فهرست مطالب این مقاله را ببینید
یکی از امتیازات ویژه پیامبران، ارتباط خاصی است که آنها با خداوند دارند. این ارتباط خاص، وحی نامیده میشود. جالب است بدانید؛ در مباحث معرفت شناسی، وحی بالاترین اعتبار را دارد. اعتبارِ وحی، از علوم تجربی و ریاضی و حتی از علوم عقلی بالاتر است. زیرا از طرف خداوند متعال صادر میشود. پس مطالعه درباره وحی و کیفیت آن اهمیت بسیاری دارد.
در این مقاله قصد داریم با معنای وحی و انواع آن بیشتر آشنا شویم و کیفیت و ویژگیهای وحی انبیا را بررسی کنیم. البته لازم به ذکر است مقاله «ویژگی پیامبران الهی و امتیازات خاص آنها» تمامی ویژگیهای خاص پیامبران را بررسی میکند.
چکیده
- مراد از امتیازات انبیا، آن ویژگیهایی است که مختصِ پیامبران است؛ وحی یکی از امتیازات ویژه پیامبران الهی است.
- «وحی» این واژه 9 بار در قرآن کریم به کار رفته است، 5 مرتبه از آن مربوط به خداوند و 4 مرتبه مربوط به غیر خداوند است. کاربرد غالب وحی، القای گزارههایی بر قلب شخصی (پیامبر) است؛ یعنی خدای متعال جملاتی را بر قلب مطهر پیامبر نازل میکند.
- وحی سه نوع است:
- مستقیم
- از پسِ پرده
- از طریق فرستادن پیک
- یکی از ویژگیهای وحی پیامبران خطاناپذیری است؛ یعنی آنچه خدا به پیامبران در قالب وحی بیان میکند، بی کم وکاست و بدون اشتباه در اختیار آنها قرار میگیرد و خداوند اجازه نمیدهد که شیطان القائات خود را بر قلب پیامبر به جای وحی وارد کند.
- لازمه حکمت خداوند این است که برای رساندن انسانها به هدف خلقت، پیام الهی بدون اشتباه به دست مردم برسد.
ارتباط ویژه انبیاء (ع) با پروردگار
یکی از ویژگیهایی که در قرآن کریم برای پیامبران الهی بیان شده؛ مسألۀ وحی است. وحی از خصائص پیامبران الهی است. البته مواردی که مربوط به تعلیم شیوۀ زندگی کردن است. در قرآن کریم کلمۀ وحی چندین بار به کار رفته است. این واژۀ در قرآن کریم نُه مرتبه تکرار شده، که پنج مرتبه مربوط به وحی خداوند به دیگران است و چهار مرتبه مربوط به وحی غیر خدا است. مثلاً قرآن کریم دربارۀ حضرت زکریا هنگامی که زبانش بند آمده بود میفرماید:
﴿فخَرَجَ عَلىَ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيهْمْ أَن سَبِّحُواْ بُكْرَةً وَ عَشِيًّا﴾ [1]
پس از محراب بر قوم خود بيرون آمد و به آنها اشاره نمود كه بامداد و شبانگاه تسبيح كنيد.
وحی در اینگونه موارد به معنای اشاره و القا کردنِ معنا است. اما موارد دیگری که در مورد خداوند متعال به کار رفته، متفاوت است، گاهی به معنای هدایت غریزی است:
﴿وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلىَ النَّحْلِ أَنِ اتخَّذِى مِنَ الجْبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُون﴾ [2]
پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه: از كوهها و درختان و آنچه [از دار بستهايى] كه [مردم] بر مىافرازند، براى خود خانههايى برگير.
یعنی این علم را در غریزۀ او قرار داد. گاهی به معنای ساختار تکوینی یک موجود است:
﴿وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ [3]
و در هر آسمانى كار آن را وحى كرد؛
یعنی تکویناً به گونهای آفرید که براساس منویات خداوند متعال حرکت کند. لکن استعمال غالب کلمۀ وحی در قرآن کریم به این معنا است که گزارههایی بر قلب شخصی القاء شود. همان وحیی که تلقی عامۀ مسلمانها در نوع فراگیری قرآن بر پیامبر گرامی اسلام است. خداوند متعال جملاتی را بر قلب مطهر پیامبر خود نازل میکند. این معنای اصلی است.

کیفیت وحی
قرآن کریم دراین مورد میفرماید:
﴿وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ﴾ [4]
هيچ بشرى را نسزد كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب غيب يا رسولى [چون فرشته] مىفرستد پس فرشته به اذن او آنچه را بخواهد وحى مىكند.
خداوند با هیچ بشری سخن نمیگوید مگر از سه طریق: طریق اول؛ وحی مستقیم است که خود خدا با پیامبرش سخن میگوید و در دل، قلب و گوش او نجوا میکند. حالت دوم؛ «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» از پس یک پرده و مانع با پیامبر سخن میگوید، مثل حضرت موسی (ع) که درخت به سخن آمد و خداوند اصواتی را از درون درخت به گوش حضرت موسی (ع) رساند.
حالت سوم؛ «أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً» خداوند پیکی را میفرستد و این پیک است که دستور خداوند و پیام خداوند را به پیامبر خود انتقال میدهد مثل حضرت جبرئیل (ع) که وظیفۀ ایشان رساندن پیام خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام بوده است.
