گذشت و بردباری

یکی از آموزه‌های اخلاقی اسلام در ارتباط با عموم مردم، گذشت و بردباری است. در آیات قرآن کریم و روایات اسلامی دربارۀ عفو و گذشت نسبت به دیگران سفارش‌های فراوانی شده است. سیرۀ ائمۀ اطهار (ع) نیز تعلیم دهنده عفو و گذشت نسبت به خطاکاران خصوصا در هنگام قدرت است و نمونه‌های فراوانی در زندگی انبیا و امامان (ع) از گذشت و بردباری آنان وجود دارد. از جمله مواردی که در این مقاله به آنها پرداخته می‌شود عبارتند از:

  • گذشت و بردباری در آیات قرآن کریم
  • نمونه‌ای از سیره انبیاء (ع)
  • درسهایی از گذشت و بردباری امیرالمؤمنین (ع)
  • آثار گذشت و بردباری
  • رهکار گذشت و بردباری

چکیده

  • یکی از توصیه‌های اخلاقی اسلام در ارتباط با مردم، گذشت و بردباری است.

  • در آیات قرآن دربارۀ عفو و گذشت نسبت به عموم مردم سفارش‌های فراوانی شده است؛ ازجمله آیات 124 سورۀ آل عمران و 22 سورۀ نور.

  • داستان حضرت یوسف (ع) بهترین الگو برای گذشت است. حضرت یوسف با همۀ ظلم‌هایی که برادران در حقّ او روا داشته بودند، به‌آسانی از آنها گذشت و از خداوند برایشان طلب آمرزش نمود.

  • روایات و سیرۀ ائمۀ اطهار (ع) نیز تعلیم‌دهندۀ عفو و گذشت نسبت به خطاکاران است، حتی در هنگام قدرت.

  • بردباری آثار فراوانی دارد. اولین نتیجه‌ای که انسان از بردباری خود می‌بیند این است که مردم در برابر جاهل یاور او هستند.

  • براساس آموزه‌های اخلاقی و دینی کسی که نمی‌تواند بردباری کند، باید تمرین کند تا بتواند حلم را پیشۀ خود کند.

  • شکرانۀ پیروزی انسان بر دشمن، عفو و گذشت است.

  • مدارا کردن با مردم، یکی از اموری است که خداوند، پیامبر (ص) را بدان دستور داده است.

گذشت و بردباری نسبت به دیگران

سخن دربارۀ ارتباط یک مسلمان با عموم مردم است؛ چه مسلمان باشند و چه غیر مسلمان. در قرآن کریم و کلمات نورانی اهل‌بیت (ع) سفارش‌های فراوانی درباره گذشت و بردباری وجود دارد. انبیای الهی و امامان معصوم (ع) همیشه صبر و بردباری را پیشه خود ساخته بودند و در مواضع مختلف خصوصا در هنگام قدرت و برتری بر خصم، گذشت می‌کردند و او را می‌بخشیدند.

گذشت و بردباری در آیات قرآن

الَّذينَ يُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الكاظِمينَ الغَيظَ وَ العافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ.[1]

آنان که در آسایش و سختی انفاق می‌کنند و کسانی که خشم را فرو می‌خورند و از مردم درمی‌گذرند. و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

قرآن کریم کسانی که اهل عفو و گذشت هستند را ستایش می‌کند. کلمۀ «الناس» نشان می‌دهد که این گذشت فقط در رابطه با مسلمان‌ها نیست، بلکه گذشت و بردباری نسبت به عموم مردم پسندیده است.

وَ ليَعفُوا وَ ليَصفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَن يَغفِرَ اللَّهُ لَكُم وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.[2]

و باید عفو کنند و گذشت نمایند. آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

قرآن کریم، نمونه‌هایی از عفو و گذشت انبیا (ع) را ذکر نموده است که درس بسیار مهمی برای کسانی است که می‌خواهند سیرۀ صالحان را الگوی خود قرار دهند.

