع) برای دفاع از اسلام در میان جمعیت قرار گرفت و به سوی آن کوه رفت. آن فرد مسیحی بیرون آمد و مردم دور او حلقه زدند. امام باقر (ع) با او وارد بحث شد. آن حضرت مطلبی را مطرح کرد که او از پاسخش عاجز ماند. سپس او سؤالی از امام (ع) پرسید و ایشان پاسخ آن پیرمرد را بهخوبی و بادقت بیان فرمود. آن پیرمرد مسیحی پس از شنیدن پاسخش گفت: «ای مردم، تا زمانی که این مرد با این فضل و دانش در شام حضور دارد، من از غار بیرون نخواهم آمد».
این ماجرا در شام انتشار یافت و موجب خشنودی مسلمانان گردید، حتی هشامبنعبدالملک نیز پس از آگاهی از این قضیه، هدایایی برای امام (ع) فرستاد. اما او از اینکه آن حضرت در شام شناخته شود، هراس داشت؛ زیرا شام مرکز خلافت امویان بود و آنان مردم را در وضعیتی نگاه داشته بودند که از فضائل اهلبیت (ع) باخبر نشوند. بنابراین هشام درمجموع به این نتیجه رسید که وجود مبارک امام باقر (ع) برای حکومت او خطرساز است و قصد جان آن حضرت را کرد. بنا بر نقلی هشام دستور داد که زین امام (ع) را آلوده به زهر کنند. امام (ع) وقتی به مدینه بازمیگشت روی این زین نشسته بود و این زهر رفته رفته به بدن مبارک آن حضرت نفوذ کرد و موجب شهادت ایشان شد. این مصیبت بزرگ، در هفتم ذیالحجۀ سال ١١۴ هجری رخ داد.
پی نوشت ها
- کافی، ج١، ص۴۶٩.
- تذکرة الخواص، ص٣٠٢.
جان عالم به فدای حضرت محمد ص واهل بیت پاک ومطهرش
به غیر مسلمانان پیشنهاد میکنم که کمی در مورد قرآن تحقیق کنندکه معجزه حاضر در بین ماست
سوره آل عمران آیه ۸۵ راه درست را خیلی واضح فرموده
از پیام شما سپاسگزاریم
عالی بوداجرتون با امام محمدباقرع
از لطف جنابعالی سپاسگزاریم.