فهرست مطالب این مقاله را ببینید
امام جواد (ع) در هفت سالگی به امامت رسیدند و تا آن زمان کم سن و سال ترین امام در بین ائمه (ع) بودند. این مطلب باعث شد که توطئهها بر علیه امامت بیشتر گردد. در این مقاله تاریخ زندگی امام جواد (ع) را بررسی نموده و نکات جالبی را از عظمت وجود ایشان بیان میکنیم.
برخی از اتفاقات مهم زندگی با برکت ایشان عبارتند از:
- سن پائین امام باعث شده بود حتی بزرگانی از اصحاب امام رضا و امام کاظم (ع) به تردید بیافتند.
- شیعیان با دریای بیکران علوم و عظمت وجودی امام جواد (ع) مواجه شدند.
- امام جواد (ع) در یک مجلس سیهزار مسئله را در یک روز پاسخ دادند.
- تربیت شاگردان بزرگی که میراث شیعه را منتقل کردند.
- امام جواد (ع) جوانترین امام در هنگام شهادت بود.
ابتدا چکیده مطالب را مشاهده میفرمایید:
چکیده
ولادت امام جواد (ع)
امام جواد (ع) فرزند امام رضا (ع) در دهم رجب سال ١٩۵ دیده به جهان گشود.
لقب امام جواد (ع)
حضرت محمد بن علی (ع) ملقّب به جواد و تقی هستند. کنیۀ آن حضرت ابوجعفر است و چون این کنیه را برای امام باقر (ع) نیز به کار میبرند، امام جواد (ع) را «ابوجعفر ثانی» میگویند.
مادر امام جواد (ع)
مادر آن حضرت، کنیزی با فضیلت است به نام «خیزران». از رسول خدا (ص) روایتی نقل شده که نشان از عظمت این بانو دارد. 1
امام جواد (ع) پنج سال بیشتر نداشت که بهخاطر سفر اجباری امام رضا (ع) به مرو، از پدر بزرگوار خود جدا شد.
امامت امام جواد (ع) در کودکی و تردید شیعیان
امام جواد (ع) هنگام شهادت پدر هفت سال و چند ماه بیشتر نداشت. پیش از این جوانترین سن امامت متعلق به امام کاظم (ع) بود که در بیستسالگی به امامت رسیده بود و سابقه نداشت که یکی از ائمه در کودکی به این مقام الهی نائل شود. همین مسئله موجب تردید و حیرت بسیاری از شیعیان گردید. حتی برخی از اصحاب بزرگ اهلبیت (ع) با اینکه میدانستند که امام رضا (ع) حضرت جوادالائمه (ع) را بهعنوان جانشین پس از خود معرفی کرده، بهخاطر سن اندک آن حضرت، گرفتار تردید شدند.
کار به جایی رسید که برخی از شیعهها
نهتنها امامت امام جواد (ع) را برنتابیدند، بلکه در امامت امام رضا (ع) هم به شک
افتادند و به واقفیه گرایش پیدا کردند.
علمای
اهلسنت که خود را در رقابت با شیعه میدیدند، شیعیان را به سخره گرفتند و گفتند:
«اینان را بنگرید که امامشان یک کودک هفتساله است!».
در برخی از نقلها آمده است که بزرگانی از اصحاب امام رضا و امام کاظم (ع) چنان به تردید افتاده بودند که گفتند: «باید صبر کنیم که علی بن محمد (ع) به بلوغ برسد و بعد او را امام خود بدانیم». برخی هم فکر میکردند که امام جواد (ع) چون از پدر دور بوده، علوم امامت به وی منتقل نشده است. در این شرایط یکی از عموهای آن حضرت نیز ادعای امامت کرد، ولی چون نواقص علمی او آشکار گردید، به او التفاتی نشد.
دریای علم امام جواد (ع)
اما این تردیدها چندان پایدار نماند؛
زیرا شیعیان پس از مدت کوتاهی با دریای بیکران علوم و عظمت بیانتهای امام جواد
(ع) مواجه شدند و یقین پیدا کردند که او با پدران بزرگوار خود هیچ تفاوتی ندارد.