نمونه‌ای از گذشت و بردباری در سیرۀ­ انبیاء (ع)

برادران یوسف ظلم بزرگی به یوسف کردند و او را در چاه انداختند. وقتی از چاه بیرون آمد، به‌عنوان برده فروخته شد و به مصر رفت. بی‌گناه به زندان افتاد و سال‌ها در زندان بود.

همۀ گرفتاری‌های حضرت یوسف (ع) به‌خاطر ستم اولیه‌ای بود که برادرها دربارۀ او روا داشتند. پس از آن‌همه رنج فراق از پدر و مصیبت‌های دیگر، وقتی حضرت یوسف (ع) می‌خواست خود را به آنها معرفی کند، چنین گفت:

هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ وَ أَخيهِ إِذ أَنتُم جاهِلُونَ[3]

آیا می‌دانید با یوسف و برادر او (بنیامین) چه کردید، آن هنگام که جاهل بودید؟

گویا حضرت یوسف با بیان «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» عذری برای آنها می‌تراشد که شرمنده نشوند.

وقتی حضرت یوسف خود را معرفی می‌کند، برادران به اشتباه خود اعتراف می‌کنند.

قالُوا تَاللَّهِ لَقَد آثَرَكَ اللَّهُ عَلَينا وَ إِن كُنَّا لَخاطِئينَ.[4]

گفتند: به خدا سوگند که خدا تو را بر ما برتری داده است و ما خطاکار بودیم.

آنها نه التماس کردند، نه گریه کردند، نه روزها و ماه‌ها منتظر ماندند و نه واسطه‌ای برای عذرخواهی آوردند. تنها یک کلمه گفتند: «إِنْ كُنَّا لَخاطِئينَ‏». به محض بیان این کلام، یوسف (ع) فرمود:

لا تَثريبَ عَلَيكُمُ اليَومَ يَغفِرُ اللَّهُ لَكُم وَ هُوَ أَرحَمُ الرَّاحِمينَ.[5]

امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست. خدا شما را می‌آمرزد و او ارحم الرّاحمین است.

پدر در فراق یوسف نابینا شده بود و برادران ناراحت بودند که اکنون جواب پدر را چه بگویند. حضرت یوسف (ع) آنان را از نگرانی نیز بیرون آورد و فرمود:

اذهَبُوا بِقَميصی هذا فَأَلقُوهُ عَلى‏ وَجهِ أَبی يَأتِ بَصيراً.[6]

این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود.

پس حضرت یوسف (ع) خطای آنها را توجیه کرد و منتظر التماس و گریه و زاری آنان نشد و نه‌تنها آنها را بخشید، بلکه برای آنها از خدا نیز طلب آمرزش کرد و وعده داد که خدا آنان را می‌آمرزد؛ حتی نگرانی آنها از ناحیه‌ پدر را نیز برطرف کرد.

حتی نقل شده که پس از آنکه حضرت یوسف، برادرها را بخشید، آنان با یوسف بر سر یک سفره غذا می‌خوردند. یک روز به این مضمون به برادر گفتند: ای برادر، تو که این‌همه در حق ما لطف کردی، لطف دیگری هم در حق ما بکن. ما وقتی بر سر یک سفره می‌نشینیم و می‌خواهیم غذا بخوریم، اولین لقمه را که برداریم، نگاهمان به تو می‌افتد و خجالت می‌کشیم. با خود می‌گوییم که این همان برادری است که ما او را به چاه انداختیم و به‌عنوان غلام فروخته شد؛ او همان برادری است که هجده سال در زندان افتاد؛ او همان کسی که ما را بخشید و خطای ما را توجیه کرد. این افکار سبب خجالت و شرمندگی ما می‌شود و غذا برای ما گوارا نمی‌شود. سفرۀ ما را جدا کن.