ویژگی وحی نبوی
دربارۀ وحی نبوی، چند ویژگی در قرآن وجود دارد که به یکی از آن ویژگیها اشاره میشود. مهمترین ویژگی وحی الهی، این است که خطاناپذیر است. آنچه را که خداوند به آنها در قالب وحی بیان میکند بیکم و کاست و بدون اشتباه در اختیار آنها قرار میگیرد. قرآن کریم میفرماید:
﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ﴾ [5]
و پيش از تو هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه هرگاه آرزو مىكرد [اهداف پاك و سعادتبخش خود را براى نجات مردم از كفر و شرك پياده كند] شيطان [براى بازداشتن مردم از پذيرش حق] در برابر آرزويش شبهه و وسوسه مىانداخت، ولى خدا آنچه را شيطان [از وسوسهها و شبههها مىاندازد] مىزدايد و محو مىكند، سپس آياتش را محكم و استوار مىسازد و خدا دانا و حكيم است.
یعنی تلاش میکرد که آنچه را که خداوند به پیامبر وحی میکند تغییر دهد، در آن انحراف ایجاد کند، خدای متعال آنچه را که شیطان القاء میکند، جدا و نسخ میکند و از بین میبرد، اجازه نمیدهد که شیطان القائات خود را بر قلب مطهر پیامبران الهی به جای وحی وارد کند و سپس خداوند آیات خود را حاکم میکند.
بنابراین، وقتی که آیات الهی بر قلب مطهر پیامبر نازل میشوند بیکم و کاست، بدون هیچگونه خطا و اشتباهی از طرف خداوند این آیات بر قلب رسولان وارد میشود و خداوند دانا و حکیم است. او دانا است، میداند که چگونه این پیام را خطاناپذیر کند و او حکیم است و چون حکیم است حتماً این کار را میکند.
حکمت الهی در هدایت بشر
چه ارتباطی بین حکمت خداوند و بین خطاناپذیر بودن وحی وجود دارد؟ ارتباط اینها روشن است؛ اساساً مسألۀ پیامبری و فرستادن پیامبران براساس حکمت خداوند متعال است. چون خدا حکیم است میخواهد انسانها را هدایت کند و خلقت انسانها عبث و بیهوده نیست و لذا خداوند متعال پیامبرانی را میفرستد تا مقصد او از خلقت انسانها را به آنها بگویند. و اگر خداوند از وحی خود حفاظت نکند هدفش محقق نمیشود. قرار بود انسان به کمال برسد، انسان بیهدف آفریده نشده است.
قرار بود پیام پیامبران راه رسیدن به هدف را برای مردم آشکار کند. اگر در وحی که در اختیار مردم قرار میگیرد خطا و اشتباه راه پیدا کند دیگر مردم اعتمادی به آن نخواهند داشت و دیگر ارزشی نخواهد داشت، این وحی دیگر مردم را به آن هدفی که خداوند متعال از خلقت آنها در نظر داشته، نمیرساند و لذا حکمت خدا اقتضا میکند که پیام الهی خطاناپذیر باشد. خطاناپذیری، مهمترین ویژگی وحی الهی است.

[1]. سورۀ مریم، آیۀ 11.
[2]. سورۀ نحل، آیۀ 68.
[3]. سورۀ فصّلت، آیۀ 12.
[4]. سورۀ شوری، آیۀ 51.
[5]. سورۀ حج، آیۀ 52.
با عرض سلام و تقدیم احترام.
اگر شناخت وحی و چگونگی نزول و دریافت آن از توان فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل محدود و دنیوی انسان خارج می باشد، پس چرا حضرات عالی مقام علارغم اعتراف به عجز و ناتوانی، محتوای معارف وحیانی دینی را حقایق مطلق می پندارند؟
وحی بر نوع است ؛ یکی حقیقی و دیگری اوهامی. شناخت و دانش علمی از نوع حقیقی می باشند و معارف دینی از نوع اوهامی.
با سلام و احترام
اصل وحی و محتوای آن از قطعیات است. آنچه که از عقل عموم انسانها خارج است کیفیت نزول وحی و کیفیت تلقی وحی است. البته آنرا هم حضرات معصومین (ع) میتوانند درک کنند. پس چیز وهمی وجود ندارد.
وحی یک مرتبه بالا از حقیقت است. همین علوم بشری هم وقتی از یک مرحله ای بالاتر میرود عموم مردم نمیفهمند و درک نمیکنند و فقط دانشمندان آن را درک میکنند.
وحی همه چیزش برای انسانهای کامل یعنی معصومین (ع) کاملا قابل درک است. آنچه برای عموم مردم قابل درک نیست جزئیات چگونگی دریافت وحی است. اصل نزول وحی برای عموم مردم هم قابل درک است و عقل بشر به آن میرسد. همچنین محتوای وحی امری یقینی است و شکی در آن نیست چون از طرف خداوند میآید و بر انسانهای کامل یعنی انبیا و اولیای الهی نازل میشود پس از خطا و اشتباه به دور است.
به خلاف علم و دانش بشر که تجربه ثابت کرده خالی از اشتباه نیست.
از طرفی ارزش بسیاری از معارف دینی در طول تاریخ مشخص شده و علم بشر کم کم به آن دست پیدا کرده که نشان از عظمت آنها دارد.