بسیاری
از علمای شیعه و اصحاب امام کاظم (ع) برای زیارت به مدینه آمدند و خدمت امام جواد
(ع) رسیدند. نقل است که از اجتماع آنان، مجلسی طولانی برپا شد و امام (ع) در همان
مجلس سیهزار مسئله را در یک روز پاسخ داد؛ بهگونهای که شیعیان دانستند که قطعاً
آن حضرت امام وقت و حجت خدا بر روی زمین است.
یکی از اموری که شیعیان را در این تشخیص صحیح یاری کرد، رفتار سرشار از معرفت علی بن جعفر (س)، عموی بزرگوار امام جواد (ع) است. او که خود اهل فضلیت و دانش بود، با اینکه بیش از هشتاد سال داشت، امام جواد (ع) را بهخاطر امامتش احترام میکرد؛ در برابر آن حضرت میایستاد و کفشهای ایشان را جفت مینمود. به او گفته شد: «تو با این محاسن سفید و سابقهای که داری، جلوی یک کودک میایستی و کفشهایش را جفت میکنی؟». پاسخ داد: «خداوند لیاقت امامت را در این ریشهای سفید من ندیده است، ولی در این کودک دیده است».
فراخواندن امام (ع) به بغداد
مأمون که مرکز خلافت خود را به بغداد تغییر داده بود، سیاست خود را برای نظارت بر اهلبیت ادامه داد. او امام جواد (ع) را در همان سن کودکی به بغداد احضار کرد و آن حضرت را نزد خود نگاه داشت تا ایشان را از عموم مردم جدا کند و از رفتارها و رفتوآمدهای آن حضرت آگاه باشد. مأمون علاوه بر این، برای اینکه اتهام قتل امام رضا (ع) را از خود دور کند تصمیم گرفت دختر خود امّ الفضل را به همسری امام جواد (ع) درآورد.
این کار بار دیگر خشم بزرگان عباسی را برانگیخت. آنان به مأمون گفتند: «تو میخواهی بار دیگر ماجرای علی بن موسی را تکرار کنی؟ تو میدانی بین ما و اولاد ابوطالب چه مسائلی بوده و چه چیزهایی گذشته. چرا برای آنها موقعیّت فراهم میکنی؟». مأمون در پاسخ آنها گفت: « در این مقابلهای که شما با طالبیان داشتید، حق با آنها بود و شما بر باطل بودید».
وی نکاتی را مطرح کرد و بیان نمود:
«من اکنون کار مهمی نکردهام. من در این نوجوان که از خاندان پیغمبر است، قابلیتی
میبینم که هیچکدام از شما دارای آن نیستید. علمی که او دارد هیچ کدام از شما
ندارید». برخی از آنان به مأمون گفتند: «دستکم این نوجوان را وادار کن که مقداری
فقه و احکام الهی را بیاموزد و بعد که سطح دانشش بالا رفت، او را به دامادی برگزین».
مأمون گفت: «او با
همین سن و سال، از شما و همۀ دانشمندان برتری دارد».
مناظره امام جواد (ع)
مأمون برای ساکت کردن عباسیان مجلسی
ترتیب داد تا علم امام (ع) آزموده شود. این جلسه با حضور انبوه عباسیان و علمای
سنّی و به محوریت یحیی بن اکثم، قاضی اول بغداد تشکیل شد.
یحیی
بن اکثم در برابر امام جواد (ع) قرار گرفت و پرسید: «حکم کسی که مُحرم است و شکار
میکند چیست؟». او به زعم خود سؤالی پیچیده مطرح کرده بود و گمان میکرد که امام
(ع) از پاسخ آن عاجز است.
امام (ع) در پاسخ او وجوه متعدّد این مسئله را یک به یک برشمرد و به یحیی فرمود: «تو کدام یک از اینها را در نظر داشتی؟». یحیی بن اکثم از شنیدن پاسخ امام (ع) حیران و درمانده شد؛ بهطوری که مردم از چهرۀ آشفتۀ او پی به درماندگیاش بردند.