جناب یوسف (ع) فرمود: شرمندگی یعنی چه!؟ شما به گردن من حق بزرگی دارید! برادران تعجب کردند و گفتند: ما که جز ظلم و بدی کاری نکردیم، چه حقی بر گردن تو داریم!؟

فرمود: حق بزرگی که شما بر من دارید این است که قبل از اینکه شما بیایید و من شناخته بشوم، مردم تصور می‌کردند که من برده‌ای آزاد‌شده هستم، ولی شما که آمدید، آنها فهمیدند که من فرزند یعقوب پیامبر هستم و از خاندان ابراهیم. شما موجب شدید که شرافت خاندان من آشکار شود. این حق شما به گردن من است.[7]

اکنون باید فکر کرد که اگر موقعیت مشابهی برای ما ایجاد شود و مثلاً برادر ما موجب این شود که چند سال به حبس بیفتیم، پس از گذشت این دوران چگونه با او برخورد می‌کنیم.

درس­هایی از گذشت و بردباری امیرالمؤمنین (ع)

اوج گذشت و بردباری را در سیرۀ امامان معصوم (ع) می‌بینیم. در اینجا به ذکر چند نمونه از سیرۀ امیر مؤمنان (ع) اشاره می‌کنیم.

۱. روزی امیرمؤمنان با اصحاب خود نشسته بودند و ماجرایی برایشان پیش آمد که اکنون از بیان آن می‌گذریم. در آن هنگام، آن حضرت کلام بسیار زیبایی بیان کردند. آن سخن به‌قدری زیبا بود که حتی موجب اعجاب یکی از دشمنان آن حضرت شد.

اما آن شخص نادان به‌جای تشویق آن حضرت گفت:‌ «قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِراً مَا أَفقَهَهُ»[8] (مرگ بر این کافر! چقدر فقیهانه سخن می‌گوید!).

مانند این است که کسی پای سخنرانی عالمی برود و به او بگوید: «خدا او را بکشد! چقدر عالمانه سخن می‌گوید!». سخن عالمانه شنیدن، تشویق دارد، نه نفرین! آن مرد از خوارج بود. در جنگ صفّین حکمیّت بر امیر مؤمنان (ع) تحمیل شد و آن حضرت پذیرفتند، اما خوارج گفتند: این حکمیّت تسلیم حکم غیر خدا شدن بود؛ لذا به آن حضرت گفتند که شما کافر شدید و باید توبه کنید!

یاران امیر مؤمنان (ع) وقتی سخن این شخص را شنیدند ناراحت شدند و به‌طرف او حمله کردند تا او را به قتل برسانند. آن حضرت فرمودند: «رُوَيداً! إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَو عَفوٌ عَن ذَنبٍ» (آرام باشید! این تنها دشنامی است که دربرابر آن می‌توان دشنامی داد یا آنکه گناهی است که می‌توان از آن گذشت کرد).

این اتفاق در دوران حکومت و اوج قدرت ظاهری آن حضرت بود، نه در دوران خانه‌نشینی ایشان. در آن زمان مصر با آن‌همه وسعت، یک استان از حکومت امیر مؤمنان (ع) بود و یمن و ایران، بخش‌هایی از حکومت آن حضرت به‌شمار می‌آمدند. آن حضرت حاکم چنین حکومت گسترده‌ای بودند، ولی این‌طور با عفو و بردباری برخورد کردند.

٢. امیرالمؤمنین (ع) در بستر شهادت وصیت‌‌نامۀ مفصلی داشتند. در بخشی از آن وصیت می‌فرمایند:

إِن أَبقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمِی وَ إِن أَفنَ فَالفَنَاءُ مِيعَادِی وَ إِن أَعفُ فَالعَفوُ لِی قُربَةٌ وَ هُوَ لَكُم حَسَنَةٌ. فَاعفُوا؛ أَ لا تُحِبُّونَ أَن يَغفِرَ اللَّهُ لَكُم؟[9]