مأمون که به مقصود خود رسیده بود، به عباسیان گفت: «آیا آنچه را انکار میکردید، دریافتید؟». سپس خطبۀ عقد امام جواد (ع) با ام الفضل، در همان مجلس خوانده شد و سفرۀ اطعامی نیز برپا گردید. پس از پایان یافتن مجلس، زمانی که عدهای از خواص باقی مانده بودند، مأمون از امام (ع) درخواست کرد که پاسخ آن وجوه متعددی را که بیان فرموده بود، بگوید. آن حضرت نیز یک به یک پاسخ داد. سپس مأمون عرض کرد: «اگر صلاح میدانید، شما هم مسئلهای از یحیی بن اکثم بپرسید». امام (ع) نیز معمایی فقهی دربارۀ زنی مطرح کرد که در طول بیست و چهار ساعت چند مرتبه بر مردی حلال میشود و حرام میشود، اما یحیی نتوانست علت این مسئله را بیان کند و امام خود پاسخ را داد. 2
انگیزه مأمون از ازدواج دخترش با امام (ع)
بعضی بر این باورند که مأمون قصد داشت با این ازدواج، فرزندی بهدنیا آید که از مادر، عباسی باشد و از پدر، علوی و او را بهعنوان خلیفۀ آینده مطرح کند. اما چنین نظریهای درست به نظر نمیرسد. انگیزۀ مأمون برای این ازدواج این بود که جاسوسی را در خانۀ امام (ع) قرار دهد تا از طریق او بتواند آن حضرت را کاملاً کنترل کند و حتی از میان بردارد.
حضور در بغداد برای امام جواد (ع) بسیار دشوار بود؛ ازاینرو بارها از مأمون خواست که به مدینه بازگردد، ولی او اجازه نمیداد. اما سرانجام بهخاطر پافشاری امام (ع) به بازگشت آن حضرت راضی میشود. این احتمال نیز وجود دارد که امام جواد (ع) در زمان مأمون دو بار به بغداد آمده و به مدینه برگشته باشد و بار دوم در سال آخر عمر مأمون باشد؛ یعنی سال 218. امام (ع) در هنگام مرگ مأمون با همسر خود ام الفضل در مدینه بود.
شهادت امام جواد (ع)
با مرگ مأمون، معتصم برادر او به خلافت رسید. او فردی بسیار خونریز بود و بهشدت بر اهلبیت (ع) سخت میگرفت و از نظر علمی هم بیسواد بود. در عصر او پیروزیهای نظامی مهمی نصیب مسلمانان شد و آخرین پیشرویها در قلمروی روم پدید آمد.
او نتوانست بیش از دو سال وجود مبارک امام جواد (ع) را تحمل کند؛ ازاینرو در آغاز سال 220 آن حضرت را به بغداد احضار کرد و ایشان را در یکی از خانههای کاخ محصور و ارتباط امام (ع) را با شیعیان و پیروان خود قطع نمود.
انگیزه قتل امام جواد (ع)
دو رویداد سبب شد که معتصم تصمیم به قتل امام جواد (ع) بگیرد:
اما توضیح مطلب:
اول ماجرایی است که در ضمن آن، عظمت علمی آن حضرت دربرابر عالمان درباری آشکار میشود. نقل شده که سارقی بهخاطر سرقت دستگیر شد و میخواستند حد سرقت را بر او جاری کنند. معتصم فقیهان نامدار آن زمان را جمع کرد و در اینباره که دست دزد باید از کجا قطع شود، نظر آنان را پرسید. هر یک نظری دادند؛ از مچ، از بازو، از آرنج. در این زمان معتصم متوجه امام جواد (ع) شد و نظر آن حضرت را نیز پرسید.
امام (ع) از معتصم خواست که معافش دارد، ولی معتصم بر سخن خود پافشاری کرد. امام (ع) بهناچار فرمود: «باید چهار انگشت او قطع شود و نظرات دیگر درست نیست». معتصم مبنای حکم امام (ع) را پرسید و آن حضرت با استفاده از آیات قرآن، دلیل نظر خود را قاطعانه بیان فرمود.
معتصم ابتدا از این پاسخ خوشحال شد و از امام جواد (ع) تمجید کرد و فرمان داد که دزد را طبق نظر آن حضرت حد بزنند. یکی از کسانی که در آن مجلس حضور داشت و باطل بودن نظرش در آنجا آشکار شد، احمد بن ابی داوود، قاضی برجستۀ معتصم بود.
او که از این رسوایی شرمنده شده بود، کینۀ امام (ع) را به دل گرفت و نزد معتصم آمد و از آن حضرت بدگویی کرد و گفت: «تو با این کاری که انجام دادی، محمد بن علی را که بسیاری از مردم امامش میدانند، تقویت کردی. با این کار، هم خلافت خود را تضعیف نمودی و هم آبروی علمای عامه را ریختی». معتصم از کلام او به هراس افتاد و از کلام احمد بن ابی داوود تشکر کرد. از این پس معتصم درپی فرصتی بود تا امام جواد (ع) را به شهادت برساند.
حسادت ام فضل
عامل دیگری که اسباب شهادت امام جواد (ع) را فراهم کرد، همسر آن حضرت، یعنی امّ الفضل است. او به عموی خود معتصم شکایت کرد و به امام (ع) تهمت زد که آن حضرت همسر دیگرش (یعنی مادر امام هادی (ع)) را بیشتر مورد توجه قرار میدهد.
این شکایت نیز معتصم را در اندیشۀ پلیدش محکمتر کرد و سرانجام امام محمد تقی (ع) را در پنجم ذیالحجۀ سال ٢٢٠ هجری در سن بیست و پنج سالگی مسموم کرد و به شهادت رسانید. پیکر پاک آن حضرت در جوار جدش موسیبنجعفر (ع) غریبانه در بغداد به خاک سپرده شد.
امام جواد (ع) جوانترین امام در هنگام شهادت بود و در این مدت کوتاه نیز بهشدت تحت نظر حکومت عباسی قرار داشت. با این حال ایشان توانست شاگردان مهمی را تربیت کند که میراث اهلبیت (ع) را به نسلهای بعد انتقال دادند. همچنین دویست و پنجاه روایت از طریق صد و بیست راوی، از امام جواد (ع) بهدست ما رسیده که سرمایهای عظیم در مباحث فقهی، اعتقادی و اخلاقی بهشمار میرود.
پی نوشت ها
- کافی، ج١، ص٣٢٣.
- بحارالانوار، ج۵٠، ص٧۶ ـ ٧٨.
سلام با تشکر سوالی برای من مطرح شده و آن اینکه ،آیا ازدواج بدون رضایت زوج یا زوجه و یا ولی قانونی ایشان ممکن است؟ پس امام جواد یا از ازدواج خود با ام فضل رضایت داشت و یا اکراه و اجبار در کار بود . احتمالا پاسخ شما ،گزینه ی دوم است. آیا چنین ازدواجی اساسا باطل نیست؟
با عرض سلام و تشکر از توجه جنابعالی
ازدواج معصومین (ع) خصوصا در ابتدای اسلام تابع شرایط بسیاری بوده و در این ازدواج مصالح مختلفی را در نظر میگرفتند. مثلا پیامبر اکرم (ص) با قبایل مختلف وصلت کردند و یکی از اهداف ایشان ایجاد اتحاد و قوت گرفتن اسلام بود.
پس اصل ازدواج با رضایت بوده هرچند طرف مقابل دارای اشکالاتی باشد. اکراه و اجبار فقهی که سبب بطلان عقد میشود چیز دیگری است. مثلا فردی اصلا نمیخواهد ازدواج کند ولی چون مادر و پدرش دوست دارند به این کار تن میدهد. چون رضایت آنها را ترجیح میدهد. این به معنای اکراه و اجبار فقهی نیست.
البته در مورد ذکر شده پاسخهای دیگری هم بیان میشود که در این مختصر نمیتوان همه را آورد.