اگر من [از این ضربتی که ابن‌ملجم بر من وارد کرد] جان سالم به‌در بردم، خودم ولیّ دم خود هستم [و می‌دانم که با او چه کنم] و اگر به شهادت رسیدم، مرگ وعده‌گاه همۀ‌ ما است. و اگر بگذرم، عفو و گذشت من را به خدا نزدیک می‌کند و برای شما هم حسنه است. پس گذشت کنید؛ آیا دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد؟

٣. ابن‌ ابی ‌الحدید که از دانشمندان معتزلی اهل سنت است، در شرح نهج‌البلاغه روایتی از امام باقر (ع) نقل می‌کند که دربارۀ داستانی از زندگی امیر مؤمنان (ع) است. او می‌نویسد:

«برنامه‌ روزانه‌ علی (ع) این بود که وقتی نماز صبح را می‌خواند، تا طلوع خورشید مشغول تعقیبات نماز بود. وقتی آفتاب طلوع می‌کرد، فقیران و بیچارگان و دیگر افراد نزد او جمع می‌شدند. پس آن حضرت به آنان احکام دین و قرآن یاد می‌داد. آن حضرت زمانی مشخص داشت که در آن از آن جلسه برمی‌خاست و می‌رفت. روزی برخاست و [در بین راه] از مردی عبور کرد. آن مرد، فحشی به آن حضرت داد. آن حضرت مسیری را که آمده بود، بازگشت [تا به مسجد رسید] و بر منبر رفت و امر کرد که ندای «صلاة جامعة» بلند کنند [و مردم را در مسجد جمع نمایند]. پس خدا را حمد و ثنا گفت بر رسول خدا درود فرستاد و سپس فرمود: ای مردم، هیچ چیزی در نزد خدا محبوب‌تر و منفعتش عام‌تر از بردباری و دین‌شناسیِ امام و پیشوا نیست. و هیچ امری نزد خدا مبغوض‌تر و زیانش فراگیرتر از نادانی پیشوا و مدارا نکردنِ او نیست … سپس فرمود: آن کسی که اکنون کلام [نابجا] گفت کجاست؟ آن شخص نتوانست انکار کند؛ لذا پاسخ داد: بله، من هستم یا امیرالمؤمنین. آن حضرت فرمود: بدان، من هم اگر بخواهم، می‌گویم. آن مرد گفت: اگر عفو کنی و چشم بپوشی، شایسته و اهل آن هستی. امام (ع) فرمود: بخشیدم و چشم پوشیدم.»[10]

مناسب است دربارۀ این روایت دو نکته بیان شود. یکی اینکه کلام تند، مراحلی دارد. اوّل لعنت است. وقتی کسی را لعنت می‌کنیم به این معناست که می‌گوییم: خدا او را از رحمت خود دور کند؛ بنابراین نباید کسی را که شایسته ‌لعن نیست، لعن کنیم. اما بالاتر از لعن، سبّ است. سبّ یعنی دشنام دادن؛ مثلاً به مسلمانی بگوییم: «ای فاسق» یا «ای حیوان». مرحله‌ سوم، فحش است که به‌معنای به‌کار بردن کلمات بسیار زشت و قبیح است.

در این داستان نیامده است که آن مرد به امیر مؤمنان (ع) چه گفت، فقط آمده است که به آن حضرت فحش داد. یعنی از لعن و سبّ گذشت و به مرحله سومِ گستاخی رسید. نکته دوم این است که امیر مؤمنان (ع) در دوران حکومت و در اوج قدرت خود، آن شخص را بخشید؛ آن هم درحالی‌که آن شخص در جمع مردم به امیر مؤمنان (ع) دشنام داد.

باتوجه به نمونه‌هایی که بیان شد، می‌بینیم که گذشت و بردباری، فقط دربارۀ برادران ایمانی نیست، بلکه امیرالمؤمنین (ع) با کسانی که درحقیقت دشمن او بودند نیز به همین صورت برخورد می‌کرده است.

آثار گذشت و بردباری

اگر بردباری و گذشت در زندگی ما پیاده شود، آثار و برکات زیادی از آن می‌بینیم. امیر مؤمنان (ع) فرمود:

أَوَّلُ عِوَضِ الحَلِيمِ مِن حِلمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنصَارُهُ عَلَى الجَاهِلِ.[11]

اوّلین نتیجه‌ای که بردبار از بردباری خود می‌بیند این است که مردم در برابر جاهل یاور او هستند.

اگر خدای‌ناکرده با شخصی درگیر ‌شوید و او به شما تندی ‌کند، داد و فریاد به راه اندازد، اگر شما با حلم و بردباری با او برخورد کنید، اوّلین پاداشی که به شما می‌رسد این است که وقتی مردم این صحنه را می‌بینند، از شما حمایت می‌کنند و حق را به شما می‌دهند.

راهکار بردبار شدن

اما راه دستیابی به بردباری چیست؟ در آموزه‌های دینی آمده است که باید حلم و بردباری را تمرین کنیم. ممکن است بعضی‌ افراد ادعا کنند که دوست دارند بردبار باشند، ولی نمی‌توانند. باز هم در کلمات امیرمؤمنان (ع) در نهج‌البلاغه راهکار رسیدن به بردباری بیان شده است:

إِن لَم تَكُن حَلِيماً فَتَحَلَّم فَإِنَّهُ قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إِلَّا أَوشَكَ أَن يَكُونَ مِنْهُم.[12]

اگر بردبار نیستی، با زحمت و تکلّف بردباری را در خود ایجاد کن. کم است که کسی بخواهد خود را شبیه دیگران قرار بدهد و جزء آنها نشود.

ما وقتی تمرین بردباری کردیم و با سختی بردباری را در خود ایجاد کردیم، به مرور زمان حلیم می‌شویم. نمی‌توان گفت که ما توانایی نداریم؛ چراکه کم است که انسان‌هایی بخواهند خود را شبیه دیگران قرار بدهند و نتوانند.

عفو و گذشت در هنگام اقتدار

نکتۀ مهم دیگر در این موضوع این است که عفو و گذشت پاداش پیروزی انسان بر دشمن است. در کلمات حکمت‌آمیز امیر مؤمنان (ع) چنین آمده است:

إِذَا قَدَرتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجعَلِ العَفوَ عَنهُ شُكراً لِلقُدرَةِ عَلَيهِ.[13]

وقتی بر دشمن خود پیروز شدی، گذشت را شکرانۀ چیره شدن بر او قرار بده.

بردباری وظیفه‌­ای الهی

در آموزه‌های اخلاقی و دینی، آموزه‌ای با عنوان «مدارا با مردم» داریم؛ امری که متأسفانه در جامعۀ‌ ما کمرنگ شده است؛ بنابراین می‌بینیم که گاهی بر سر مسائل بسیار جزئی، دعواهای فراوانی می‌شود و حتی ممکن است کار به قتل کشیده شود که برخی از اخبار و آمارهای مربوط به آن به گوش ما می‌رسد. اینها زیبندۀ نظامی با آموزه‌های دینی نیست. جامعه‌ای که الگوی او انبیا و اولیای خدا باشند، باید گذشت و بردباری در عرصه‌های فردی، خانوادگی و اجتماعیِ آن، بسیار آشکار باشد.

رسول خدا (ص) فرمود:

أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ الفَرَائِضِ.[14]

پرودگارم مرا به مدارا با مردم امر فرموده، همان‌گونه که به من فرمان داده که واجبات خود (نماز، روزه، حج و…) را به‌جا آورم.

در حدیث قدسی آمده است که خداوند متعال به پیامبر خود امر می‌کند که «دارِ خَلقِی» (با مخلوقات من مدارا کن).[15]

قرآن کریم هم این فرمان الهی را چنین بیان می‌کند:

فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لاَنفَضُّوا مِن حَولِكَ فَاعفُ عَنهُم …[16]

به خاطر رحمتی از جانب خدا، با مردم نرم شدی، و اگر تندخو و دل‌سنگ بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می‌شدند. پس آنان را عفو کن …

Cinque Terre

سبک زندگی

این مقاله بخشی از دوره سبک زندگی با موضوع اخلاق و سیره معصومین (ع) است که در موسسه نورالمجتبی (ع) تدریس شده است. دوره سبک زندگی توسط اساتید ارجمند دکتر سید محسن میرباقری، دکتر رفیعی و حجه‌الاسلام حسینی قمی تدریس شده است. شما می‌توانید برای آشنایی بیشتر با این دوره به اینجا مراجعه کنید.


[1]. سورۀ آل عمران، آیۀ ١٣۴.

[2]. سورۀ نور، آیۀ ٢٢.

[3]. سورۀ یوسف، آیۀ ٨٩.

[4]. سورۀ یوسف، آیۀ 91.

[5]. سورۀ یوسف، آیۀ 92.

[6]. سورۀ یوسف، آیۀ 93.

[7]. كشاف، ج‏2، ص503؛ تفسیر نمونه، ج١٠، ص۶۵.

[8]. نهج البلاغه، حکمت ۴٢٠، ص550.

[9]. همان، نامه ٢٣، ص378.

[10]. عَن أَبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: كَانَ عَلِیٌّ عَلَيهِ السَّلَامُ إِذَا صَلَّى الفَجرَ لَم يَزَل مُعَقِّباً إِلَى أَن تَطلُعَ الشَّمسُ، فَإِذَا طَلَعَتِ اجتَمَعَ إِلَيهِ الفُقَرَاءُ وَ المَسَاكِينُ وَ غَيرُهُم مِنَ النَّاسِ، فَيُعَلِّمُهُمُ الفِقهَ وَ القُرآنَ. وَ كَانَ لَهُ وَقْتٌ يَقُومُ فِيهِ مِنْ مَجلِسِهِ ذَلِكَ، فَقَامَ يَوماً فَمَرَّ بِرَجُلٍ فَرَمَاهُ بِكَلِمَةِ هُجرٍ قَالَ وَ لَم يُسَمِّهِ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ فَرَجَعَ عَودَهُ عَلَى بَدْئِهِ حَتَّى صَعِدَ المِنْبَرَ، وَ أَمَرَ فَنُودِیَ الصَّلَاةُ جَامِعَةً، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيهِ وَ صَلّی عَلی نَبِیِّه ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَيْسَ شَی‏ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا أَعَمَّ نَفعاً مِن حِلمِ إِمَامٍ وَ فِقهِهِ، وَ لَا شَی‏ءٌ أَبغَضَ إِلَى اللَّهِ وَ لَا أَعَمَّ ضَرَراً مِنْ جَهلِ إِمَامٍ وَ خَرقِهِ. … ثُمَّ قَالَ: أَينَ المُتَكَلِّمُ آنِفاً؟ فَلَم يَستَطِعِ الإِنكَارَ فَقَالَ: هَا أَنَا ذَا يَا أَمِيرَ المُؤمِنِينَ. فَقَالَ: أَمَا إِنِّی لَو أَشَاءُ لَقُلتُ. فَقَالَ: إن تَعفُ وَ تَصفَح فَأَنتَ أَهْلٌ لِذَلِكَ. فَقَالَ: عَفَوتُ وَ صَفَحتُ. فَقِيلَ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ عَلَيهِ السَّلَامُ: مَا أَرَادَ أَن يَقُولَ؟ قَالَ: أَرَادَ أَنْ يَنسُبَهُ»؛ شرح نهج البلاغة،  ابن‌ ابی ‌الحدید، ج۴، ص١١٠.

[11]. نهج البلاغه، حکمت ٢٠۶، ص۵٠۵.

[12]. همان، حکمت ٢٠٧، ص۵٠۶.

[13]. همان، حکمت ١١، ص۴٧٠.

[14]. بحار الانوار، ج18، ص213.

[15]. همان، ج72، ص438.

[16]. سورۀ‌ آل عمران، آیۀ 159.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

انس با قرآن